سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مخمصه جوایز "جدایی نادر از سیمین" و هویت ضدآمریکایی جمهوری اسلامی۔۔ ۱ - عباس گویا

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهمن پارسا

عنوان : تو خود حجاب خویشتنی ،حافظ،از میان برخیز
آنچه اینجا نقل میگردد متکی به حافظه یی است که روزگاری مثال زدنی بود و امروزه کند است. یعنی در کار پرداختن مالیات عمراست.۱۶ساله بودم که این نقل را خواندم.کجا،؟حافظه ام یاری نمیکند.ببخشید.
در یکی از مذاهب چین باستان حکم مطلقی بوده است دایر براینکه سالک تحت هیچ شرایطی مجاز به لمس،زن، نیست. روزی جوانی شیفته به پیری از اهل طریقت مراجه و تمناّی سلوک میکند. پیر در موعظه یی جوان را از مشقات سلوک و ازجمله حکم عدم لمس زن موسعا آگاه گردانیده از وی میخواهد در اقدام بیشتر اندیشه کند.جوان اعلام میدارد نیاز به تفکر بیشتر نیست و آماده ی سلوک است. پیر وی را خبر میدهد که در سپیده دمان پای در راهی خواهند گذاشت که فرسنگها طول دارد . در تمام مسیر هیچ کلامی نباید ادا شود. سفر آغاز میشود. در میان راه با رودی سهمگین و پرآب مواجه میگردند که از قضا در اثر سیل عبور از آن به مراتب صعب تراست. امّا به هر شیوه آنان خود را به طرف دیگر رود میرسانند و با کمال تعجب با دو کودک در شرایط نا مساعدی روبرو میشوند و درمیابند که مادر آنان به هنگاه عبور دچار امواج سنگین گردیده و در ساحل مقابل افتاده است. پیر بیدرنگ خویش را به آب میزند و در کمال مشقت مادررا به کودکانش رسانیده و بلافاصله پای در راه می نهد. سالک نیز به دنبالش . بالاخره این سفر پس از ماه ها و فرسنگها به مقصذ منتهی میشود. پیر در این هنگام به سالک جوان اجازه پرسش و اظهار عقیده در باب این اولین قدم میدهد. سالک به پیر میگوید، دونکته را باید بر او معلوم کند، اول اینکه چرا سکوت را با آن دو کودک شکسته وبعد هم چرا تن آن زن را لمس کرده.!؟
پیر درپاسخ باو میگوید: جوان تو از همین نقطه راه خود پیش گیر که این سیر را در خور نیستی! من آن حادثه و سخن و زن را در همان نقطه به زمین گذاشتم و تمام شد، وتو امّا ماه ها و فرسنگها آنرا با خویش حمل کرده و تااینجا کشانده یی .تو آن زن را تا به اینجا در آغوش داشته یی.
امروز نادر و سیمین و جریانات مربوطه بخشی از خاطرات پاره یی از ایرانیان است. خوب وبدش نیز بسته به دریافت افراد است از قضایا. وامّا آقای گویا ،گویی از به زمین گذاشتن این بار به نوعی ابا،یا اکراه و یا نا توانی دارند و این یعنی مخمصه به معنای واقعی روانشناختی. یعنی عدم توانایی کنار آمدن با واقعیتی که مورد علاقه ی ما نیست. و بیهوده در آن می پیچیم و کلاف هرچه بیشتر به سر در گمی میبریم. مخمصمه این است.
من آرزومند برنایی و بالندگی قلم ایشان هستم.وکم کم آن جدایی را حتی در خاطراتم کم رنگ تر میبینم .مثل هر رویداد دیگری از قبیل خودش واقع شد تا فراموش شود. مهر شما مسری باد.
۴۴۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست