یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قدرت سیاسی، پول و فوتبال - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : peerooz

عنوان : روح و روان ورزش
رالف نادر از فعالین سیاسی - اجتماعی آمریکاست که سالها منتقد احزاب دموکرات و جمهوری خواه بوده و یکی دوبار هم کاندید ریاست جمهوری شده است. اوضاع ورزش بقدری در امریکا اسف بار شده است که آخرین مقاله ایشان در باره مشکلات ورزش در آمریکاست و اینکه بازی کنان چند میلیون دلاری و صاحبان تیم های چند میلیارد دلاری دنبال برد به هر قیمت و استفاده به هر قیمت اند واین همه به خرج دوستداران و تماشاچیانی است که برده وار اسیر این حرص و آز بوده و حق اظهار نظری ندارند و و به این ترتیب ورزش روح و روان و وجدان خود را از دست میدهد.

When Sports Loses Its Soul

http://www.counterpunch.org/nader۰۶۲۸۲۰۱۱.html
٣٨۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : فرامرز شکیبا

عنوان : آیا موضع دوستانی که در خارج از کشورند همه حقانیت دارند
دوست نادیده Peerooz سپاس از اشاره ی دوستانه ی شما در نهایت فروتنی عرض می کنم که در کوران سیاسی نیمه ی دوم دهه ۴۰ افتخار همراهی و همدلی با بسیاری از نیروها را داشتم که برخی از آنها در نهایت صداقت و صمیمیت از جان شیرین خود گدشتند.
در همان مقطع ورزشکاران ملی در جریان رقابت های بین المللی به کشورهای سوسیالیستی هم مسافرت میکردندو به تجارت مشغول بودند. قصد ندارم این موضوع را در باره تمام ورزشکاران عمومیت دهم ولی بسیاری از آنها با چمدانهای پر از آدامس و جوراب پلاستیکی بسیار محترمانه به «قاچاق» مواد نایاب در آن کشورها روی میاوردند و از این طریق برای مبارزه برای « آزادی » تلاش میکردند. بهتر ست خود آن قهرمانان در این باره بنویسند.

امروز کمیته ی بین المللی المپیک ICO بعداز تمام دگردیسی ها ارتجاعی که از تاکید بر ورزش آماتوری به ادغام در ورزش حرفه ی فرا روئید .امرور چنان در مافیای امپریالیستی غرق شده که حتی صدای محافل سرمایه داری نیز را در آورده ست.

در هفته ی گذشته فاش شد که کمیته ی بین المللی المپیک ICO امتیاز پخش بازی های المپیک آتی را به کانالهای خصوصی موسوم به تجارتی فروخته ست و بدین ترتیب در بسیاری از کشورها از جمله سوئد اکثریت مردم نمی توانند مسابقات المپیک را از کانال ها ی سراسری که بایت آن همه ماه هزینه هم می پردازند تماشا کنند و فقط بخشی از شهروندها که از کانال های موسوم به تجارتی استقاده می کنند می توانند باز های المپیک را تماشا کنند .این موضوع موجب رنجش کمیته های محلی المپیک گردیده و کمیته ی المپیک سوئد از رفتار کمیته ی بین الملی المپیک «مافیا» اظهار ناخشنودی نموده چون مردم از دیدن بازی ها محروم میشوند.

در شرائطی که کمیته ی بین المللی المپیک چنین مبتذل و ضد مردمی عمل می کند تکلیف احمدی نژاد و دارو دشته او معلوم ست.باید علیه هردوی این دو زالو های پول پرست مبارزه کرد و در یغا ورزشکاران در این مبارزات غایبند.

اما سیاست :
نکته ی اساسی اینست که ببینیم در این روند ۴۰ ساله چگونه افراد سیاسی در نبود آزادیهای سیاسی و سرکوب خونین و شرائط یکسان توانستند با شیوه ی «آزمون و خطا » در اصلاح مواضع خود فائق آیند و با انتخاب تحلیل مناسب برای شرائط امروز ایران خود را با جنبش کنونی هماهنگ نمایند.

نکته ی مورد نظر من اشاره به فعالان سیاسی نیمه ی دوم دهه ی ۴۰ می باشد که امروز روز هنوز در راس سازمان های سیاسی قرار دارند بعضی با تغییرات اجتماعی توانسته اند مواضع جدیدی اتخاذ نمایند و بعضی تو گوئی هنوز در همان سالها « منجمد» شده اند.

البته هنوز فرصت نشده و یا کسی پیشقدم نشده تا با ارائه ی دقیق و مسنتد به نسل امروز جنبش نشان دهد که در هر مقطع از تاریخ ۴۰ سال گدشته چه موضعی می توانست مناسب شرائط ایران باشد.

در این باره می توان به ناصر کاخساز ها، شالگونی ها ، اشرف دهقانی ها، رجوی ها، خانبایا تهرانی ها،زرافشان ها ، نیرومند ها ،نگهدار ها،سامع ها وخاوری ها..و..و.. پرداخت و دید کدامیک برای امروز مجهزند و کدامین هنوز همان حرفهای پذشته را تکرار می کنند.

آقای قراگوزلو در ایران ست و همین طور زرافشان و دئیس دانا با نهایت فروتنی از آنها انتظار ریسک و ماجراجوئی نیست ولی آیا موضع دوستانی که در خارج از کشورند همه حقانیت دارند و نباید گفت کدامیک در خواب ناز خرگوشی بسر می برند؟
٣٨۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : فرهنگ ما
س - فرق بین فنای فی الله و ذوب در ولایت و .... و ..... چیست ؟
ج - هیچ . آنچه آن خسرو کند شیرین بود.
اگر در دیده مجنون نشینی - به غیر از خوبی لیلی نبینی
ویس و رامین را نمیدانم ولی فرهنگ ما چنین است.
٣٨۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : علی بینا

عنوان : کدام تاریخ دوست تاریخ نویس من
آقای قراگوزلو به نحو زیرکانه ای از کلمات استفاده می کند و کسانی که نخوانده و نسنجیده خط کش بر میدارند و ایراد تاریخی و تطبیقی میگیرند به این نازک فکری نمی اندیشند. جمله مورد نظر دوست تاریخ دان را یک بار مرور کنیم. آقای قراگوزلو نوشته است:
( در تهران ساعت ۴ صبح است و به غیر از شیفتگان فوتبال و چریک هائی که هر لحظه " ممکن " اسن در یک فرار ساختگی پشت تپه های...)
بسیار خوب در کلمه "ممکن " دقت کنید. نویسنده از احتمال و امکان وقوع یک حادثه محتمل سخن گفته است که ممکن است در هر شرایطی اتفاق بیفتد یا نیفتد. امیدوارم روشنگر بوده باشد این توضیح من.
٣٨۷۱۰ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۰       

    از : رحمان شاگرد

عنوان : به دوست گرامی جناب شاکری
دوست عزیز با درود ویژه
من زمانی در سایت البرز مقاله ای از آقای قراگوزلو خواندم که عنوان دقیق آن خاطرم نیست. به گمانم در باره "آگاهی طبقاتی " بود. در آن مقاله که اتفاقن بسیار مفصل نوشته شده بود آقای قراگوزلو به نقد نظریه لنینی حزب وارد می شد و با استدلال مندل به دفاع از کتاب " چه باید کرد " می پرداخت. بد نیست که برای اطلاع بگردید و آن مقاله را بیابید تا به این وجه نوشته های استاد ما هم آشنا شوید.
دوست شما
و شاگرد آقای قراگوزلو
٣٨۶۹۱ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : (کانسپتوال )
جناب بادکوبه ،
کامنت های شما و جناب فداکار نشان میدهد که چرا افرادی مانند من اکثرا کامنت ها را بیشتر از مقالات دوست دارند.
جناب فداکار با صداقتی کم نظیر شما را "آقا معلم" میخوانند چرا که بر این نوشته طولانی و پانورامائی (ببخشید) که مثل همیشه پر از کلمات قلمبه خارجی ست شما مانند بعضی دیگر انگشت سوال بلند کرده اید. در حقیقت نوشته پر از ادعا های سوال بر انگیز است که پرداختن به ان مثنوی هفتاد من کاغذ شود. ولی جان کلام گفته جناب فداکار است که این قبیل نوشته ها " (کانسپتوال ) " میدانند که جهت منظور خاصی نوشته شده و در ان اگر حقائق تحریف و وارونه شده اند چه باک ، غرض اندر میان سلامت توست.
چیزی قشنگ تراز این نشان نمیدهد که چرا در حالی که هر روز گند کاپیتالیسم بالا تر میگیرد و دنیا بیشتر در این منجلاب فرو میرود مردم بیشتر به احزاب دست راستی رو میاورند زیرا آنها اقلا به افتضاحات خود مقرند.
٣٨۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : کامنت گذار حرفه ای (نامی شاکری!)

عنوان : با دوستان محبوبه ی کفایی ، الف باران ، میترا سلوکی به بهانه ی فوتبال آقای قراگوزلو
گاه ، فوتبال بهانه ی چه حرف ها که نمی شود :
اول : برای بسیاری از ما ، "فلسفه" ، در همان آستانه ی چیزی برای "تفسیرجهان" توقف کرده است . جایی زیبا و باشکوه که می شود برای همیشه در تاملات مجرد و گاه سکرآور آن غوطه خورد و به هورا و دستمریزاد مخاطبان (و مریدان )مباهی بود ! در رویکرد مارکسی به جهان ، فلسفه اما ، سوی دیگری هم دارد : "تغییرجهان" ! در حقیقت آنچه که مارکسیسم را از دلمشغولی های نظری اهل معرفت در دانشگاه و نهادهای سیاسی ذاتا بورژووایی ، بیرون آورد و به "شبح"ی برای مرتجعان تبدیل کرد ، همین سوی" تغییرجهان" آن بود . بسیاری از ما در رویکرد مارکسی به جهان ، این سوی " فلسفه" را با لنین می شناسیم و چون نیک بنگری حتی امروز در سال ۲۰۱۱ ، مارکسیسم بدون لنین ، به عنوان یک fun ، از سوی آقایان سرمایه چندان ناپسند و نکوهیده نمی نماید و تحمل نیز می شود ! در "بازار"ی که حتی ، تصویر""چه گورا" ، به عنوان ابزار فروش و مصرف لباس زیر و مشروب و سیگار و آدامس و غیره ، مباح می شود ، دور نیست فردایی که آن پیرمرد خوش قیافه ، جذاب و مبادی آداب آلمانی ، Fun دیگری در"بازار" آقایان نباشد !
اما، فرزندان و برادران و خواهران کوچک تر ما ، مخاطبان امروزی مارکس ، بدون" لنین" هیچ خطری برای آقایان سرمایه و ارتجاع در جهان نیستند ! به ویژه در سیطره ی رسانه های امپریالیستی و نخبگان با کمال و آراسته ی سینه چاک "نئولیبرالیسم" ! نگاه کنید ! در همین ایران خودمان بسیاری از اهل نظر در نکوهش لنین ، عطف به کارنامه ی سیاه امپراتوری تزاری در ایران ، حتی به روس بودن او نیز تثبث جسته اند !
من با تمام احترام به آقای قراگوزلوی عزیز و متن های شیرین و جذاب مارکسیستی شان، در این متن های "لنین پرهیز" ، خطری برای آقایان سرمایه و ارتجاع نمی بینم ! همین حالا در نکبت همین "بگیروببندهای توتالیتر" ، کافه های دودگرفته ی اطراف دانشگاه تهران ، کافی شاپ های خانه ی هنرمندان و فرهنگسراهای اقصی نقاط شهر ، پر است از همین حرف ها ! از تمام چپ های دویست سال اخیر سخن در میان است ، الا لنین و گفتمان خانمان ارتجاع برانداز او ! (بدون " دولت و انقلاب" و "امپریالیسم بمثابه ی بالاترین مرحله ی سرمایه داری " رویکرد چپ به جهان ، چشمانی کم سو می داشت !)

دوم : اگر اتحادشوروی مجال آنرا نیافت که ، فرصت تاریخی " گسست" از نظام کهن را بازگشت ناپذیر کند ، برای آن صفاتی نبود که آقایان سرمایه برای رجحان "جهان آزاداشان" با دست و دلبازی نثار کمونیسم و رفقا می کنند ! در تمام آن فرصت های تاریخی که آقایان سرمایه در غرب و آمریکا ، به حساب این و آن ، منحنی های "انباشت سرمایه شان " را صعودی می کردند ، مردمی در این سوی جهان ، با مشقت فراوان در کار غلبه بر توسعه نیافتگی ( به مفهوم عام ) بودند . از این رو آْنها که گفته اند در اتحادشوروی پس از اوایل دهه سی ، "سوسیالیسم" وجود نداشته چندان بیراه نمی گویند ! در اوایل دهه سی ، ظهور فاشیسم به عنوان تهدید صلح و سوسیالیسم ، پیش از همه جا در اتحاد شوروی احساس شد و از آن روز ، آن چه که در آن سرزمین وجود داشت ، دیگر، "سوسیالیسم" نبود ، " آنتی فاشیسم"" بود و کیست که نداند در مقابله با "شر" ، شما چندان مخیر به "انتخاب " ابزارها و راهکارهای مقابله نیستید ! این ابزارها و راهکارها را " شرایط عینی " به شما تحمیل می کنند ! تصور آنکه در جهنمی که فاشیزم در اروپا و اتحاد شوروی ساخته بود ، رفقا باید با آموزه های جرج واشنگنتن و آبراهام لینکلن ، "اتحادیه" را اداره می کردند ، ساده لوحانه است ! جنگ فاشیستی فقط آن اندک ساختارهای اقتصادی فراهم آمده در دو دهه اول انقلاب را تباه نکرد. جنگ فاشیستی فقط بیست میلیون نیروی انسانی کارگرو دهقان را از اتحادیه نگرفت . جنگ فاشیستی آن اندک نهادهای دمکراسی سوسیالیستی شکل گرفته را هم تباه کرد ! به این ترتیب ، در اتحاد شوروی آن اندک مجال آموختن و به کار گرفتن دمکراسی ، در جهنم فاشیزم تباه شد و جامعه ی عقب مانده و فقیر امپراتوری تزارها ، برای امنیت و بقا به آغوش امن پدر تاجدار دیگری خزید ! آغوش رفیق ژوزف استالین !

سوم : به تجربه دریافته ام که " گفتمان آزادی" در میهن ما بدون آزادی این سه جریان ، دغلکاریی بیش نیست :
یک : آزادی چپ ها به مفهوم کمونیست ها ( مرادم دقیقا مارکسیست لنینیست هاست!)
دو : آزادی یهودی ها ( و سایر "اقلیت های دینی و ملی " مثل بهایی ها)
سه : آزادی زنان ( نه برای آنکه اشیاء تزئینی کنار صندوق های رای باشند ، بلکه آزادی زنان !)
نامی شاکری – ۷/تیر/۹۰
٣٨۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : حامد فداکار

عنوان : مساله بر سر تدقیق تاریخ نیست
آقای بادکوبه از موضع یک معلم کلاس های دبستانی تاریخ به این مقاله نگاه کرده و فکر کرده این مقاله قرار است به عنوان یک ورقه امتحانی مورد تصحیح آقا معلم وقع شود و به نکات عددی و تطبیقی آن نمره از صفر تا بیست داده شود. نه آقای محترم. مقالاتی از این قبیل را با این خط کشی ها نمی نگرند و اندازه گیری شما غلط است. این مقاله یک درک مفهومی نیاز دارد وگرنه نویسنده به اندازه شما که تطبیق عدد سرش می شده استو همان طور که ممکن است یکی بپرسد کما اینکه پرسیده مگر نویسنده در جلسه کیسینجر و هاوه لانژ حاضر بوده که از گفتگوهای محرمانه آنان یادکرده است؟شما فرض کن سال ۱۹۷۰ در زندان اوین و در تاریخ ایران که هنوز سیاهکل را ندیده است کسانی به فکر مشی چریکی ذهن خود را دوره می کردند. اگر قرار بود این تاریخ ها چنان که شما تطبیق داده یی این قدر خشک می بود نویسنده می توانست بدون استعاره و مستقیما برود سراغ جزنی.
گمان میکنم فهم موضوع و درک این مساله کمی دشوار باشد. تا شما مقالاتی از این دست نخوانده باشی - که متاسفانه کم منتشر می شود - قادر به ارتباط مفهومی (کانسپتوال ) نخواهی شد. در این جا یک کمپلکس های مفهومی در کار است. حالا شما با منطق خود میتوانی یک غلط تاریخ جغرافی بگیری به نویسنده از بیست نمره یک بدهی. یعنی اینکه ۱۹ نمره را به حساب هوش خود واریز کنی. با عرض معذرت.
٣٨۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : فرهنگ بادکوبه

عنوان : توالی تاریخ....
صورت مسئله :
برزیل و ایتالیا در فینال جام جهانی ۱۹۷۰ در مقابل هم صف می‌بندند .... در تهران ساعت ۴ صبح است و به غیر از شیفته‌گان فوتبال و چریک هایی که هر لحظه ممکن است در یک فرار ساخته گی پشت تپه های اوین تیرباران شوند، همه خوابیده‌اند.در زندان پشت قوطی سیگار رفیق چریکی با خاطره ی پویان ویه یاد نیما می نویسد " غم این خفته ی چند ؛ خواب در چشم ترم می شکند."

سئوال: تابستان ۱۹۷۰ میلادی یعنی تابستان ۱۳۴۹ شمسی، هنوز نه واقعه ی سیاهکل رخ داده و نه فدائیان اعلام موجودبت کرده اند ، اینرا بحساب ملانقطی بودن نگذارید. ولی روشن کنید چه لزومی دارد ؛ تاریخ که تکرار فصول نیست و توالی چشم اندازهای بدون بازگشت ست را در هم و بر هم کنیم ؟
٣٨۶۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : روان و طبیعت آدمی
گر چه جناب قراگوزلو به تفصیل به فوتبال پرداخته اند ولی جای تعجب ست
اگر کسی تعجب کند که حرص آدمی - و به ویژه در سیستم سرمایه داری - چه کارها که کرده ، میکند و خواهد کرد. چه این سوء استفاده از فوتبال باشد و یا ورزش بطور کلی و یا زن و کودک و یا حتی مذهب و یا هر چیز دیگر. آنرا که عیان ست چه حاجت به بیان ست.

اما چون جناب قرا گوزلو اوپرای مشدی عباد را مثال آورده اند, واقعا فکر میکنید در کدام یک از دو حالت زیر تعداد بیشتری معشوقه به علت داشتن پول عاشق، پیشنهاد او را قبول میکنند ؟ :
در یک سیستم غیر سرمایه داری !؟ مثلا چین و کره شمالی و کوبا ( نمونه عملی بهتری ندارم ) و یا
در یک سیستم سرمایه داری مثل امریکا و انگلیس.
دراین آمار گیری ، بهشت و مدینه فاضله و آرمان شهر و یوتوپیا و آنچه در وهم ناید را به حساب نمیآوریم چون کسی تا کنون آنها را ندیده است.

گمان من آنست که نتیجه اگر مساوی نباشد - که احتمالا هست - دخترهای بیشتری در چین و کره شمالی و کوبا دنبال مرد پول دار میدوند. ( اگر بتوانند پیدا کنند ).منظور من این است که روان و طبیعت آدمی در سیستم سرمایه داری و غیر سرمایه داری یکیست و فرقی نمیکند .
شما چه فکر میکنید؟
٣٨۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست