سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بحران قیمت دلار در ایران - احمد سیف

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : Bahram -

عنوان : -
سلام!
آقای خمینی می گوید:
«برای اسلام است که انسان می تواند جان اش را بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد. اقتصاد قابل این نیست. آن هایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه، خیال می کنند انسان یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است. منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب می خورد، او کاه می خورد. اما هر دو حیوانند. این هایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، این ها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش. الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصاد است.»
حرف آقای خمینی رادر بالا آوردم زیرا که اغلب دوستانی که خود رابه صرف مخالفت با ج.ا. چپ معرفی میکنند و در حقیقت نه تنها چپ نیستند بلکه در مواردی راست تر ازآقای خمینی هم هستند، با تحریف حرف ایشان و نقل ناقص آن سعی در پنهان کردن همسویی نظری خود با وی دارند.
این حرف را خمینی در شرائطی زد که عده ای بنام وظاهر چپ میرفتند در ترکمن صحرا و کردستان قیام مسلجانه بپا میکردند که حاکمیتی که رای اکثریت مردم را داشت سرنگون کنند.اینان بدون توجه به شرائط اقتصادی و اجتماعی که در واقع میبایبست مهمترین عامل در تعیین برنامه های سیاسی و اقتصادی آنان باشد، به هیچ چیز به کمتر از نفی کامل مالکیت رضایت نمیدادند و با گفتن این که اسلام چیزی جز سرمایه داری نیست ، مثلا به خیال خودشان با حاکمیت مبارزه ایدئولوژیک میکردند. این افراد و سازمانها چنان دور از واقعیت بودند که حتی با تشکل کارگران با نام "سندیکا" مخالفت میکردند و به تقلید ظاهری از انقلاب اکتبر، شعار "همه قدرت به دست شوراهای کارگری" را میدادند.در صورتیکه در همین شوراهای کارگری هواداران خمینی دست بالا را داشتند(در مجموع و نه در تک تک شورا ها). اینان فکر میکردند انقلاب ۵۷ انقلابی سوسیالیستی است . همین دیدگاه بود که به نظریه"دزدیده شدن انقلاب " رسید و هنوز هم بچگانه گاه گداری اینجا و آنجا تکرار میکنند.
همه ما دیده ایم بسیاری از این چپ های دو آتشه دیروزکه امروزه از انطرف پشت بام افتاده و به راستگراترین مدافعان سرمایه داری تبدیل شده اند، رسما ودر عمل به مخالفت با مارکسیسم پرداخته و همه را به گردن گذاشتن به نظم نوین جهانی و پذیرش راه رشد سرمایه داری فرا میخوانند.این افراد تا همین دیروز که تق اقتصاد نئولیبرالیستی در خود کشورهای سرمایه داری پیشرفته هم در امد، هرگونه نظارت و کنترل بر سرمایه را جلوگیری از آزادی و پسرفت اقتصادی معرفی میکردند. الان که تشت رسوایی سرمایه داری بدون کنترل و نظارت از بام افتاده، همه کاسه کوزه ها را سر جرج بوش میشکنند که وانمود کنند این ورشکستگی در اقتصادبسیاری از کشورهای غربی نه نتیجه اقتصاد سرمایه داری که فقط در نتیجه عملکرد جرج بوش یا حاکمان یونان وپرتغال و اسپانیا و ایرلند و... بوده است.
آقای خمینی معتقد بود که پایه تحولات تاریخی اقتصاد نیست. ایده و نفکر بشری است(البته از نوع اسلامی آن).آیا این عجیب است؟ آیا همین حرف را "هگل" نمیزد؟ آیا این حرف تمام مدافعان سرمایه داری نبوده که در محالفت با مارکسیسم و ماتریالیسم عامل تحولات تاریخی را نه در عینیت و اقتصاد بلکه در ذهن و ایده معرفی میکردند؟ آیا از نظر شما خمینی ارتحاعی تر است یا خانم " مارگارت تاچر" که اعلام میکرد" جامعه وجود ندارد. فقط فرد وجود دارد و منافع فردی" ؟ خمینی حداقل در ظاهر اینگونه آشکار به نفی نظارت اجتماعی بر سرمایه معتقد نبود. هم او بود که در رابطه با نفی زمینداری بزرگ که در واقع در ایران تولیدگر هم نبودند و فقط زمینهای قابل و غیر قابل کشت را در سایه حکومت پهلوی بنام خود سند زده بودند، گفت"سند دستهای پینه بسته است نه سند های جعلی تدوین شده". در همان موقع دکتر سامی که سرش بریده شد، در مقابله با زمینداری رانت خوار شهری و روستایی معتقد به "خدا مالکی" بود وزمین را مال خدا میدانست که باید به عدالت در میان مردم تقسیم شود. در همان زمان طرح اصلاحات ارضی و خارج کردن زمینهایی که سند آن بنام زمینداران بود وبایر هم بودند و عملا کاری رویشان انجام نمیگرفت مطرح گشت. دو بند از این طرح بسیار حساس بود(بندج ود) وسر آن دعواهای شدیدی در گرفت.هدف این بود که بتوان زمینهایی را که کشت نمیشوند و عاطل افتاده اند از دست زمینداران که حاضر به تولید نبودند خارج کرده و واردچرخه تولید کنند.سر جقدر از بچه های جهاد سازندگی و بجه های چپی که در روستاها و زمینهای متروک مانده اطراف شهرهای بزرگ در این زمینه فعال بودند بریده وشکسته شد، خدا میداند. آیا همین الان در ایران این زمین بازان نیستند که به گرانی مسکن دامن زده و زندگی را بر مردم چنین طاقت فرسا کرده اند؟ درست است که در ایران سهم شیر تصیب کسانی شده که با حکومت اسلامی و اسلام آنها نزدیکی دارند ولی بر هیچکس پنهان نیست که سهم شغال نصیب زمین بازانی میشود که باصطلاح فکل کراواتی هستند و ای بسا با مذهب و اسلام هم رابطه ای ندارند و دلشان میخواهد سر به تن اسلام نباشد. در ایران طبقه سرمایه دار و زمیندار و تکنوکرات سطح بالاست که حکومت میکنند و نه فقط جهارتا آخوند. هستند آخوندهای بنام و بی نامی که در صف مخالف این بخوربخورهاقرار دارند. یادم میاید در همان زمان همین آقای موسوی که الان در زندان خصوصی انداخته انداش ، برنامه ای برای کنترل بازار مسکن و جلوگیری از زمین بازی ارائه داد. از یک طرف دولت موظف به سرمایه گذاری و تولید مسکن و اجاره ارزان آن به مردم بود واز طرف دیگر قرار شد قانونی به تصویب برسد که هیج کس حق نداشته باشد بیشتر از هزار متر زمین مسکونی برای خودو خانواده اش داشته باشد. هزار متر زمین مسکونی برای زیستن راحت یک خانواده کم نیست ولی چه بلوایی سر این طرح بپاکردند. گفتند موسوی کمونیست است، توده ای است. در شرائط جنگی که سرمایه داران برای منفعت شخصی حتی شیر خشک نوزادان را احتکار میکردند،طرح مبارزه با احتکارو گرانفروشی موسوی از دو سو مورد حمله قرار میگرفت. از یک سو بنام مذهب میگفتتند که اسلام فقط با احتکار جهار قلم کالا(گندم، جو، کشمش، خرما) مخالف است نه بیشتروجلوگیری از آزادی اقتصاد، غیراسلامی و کمونیستی است. از طرف دیگر طرفداران آزادی بدون کنترل سرمایه بنام مدرنیسم و اقتصاد آزاد هرگونه کنترل بر سرمایه را مغایر آزادی انسان قلمداد میکردند.
آقای سیف عزیز! شما بهتر ار من میدانید که بسیار کسانی که خود را چپ قلمداد کرده و اتفاقا خیلی هم در جهت سرنگونی جمهوری بقول خودشان آخوندی سینه چاک میدهند و همه مشکلات عالم را زیر سر اسلام معرفی میکنند، عملا مروج اقتصاد سرمایه داری وباز گداشتن دست دلالان و دلارداران وزمینداران وبورسبازان و وسکه بازان بنام آزادی و رقابت آزاد سرمایه هستند. اینان هستند که در محالفت با مارکسیسم وتئوری تجربه شده زیر بنا بودن اقتصاد در تحول سیاسی و اجتماعی (البته در اخرین تحلیل ودر نهایت و بدون نفی اثرات مهم ایده ها بر روند رشد اجتماعی) و برای مخفی نگهداشتن غارت سرمایه های ملتها ، ایده ها وافکار انتزاعی و اسلام و غیر اسلام را تبدیل به بحث اصلی جنبش میکنند.
آقای ناصر زرافشان مینویسد:" دوستانی که دو سه دهه ی پیش با لنین و لنینیسم "یه قل دوقل" بازی می کردند و امروز پس از یکی دو دهه تبعید سیاسی و خارج نشینی نسبت به مواضع گذشته ی خود تردیدکرده و راه رشد سرمایه داری را موعظه می کنند، اگر همان روز گاری که لنین و لنینیسم وِرد زبان شان بود، مفهوم این نظریه ی لنین را که می گوید "سرمایه داری در عصر امپریالیسم به علت پیدایش اولیگارشی مالی و غلبه ی سرمایه ی مالی، سرمایه داری انگل صفت و رو به تباهی است" درک کرده بودند، امروز که عملکرد این سرمایه ی مالی بیش از هر زمان دیگری با آن تصویر انطباق یافته است، به این راحتی از مواضع گذشته ی خود عدول نمی کردند."
آقای سیف و دوستان! فرق اینان با آقای خمینی جیست؟ فرق بین کلاه و عمامه؟
۴۲۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست