سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«جنبش» نامه نگاری و بحران سوژه گی جمعی - امین حصوری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امین حصوری

عنوان : پاسخ به آقا یا خانم «ابهام»
آقا یا خانم "ابهام"،
باید بگویم ابهاماتی که ذکر کردید ناشی از نخواندن متن یا گزینشی و سرسری خواندن آن است: چون از یکسو به نظر می رسد سابقه آشنایی با نوشته های من به قدری شما را با "تعمدات" من روبرو ساخته که احتمالا نیازی به خواندن دقیق این متن و تامل در آن حس نکرده اید و میدان قضاوت را به پیش داوری ها سپرده ا ید؛ و از سوی دیگر برای تمام مواردی که ذکر کردید در خود متن پاسخ های روشنی وجود دارد: خواه جایی که دلایل زوال جنبش از یک جنبش زنده اعتراضی (در یکسال و چند ماه نخست) به یک "شبه جنبش مجازی" مهندسی شده ذکر می شود؛ خواه جایی که از "آلترناتیو سازی" امپریالیستی صحبت می شود و خواه آن جایی که الزامات یک رویکرد رادیکال نسبت به جنگ و تحریم اقتصادی بیان می شود... بی تردید این حکم که دیدگاه های من خاستگاهی بیرون از حوزه اندیشه چپ دارند (و داستان "پوستین ناساز" که مرقوم فرموده اید) تنها به طور ضمنی موید آن است که شما نیک دریافته اید که درک ما از مقوله چپ به طور آشتی ناپذیری با هم متفاوت است؛ و این تنها جایی است که من فراست دریافت شما را تایید می کنم). با این اوصاف تصور نمی کنم شما به دنبال جواب "ابهامات" ذکر شده باشید، چون شما قضاوت نهایی را پیش از خواندان این متن داشته اید و قصد اصلی شما احتمالا طرح همان "اتهاماتی" بود که طی دو کامنت تان ذکر کردید تا اختلافات سیاسی/نظری را در نفی خشمگین دیگری فرافکنی کنید. ولی برای داوری مخاطب احتمالی این کامنت ها، توضیحاتی را به همراه فرازهایی از خود متن ( که ناقض اتهامات شما هستند) ذکر می کنم:

بر خلاف تصویری که شما از متن (و دیدگاه مولف) عرضه کرده اید، این متن و تمام نوشته هایی که در این دو سال و نیم در ارتباط با جنبش از من انتشار یافته (و البته شما به خوبی با آنها آشنایید) گواهی می دهند که مولف آنها همواره هواخواه سرسخت جنبش اعتراضی و بالقوه گی های مترقی آن بوده است. اینکه در مصداق های این بالقوه گی ها و راهکارهای پرورش و گسترش آنها با کسانی نظیر شما هم نظر نباشم، مرا در طیف مخالفان جنبش جای نمی دهد تا در نفی جنبش یا افول آن محملی برای خرسندی بیابم. داشتن رویکرد انتقادی نسبت به گفتمان غالب بر جنبش (و تمایز گذاری میان سویه های مردمی و نخبه گرای جنبش)، تنها در صورتی کسی را بیرون از دایره جنبش می دهد، که به تک صدایی در جنبش قایل باشیم! و این البته بخشی از مشی انحصار گرای جریان فرداست در جنبش و جریانات همسوی آنها بود.

هیچگاه جمله ای مبنی بر بی حقی یا بی سهمی اصلاح طلبان در جنبش و یا انکار پایه های اجتماعی آنان در نوشته های من نبوده. بلکه تاکید از یک سو بر این بوده که مضمون سیاسی گفتمانی که اصلاح طلبان بر جنبش تحمیل می کنند، حامل الزامات بسط و گسترش جنبش و در برگیرنده دینامیزم نیازهای تاریخی جنبش و جامعه نیست و به افول و فروپاشی بالقوه گی های جنبش می انجامد. و از سوی دیگر تاکید بر این بوده که همین پایه های اجتماعی موجود اصلاح طلبان بر چه بسترها و مکانیسمی متکی است و چگونه بازتولید می شود. اینکه از دید شما "اکثریت جامعه دل در گرو اصلاح طلبان دارند" باوری است برخاسته ازیک رویکرد معین سییاسی، نه یک فکت مبتنی بر مستندات پژوهشی و آماری. اما رویکرد سیاسی پشتوانه آن را می توان با توجه به تجربیات تاریخی متعدد از این گونه خط مشی های سیاسی نشان داد: اینکه باید دید هژمونی سیاسی به کدام سمت است و بنا به اصل خدشه ناپذیر "واقع گرایی سیاسی" با آن همسو شد! از قضا یکی از نقاط تمایز بنیادین نگرش های ما دقیقا در همین جا نهفته است: اینکه سیاست و امر سیاسی را حوزه تغییر "واقعیات" بیانگاریم یا همسازی و مدیریت آن; چون نتیجه ی گریز ناپذیر رویکرد "واقع گرایی سیاسی" (رئال پولیتیک)، نخبه گرایی است (در مقابل سیاست مردم)... دو پاراگراف نخست بند دوم نگاهم به جنبش و منظورم را از این تمایز بنیادی بیشتر توضیح می دهند.

در مورد "آلترناتیو سازی" در واقع تاکید متن بر این بود که موفقیت پروژه "آلترناتیو سازی" اساسا متکی بر تضعیف و مهار جنبش و هدایت آن به سوی یک "شبه جنبش مجازی" است. یعنی آلترناتیو سازان فرادست مشکلی جدی با حضور یک جنبش اعتراضی زنده و مردمی و رشد یابنده دارند. در این مورد از پاراگراف دوم بند سوم به بعد این گونه آمده:
"در طرف دیگر این ماجرا، پروژه «آلترناتیو سازی» نظام نهفته است. آلترناتیو سازی در این معنا یعنی زمینه سازی برای مهار تحولات محتوم ولی پیش بینی ناپذیری که پیش روی جامعه بحران زده قرار دارد.... در واقع فاز اولیه پروژه «آلترناتیو سازی» نظام جمهوری اسلامی چندین سال پیشتر کلید خورده است: زمانی که بخشی از نیروهای اصلاح طلب دست به «هجرت سیاسی» زدند و به مدد امکانات مالی و سازمانی خود و با حمایت گسترده دولت های غربی، به طور نظام مند روند تخریب اپوزیسیون سنتی برون مرزی و جایگزینی آن را آغاز کردند [«آلترناتیو سازی» از قضا بخش مهم و مرسومی از سویه های نیمه پنهان سیاست خارجی دولت های غربی است].... ناگفته نماند که طیف هایی از درون اپوزیسیون سنتی نیز، نظیر سازمان فدائیان خلق اکثریت و اتحاد جمهوری خواهان، با مشی سیاسی سال های اخیر خود مسیر موفقیت آتی این پروژه را هموارتر کردند... "

در مورد جنگ و تحریم اقتصادی در پاراگراف دوم بند پنجم چنین آمده:
"سلاح تبلیغاتی دیگری که اخیرا پرده برداری شده، آن است که طیف های مطرح اصلاح طلبان مخالفت با تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی را دستمایه «مردم گرایی» خود قرار داده اند. شعاری مترقی اما بی پشتوانه و در حقیقت دروغین! نخست آنکه مخالفت با دخالتگرایی خارجی اگر از منظر رایج گفتمان حقوق بشر طرح شود به ناچار اشکالی از جنگ و تحریم اقتصادی را در بر خواهد گرفت. دیگر آنکه مخالفت با تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی تنها در جایی به صورتی بی تناقض قابل طرح است که تعهد و پایبندیِ عملی به سوژگی مردم وجود داشته باشد. در مورد اصلاح طلبان وطنی این تعهد (به سوژگی مردم) هم در روند تسلط انحصاری آنان بر جنبش اعتراضی و استحاله آن به «شبه جنبش مجازی» آشکارا نقض شد و هم در روند همکاری ضمنی آنان با دولت های غربی در مسیر پروژه آلترناتیو سازی نظام مستقر (هر دو روند همچنان در حال تکاملند). وانگهی در شرایطی که هم حاکمیت مستقر در ایران و هم قدرت های مسلط جهانی هر یک با منافع ویژه خود بر طبل جنگ می کوبند، تنها در صورتی می توان از کابوس یک «جنگ امپریالیستی بشردوستانه» (که هر دم واقعی تر می شود) خلاصی یافت که مردم جنبشی فراگیر را تدارک ببینند که مخالفت با جنگ را با مخالفت با ساختار های قدرت حاکم پیوند بزند. چنین ضرورتی مستلزم رشد یافتن خودباوری «جمعی» و سازمان یابی اعتراضی مردم است که هیچ یک از این دو با کارنامه سیاسی اخیر اصلاح طلبان و راهکارهای کنونی آنان (نظیر قهرمان محوری پوپولیستی) سازگار نیست. "

با احترام
امین حصوری
۴۲٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۰       

    از : ابهام

عنوان : یک توضیح برای دوست نادیده عزیز «الف سحر آبادی»
دوست گرامی!
آقای امین حصوری را چپ فرض نکنید. از هیچ نوع آن. خوب یا بدش. نوشته های او هم همین را می گوید. با بیشتر بقیه نظر شما در کل موافقم. و در ضمن به شما اطمینان می دهم که هر کس (اشاره خاصی به فرد خاصی ندارم) بخواهد در پوستینی فرو رود که مال او نیست، کوتاهی و بلندی و بی قوارگی آن پوستین بر تن او را همه خواهند دید به جز خودش، مگر آن که در برابر آینه بایستد یا بایستانندش.

مردم ما کار خودشان را می کنند و جنبش هم حضور دارد، و وحشتی که افرادی که راه خود را از رژیم جدا کرده اند بر تن اپوزییسون دست ساز جنگ طلبان اسراییلی و آمریکایی انداخته است دلیل اصلی متهم کردن آن افراد به اپوزیسیون دست ساز رژیم بودن است.
موفق باشید
۴۲۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۰       

    از : الف سحرآبادی

عنوان : به نام مردم، اما به کام دشمنان آن ها
مقاله شیوای آقای امین حصوری پر از نکات ارزنده و روشنگرانه اما در اساس بر پایه ای خطا بنا شده است.
آقای امین حصوری می نویسند:
«بنابراین به نظر می رسد که طرح این شعارهای ظاهرا «رادیکال» در مخالفت با جنگ و تحریم با این هدف انجام می شود که از رادیکال شدن شکاف اجتماعی ای که تهدید جنگ و شرایط تحریم اقتصادی در جامعه ایجاد می کند جلوگیری شود و شکاف بالقوه در این حوزه به گستره ای قابل مدیریت منتقل شود.»
آیا به نظر ایشان تحریم های اقتصادی و تهدید جنگ طلبان داخلی و جهانی به نفع جنبش مردم است؟ چرا ایشان باید در فلاکت مردم امید انقلاب ببیند و از آن پشتیبانی ضمنی کند. این نگاه حجتیه ای کجا و رادیکال پلیتیک کجا.
آنچه ما اکنون به آن نیاز داریم جبهه ای فراگیر برای بازداری از جنگ در داخل و در سطح جهان است. خطر بسیار جدی است و صف بندی ها هر روز واضح تر و واضح تر می شود. هر کس با جنگ مخالف است را باید به این جبهه دعوت کرد- چه اصلاح طلب باشد، چه لیبرال باشد و چه چپ. اصلاح طلبان برخلاف نوشته های قبلی ایشان در موضع تحریم انتخابات قرار گرفتند و بخش بزرگی از آنان برخلاف انتظار صدای آمریکا و انگلیس و فرانسه به صراحت با جنگ مخالفت ورزیده اند.
جای امین حصوری ها هم همین جبهه است و نه در جایگاه تفرقه اندازی در جبهه صلح.
باز هم جنبش سبز مردم ایران در فرازی دیگر شتاب می گیرد و امین حصوری ها و دیگر چپ های «رادیکال» مانند ایشان مثل دور قبل جا خواهند ماند. این ویژگی این نوع از چپ هاست که همهٔ روزها را با روزهای محدود و مشخص انقلاب اشتباه می گیرند و سیاست هایی یک سر «انقلابی و رادیکال» ، اگرچه ذهنی، را جایگزین تلفیق درست اصلاحات و انقلاب مستمری می کنند که سیاست های چپ « به شکلی واقعبینانه» بر اساس آن تدوین می شود.
۴۲۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۰       

    از : ابهام

عنوان : ابهام هایی که با خواندن نوشته های آقای امین حصوری برایم مطرح می شوند
نخست این که آنچه آقای امین حصوری جنبش سبز می نامند و به همین نام هم معروف شده است، وجود دارد، توهم نیست، خواب و خیال نیست، و فریب هم نیست، و با چند تا مقاله هم از میان نمی رود.

دو دیگر این که این جنبش هرگز در اصلاح طلبی منحصر نشده است، ولی چه آقای امین حصوری دوست داشته باشند و چه نه، بخش بسیار بزرگی از مبارزان درون این جنبش (شهید، زندانی، غیر زندانی) را کسانی تشکیل می دهند که کم و بیش دل با بخشی از اصلاح طلبان دارند، حتی اگر مثل من خواهان سرنگونی باشند و امیدی هم به اصلاحات نداشته باشند.

سه دیگر این که آقای امین حصوری با نفی مرتب و پیگیرانه «جنبش سبز»، به خصوص هر وقت که کسانی که ناشناخته هم نیستند برای هموار سازی حمله نظامی به ایران، روی این موضوع خاص متمرکز می شوند، از بی ثمر و بد ثمر بودن و از «آلترناتیو» نبودن آن سخن می گویند، و به نظر می رسد که در این تلاش خود بسیار هم پشتکار به خرج می دهند. و می بینیم که که کوچک ترین اشاره ای هم به آلترناتیو سازی های امپریالیسم نمی کنند (لابد فراموششان می شود.)

ایشان در پی چیستند؟ با کدام انگیزه ای می نویسند؟ و نظرشان در باره امکان تجاوز نظامی به ایران، توسط حامیان کسانی که ... چیست؟ و چه ارتباطی احتمالا میان تلاش پی گیر ایشان برای نفی یک آلترناتیو ضد جنگ به نام جنبش سبز، در شرایط تلاش یک «آلترناتیو» وابسته و جنگ طلب به منظور «تثبیت» خود وجود دارد؟
اگر بار اول، ونه بار هزارم بود، من هیچ نمی نوشتم. اما چنین نیست، و تعمد ایشان هم فوق العاده چشمگیر است.

مطلقا قصد هیچ اتهامی در کارم نیست، و فقط دوست دارم ابهام هایی را که هر بار با خواندن نوشته های آقای امین حصوری در ذهن من ایجاد می شود نوشته باشم. این حق طبیعی هر خواننده ای است.
به درست یا به غلط، بر مبنای تجربه های تلخ چهل و اندی سال مبارزه بدون وقفه، و همچنین دیدن انواع و اقسام آدم ها در زندگی کاری ویژه خودم که با مسائل رسانه ای در ارتباط بوده است معتقد شده ام که همه همیشه آنچه می نمایند و دیگران هم آن ها را همان می پندارند نیستند.
باز هم تکرار و تکرار می کنم که قصد هیچ اتهامی در کارم نیست.
۴۲۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست