سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چپ ایران تاریخ دارد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مهران همایون

عنوان : چرا فاجعه بار
این مطلب از چند جنبه قابل توجه است
۱- تعداد کامنت ها نشان از آن دارد که علیرغم شانتاژها و سانسورها توجه به این حزب که بخش اساسی تاریخ چپ ایران را تشکیل میدهد هنوز زیاد است و در آیران هم اکثر کسانی که گرایش چپ دارند یا تودهای بوده اند و یا اکثریتی و این واقعیتی است که باید روی آن حساب کرد . البته این مساله نفی کننده انتقادات به گذشته و حال نیست.
۲- مطلب دیگر آن است که ظاهرا برخی از افراد چپ یا نشریات اگر اسم حزب توده ایران را بیاورند یا باید همراه با حملات شدید باشد و یا نیشی به این حزب بزنند که نمونه آن سایت "اخبار روز" است که یا مطالبی که در آن به نحوی به نفع این حزب باشد را سانسور میکند و یاهر جا اسم حزب توده بیاید باید با نیشی همراه باشد که نمونه آن را در سانسور مراسم عسگر عمی(شکوری)و یا حذف مقاله آقای خسرو صدری از سایت و همین مطلب است .گویا جو شا نتاژ آنچنان است که نویسنده باید حتما از "سیاست فاجعه بار حزب در دفاع از جمهوری اسلامی" سخن بگوید.


میگویند پیروزی متولیان زیادی دارد ولی شکست بی پدر ومادر است . اتفاقا وقایع دوم خرداد ۷۶ و کودتای ۲۲ خرداد ۸۸ نشان میدهد که آن تحلیل "نبرد که بر که " حزب برای کسانی که به مبارزه مسالمت آمیز معتقد میباشند صحیح بوده و دوره احمدی نژاد جمهوری اسلامی از طیف های گوناگونی تشکیل شده بوده.
برای من این سئوال مطرح است که سیاست حزب فاجعه بار بوده یا سازمان های افراطی مثل مجاهدین و اقلیت و غیره .مگر بعد از چند سال حزب دمکرات و کومله هم به بی فایدگی مبارزه مسلحانه اعتراف نکردن .به راستی چه بدیلی در آن زمان در مقابل دو روش افراطی و روش حزب توده ارائه شده بود .آیا گردش به راست در جمهوری اسلامی و دهه وحشت ۶۰ بعد از اعلام جنگ مسلحانه و ترورهای کور مجاهدین انجام نشد.
۳-در هر صورت من هم با نظر آقای"دوستدار چپ"موافق هستم که به جای گیر دادن به یکدیگر باید متحد عمل کرد که نه تنها ایران بلکه جهان درآستانه یک تحول و یا نقطه عطف قرار دارد و چیزی که مهم است آن است که تمام سازمانهای چپ از جمله حزب توده ایران نیاز به بازسازی جدی و اتحاد دارند و بدور از اتهام زنی و شانتاژ ،
باید به اتحادی فراگیر فکر کرد و مهم نیست چه کسر زودتر آمده و یا سابقه درخشان تری دارد.این میراث همه است و همه اینها هم نافی انتقاد نمیباشد.
۴۰۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : محسن کوشا

عنوان : کاربر گرامی با امضاء "دوستدار چپ "
کاربر گرامی با امضاء "دوستدار چپ " درود بر شما . ابدا انتظار نداشتم که خاطر مبارک را با نوشته ی خود مکدر نمایم از این بابت پوزش می خواهم.

اما این قلم درنهایت وسواس تلاش کرد تا مسائل مطروحه را به صورت سیاه یا سفید ننویسد چون این ، با روح و باور چپ و رئالیسم اجتماعی سازگاری ندارد. ملاحظه فرمائید که چگونه وضعیت بعداز ۲۸ مرداد را در چند کلمه توصیف کرده بودم :
"آماری وجود ندارد که چه نیروی عظیمی بعداز ۲۸ مرداد بدون اینکه با رژیم سازش کنند یا به مائوئیسم روی بیاوردند در پهنه ی فلات ایران زمین چون شعله ی زیر خاکستر به روزمرگی ه ی زندگی ادامه دادند و منشاء خدمات بزرگ اجتماعی شدند. با تمام وجود در برابر شادروان شاهرخ مسکوب به عنوان نمونه ای راستین سر تعظیم فرود میاورم و همین طور زنده یاد سیاوش کسرائی که آخر عمرش با «نامه مردم » نبود و نمیشود از کنار این تراژدی ها به سادگی گدشت. متاسفانه هرکس که نسبت به حزب موضع داشت یا دارد همیشه با چماق هرکس با ما نیست بر ماست روبرو شد."

مراد از "چه کسانی منشا خدمات بزرگ اجتماعی شدند؟" چه می باشد ؟ آیا کسی در خدمات اساتیدی چون شهریاری ها تردید دارد. تمام فرهنگ ورزان که خالق با ارزشتزین آثار ادبی ، هنری،علمی و فرهنگی بودند در تاریخ معاصر میدرخشند. اینها را به حساب فعالیت های حزبی این یا آن تشکیلات نمی گذارند. این با تحلیل تمام نیروها ی مخالف شاه دائر بر اختناق در تناقض قرار می گیرد.

شاعر مردمی سیاوش کسرائی خالق آرش کمانگیر بمناسبت های مختلف از جمله مرگ دکتر مصدق ، جهان پهلوان و سیاهکل شعر سرود که شعر حزبی نبودو ساواک نمی توانست مزاحم او شود. کاش شاعر ما با همین شیوه ی مرضیه به کارش ادامه می داد متاسفانه چنین نشد.

