از : peerooz
عنوان : ممنون
جناب سالاری،
ممنون. شاید نظر شما درست باشد که نقل مکان های مکرر موجب " بیقراری " شاملو و بعضی تناقضات شده باشد ولی باز هم فکر نمیکنم که در نبوغ او و عظمت کارهایش تاثیر مثبتی داشته باشد.
و ممنون از اخبار روز که اجازه این گفتگو ها را میدهد. بسیاری از نشریات دیگر همانطور که گفتم برای خود در حمام عمومی آواز میخوانند.
٣۹۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : ما بیشتر به امامانمان میپردازیم تا امام پرستانمان!
جناب پیروز ، من واقعیتش اینست که نقد را بر تعریف و تمجید ترجیح میدهم.
نمیدانم اگر حیدر کوچ نمیکرد احمد دیپلمش را و یا لیسانسش و یا مدرکی دیگر میگرفت یا نه! من احتمال زیاد میدهم که میگرفت و همین قدری روح و روحیه «بیقرار» اورا بقول شما آرام میکرد، ولی خوب اگر را کاشتند و .....
من هم دلی پر و ایرادات و نقد های بسیاری نه تنها از شاملو ها، بلکه از بسیاری روشنفکران و معترضین قلم زن دیگر در دوران پهلوی ها و بخصوص پهلوی دوم دارم و نقد شما و کامنت گذاران مخالف او را بخوبی درک میکنم و میفهم!
متأسفانه اغلب روشنفکران ما با معیارها و ملاکهای سنجش و شناخت امروز ما محکوم به خطا و اشتباه و گمراهی مردم و هواداران زمان خود میشوند! ولی سعی میکنم در این گرداب و سراب نیفتم و آنان را با معیارها و محک و عرف و اخلاق زمان خودشان داوری و قضاوت کنم. نه با محک امروز! چون دراین صورت احدی بی خطا باقی نمیماند!
تازه، مشکل بیش از اینکه شاملو ها باشند، مشکل صد برابر بیشتر، ما مردمان ازخود بیخودشده و فرافکن و میزبان و مدهوش و دیوانه و عاشق و مجنون بلا شرط آنان میباشیم! ما مردمیکه اینها را مقدس و امامزاده و متخصص و بزرگ هر موضوعی میکنیم و همنوعان خود را به خاطر و بهانه آنان زیر پایشان ذبح و گل مال میکنیم و آنچنان آنان را ناگهان و غیر معقول به عرش اعلا میبریم تا خودشان هم این بزرگ شدگی بادکنکی زورچپان شده را باورکنند و فکر کنند واقعاً فراانسان شده اند! بعد هم البته همین ما مردم هستیم که ناگهان دلزده شده و از همان قله و عرشی که بالا بردیم به پائین ترین پائین ها سقوطشان میدهیم!
.....همانطوریکه چرا قهرمانان، روشنفکران ما و یا شاملوهایمان در سوئیس تولید و ایجاد نمیشوند؟، همانطوریکه چرا امام زمان ها و خمینی ها و خامنه ای ها و رفسنجانی های ما در سوئیس ظهور نمیکنند؟، ما مردم هم باید از خود بپرسیم چرا ما روشنفکرانمان و نهایتاً خود و مملکت مان را اینجور غیرمستقیم به خاک سیاه مینشانیم و بابردگی و بندگی «علم» وار خود تا آنان را از راه انسانی معمولی اولیه بیچاره، کوتوله، متکبر، چخ بختیار، عیبجوی همه، نژادپرست، ضدانسان، بچه، دیوانه، لایطال و بیهوده گو، رفتار و گفتارگر نامتعارف ونامتعادل، ....، و بدر نکنیم، از پا نمینشینیم!
ناخودآگاه ما و ما بطور سنتی بیشتر به امامانمان میپردازد تا امام پرستانمان!
٣۹۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : روح بیقرار
جناب سالاری،
با عرض پوزش ، منظور جسارت نبود، منظور مثال عددی درک من از فرمایش شما بود که رفتن شاملو به دبستان ها و دبیرستان های مختلف در بروز نبوغ او تاثیر داشته است. من چنین فکر نمیکنم.
پدر بزرگ من معتقد بود که بیقراری و جنب و جوش کودکان به علت روح بزرگ در جسم کوچک آنهاست و زمانی که کودک بزرگ شد جسم و روح هم سان میشود.
من فکر میکنم که روح بزرگ شاملو همیشه در جسم کوچک او باقی ماند و این بیقراری را میتوان در تمام زندگی فعال او مشاهده کرد و این را مثلا در سر دبیر شدن های مکرر او میبینیم که از یکی دو هفته تا بیست هفته بیشتر طول نمیکشید.
منظور آنکه اگر پدر شاملو هم از شهری به شهری نمیرفت شاملو شاید خود از مدرسه ای به مدرسه دیگر میرفت و بالاخره هم دیپلمی نمیگرفت و دیگر رفتار ها و گفتار ها که موجب اطاله کلام میشود وگرنه صد ها هزار کودکان مامورین دولت از شهری به شهری رفتند و کسی نابغه نشد. ولی کاملا با شما هم عقیده ام که شاملو هم گل یست که بوی خود دارد.
٣۹۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : چرا بینوا؟
جناب پیروز، بهیچوجه قصد بالا کشیدن غیرمتعارف و مصنوعی احمد شاملو به نابغه نابغه ها نبودم و نیستم و نخواهم بود. تمام «بینوایانی» که شما برشمردید ستاره هایی دیگر همچون و همطراز او در سپهر ادبیات و شعر و نثر و هنر ایران بوده و هستند و خواهند ماند. لطفاً شخصیت و حرفهای خصوصی آنان را چندان ملاک مقایسه آثار آنان قرار ندهید. آثار همه آنان و بسیاری دیگر که از قلم افتاده اند جاوید ابدی است! همه ستاره اند! حتی دیوانه ترین و غیر نرمال ترین و بداخلاق ترین و بی دین و ایمان ترین آنها! هر گلی بوی خودش را دارد! نمیتوان گفت کی بهتره،کی بدتره! شرایط و تجربیات محیط و سر به سنگ خوردنها و محرومیت ها و ....تجربه های ویژه است که ما و یکدیگر را نهایتاً سیم پیچی و شخصیت ما را شکل میدهد، اگرچه بافت ژنی اولیه هم مهم است. بپذیریم همدیگر را و دیگران را و بزرگان سرزمین خودرا، ولو اینکه در معیار امروزی و جهانی شاید به نظر برخی کوتوله هایی بیش جلوه نکنند، با تمام نقاط ضعف و قوت پذیرفته زندگانی!
٣۹۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : نابغه نابغه ها
جناب سالاری،
از قشون قزاق رضا شاه ، تا ارتش بزرگ ارتشتاران فرمانده ، تا سپاه و بسیج امت اسلامی که حساب کنیم شاید بیش از صد هزار سلطان و میرپنج و سرگرد و سرهنگ و سرتیپ و سرلشکر و سپهبد و ارتشبد و سردار و غیره تمام عمر خود و خانواده را در ماموریت از یک نقطه به نقطه دیگر بودند. . درجه های پایین تر و سایر نوکران دولت را حساب نمیکنیم. شاملو لابد باید نابغه نابغه ها باشد که ازچنین خیل عظیمی به تنهایی ، آرش وار گردن برافرازد
و من متحیرم که بینوایانی " چون هدایت، چون اخوان ثالث، چون نیما، چون فروغ، چون بهار، چون کسروی، چون بسیاری دیگر " لابد باید خالی غبطه بخورند که چنین پدرانی نداشتند که به نبوغ آنها کمک کند وگرنه معلوم نیست آنها چه از آب در میامدند!
بنده هم دارم با خودم بلند بلند فکر میکنم .
٣۹۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰
|
از : مرضیه بروجردی
عنوان : به دوستان. لطفا در کامنت رضا سالاری دقت کنید
دوستانی که شاملو را محترمانه به دو روئی متهم کرده اند خوب است به کامنت رضا سالاری مراجعه کنند. اما درباره انسان و شاعر چپ و مبارز سیاسی. من یک شعر از شاملو نقل می کنم که در تمام دوران زنده گی اش طنین انداز بود:
من نیز یک بار
با شهر خود همدوش شن چوی کره ای جنگ کرده ام
یک بار نیز دکتر حمیدی شاعر را
در شعر خویش آونگ کرده ام
هیچ شاعری حتا کسرائی به اندازه شاملو سیاسی نبود.بله انسان در شعر شاملو از همه نظر رعایت می شود اما این انسان ژرژپولیتسر و ژاک سولومون و تقی ارانی و مرتضا کیوان و ماندلا است. نه انسان لیبرال ها. این جماعت هم از انسان حرف می زنند. من مه می فهمم که شاملو گفته است
انسان زاده شدن تجسد وظیفه است
بحث بر سر تعریف انسان است. هیتلر هم که دسته دسته آدم می کشت این جنایت را به حساب انسان برتر می گذاشت. مثل رهبران ما که خود را انسان برتر می دانند. بوش هم به اسم دموکراسی خاک عراق را به توبره کشید. انسان به تنهائی بار معنائی معین و تعین یافته ای ندارد. دقیقا به همین خاطر است که شاملو در سوک ارانی او را انسان ماه بهمن می خواند.
ما مرید و مراد باز نیستیم. ما هواخواه آن انسانهایی هستیم که بر ساحل سلامت شاد و خندان ننشسته اند.
٣۹۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰
|
از : اهل فن
عنوان : موضوع اصلی، آل احمد نبود
خواننده ی گرامی، «محمود کاغذچی» عزیز! چون شما در نوشته تان به کامنت من هم اظهار لطفی کرده اید، و در ضمن، نظر منتقدین ادعای بی پایه ی آقای قراگزلو را درمورد در «منتهی الیه چپ» بودن شاملو در هر مقطعی از عمر او پرسیده اید، من در حد خودم پرسش پاسخی را که مطرح کرده اید می دهم:
ـ هیچ شاعری که از شعر خود نه به عنوان سلاح سیاسی، بلکه به عنوان ابزار بیان اعماق روح انسان استفاده می کند، نمی تواند در شعرش، در «منتهی الیه چپ» هیچ دورانی قرار داشته باشد. مخصوصاً اگر معیار های شعر را هم به درستی بشناسد، و بخواهد به آن وفادار بماند.
شاعر بودن و در همان حال نیز انسانی سیاسی و حتی بسیار سیاسی بودن، مطلقاً هیچ تناقض و تضادی با هم ندارند. اما شعر، به دلیل ذات خود، نمی تواند در هیچگونه «منتهی الیه» ی بگنجد.
و این، در حالی است که طبعاً نگاه یک شاعر به جهان پیرامون خود، در شعر او تأثیر می گذارد، و اگر مثل شاملو انسانی سیاسی باشد، گرایش های سیاسی او به درجات مختلف، در شعرش متجلی می شوند.
اما در این که بیاییم و آن تکذیب را (اگر عیناً به همین صورت باشد) از شاملو بپذیریم، با شما موافق نیستم.
به هیچ عنوان، من آن تکذیب را نمی پذیرم، و حالا به تکذیب او در مورد مناسبت سرودن شعر زیبای «مرگ ناصری» هم که در گفتگو با ناصر حریری مطرح کرده بود شک می کنم.
او قطعاً «سرود، برای مرد روشن که به سایه رفت» را در رثای دوستش (نه آنطور که در آنچه از او نقل شده آمده است، متحد سیاسی اش) سروده است. و با صمیمیتی در لحظه ی سرودن.
این همه تناقض را در همین چند سطر منسوب به او نمی بینیم؟ منظورم از «منسوب به او» این نیست که این سخنان را او نگفته است. من و شما در آن گفتگو حضور نداشتیم و مسئول درست و نادرست بودن این نقل قول نیستیم. اما باز همان حرف خودم را تکرار می کنم که شاملو هم مثل همه ی انسان ها نقاط ضعف و قوت خود را داشت. (به دلیل شتاب در نوشتن آن کامنت دو سه سطری آخر، و نیز تلخ بودن آن برای خودم، و جدالم با خود در نوشتن یا ننوشتن اش، به جای کلمه ی «قوت» از کلمه ی «مثبت» استفاده کرده بودم که طبعاً خوانندگان گرامی همچنان که متوجه بعضی جا افتادگی ها در همان دو سه سطر مختصر شده اند متوجه این مورد هم شده اند.)
اما لازم است یادآوری کنم که موضوع آل احمد، فقط یک بخش کوچک از کامنت اصلی و اول من با عنوان «چند نکته ی اجتناب ناپذیر» (که حالا به صفحات قبلی، منتقل شده است) را تشکیل می داد، و بخش های دیگری هم (حتی در همان قسمت مربوط به آل احمد) در آن وجود دارند!
٣۹۱٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : شاملو ستاره، نقاد، نوع آور، رند!؟
احمد شاملو ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵ از مادری کوکب نام و پدری ارتشی، که از خانواده ای مهاجر از کابل_ افغانستان برمیخاست، بدنیا آمد، درحالیکه پدر نظامیش حیدر مرتب در حال مأموریت از شهری به شهر دیگر ایران میبود تا بتواند خانواده ۸ نفره خود را با تنها فرزند پسرش، احمد، اداره کند.
احمد کودک برخلاف برخی کودکان مرفه همسن وسال خود، چندان کودکی پایدار و شادابی را، که معمولاً با کاتالیزور و همراهی دوستانی ثابت و پایدار در دوره دبستان و دبیرستان تکمیل میگردد، تجربه نکرد! تا میآمد جائی خوش کند و دوستی و یاری پایدار بیابد و آرامشی تجربه کند، باید از نو راهی مکان و شهر غریب دیگری میشد و همراه بارو بنه پدر و مادر و ۵ خواهر خود به شهر و رویایی دیگر کوچ و سفر کند. این جابجائی های تحمیلی خانواده به او ضربات روحی و روانی و شغلی زیادی وارد کرد و فرصتهای رشد و آموزش و حرفه او را سخت مخدوش و محدود کرد، بطوری که نه تنها نتوانست بشکلی رسمی در هیچ دانشگاه تحصیلی درست و حسابی و باخیال راحت در آرامشی که بسیار استحقاقش را داشت، داشته باشد، بلکه حتی موفق به گرفتن حتی مدرک دیپلمی از هیچ دبیرستانی هم نشد! همین تجربه های ویژه و منحصربفرد بعدها از شاملو ستاره ای استثنایی و درخشان در سپهر ادبیات و روزنامه نگاری ایران ساخت و پرداخت.
همینها باعث شد شاملوی حساس و کنجکاو دانشگاه خود را در اجتماع اطراف و دراتصال زندگی خود بجوید و تکمیل کند. خود معلم سرخانه خویش شود و به خودش بیاموزد خود فراگیری را، بجوید علم خودرا در توده های محروم، در آداب و سنن گوناگون آنان، در واژه ها و سنن ویژه آنان، در فرهنگ فولکلور ایران زمین، و بعدها در شناخت جهان و مردم سایر ممالک، به شکلی بسیار جستجوگرانه و خستگی ناپذیر بیابد و بکمک هوش و استعداد خود و خستگی ناپذیر در باب خوانده ها و یافته های خود بنویسد! شاملو منحصربفرد و فوق العاده بود!، چون تجربه زندگی اش نیز منحصر بفرد بود!
خیلی از مردمان شاید تجربه های بسیار شگفت انگیز تر و پیچیده تر و متنوع تر و خواندنی تر از شاملو کسب کنند، ولی فقط تعداد معدودی چون او، چون هدایت، چون اخوان ثالث، چون نیما، چون فروغ، چون بهار، چون کسروی، چون بسیاری دیگر، تجربیات خود را به نوک قلم میاویزند و دریای هنر و تجربه خود را مینویسند و و تجربه را بازگو و ثبت می کنند تا ما هم با آنها در دریای تجربه شان غوطه ور شویم و تجربیات و تفکرات تلخ و شیرین آنان را لمس و حس کنیم و همراز و همدم و شریک زندگانی آنان شویم! درست است که شعله فانوس عمر زنده یاد شاملو در ۲۴ ژوئیه سال ۲۰۰۰ بظاهر خاموش شد، ولی آثار او همچون ستاره ای درخشان در یادها و تاریخ ما ماندنی و جاودان است. تاریخ قضاوت خواهد کرد چقدر شاملو نوآور بوده است!
در دیار ما نوآوری اکسیر بسیار نادر و دست نیافتنی است. در عرصه علوم فیزیک و ریاضی و غیره که شاید باشرمندگی و هیچ از او یاد مکن!، اما در فلسفه و ادبیات و هنر و علوم سیاسی و حقوقی و قضایی و انسانی و اجتماعی، بعد از خیام، مشکل بتوان تعداد نوع آوران ایران را به عددی دورقمی ارتقا داد!
مشهورترین نوع آوران ما در کارزار سنگسار دینی در ستیز با سکولاریزم و ناباوری در همان دروازه نوع آوری طعمه خرافات عالمان و فاقهان و خارفان و مقلدان جمکران و دین شدند و در کمند دینداران متعصب پوسیدند و از بین رفتند، طوریکه دیگر هیچ فرصتی برای ارز اندام و رشد و عرصه نوع آوری برای احدی باقی نمانده. برما این رفته و این شده چون علم و فلسفه مدرن در ایران مقوله ای وارداتی و دست دوم انگاشته شده و هنوز میشود. چون هنوز حرف و کار جدی علمی نهادینه و انیستیتو نشده است! تاریخ قضاوت خواهد کرد که آیا شاملو و آثار او به نهادینه شدن علم و هنر و فلسفه مدرن و انیستیتو شدن آنها کمکی کرده است یا خیر؟
آیا شاملو را باید امام و معصوم پنداشت و یا میتوان او و کارها و آثارش را به نقد کشید؟ مگر خود او فردوسی را به نقد نکشید؟ آیا فردوسی و سعدی و حافظ را باید امام و معصوم پنداشت و یا میتوان آنان و کارها و آثارشان را به نقد کشید؟ اگر فرض کنیم میشود اینکار را کرد، آنوقت میتوان پارا فراتر از گلیم سنت گذاشت و چندی اینچنین نوشت:.
مسلماً مانند همه ما انسانها، او هم برخلاف تصور شیفتگانش، کامل و معصوم و بی نقص نبود! تعجب آور نیست اگر پس از پیمودن آن شرایط زندگی او بایستی مدتهای مدیدی سرگردان مشغول بازیابی و بازشناختی و بازشکافی خود و هویت خود میبوده تا سرانجام در سنین بالا به مقام و منزلت و عزت نفسی درخور خود دست یازیده تا بتواند از شهرت و محبوبیت خود نزد مردم و طرفدارانش بخوبی استفاده کند تا نقش و موضع و اندیشه و رویکرد سیاسی و روشنفکری خودرا بمردم بشناساند و نشان دهد که او معترض بدون شرط هرگونه سانسور، بویژه سانسور پهلوی و استبداد دینی، فقهی و ولایی ج.ا. است و متکی به اتحاد تمام نیروهای ضد پهلوی میباشد. بهمین دلیل ممکن است درمقابل تفکرات ارتجاعی_ احمد_فردید شده آل احمد و شریعتی، ،که هنوز هیچکام نقد و رسوای پس از شکست انقلاب ۵۷ نشده اند، دراثر تأثیر فرهنگ نهادینه شده و نشأت گرفته از اسلام_ ملوث به مصلحت و دروغ و تقیه دینی، هم احتمالاً حمایتی شعری را از جلال فوت شده را به دروغ کتمان کند و هم احتمالاً بر اثر جاذبه چهارده قرنی تقیه، اندیشه نامعین و مشکوک و حتی مخالف خودرا بوروز ندهد و به سیمن نگوید آنچه در ذهن داشته و بجایش سکوت اختیار کند!
از ۷۵ میلیون مردم ایران چند درصد رندانه یا زندگی، یا زندگانی، یا معاش و معامله و یا و سیاستکاری و یا سیاستمداری و یا حتی کار سیاسی میکنند؟
مگر شاملو تخصص در حافظ شناسی نداشت و حافظ را نیاموخت؟ مگر حافظ رند نبود؟ پس خودآموز باهوشی چون شاملو رندی را از که باید بیآموزد؟ با پوزش از روده درازی و کامنت کیلوئی خود!
٣۹۱۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰
|
از : محمود کاغذچی
عنوان : شاملو در کجای چپ ایستاده است؟
من بی تعارف ارادتمند احمد شاملو بوده و هستم و نمی دانم که مرید و مراد بازی یعنی چه اما اگر من مرید شاملو هم باشم یا شاگرد کوچک او در این سن و سال باز هم به خود می بالم. البته که به قول دوست عزیز احمد شاملو مانند هر انسان دیگری نقاط ضعف و قوت داشته است شما اگر به مصاحبه آقای قراگوزلو در سال گذشته با رادیو ندا گوش داده باشید ایشان هم به این مسئله وارد شده است. فکر میکنم در پای این مقاله نکات مفیدی مطرح شده از جمله دیدگاه آقا یا خانم اهل فن قابل توجه است همچنین کامنت خانم مهری و یا کامنت پیروز( ببخشید من تایپ انگلیسی در متن فارسی بلد نیستم). یک سوال دارم و آن این است که دوستان گفته اند شاملو یا چپ نبوده است یا با نظر آقای قراگوزلو که گفته است شاملو در منتهی الیه چپ دوران خود بوده مخالفت کرده اند. بسیار خوب من می خواهم از دوستان عزیز بپرسم شما در شعر فارسی معاصر کدام شاعر را در منتی الیه چپ میدانید.؟ منظور من شاعر است چنانکه در این مقاله گفته شده. و منظورم سعید سلطانپور و یوسف و گلسرخی و مشابه آن عزیزان نیست؟
خوشحال خواهم شد که بدانم. فکر می کنم این نکته برای نویسنده هم راهگشا باشد .. در مورد جالا آل احمد تکلیف قضیه روشن است. وقتی که شاملو انکار می کند از او بپذیریم. حالا که طرف مصاحبه آقایان قراگوزلو و محمدعلی در میان ما هستند و می توانند گواهی بدهند و لابد مدرک ( فایل صوتی ) هم دارن.
٣۹۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : صمیمیت اخوان
من دلال فروش کالا نیستم و حق العملی هم نمیگیرم ولی شعر اخوان ثالث به نظر من بسیار زیبا ، سلیس ، با وقار , محکم و به ویژه بسیار صمیمانه است. همیشه در خواندن اشعار او حس میکنم که این گفته ها از دل برمیآید و لاجرم بر دل مینشیند.
در خواندن بعضی از اشعار شاملو این احساس بمن دست نمیدهد و آن خلوص و صمیمیت اخوان را در آنها نمیبینم.
ولی همانطور که گفتم من زیاد به اشعار و افکار شاملو وارد نیستم و این جز فضولی چیز بیشتری نیست.
٣۹۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰
|