جمهوری شعر
-
یوسف صدیق (گیلراد)
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : لقمان تدین نژاد
عنوان : زیبا، روان، واقعی!
عالی است!
یک جا در «گوش فراده! سنگ، لالایی میخواند.» آنسوی قابل دیدنها (مشهودات) را می بیند و چیزی را شاعرانه و صادقانه احساس می کند. یک جا در «تمناها، بی قرار و زلالاند. واژهها، دهان حقیقت را میبوسند.» خصوصیات یک شعر، آنطور که باید غیر متظاهرانه و شجاعانه و از خود بیخود سروده شود، را یاد می کند و در جای دیگر در «اکتاویو پاز عاشقانههای فروغ را میخواند/ و من، قصهی کبوترهای شاملو را ورق میزنم/ و عین خیالم نیست که فکرهایم را عریان کنم»به درستی وارد مضمون همسانی و یگانگی جهانی-تاریخی شاعران بزرگ (آنهایی که در ظرف خدایی/دیوانه/نامتعارف/غیر ابتذالی واژه جا می گیرند) می شود و رابطهی ارگانیکی--نادیدهی آنها را درک می کند.
شعری است صادقانه که به خواننده از بالا نگاه نمی کند و او را بیخود و بیجهت در رموز و استعاره های ساختگی و واژه های غلیظ و حساب شده گم نمی کند و در عوض از نمادهای نسبتا تازه ای نظیر «چهارفصل ویوالدی و ونوس بوتیچلی و ...» بهره می گیرد. همین به نوبهی خود تصویر و زمینهی این شعر را فرح انگیز و و هوای کلی آنرا سبک و خوشبو کرده است.
۴۱٨۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|