در باره ی موضوع مبارزات سیاسی در آن سالها، چه در داخل و یا خارج کشور منافع فراوان ، هم شفاهی و هم کتبی موجود ست.
در باره ی استنادات این قلم خوانندگان محترم را به مبارزان سیاسی آن سالها که خوشبختانه علیرغم تمام کشتارها در قبل و بعداز انقلاب جان سالم به در بردند ارجاع می کنم. امیدوارم عمرشان طولانی و منشا خدمات بیشتری برای مردم کشور خود باشند. این مبارزان هرکدام از جنبش دانشجوئی برخاسته اند و به نحله ی مختلفی تعلق داشتند و بهتر از من می توانند جو آنروز و کم وکیف حضور حزب توده را تصریح کنند.
دکتر زرافشان ، محمد رضا شالگونی ،ناصر خاکساز ،فتاپور ،سرکوهی، نگهدار، طاهری پور ، بهزاد کریمی ، بهزاد نبوی، مسعود رجوی و..و..

اما در باره ی دهه ۴۰ ! این فقط بیزن جزنی و یارانش نبودند که با دام ساواک و عباس شهریاری -موسوم به مرد هزار چهره - در بهمن ۴۶ دستگیر شدند. یار قدیمی من آصف رزمیده و دیگر رفقایش در ارتباط با چاپ نشریه حزب توده"شعله ی جنوب" نیز مانند بیژن در دام ساواک افتادند. تردیدی نبود که عناصر خائن در لباس دوست به دشمن خدمت میکردند.
آصف در سلول قزل قلعه در باره ی ماشین مدرن چاپ که در خانه ی مادری خود نصب کرده بود با رنج فراوان از "خیانت" صحبت میکرد. ولی شما باید بهتر بدانید که در آن شرائط که انتشارات مبارزاتی با دست نویسی ها و استنسیل با دشواری پیش میرفت. تخصیص دستگاه مدرن چاپ و وضعیت استثنائی حزب توده که تحت شدید ترین فشار امنیتی بود با علامت سئوال بزرگی روبرو بود و هنوز در هاله ا ی از ابهام قرار دارد. بعدا با با دستگیر ی و شهادت حکمت جو و تیزابی ۱۳۵۱/۱۳۵۲ تردیدی نمانده بود که تشکیلات تهران حزب توده بد جوری نا امن شده بود این یکی از دلایل عدم "اقبال "
حزب توده بود.

البته اگر دقت داشته باشید عرض کرده ام :

"جنبش دانشجوئی بعدا نضج گرفت و نیروهای زیادی از جمله حرب توده نیز فعال شدند بعداز ۲۲ بهمن نیز میلیونها مذهبی ،ملی و چپ به مبارزات پیوستند.
به محض اینکه تیغ ارتجاع کند شود آتش زیر خاکستر دوباره شعله ور خواهد شد. هنر مبارزه یافتن شیوه های مناسب برای شرائط سرکوب و سیاه می باشد. این نیاز به ظرافت هائی دارد که هم بعداز ۴۲ و هم امروز توسط نسل خلاق ، جوان و انقلابی سازمان می یابد."
بهر صورت شما هر طور صلاح میدانید قضاوت فر مائید.
۴۰۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۰       

    از : دوستدار چپ

عنوان : دوست عزیزآقای محسن کوشا
بنا ندارم در مورد همه نقطه نظرات شما اشاره ای داشته باشم. هم به این دلیل که قید کرده اید "آخرین.." و نخواسته اید به هر دلیلی درگیر این مسئله شوید و هم به این دلیل که این نوشته ها بیشتر چنگ و دندان نشان دادن است تا برخوردی رفیقانه و دلسوزانه . بگذریم . در نوشته محترم شما مواردی وجود دارد که بدون توجه به تاریخ و شواهد مستند و موجود احکامی صادر شده است. به نظرم اگر هر یک از صاحبان اندیشه که دغدغه های جدی اصلاح و پالایش دیدگاه ها و نظرات دیگران را دارند و به قول معروف فقط "برای ثبت در تاریخ" زحمت نگارش را متحمل نمی شوند، هر یک از دوستان با هر سبقه فکری و عقیدتی، چنانچه مستند و مدلل ابراز نظر کنند، در تلاقی مستندات و شواهد و دلایل می توان به تدریج نقاط واقعی اختلاف را شفاف کرد و بر سر همان تفاوت ها به مباحثه و مناظره پرداخت.
با این مقدمه تاکید دارم که احکامی که شما در مورد عدم حضور توده ای ها در سال های دهه ۴۰ فرموده اید، به نظر واقعی و مستند نمی آیند. تصور شما این است که در دهه ۴۰ خبری از حزب توده نبوده است.... یادآور می شوم که رادیو پیک ایران طی سال های ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۴ یعنی ۱۸ سال مداوم، روزانه در دو نوبت و به زبان های فارسی، آذری و کردی برنامه داشت و با توجه به فضای اختناق شاهنشاهی ساده ترین و در دسترس ترین ابزار ارتباط حزب با هواداران و اعضا و مردم بود. حتما دوستان گرانقدر متوجهند که تجربه رادیو پیک که با سردبیری افرادی چون زنده یادان طبری و جوانشیر و افرادی در همان سطح دانش وتچربه و کارشبانه روزی تهیه و نوشتن مقالات و ترجمه و اجرای برنامه ها ، هنوز به لحاظ قدمت و تداوم و فراگیری و هم چنین وزین بودن تحلیل های اقتصادی و اجتماعی بدیلی در جنبش چپ ایرا ن نیافته است. حداقل تا این زمان که ۳۰ سال از عمر مهاجرت جدی بازماندگان چپ ایران می گذرد و مستحضرید که تهیه مقاله و دسترسی به اخبار و آرشیو ها و سایر امکانات ارتباطی در دوران حاضر به مراتب ساده تر و روان تر است.
اشاره ای به " تک و توک هوادار حزب" در جریان مرحوم تختی داشتید. البته در فضای اختناق آن دوره، سرشماری چپ ممکن نبود اما شاید زیباترین صدا که تا امروز نیز در مراسم تختی عزیز قرائت می شود همان شعر کسرایی شاعر توده ای است که " چهان پهلوانا صفای تو باد........" . آیا امثال من که کودکی بودم و دست در دست پدر و مادر توده ای در عزاداری تختی فریاد می زدم و الفبای وفاداری و انسانیت و پایمردی را از والدینم می آموختم و اشک در چشمان و خشم در گلوی آن ها را شاهد بوده ام و همه دیگر توده ای ها که در اعتصابات کارگری و معلمان و دانشجویان همراه مردم بودند و با استفاده از رهنمودهای رادیو پیک راه درست خود را می پیمودند این ها در زمره مبارزات قابل عرض شما به شمار نمی آید؟ حتما باید با گلوله اعلام وجود می شد و یا مانند گروه های طرفدار چین با ادعای محاصره شهرها از طریق روستاها کارهای "انقلابی" انجام می دادند و بعد هم در سکوت تاریخ فراموش می شدند. دوست من بد نیست در همین فضای نت تحقیقی انجام دهید و یا با مراجعه به آرشیو اسناد و روزنامه های حزب کمی از میزان حضور حزب در جامعه اطلاع پیدا کنید. تعداد کشته شدگان، دستگیرشدگان و زندانی های توده ای در همین دهه ۴۰ از طریق شبکه قابل تحقیق است. ضمن این که رهنمود حزب در آن دوران تاکید برکار ترویجی و سازماندهی صنفی بوده است و قاعدتا خسارت های کمتری را می بایست متحمل می شد تا کارهای مسلحانه و نظیر آن. البته کار توده ای ها بسیار سخت بوده است. چرا که از اواخر دهه ۴۰ و با آغاز فعالیت های چریکی، در همان محیط دانشگاه همه دوستان دانشجوی چپ می دانند که توده ای ها توسط دانشجویان چپ شناسایی می شدند و انگ ساواکی می خوردند و کار ما بسیار دشوارتر از سایرین بود. کم نیستند دانشجویانی که گواهی می دهند که مجبور بودند هرگاه در دانشکده ها جزوات حزب پخش می شد اول آنها را جمع کنند و خارج کنند تا به دست دوستان به گفته شما پرشمار و انقلابی نیفتد زیرا همه را یک جا نابود می کردند و پخش جزوات حزب و آثار لنین و مارکس را نیز کار ساواک می دانستند. امری که در سال ۵۷ با پاره کردن پلاکاردهای توده ای ها و کارهایی نظیر آن تداوم یافت. دوست من اگر فعالیت مداوم حزب و اشاعه دیدگاه هایش ،البته تا حد امکان، وجود نداشت که نمی توانست با آغاز فعالیت علنی اش چنان در جامعه رسوخ کند که به گفته خود آقایان جنایتکار حاکم " همه جا تحت تاثیر حزب توده بود". آیا آن سابقه و بی عملی، آن سیاست های بی سر وته به زعم نویسندگان این تذکره ها، می توانست نسل جدید توده ای را پدید آورد که با گردن افراشته و مفتخر به نام " توده ای" به پای چوبه های دار روند و متاسفانه صفحات کتاب شهیدان این قافله را قطورتر سازند.
دوست عزیزم، بیایید به جای این حملات بی سرانجام به فکر جنبش مردم باشیم. ما به بحث و جدل نیاز داریم اما نه بر سر این که کدام زودتر آمدیم و کدام، کی و چقدر سهم داشتیم. چپ ایران مختص این وآن نیست. همه ما اگر صادق بوده باشیم به دنبال بهروزی مردم بوده ایم. وقتی شلاق می خوردیم با هم بوده ایم، پای چوبه دار، در خیابان های تهران و با جنبش سبز. وقتی در میان مردم هستیم و هر روز با آنها سر و کار داریم هزار نکته مبهم است که چپ ایران باید پاسخ دهد ، پیشاپیش تحلیل دهد ، هشدار دهد . باور کنید برای کسی که دغدغه مردم کشور را دارد و در میان آنها شب را به روز می آورد، صفحات این سایت ها روشنگر نیست. این یکی بدو ها کارساز نیست. با چه صدایی و با چه کلماتی این نیاز مبرم را فریاد بزنم. دوستان عزیزم ، توده ای و فدایی و همه مبارزان چپ، ادبیات سیاسی تحمیلی اختناق شاهنشاهی را دور بریزیم. یک دنیا کار برای همه ما وجود دارد. بیایید در مورد تجارب و دیدگاه های مورد نیاز این جنبش به بحث بنشینیم وگرنه با اوج جنبش انقلابی در کشور ماییم و این همه مسائل روی زمین مانده و کینه های بی فایده.
۴۰۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۰       

    از : آرش -

عنوان : من از محمدرضا پهلوی دفاع می‌کنم
اگر دفاع از حقیقت مایه خجالت باشد ترجیح میدهم از آن دفاع کنم و خجالت زده باشم تا کسی که با سری بالا از ناحق دفاع می‌نماید.بسیاری مایل هستند از محمّد رضا پهلوی دفاع کنند اما بنا به ملاحظاتی خجالت می‌کشند و می‌ترسند که متهم به دفاع از یک مستبد شوند. اما من از محمّد رضا پهلوی دفاع می‌کنم به دلیل آنکه وی را مستبد نمی‌دانم و دفاع من از ایشان هرگز به معنای دفاع از سلطنت نمی‌باشد. ما حق نداریم محمد رضا پهلوی را بر صندلی‌ اتهام بنشانیم بدون آنکه امکان دفاع به وی از خود بدهیم. عدم اجرای سکولاریزم تقصیر شاه نبود بلکه تقصیر خود ما بود که حتی کمونیست‌مان نیزصحبت‌ها و دفاعیه خود رابا بسم الله شروع می‌نمود و از حضرت علی‌ به عنوان الگوی خود یاد می‌کرد. محمدرضا پهلوی چگونه در چنین فضایی می‌توانست از سکولاریزم صحبت کند در حالیکه سکولارها و مذهبی‌ها و جمهوری خواهان و همه و همه، زیر درخت سیب، گرد یک آخوند منتظر فتوای او بودند و حتی شاه را لایق گفتگو هم نمی‌دانستند. کسی نبود که با شاه صحبت کندآنگاه همه، شاه را مقصر می‌دانستند که چرا گفتگو نمی‌کند و اتهام خود کامگی به وی می‌زدند.روشن‌فکرانی که پشت سر یک آخوند جمع شده بودند و اکنون بسیاری از آنها در خارج کشور اپوزیسیون جمهوری اسلامی شده‌اند باید به این سوال پاسخ دهند. بسیاری از این روشن‌فکران اکنون سکولار یا فدرال شده‌اند، از آنها می‌پرسم چرا در دهه ۵۰ به شاه در اجرای سکولاریزم کمک نکرده وپشت سر مذهبیون جمع شدند؟ چرا به جای جمع شدن پشت سر امام جماعت محل‌شان در مسجد ،برای سکولاریزه کردن کشور با شاه همکاری نکردند؟ و آیا شاه کی‌ و کجا با خواست سکولار شدن جامعه مخالفت کردند؟ چرا فرصتی را که به نظام اسلامی در طی‌ ۸ سال اصلاحات دادند به شاه هرگز ندادند؟ به جرأت می‌توان گفت که شاه در حال آماده کردن زمینه سکولاریزم در ایران بود اما زمان، زمانی‌ نبود که با وجود تاثیر فتوا بر جامعه و وجود افرادی نظیر نوّاب صفوی بشود با سرعت این‌کار را کرد. شاه چه می‌توانست بکند وقتی‌ که حتا کمونیست‌ها وسکولارها نیز پشت سر یک آخوند جمع شده بودند؟ مشکل شاه در استقرار دموکراسی جامعه شدیدا مذهبی‌ می‌بود. با توجه به اینکه هر حرکت دموکراتیکی خود به خود سکولار می‌باشد لذا مذهبیون هرگز مایل به استقرار دموکراسی نبودند چون می‌دانستند که استقرار دموکراسی، مساوی با سکولاریزه شدن جامعه خواهد بود. شاه با چه وسیله‌ای‌ و با چه کسی گفتگو می‌کرد وقتی‌ حتی روشن‌فکران نیز تحجر طلب شده بودند. شاه با کدام سوسیالیستی باید به گفتگو می‌نشست تا به آنها بگوید نظام پادشاهی ایران بسیار فراتر از نظام‌های سوسیالیست کمک‌های سوسیال در اختیار مردم می‌گذارد وقتی که حتی سوسیالیست‌ها نیز مذهبی شده بودند. حتی در آزاد‌ترین کشور‌ها نیز تحصیل رایگان نداشتیم و هم اینک نیز نداریم اما در زمان شاه همه ازاین امکان بر خوردار بودند. باور کنیم که فقط نام حاکمیت...
۴۰۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۰       

    از : سهرابی

عنوان : از تاریخ درس بگیرید
واکنش شیفتگان حزب توده به این مقاله عجیب است. اینگونه پرخاشگری، یادآور شیوه ترور شخصیتی حزب در برخورد به منتقدین است. مجموعه‌ای از اهانتها و اتهامات از تربچه پوک گرفته تا جاسوسی برای آمریکا به سوی مخالفین حزب شلیک میشد. اشکال شما این است که از تاریخ معاصر هیچ نیاموخته‌اید. در دوران نبرد دو اردوگاه، تمامی هم و غم شما خدمت به منافع ملی اتحاد شوروی بود. بر این تصور واهی بودید که این سیاست موجب سعادت و خوشبختی زحمتکشان در کشورهای پیرامونی میشود. حداقل از نتایج فاجعه‌بار این مشی در کشورمان آگاهید. از یک حکومت فوق ارتجاعی ضد بشر تا زمان سرکوب حزبتان دفاع کردید و بلافاصله پس از آغاز یورش به حزب و اخراج دیپلمات‌های شوروی، به ماهیت جنایتکار و ارتجاعی رژیم پی بردید و شعار سرنگونی دادید. آیا از این موضع میتوانید دفاع کنید؟ آیا عیار حکومت صرفا با چگونگی برخورد با اتحاد شوروی و حزب توده سنجش میشود؟ از آغاز به قدرت رسیدن این رژیم، بر هر انسان آگاهی آشکار بود که این جماعت تبهکار فقط به دنبال سرکوب بیرحمانه ملت و غارت و چپاول مملکت هستند. آیا حزب شما قادر به فهم این واقعیت نبود ویا با فرصت‌طلبی تا قبل از سرکوب حزب، چشم بر واقعیت بسته بود؟ بروید از تاریخ درس بگیرید و بیاموزید چرا اردوگاه مطلوب شما فروپاشید. همه چیز را از دریچه توطئه نبینید. انسان طراز نوین شما در کشورهای اردوگاه «سوسیالسیم موجود» چیزی فراتر از یک متقلب تنبل و رشوه‌گیر نبود؟ شما زحمتکشان را برای دفاع از آن نوع جامعه‌ای فرا میخواندید که هیچ نسبتی با جامعه مطلوب چپ نداشت.
۴۰۵٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

    از : محسن کوشا

عنوان : تعصب را باید کنار گذاشت به جنبش کمک رساند.
آقای خسرو داوری شما که در دنیای سیبرنیتیک «تصور » می نمائید قادر به تشخیص هویت کاربران هستید سخت دچار دهنی گری ( بیماری مزمن !) می باشید . که می فرمائید: « بخشی از دشمنان حزب توده ایران که نمونه ای از ان در اظهار نظر یکی از هموطنان در ذیل امده، نمایندگان رژیم پادشاهی سابق اند.»
- اولا شهامت اخلاقی چپ و پرنسیب های دموکراسی حکم می کند که شما با «نظر » شخص مورد بحث خود برخورد اندیشه نمائید تا در باره ی نقطه نظر جنابعالی، بقیه ی کاربران نیز اشعار داشته باشند که شما راجع به چه صحبت می کنید. شما فقط به شعار دادان کلی بسنده کرده و لا اقل این قلم نمی داند منظور شما کدامین کامنت و کاربر ست.

سپس به مطلق گوئی ها که همیشه مبتلا به نیروهای حزب بوده( بیماری مزمن !) روی آورده و میفرمائید: « ....زیرا حزب در حالی که به انترناسیونالیسم پای بند است، ملی ترین نیروی اپوزوسیون ایرانی محسوب می شود. » واقعا توسل به چنین ادبیاتی تاسف انگیز ست. ..

سپس از مواضع حزب در جنگ تحمیلی برای اثبات «ملی ترین» نیروی اپوزیسیون ایرانی صحبت می کند بدون اینکه به ماهیت و نقش اپوزیسون عنایت داشته باشد آیا در کارزار مبارزات «ضد امپریالیستی » حزب توده ؛ شادروان مهدی بازرگان و یارانش نسبت به جنگ تحمیلی و بعداز فتح خرمشهر از حزب توده کمتر ملی بودند ؟ اصلا اپوزیسیون واقعی با معیارهای ملی و جهانی نهضت آزادی بود یا حزب توده ؟ آیا حاضرید در این باره صمیمانه صحبت کنیم ؟ اپوزیسیون واقعی شادروانان قاسملو ، قشقائی و مدنی بودند که از حوزه های انتخاباتی خود به مجلس اول راه یافتند و و تحت تعقیب قرار گرفتند یا حزب توده که هر کدام را با مارکی «طعمه » حواریون خونخوار «امام» میکرد..
اما حیرت انگیز ست برخورد شما با همین حکومت « ضد امیریالیست » مورد حمایت حزب ست:
«..پس اگر چه ج-ا به رهبری خمینی پر از خطا بود... . عوامل امپریالیسم که همواره در رهبری ج-ا بودند.... در حالی که اگر این حکومت یک جو غیرت ملی داشت....» عین کلمات آقای داوری

در باره ی سایر نیروها نیز طبق معمول سنواتی :
« نرود میخ اهنین در سنگ. همانند انسانها، برخی جریانات سیاسی برای تغییر ساخته نشدند... شماری از گروه های ماورا چپ ایرانی از ان جمله اند. امید که اینها نیز کودکی خود را روزی سپری کنند و دست کم به دشمنان صادق حزب مبدل شوند... از حزب هر چه دلشان می خواهد انتقاد کنند، اما دروغ و تحریف نبافند و البته مثل اخبار روز هم اشک تمساح نریزند....»

و با نتیجه گیری های خود «راضی» از «قاضی »بر گشته :
« همین یک مثال ساده ولی عینی سرشت حقیقی این حزب را آشکار می سازد و انسان منصف را وا می دارد که بدون پیشداوری به ابعاد گوناگون سیاسی و فرهنگی این حزب بنگرد که انگاه در خواهد یافت که نقاط قوت آن چه قدر بر نقاط ضعف آن می چربد . (داخل پرانتز عرض کنم که اینجا صحبت از حزب توده ایران و ارگان مرکزی آن "نامه مردم" است، نه "راه توده" با ارگان مرکزی آن "پیک نت". تفاوت این دو از زمین تا آسمان است.)

حرف آخر این قلم :
نیروهای مومن و مبارزه چپ در داخل حزب با بیماری مزمن دهن گرائی Subjectivism برخورد علمی و عملی جدی نداشتند. بهمین دلیل بسیار ساده هرچه از بالا دیکته میشد شاید مثل «وحی» تلقی میشد.
وقتی مطالعه ی قطعنامه های معروف احزاب برادر در دستور کار سازمان فدائیان اکثریت قرار گرفت کمتر کسی بود که به آن ها باور داشته باشد .بر اساس مشتی شعار و ادبیات مسخ شده نتیجه گیری شده بود که « ساختمان سوسیالیزم در جهان مستقر شده و دیگر برگشت پذیر نیست- نقل به مضمون» در حالیکه ؛ در جهان واقعی نکبت جنگ و تهاجم با دکترین ریگانیسم - تاچریسم بیداد میکرد.

آقای داوری مشکل را باید در تدوین و تحمیل چنان قطعنامه های بی پایه جستجو نمود و بعد دید چگونه رهبران حزب توده و سپس فدائیان اکثریت چنان قطعنامه هائی را پذیرفته و ترویج نمودند. آیا کمونیست ها باید چینن ساده اندیش باشند که قبول کنند «سوسیالیزم واقعا موجود« بازگشت ناپذیر شده بود.

آماری وجود ندارد که چه نیروی عظیمی بعداز ۲۸ مرداد بدون اینکه با رژیم سازش کنند یا به مائوئیسم روی بیاوردند در پهنه ی فلات ایران زمین چون شعله ی زیر خاکستر به روزمرگی ه ی زندگی ادامه دادند و منشاء خدمات بزرگ اجتماعی شدند. با تمام وجود در برابر شادروان شاهرخ مسکوب به عنوان نمونه ای راستین سر تعظیم فرود میاورم و همین طور زنده یاد سیاوش کسرائی که آخر عمرش با «نامه مردم » نبود و نمیشود از کنار این تراژدی ها به سادگی گدشت. متاسفانه هرکس که نسبت به حزب موضع داشت یا دارد همیشه با چماق هرکس با ما نیست بر ماست روبرو شد.

معلوم نیست چه نیروی عظیمی که بمراتب بیش از بعداز ۲۸ مرداد بود ؛ بعداز سرکوبهای خونین دهه ۶۰ به انفعال کشیده شدند. اشتباه نفرمائید منظورم نیروهای حزب توده نیست چون حزب توده در آن زمان مثل امروز آقای داوری فکر نمی کرد که « «.. ج-ا به رهبری خمینی پر از خطا بود... . عوامل امپریالیسم که همواره در رهبری ج-ا بودند.... اگر این حکومت یک جو غیرت ملی داشت....» حزب توده هنوز نمی خواهد باور کند که

حکومت مذهبی فاجعه ای بزرگ برای میهن ماست و بهمین دلیل مناسبات اجتماعی دچار گسست های مهیب گردیده و بمراتب از زمان شاه عقب مانده تر ست . این خود از بدبختی های «چپ » ست که خیال می کند اگر به این موضوع اعتراف کند به معنی تبرئه حکومت کودتائی وابسته ی شاه میشود.

چپ دوران «سوسیالیزم واقعا موجود » با تز راه رشد غیر سرمایه داری تمام مبانی و اصول دیالکتیکی را منحل نمود و بجای نجات بشریت از مظالم و ناهنجاریهای سیستم سرمایه داری و ایجاد مناسبات سوسیالیستی که از هر حیث باید از مناسبات سرمایه داری برتر باشد به «دور زدن »‌سرمایه داری پرداخت ( مثل اینکه دبیرستان نرفته وارد دانشگاه شوی - مثل پاسدارها که سربازی نرفته سردار و ژنرال شدند ! )تا کشورهای عقب مانده و ماقبل سرمایه داری ره صد ساله روند. فجایع افغانستان و ده ها کشور آسیائی و آفریقائی به ضد سوسیالیزم تبدیل گردید و همین قذافی ها و موگابه ها «تجلی» راه رشد غیر سرمایه داری بودند. امروز هم موسوی و کروبی !

آقای داوری لطفا برخورد متین و مستدل ارائه فرمائید .شخصا برای سعید آزرنگ یار زمان دانشجوئی خود احترام فوق العاده قائلم و برای آصف رزمدیده بچه محل عزیزم که با او همسلولی بودم - قبل از انقلاب و قبل از دهه ی ۵۰ نیر ارادت فوق العاده ای دارم ولی موضوع حزب با روابط عاطفی فرق دارد.
فراموش نکن که در مبارزات دانشجوئی دهه ۴۰ جای حزب توده خالی بود وگرنه بیژن و یارانش دست به کار جدی نمیشدند.

در سال ۱۳۴۵ که دانشگاه بعداز سرکوب های قبل و بعداز ۱۵ خرداد دوباره برخاست بازهم از حزب توده خبری نبود.
در شبیخون دانشجوئی ۱۳۴۶ بعداز مرگ جهان پهلوان در سراسر ایران که تا آن تاریخ بی نظیر بود بازهم از حزب توده خبری نبود شاید تک و توکی هوادار .اصلا ساواک تور خود را برای دستگیری هواداران بیژن جزنی پهن کرده بود . هنوز سیاهکل اتفاق نیفتاده بود

جنبش دانشجوئی بعدا نضج گرفت و نیروهای زیادی از جمله حرب توده نیز فعال شدند بعداز ۲۲ بهمن نیز میلیونها مذهبی ،ملی و چپ به مبارزات پیوستند.
به محض اینکه تیغ ارتجاع کند شود آتش زیر خاکستر دوباره شعله ور خواهد شد. هنر مبارزه یافتن شیوه های مناسب برای شرائط سرکوب و سیاه می باشد. این نیاز به ظرافت هائی دارد که هم بعداز ۴۲ و هم امروز توسط نسل خلاق ، جوان و انقلابی سازمان می یابد.

مبارزات را باید به مسابقه ی دو ی امدادی تشبیه کرد دوره ای حزب توده دویده ، بعد فدائیان، امروز در حال گذار هستیم معلوم نیست کدام جریان پویا رهبر ی چپ را در دست خواهد گرفت و به سر مقصد منظور خواهد رساند .این تقریبا در تمام جهان دیده میشود. تعصب را باید کنار گذاشت به جنبش کمک رساند.
۴۰۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

    از : عیسی صفا

عنوان : تاریخ چپ ایران کدامست؟
نوسینده اخبار روز لطف کنید بیشتر در مورد چپ و تاریخ آن توضیح دهید. آیا سازمان فداییان اکثریت ، اتحاد فداییان ، فداییان اقلیت ، سازمانهای به نام چریکهای فدایی خلق ، راه کارگر دردو سازمان و... اینها چپ اصولی و انقلابی هستند؟ اگر چنین شانسی مردم ایران داشتند که این همه سازمان چپ اصولی داشتند که دیگر غم و نگرانی از جمله مشکل حزب توده ایران مطرح نبود.چپ اصطلاح گلو گشادی است. تاریخ قرن بیستم چپ تاریخ کمونیستها و سوسیال دمکراتهاست. هیچ نیروی چپی تا کنون نتوانسته از این مرزبندی فراتر رود. تاریخ سوسیال دمکراسی در قرن بیستم باحمایت از جنگ امپریالستی اول کلید خورد و کمونیستها با نه گفتن به حنگ از این تاریخ جدا شدند. در تمام طول قرن بیستم سوسیال دمکراسی مدافع سرمایه داری منتهی با رفو کاری بوده است. در نوشته شما یک تقلب بزرگ وحود دارد. قلب تاریخ فداییان إ فداییان با همه اشکالات نظری خود در خانواده حنبش کمونیستی بودند نه سوسیال دمکراسی. مصادره سرمایه کمونیستها به نفع سوسیال دموکراسی و در واقع سرمایه داری به سادگی و بدون مقاومت پیش نخواهد رفت إ
۴۰۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

    از : امیر اطیابی

عنوان : درک واقعیت و جبر تاریخی خارج از ذهن و ارداه‍ی ما چه دشوار است
درک واقعیت و جبر تاریخی خارج از ذهن و ارداه‍ی ما چه دشوار است
هنوز بسیاری از سلطنت طلبان و مشتاقان رژیم دست نشانده ی امریکا و بلوک غرب همگام با چپ های افراطی نتوانسته اند واقعیت اجتماعی و جبر تاریخی حاکم شدن رژیم مذهبی پس از انقلاب را که ثمره ی دهه ها دیکتاتوری سلسله پهلوی و سرکوب وحشیانه ی حزب کمو نیست ایران، توده ای ها و نهضت ملی شدن نفت و همزمان تبلیغات هیستریک ضد توده ای، ضد کمونیستی و سانسور خفقان آور بود درک و هضم کنند. یکی از زاویه منافع طبقاتی و باختن قدرت خود و دیگری از ذهنی گری و جدایی از توده ی مردم. از جمعیت ایران در آستانه ی انقلاب نزدیک ۷۰ درصد بیسواد و روستا نشین وخوش نشین بودند که بیش از هر نیروی دیگری، خمینی و هوادارانش با آنان به خوبی ارتباط برقرار میکرد. این جمعیت عظیم با روشنفکران و کتاب و روزنامه شان از هر سنخ و گروهی بیگانه بود. وانگهی اغلب جمعیت شهری هم ریشه ی روستایی داشت. تمام بلندگوها و اجتماعات هم حتی در کوره ده ها دست طلاب و روحانیون بود که سریعا وارد جبهه ی خمینی شدند. مذهبی های ضد رژیم هم برای خود سابقه و شهرت لازم را کسب کرده بودند. با انشعابی مائوئیستی که در میان مجاهدین خلق رخ داد و سرکوب های گسترده و تبلیغات رژیم شاه و کمک و تشویق و ترغیب مذهبیون مرتجع توسط ساواک بر علیه آنان و برداشت های مترقی مذهبی هم مزید برعلت شد. پیروزی خمینی یک جبر تاریخی بود که نیروهای دیگر تنها می توانستند با هشیاری، خردمندی، اتحاد خود، کار و سازماندهی درمیان مردم و در سایه ی استقلال کشور سیلاب جنبه های منفی-ارتجاعی آن را مهار کنند. آثار این جبر تاریخی حتی در بزرگترین جنبش (اصلاحات، سبز) پس از انقلاب و نوع رهبرانش هنوز پس از سی و سه سال باقی است. این روند با انواع کودتا ها، شروع جنگ، آلودگی همه‍ی نیروهای سیاسی به طاعون دیکتاتوری، تکروی و ندیدن عمق آنچه رخ داد با شکست فاجعه باری مواجه شد. حزب توده ایران سعی کرد در فرصت کوتاه به دست آمده خود را بازسازی و درمیان مردم نه در مقابلشان کار کند. وجود سازمان مخفی و نظامی که هر که درآن بود می دانست که با طناب دار بازی می کند، خود بهترین نشانه بود که حزب هیچگاه سپر دفاعی خود را به زمین نیافکنده بود و هر لحظه آماده بود تا این سپر را در برابر کودتاهای امپریالیستی و سیل گردش به راست ارتجاعی به کار گیرد تا بتواند به کار در میان مردم ادامه دهد. آری در این عرصه در برابر بزرگترین هماوردی با قدرتمندترین دشمنان جهانی و داخلی شکست خورد، اشتباه هم کرد، ولی مهر خود را هم در همان دوران کوتاه بر تاریخ کشور زد. شکست حزب قبل از همه شکست طبقات فرودست و زحمتکشان و پیروزی ارتجاعی ترین نوع سرمایه داری در کشور بود. ولی پیروزی نهایی با سوسیالیسم است همان طور که جنبش ضد برده داری، جنبش ضد فئودالی هم بارها شکست خوردند تا بشر به سرمایه داری امروزین رسید. اگر در ناعادلانه و غیر انسانی بودن سرمایه داری شک نداریم، در پیروزی نهایی سوسیالیسم هم شکی نیست. یک درصد جمعیت جهان نمی توانند تا ابد بر ۹۹ درصدی که دچار فقر روزافزونند حکومت، آقایی، فخر فروشی کنند و آنان را چه در قالب شرکت ها و واحدهای صنعتی، چه در قالب روسپی خانه ها خرید وفروش کنند. آزادی، حقوق بشر و دمکراسی آری! آزادی غارتگری حریصانه و دست انداختن بر عمده ی ثروت توسط یک درصد جمعیت جهان نه!
۴۰۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

    از : امیر اطیابی

عنوان : درک واقعیت و جبر تاریخی خارج از ذهن و ارداه‍ی ما چه دشوار است
درک واقعیت و جبر تاریخی خارج از ذهن و ارداه‍ی ما چه دشوار است
هنوز بسیاری از سلطنت طلبان و مشتاقان رژیم دست نشانده ی امریکا و بلوک غرب همگام با چپ های افراطی نتوانسته اند واقعیت اجتماعی و جبر تاریخی حاکم شدن رژیم مذهبی پس از انقلاب را که ثمره ی دهه ها دیکتاتوری سلسله پهلوی و سرکوب وحشیانه ی حزب کمو نیست ایران، توده ای ها و نهضت ملی شدن نفت و همزمان تبلیغات هیستریک ضد توده ای، ضد کمونیستی و سانسور خفقان آور بود درک و هضم کنند. یکی از زاویه منافع طبقاتی و باختن قدرت خود و دیگری از ذهنی گری و جدایی از توده ی مردم. از جمعیت ایران در آستانه ی انقلاب نزدیک ۷۰ درصد بیسواد و روستا نشین وخوش نشین بودند که بیش از هر نیروی دیگری، خمینی و هوادارانش با آنان به خوبی ارتباط برقرار میکرد. این جمعیت عظیم با روشنفکران و کتاب و روزنامه شان از هر سنخ و گروهی بیگانه بود. وانگهی اغلب جمعیت شهری هم ریشه ی روستایی داشت. تمام بلندگوها و اجتماعات هم حتی در کوره ده ها دست طلاب و روحانیون بود که سریعا وارد جبهه ی خمینی شدند. مذهبی های ضد رژیم هم برای خود سابقه و شهرت لازم را کسب کرده بودند. با انشعابی مائوئیستی که در میان مجاهدین خلق رخ داد و سرکوب های گسترده و تبلیغات رژیم شاه و کمک و تشویق و ترغیب مذهبیون مرتجع توسط ساواک بر علیه آنان و برداشت های مترقی مذهبی هم مزید برعلت شد. پیروزی خمینی یک جبر تاریخی بود که نیروهای دیگر تنها می توانستند با هشیاری، خردمندی، اتحاد خود، کار و سازماندهی درمیان مردم و در سایه ی استقلال کشور سیلاب جنبه های منفی-ارتجاعی آن را مهار کنند. آثار این جبر تاریخی حتی در بزرگترین جنبش (اصلاحات، سبز) پس از انقلاب و نوع رهبرانش هنوز پس از سی و سه سال باقی است. این روند با انواع کودتا ها، شروع جنگ، آلودگی همه‍ی نیروهای سیاسی به طاعون دیکتاتوری، تکروی و ندیدن عمق آنچه رخ داد با شکست فاجعه باری مواجه شد. حزب توده ایران سعی کرد در فرصت کوتاه به دست آمده خود را بازسازی و درمیان مردم نه در مقابلشان کار کند. وجود سازمان مخفی و نظامی که هر که درآن بود می دانست که با طناب دار بازی می کند، خود بهترین نشانه بود که حزب هیچگاه سپر دفاعی خود را به زمین نیافکنده بود و هر لحظه آماده بود تا این سپر را در برابر کودتاهای امپریالیستی و سیل گردش به راست ارتجاعی به کار گیرد تا بتواند به کار در میان مردم ادامه دهد. آری در این عرصه در برابر بزرگترین هماوردی با قدرتمندترین دشمنان جهانی و داخلی شکست خورد، اشتباه هم کرد، ولی مهر خود را هم در همان دوران کوتاه بر تاریخ کشور زد. شکست حزب قبل از همه شکست طبقات فرودست و زحمتکشان و پیروزی ارتجاعی ترین نوع سرمایه داری در کشور بود. ولی پیروزی نهایی با سوسیالیسم است همان طور که جنبش ضد برده داری، جنبش ضد فئودالی هم بارها شکست خوردند تا بشر به سرمایه داری امروزین رسید. اگر در ناعادلانه و غیر انسانی بودن سرمایه داری شک نداریم، در پیروزی نهایی سوسیالیسم هم شکی نیست. یک درصد جمعیت جهان نمی توانند تا ابد بر ۹۹ درصدی که دچار فقر روزافزونند حکومت، آقایی، فخر فروشی کنند و آنان را چه در قالب شرکت ها و واحدهای صنعتی، چه در قالب روسپی خانه ها خرید وفروش کنند. آزادی، حقوق بشر و دمکراسی آری! آزادی غارتگری حریصانه و دست انداختن بر عمده ی ثروت توسط یک درصد جمعیت جهان نه!
۴۰۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

    از : نظری

عنوان : حزب توده در خط امام خمینی
شاید آقایان توده ای کم حافظه تشریف دارند و فراموش کرده اند که این خود حزب توده بود که گوش فلک را کر کرده بود که "حزب توده در خط امام خمینی است".
حزب توده از آدمکشان و فاشیست های اسلامی حمایت کرد و از پلیدترین جنایتکاران تاریخ معاصر ایران جانانه طرفداری می کرد. همین یک مورد کافی است که ننگی تاریخی برای آنها تا ابد ثبت کند. آقایان توده ای همان تغمه شوم سالهای اول انقلاب را هنوز هم می نوازند و معلوم می شود که هنوز هیچ نیاموخته اند.
۴۰۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست