ایستگاه شگون آمیز کویری
-
لقمان تدین نژاد
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : نازلی
عنوان : تکان دهنده
چه میشد اگر توقف قطار کوتاه میشد و ما براه میافتادیم، چه میشد اگر چشم اندار قبرستان و مرگ و زوارها امروز ویران میشد و ما با بانگی بلند همرزمهایمان را از آنسوی باغچه صدا میکردیم.
در عرض تنها چند ساعت از بلندیهای ریواس و آویشن و هوای تازهی کوهستان به کویر ملا سالاران و گنبدها و زوارهای عقب افتاده در افتادیم. جزییات این سفر کوتاه داستان سی و چند سالهی کشور ماست. نویسنده با نفرتی عمیق و اصیل از خمینی میگوید، از مردم فریبیهایش و و از اصحابش، لاتها و اوباش. انقلاب ۵۸ را دیده و درک کرده و با ناباوری و تاسف مردم زود باور و باند ملاها و لاتها را نظاره کرده و با خود میگفته:
ای کاش می توانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش می توانستم
- یک لحظه می توانستم ای کاش –
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
"که خورشیدشان کجا نیست "
داستانی تکان دهنده که خواندش بالانس خواننده را بهم میزند، زشتی ها را عریان میکند و چندش آوری واقعیات را به نمایش میگذارد. و ما کوهنوردان دایمی با دوستان طرح جهانی نو را میریزیم (در باغچهی کوچک و دورافتاده از ابتذال رایج). درود به نویسندهی این داستان تکاندهنده با درج واقعیات تاریخی و روانشناسانهاش.
۴۴۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹۱
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱)
نظر شما
اصل مطلب
|