یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گریز از رویارویی با تضاد اصلی و حل آن - عیسی صفا

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مهران همایون

عنوان : ضعف تئوری
نقطه نظرات جناب صفا از چند جنبه قابل برسی است:
۱-آقای صفا از تضاد اصلی میگویند بعد آنرا معادل "مشکل اصلی"قلمداد میکنند و بعد آنرا با"اندازه و وسعت"! تعریف میکنند.آیا از این مغشوش تر میتوان در مورد مقوله ای که در ادبیات کلاسیک مارکسیسم تعریف مشخصی دارد مطلب نوشت؟
تضاد اصلی همانگونه که مارکس گفته در هر دوران یک موضوع است و در دوران سرمایه تضاد اصلی "تضاد کار و سرمایه"است ولی برای حل این تضاد ازمراحل مختلف و پیچیده ای میبایست گذر کرد.
۲- حال اگر با همین تعریف آقای صفا از تضاد اصلی بخواهیم وارد موضوع شویم میبینیم که موضع امثال آقای صفا با چپ روها و کسانی که خواهان سرنگونی کلیت نظام با تمام جناهایش است،اگر نگوییم یکسان،که بسیار نزدیک است زیرا که با انواع واقسام کلمات در صدد کوبیدن جناحهایی از اصلاح طلبان به دلیل حمایت آنان از ولایت فقیه و نظام،برمیآید
۳-اگر در زمان رژیم قبل حزب توده ایران شعار "جبهه واحد ضددیکتاتوری"را مطرح کرد به آن دلیل بود که بخشی از هیات حاکمه و جبهه ملی که به سلطنت مشروطه اعتقاد داشتند،نیز بتوانند در این جبهه وارد شوند. ولی در زمان حاضراگر بخواهیم آن شعار را تعمیم دهیم ،این شعار با شعار "جبهه واحد ضددیکتاتوری ولایت فقیه"تفاوت دارد و با این شعار بخشی از اصلاح طلبان حکومتی از دایره مبارزه و تشکیل جبهه واحد خارج میشوند زیرا کسانی مثل خاتمی وحتی موسوی وکروبی(برخلاف گفته شما) وتا حدودی رفسنجانی (چه او را قبول داشته باشیم و چه نه) ضمن انتقاد از دیکتاتوری ،از تئوری ولایت فقیه (یا بگفته موسوی،اجرای بی تنازل قانون اساسی)دفاع میکنند ،در نتیجه چاره ای نمیماند که مثل شما لبه تیز انتقاد را به آنان برگردانیم.و در اینجا هدف تشکیل جبهه با این شعار در تضاد قرار میگیرد و موضع شما به چپ روها نزدیک میگردد.شاید تجدیدنظر در این شعار و قبول کردن اشتباه بهترین راه حل باشد
۴۵٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : ... و چند نکته ی دیگر!
عیسی صفای عزیز!
بی خبر نیستید که درحال حاضر،"تسلیم و وادادگی" اکثر قریب به اتفاق چپ های ایرانی به گفتمان " لیبرال دمکراسی" و نتایج سیاسی حاصل، با کمال تاسف ، بسیاری شان را به توجیه گران و نظریه پردازان ناتو، سیا و پنتاگون تنزل داده است . متن (های) شما به عنوان یک "چپ کلاسیک" (توده ای) برای من فرصتی برای "گفت و گو" در برخی مفاهیم اساسی از موضع چپ است :
اول : به نظرم بدون تدقیق در دو مفهوم "نظام" و "رژیم"، از دور باطل "اول مرغ یا تخم مرغ" رهایی نخواهیم داشت . برای ما که یک بار دچار اشتباه برآورد شده و نظام پادشاهی را اصلی ترین مانع توسعه ی دمکراتیک جامعه ی ایران تلقی کرده ایم، ارتکاب خطای دوم پذبرفتنی نیست. آن برآورد، بر بستری از شرایط عینی و"تشخیص مردم"، پادشاه را از زندگی مردم ایران حذف کرد اما "نظام پادشاهی" را نه ! به زودی هم رژیم معادل (معادل و نه عین) محمدرضا شاه بازتولید شد، بی آنکه مجالی برای ترویج و تبلیغ گفتمان "جمهوریت" بیابیم . با پشت سر گذاشتن مصائب انقلاب و جنگ، آن مدل توسعه ی ماقبل انقلاب نیز، باز تولید شد:توسعه ی توتالیتر! این بار با اندک نشانه هایی از "دمکراتیزاسیون"اما !حاصل هزینه ی هنگفتی که مردم ایران پرداخت!اگرمفهوم"دمکراتیزه شدن" رابا" لیبرالیزه شدن"خلط نکرده باشید(که کرده اید)،بگذارید یاآورشوم که در همین ایران امروزبا همه ی مصائب و مشکلات، نشانه هایی از گذار تدریجی به دمکراتیزاسیون(مردمی شدن) قابل کتمان نیست .
درفرصتی برای سیروسفر دراقصا نقاط ایران نشانه های بارزساختمان "زیرساخت" های توسعه در ایران قابل انکارنیست :ازسد کارون سه درخوزستان،حوزه ی تمدنی جدید پارس جنوبی در بوشهر، نیروگاه های هسته ای و غیر هسته ای عظیم،دانشگاه ها و پژوهشگاه ها، بزرگراه ها، پل ها و... تا همین پروژه ی با شکوه بزرگراه صدر در تهران! به اشتباهی و به " تشخیص مردم" نمی توان یک بار دیگر اینهمه را بربادداد واز صفر شروع کرد! "اصلاح طلبی"، رویکردی ممکن به توسعه ی دمکراتیک جامعه ی ایران است تا مردم دچارآن "تشخیص" نشوند وبرای تغییر"نظام"، بهایی هنگفت پرداخت نکنندو برای اولین بار در تاریخ، حاکمان راوادار به پاسخ گویی و اعمال "جمهوریت" کنند تا فراروزندان واعدام و بهیمیت، در فردای انقلاب! پیشنهادی ذیقیمت به پایینی ها و بالایی ها اگر که بشوند !
دوم : جمهوری اسلامی و رژیم ولایت فقیه ، نه یک "محصول سیاسی" که یک "محصول تاریخی" ناشی از توسعه نیافتگی است . در شرایطی که تمام نظام های سیاسی برای مانگاری توصیه به (سوء)استفاده از دستگاه دین و اعتقادات دینی مردم شده اند(ماکیاولی/شهریار)، تقابل با نظام های دینی (از جمله ج اا)؛ راهکاری صرفا سیاسی ندارد. با درک این "مهم"، می توان از امحاء نیروهای سیاسی ذقیمت اجتناب کرد و منتظر فعال شرایط عینی مناسب ماند.
سوم: می نویسید " مانع اصلی دمکراتیزه شدن ایران رژیم ولایت فقیه است. تهدید اصلی هم همین رژیم است. خطر مداخله امپریالیستی تهدید جدی دیگر است که همواره در برابر آن باید هشیار بود."
مداخله ی امپریالیستی فقط جنگ یا تهدید جنگ نیست . این مداخله سه دهه است که آغازشده و حالا در مراحلی از ویرانگری بی سابقه است که با کمال تاسف ، شما و امثال شما در برابرش هشیار نیسیتید! بگذارید توجه شما را به یک نمونه ی بارزجلب کنم :آقایان سرمایه با علم به اهمیت نقش " فناوری مدرن" (های تک) در توسعه ی جوامع امروز، تمام راه های های دسترسی ملت ایران به این فناوری ها را بسته اند و شما بهتر از من می دانید برای "آقایان سرمایه" ، آنچه اهمیت دارد سازوکارهای حفظ سیادت "سرمایه ی امپریالیستی" شان درفرایند "گلوبالیزاسیون سرمایه"است و نوع رژیم ها، دمکراتیک بودن با نبودنشان در درجه ی چندم اهمیت است . درهمین خاورمیانه ی ما نمونه ی "رژیم"های توتالیتری که در خدمت آقایان سرمایه اند، کم نیستند.
با ارادت - نامی
۴۵٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ خرداد ۱٣۹۱       

    از : مسعود فرهودی

عنوان : ادعا بدون دلیل
مانع اصلی دمکراتیزه شدن ایران رژیم ولایت فقیه است. (عیسی صفا)
خوب لطفا دلیلی ارائه دهید و صحت ادعای خود را اثبات کنید.
تهدید اصلی هم همین رژیم است. (عیسی صفا)
به این ادعا باید دقت کرد.
اولا به چه دلیل تهدید اصلی تمامیت ارضی، استقلال، آزادی ایران نه امپرالیسم، بلکه رژیم است؟
تهدید اصلی در حال حاضر چرا امپریالیسم نیست که قصد بمباران اتمی ایران را دارد.
خطر مداخله امپریالیستی تهدید جدی دیگر است که همواره در برابر آن باید هشیار بود. (عیسی صفا)
بزعم حضرت عیسی صفا، تهدید اصلی رژیم است و تهدید جدی امپریالیسم!
لطف کنید فرق اصلی و جدی را بیان کنید و ضمنا هشیاری مورد نظر خود را توضیح دهید. و اگر فرصت کردید، در برنامه های برخی از احزاب چپ دنبال واژه امپریالیسم بگردید و اگر یافتید دیگران را هم خبر کنید.
خدا اجرتان بدهاد
خیلی ممنون
۴۵۷۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : ولایت فقیه
آقای نامی شاکری. با تشکر از این که وقت گذاشته و مقاله مرا نقد کرده اید. سعی می کنم به نقد و سوالات شما پاسخ بگوییم. کنده شدن افرادی مانند گنجی و سروش از رژیم باید مورد استقبال قرار گیرد. نقد آنها به معنای نفی این امر نیست.
ولایت فقیه عمود خیمه و نیروی اصلی جمهوری اسلامی و «تقریبا »معادل آنست. عده ای اصلاح طلبان فکر می کنند که می توان جمهوری اسلامی را بدون ولایت فقیه تصور کرد. اما استدلال اساسی من در مبارزه با ولایت فقیه بر اساس این گرایش اصلاح طلبان نیست. تضاد با ولایت فقیه عینی و واقعی است و مرتب عمل می کند و مورد تشخیص مردم هم قرار گرفته است و هیچ لزومی ندارد با شعار دیگری عوض شود. نفی این امر شروع انحراف در مشی سیاسی خواهد بود. ممکن است سرنوشت مبارزه کنار گذاشتن رژیم ولایت فقیه را معادل کنار گذاشتن حکومت جمهوری اسلامی کند. موازنه قوا تعیین کننده این مبارزه خواهد بود.
مانع اصلی دمکراتیزه شدن ایران رژیم ولایت فقیه است. تهدید اصلی هم همین رژیم است. خطر مداخله امپریالیستی تهدید جدی دیگر است که همواره در برابر آن باید هشیار بود. با درود به شما
۴۵۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۱       

    از : پیروز پیروزی

عنوان : بی پرنسیبی تا به کی؟
بقول آقای شاکری : به نظرم فقر بزرگ این متن شما و بسیاری از دوستانی مثل شما آنجاست که در تحلیل جهان عینی ، بین واقعیت گرایی و خیالبافی سرگردان می مانند و نهایتا هم "راهکار"ی که پیشنهاد می کنند ، راهکار همان اصلاح طلبان است ، اما در چهره ای شرمگین !
دوم اینکه ایرانی ، حتا خود سرکار که اگر خودتان را ایرانی بدانید و وطن پیش ار جهان وطنی بودن برایتان مفهومی داشته باشد سالیان درازیست که خود را در «جنگ تمدنها» قرار گرفته و بدرستی در مرکز تضاد اصلی این تغییرات قرار دارد و تلاشش هم بر آن است که در این جنگ تمدنی پیروز آید تا بیواند در جایگاهی که به درستی به آن تعلق دارد بایستد.

سوم اینکه ، سلطنت طلبها و مزوداران رنگارنگ امپریالیسم ( البته منهای امپریالیسم کمونیستی که نام لنین و انگلس را لکه دار کرده اند و شما باوری بآن ندارید ) جهانی در این جبهه قرار دارند. این جریان ها تنها پرنسیپی که دارند، نداشتن هیچ پرنسیپ است!
شما چطور آیا صاحب پرنسیبی هستید که توهین و بی تربیتی به دگر اندیشی را برای قبولاندن اندیشه و باور دیکتاتوری خود با پرنسیب میخوانید؟.
و نهایتن همین بی پرنسیبیهای همگانی نیستند که سبب گشته اند تا آخوند با پرنسیبی بربرگونه و بدوی به ایرانی حکم براند؟
آیا از ما و از خود مطرحی و خود شیفتگی و خود خواهی نیست که بر ماست؟
۴۵۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۱       

    از : majid aslani

عنوان : انحراف از تضاد اصلی‌
با سلام

در حالیکه تشخیص تضاد اصلی‌ از به هرز رفتن نیروها جلو گیری میکند ولی‌ این به این معنا نیست که دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی آن را مثل آقای صفا ( و من) بفهمند. مگر آقای خمینی درکی شبیه حزب توده‌ ایران از تضاد اصلی‌ داشت که حزب از او حمایت میکرد؟ آقای صفا فکر نمی‌کنید با این روش انتقاد کردن از بعضی‌ شخصیت‌های سیاسی که با تفکرات خودشان با جنبش مردمی همراهی میکنند `کمی` از تضاد اصلی‌ انحراف پیدا کرده‌اید
۴۵۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۱       

    از : مسعود فرهودی

عنوان : تضاد اصلی به چه معنی است؟
اگر تضاد اصلی و در جامعه یعنی تضاد با رژیم ولایت فقیه به شکل برکناری آن حل نشود چه خواهد شد؟ (عیسی صفا)

حضرت عیسی صفا ظاهرا فکر می کنند که تضادها را می توان بطور سوبژکتیف و بسته به میل و هوس خویش به اصلی و فرعی طبقه بندی کرد.
بدین طریق به این نتیجه می رسند که تضاد اصلی جامعه ایران تضاد (خدا می داند کی؟) با رژیم ولایت فقیه است. شاید منظورشان تضاد اوپوزیسیون شلم شوربا با طبقه حاکمه باشد.

ایشان بهتر بود، که قبل از شروع بحث تعریف جامع و مانعی از تضاد اصلی و فرعی ارائه می دادند.
من ترجمه تعریف مختصری از این دو نوع تضاد را ارئه می دهم تا ایشان ببینند که تضاد اصلی را نمی شود بسته به میل خود تعریف کرد:
در انبوهه تضادها باید میان تضادهای ماهوی و غیرماهوی فرق گذاشت.
تضاد ماهوی را که تعیین کننده خصلت و طبیعت توسعه و تکامل پدیده مربوطه است و باقی تضادهای این انبوهه تضادها تابع آنند، تضاد اصلی نیز می نامند.

تضادهای فرعی تضادهائی را می نامند، که مشخصات زیرین را دارند:

۱


تضادهائی که در پیوند مربوطه غیرماهوی اند.

۲


تضادهائی که برای توسعه و تکامل پدیده، تأثیر تعیین کننده ای اعمال نمی کنند.

۳


تضادهائی که که تابع تضاد اصلی اند.

۴


تضادهائی که که حل آنها به حل تضاد اصلی وابسته است.

برای تأثیرگذاشتن آگاهانه و فعال بر روند توسعه، کشف تضاد اصلی از اهمیت بزرگی برخوردار است.
زیرا حل بقیه تضادهای سیستم، وابسته به حل تضاد اصلی اند.

این استنتاج متدئولوژیکی نه تنها برای پژوهش علمی بطور کلی اهمیت دارد، بلکه برای تعیین استراتژی و تاکتیک حزب مارکسیستی ـ لنینیستی در مراحل گونه گون مبارزه انقلابی نقش مهمی بازی می کند.

حالا فرض می کنیم که حضرت عیسی تضاد اصلی جامعه ایران را درست تشخیص داده اند:
تضاد اصلی جامعه ایران، تضاد اوپوزیسیون (سبزیون) با رژیم ولایت فقیه است.
بنا بر این تعریف از تضاد اصلی، اگر سبزیون پیروز شوند، تضاد اصلی جامعه ایران حل خواهد شد و جامعه دچار تحول ماهوی خواهد گشت.
حضرت عیسی حتما معنی مقوله ماهیت را می دانند.
ماهیت جامعه ایران چیست که با نشستن سبز به جای سیاه عوض می شود؟
ماهیت جامعه ایران ساختار اجتماعی ـ اقتصادی ان است، سیستم سرمایه داری است.
آیا با دست به دست گشتن قدرت سیاسی میان سبز وسیاه مناسبات تولیدی سرمایه داری (ساختار و زیربنای جامعه ایران) عوض می شود؟
حضرت عیسی که بیشک قصد عوامفریبی ندارند.
۴۵۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : اصلاح طلب، اما شرمگین!
عیسی صفای عزیز!
اول : این درست است که "ما" در جنبش چپ ، رویکرد خودمان را به حل مسائل و معضلات جامعه ی ایران داریم ، اما با و سعت و دامنه ای که مسائل معضلات و جامعه ی ایران دارد، طبیعی ست که دوستان، متفقان و متحدانی موقت یا دائم از دیگر جریانها و نحله های فکری و سیاسی داشته باشیم. در این میان هم اصلا مهم نیست که امثال گنجی یا سروش با چه تحلیل یا رویکردی به اینجا رسیده اند که "ما" بوده ایم یا رسیده ایم . در این مقطع تاریخی مهم است که آنها در خدمت " آن رژیم " هستند یا این "جنبش" ! بخش قابل توجهی از "آسمان و ریسمانی" که این دوستان ما در این مقطع می بافند، از شوق افق های جدید معرفتیی است که کشف کرده اند و خود هنوز در شگفتی آن مکاشفات اند. این مکاشفات از آن رو حاصل شده که از رویکرد ماضی به جهان دست شسته و هنوز جسارت پذیرش و رویارویی جدید را نیافته اند! مهم و تعیین کننده این است که مثل برادران موتوری و چفیه برگردن شان در مقابل واقعیت شاخ و شانه نکشیده و به آن تمکین کرده اند ! این تمکین آنها ، نشانه هایی از پیروزی تاریخی گفتمان"ما" در تحلیل عینی تاریخ در خود ندارد ؟
دوم : در کارهای قبلی تان و در همین متن هم می بینم که قائل به این هستید که کروبی و موسوی " نشان دادند که درک روشنی از تضاد اصلی جامعه ایران دارند ..." اگر چه "جمع" کروبی و موسوی در یک متن تحلیلی ، چندان دقیق و پذیرفتنی نیست اما بگذارید در چارچوب همین "تضاد اصلی"که فرموله کرده اید، یادآور شوم که این دو (وحتی آقای خاتمی) "رژیم ولایت مطلقه فقیه " را تضاد اصلی جامعه ی ایران می دانند و نه نظام جمهوری اسلامی ایران را ! در حقیقت گفتمان اصلاح طلبی (هنوز) قائل به این است که می توان "نظام" را از این "رژیم" خلاص کرد ! به نظرم فقر بزرگ این متن شما و بسیاری از دوستانی مثل شما آنجاست که در تحلیل جهان عینی ، بین واقعیت گرایی و خیالبافی سرگردان می مانند و نهایتا هم "راهکار"ی که پیشنهاد می کنند ، راهکار همان اصلاح طلبان است ، اما در چهره ای شرمگین ! می گویم چرا :
می نویسید " در شرایط کنونی سه گرایش با زاویه های متفاوت ، از شناخت ولایت مطلقه به عنوان تضاداصلی، یعنی دشمن اصلی سرباز می زننند ...." از نظر شما این سه گرایش عبارتند از :
اول ، اصلاح طلبان حکومتی مثل خاتمی (و امثال فرخ نگهدار در جوار!)... دوم، کودکان چپ رو مثل مجاهدین و راه کارگری ها...سوم مزدوران امپریالیسم جهانی از قبیل سلطنت طلب ها و...چهارمی هم به این سه می افزائید : کودکان چپ رو سوسیالیسم خواه ! و طرفه این که هر چهار گرایش را به عدم درک "تضاد اصلی" متهم و رد و طرد می کنید ، حال آنکه با منطق " تضاد اصلی" شما (ومن) تنها جریان سیاسی قابل قبول ، جریان اصلاح طلبی است که در رویکردی واقعیتمصلحت گرایانه از درون نظام ، جهان پیرامون را به درستی دید و به درک و فهم آن" تضاد اصلی"رسید، گیرم که با ادبیاتی دیگر فرموله اش کرد : همه چیز و هرکس در ذیل قانون اساسی !
اما آن سه گرایش دیگر ! مرغ آنها از روز ازل یک پا داشت : سرنگونی جمهوری اسلامی با هر وسیله و به هر قیمت ! انتظار از آنها برای درک و فهم تضادهای فرعی و اصلی و تناسب قوای سیاسی و...چندان به راه نیست ! اولی ، قدرت سیاسی را بلامنازع برای خودش می خواست ، گیرم که به جای آیت الله خامنه ای ، حالا درگیر آدم خودشیفته و پریشان حالی مثل مسعود رجوی در ارودگاهی به وسعت ایران می بودیم ، با حداقلی از پشتیبانی مردمی ! دومی خود را تافته ی جدابافته ی چپ های جهان می دانست و می داند با نشانه هایی از خویشاوندی مسلکی با امثال پل پت ! سومی اگر مجال می یافت ، تمام آن سه دیگر را از دم تیغ می گذراند(بعد از سی و سال تغییر و تکامل عالم و آدم از بورکینافاسو تا جنوب سودان، مقام امنیتی و مشاور اعلاحضرت شان را دیدید؟) با نفی این سه گرایش ، آیا آن گرایش قائل به "تضاد اصلی" ، اثبات نمی شود؟ . منظورم مشخصا اصلاح طلبان هستند. از هاشمی و خاتمی تا موسوی با تمام انتقادات به دیروز و امروزشان ! اما چرا با چهره ای شرمگین؟
اما دو پرسش نهایی :
اول : آیا حل تضاد اصلی (رژیم ولایت فقیه) ، الزاما با اسقاط "نظام" ممکن است ؟ یا اصولا قائل به چنین ثنویتی نیستید ؟
دوم : آیا رژیم ولایت فقیه را مانع "اصلی" فرایند توسعه یا توسعه دمکراتیک ایران می دانید؟ یا تهدید از جای دیگری است؟
۴۵۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۱       

    از :

پسر محمد یزدی جنگلهای شمال را نابود کرد. کارخانه لاستیک سازی دنا (نه نکا) در تملک افراد سپاه و اطلاعات است.
۴۵۷۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست