از : میم نون
عنوان : حضرت محمد رضا صادقی
فلسفه حیات و یا اگزیستانسیالیسم آلمانی (نیچه، هایدگر، یاسپرس و غیره) فلسفه هموارساز راه فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالییسم بوده است.
اگزیستانسیالیسم سارتر و دار و دسته اش ماسک چپ به چهره دارد، علم رویزیوینسم در مارکسیسم ـ لنینیسم را برمی افرازد و مقولات انسان و آزادی و شهادت و تجلیل از مرگ را مورد سوء استفاده قرار می دهد، اگزیستانیالیسم مسیحی فرانسه (اگزیستانسیالیسم مادر) بر خلاف سارتر نه آته ئیست، بلکه ته ئیست است.
مسئله میم نون نه شاملو بلکه تئوری فاشیستی نخبگان است که خیلی ها از چپ تا راست نمایندگی می کنند.
کتب و جزوات آنها هم که نام بردید باید تحلیل شوند.
نظر شما محترم است.
اما داس و چکش و عضویت در حزب کمونیست و سرودن شعر معینی برای امرار معاش و غیره که دلیل بر صحت جهان بینی کسی نمی شود.
برای کشف جهان بینی افراد باید کردوکار مادی و معنوی انها (مثلا نوشته ها و اشعار و غیره آنها) بطور اوبژکتیف و علمی تحلیل شود.
ایده های فاشیستی در ایران شیوع فجیع دارند.
فوندامنتالیسم هم همشیره فاشیسم است.
خیلی ممنون
۴۶۷۷۹ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣۹۱
|
از : محمد رضا صادقی
عنوان : شاملو و سارتر
تناقض در شاملو ستیزی آقا/ خانم میم نون این است که از هر وسیله ای برای کوبیدن شاملو آویزان میشود. در برابر این شعر شاملو که
من همدست توده ام
سکوت می کند و خیالات خود را می بافد. در برابر حمایت شاعرانه شاملو از شهیدان فدائی و جنگ مسلحانه و مقاومت در برابر استبداد دینی لام تا کام هیچ نمی گوید. وووو البته سارتر را نمی شناسد و نمی داند که او کمونیست بود و برخلاف خیلی از روشنفکران از حزب کمونیست استعفا ندا و تنها ضعفش دفاع از اسرائیل بود و به شدت بر این باور بود که کمونیست بدون عضویت در حزب کمونیست البته کمونیست نیست. اینکه از کی تا حالا سارتر هم فاشیست شده؟ الله اعلم
۴۶۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : شیما(سعیده) آ.....ن
عنوان : شادا ما که معاصر او بودیم
فردا دوم مرداد دوازده سال از خاموشی احمد شاملوی نازنین خواهد گذشت. در چنین روزهائی بود که ما شبانه بیمارستان ایرانمهر را دوره کردیم ، شمع بر افروختیم و بامدادمان را تا صبح همراه شدیم. چرا که او خود صبح بود
شادا که ما معاصر او بودیم
این عنوان بخشی از کتاب نویسنده عزیز محمد قراگوزلو ست. مقاله ای به همین نام نیز در آرش ۱۰۱ اگر درست نوشته باشم از ایشان منتشر شده است
بیانیه راه کارگر نیز با همین عنوان منتشر شد
استاد اسماعیل خوئی در شعری که در سوگ الف بامداد سروده از این که معاصر او بوده به خود بالیده
فردا یک بار دیگر با فخر و شرف کیهان ؛ بامداد آخر دیده بوسی می کنیم
بامداد بود آخر
شرف کیهان بود
سه سال پیش دکتر قراگوزلو در مقاله ای بسیار تامل برانگیز نوشت
احمد شاملو بود دیگر
newprocess۲۰۱۰.wordpress.com/۲۰۱۰/۰۷/۰۴/احمد-شاملو-بود-دیگر/
و حالا ما بار و بندیلمان را می بندیم و به مزارش می رویم تا خاک او را توتیای چشم کنیم.
۴۶۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : به جنابان صوفی و روزبه کاف
آقای رضا صوفی:
«واقعی ترین چهره مشابه احمد شاملو به نظرمن ژان پل سارتر است. »
این نظر درستی است.
نظرمیم نون هم همین بوده:
«شاملو نماینده «تئوری نخبگان» است که توده ها را زباله و هیچکاره تلقی می کند و نخبگان را تاریخساز و همه کاره.
مراجعه کنید به «تئوری نخبگان» در تارنمای دایره المعارف روشنگری
فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی: هایدگر، یاسپرس و غیره) فلسفه فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم بوده است که شاملو هم با اگزیستانسیالیسم سارتر قاطی اش کرده است.
مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم در تارنمای دایره المعارف روشنگری»
آقای روزبه کاف:
فراگمنت های ذکر شده از سوی شما، همه درست اند.
وقتی تحلیلگر می گوید:
«مثل شاملو و امثال بیشمار او، مثل ننر قلدر خودخشنودی است که دست و پای کسی را می بندد و مادام العمر به شط خروشان زندگی پرتاب می کند، بعد در کرانه شط می ایستد و در تحقیر و تخفیف مغروق دست و پا بسته در امواج شط، قهقه زنان رجز سر می دهد.»
منظور او از «کس» همان توده است که حتی فرصت سر خاراندن ندارد، چه برسد به تحصیل و تفکر مفهومی.
و دست و پایش با هزار ترفند به بندهای ایدئولوژیکی منحط بسته می شود و گمراه می گردد تا بعد همه کاسه کوزه ها بر سرش خراب شود و مقصر مثلا روی کار امدن فاشیسم و فوندامنتالیسم، نه انحصارات سرمایه داری و طبقات انگل ملی، بلکه توده بی همه چیز تلقی شود.
شاملو که تنها نیست. ایدئولوژی فاشیسم در ایران ریشه های تنومند دیرین دارد.
عمرتان دراز باد و دست تان در تحقیر توده با کوتاهترین دیوار ،درازتر.
۴۶۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : روزبه ک
عنوان : ناآگاهی توده
دوست عزیز
کم لطفی میکنی
همانها که امام خمینی را در ماه دیدند
همانها که بالای ۹۰ در صد به جمهوری اسلامی من در آوردی رای دادند
همانها که در جنگ ضد انقلابی ایران و عراق کشته شدند
همانها که اوایل انقلاب به کمونیستها و مراکز فرهنگی حمله میکردند
همانها....
همانها که برای فاشیزم در سرتاسر دنیا هورا کشیدند
بله همانها
همان توده هستند
با اینحال شاملو در شعری که بدرست یادم نیست می گوید
من عاشق توده ام
هنگامی که بر ریش جادوگر پیر تف می کند
و یا....
من همدست توده ام
شما اینها را رها کرده ای و چسبیده ای به یک مصاحبه با بهنود. آنهم یک سطر از مصاحبه ای سی چهل صفحه ای. انصاف داشته باش برادر
۴۶۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : پروین کرد
عنوان : آفتاب آزادیخواهی شاملو تا ابد ایام بر شعروادب و سیاست ایران خواهد درخشید اما جای آیدا کجاست /فقط کنیزک و پرستار و حد اکثر همکار ؟
" جالب است درین سالها شاملو شعر مینوشت / ترجمه میکرد /دست به کشف استعدادهای درخشان میزد و لی با اینهمه رادیکالیسم (جامعه)!!!وی را به سبب اشعار عاشقانه ای که بری همسر "لابد شرعی قانونی اش" سروده بود پس میزد ؟ کدام جامعه ؟ آیا منظور ازجامعهء بیش از ۸۰ در صدی بیسواد ی که جز ملای محله یا تابلوی فلان پزشک را در ذهن اش نداشت یا بقول "معروفه روسپی سیاسی ع ن (چار تا و نصفی ) عربده جوی سیاسی الهان ضد عواطف و عشق انسانی است ؟ بله همان چار و تا و نصفی اهالی دکه های سیاست ورزی / سیاست بازی /سیاسی کاری شاملو را به جرم عاشق شدن (رقیق ترین عواطف انسانی) مورد حمله و تهاجم (عبادی سیاسی)قرار میدهند ! اما با تقدیرات و مرده پرستیهای ایرانی مآب از شاملو که محتاج اش نیست /جای زنی که با رگ و پوست اش عاشق مردی بی مال و منال و پالتو پوست و سفرهای خوش خوشان در مناطق زیبای جهان نیست و دو زن را طلاق گفته و پدر چهار فرزند است میشود چنان کمرنگ که نا پیداست ! و بگذریم از ( برو برای زنت شعر بگو) صد رحمت به حسن صباح قرن بیستم که فقط بیش ازچند سالی نیست که عشق و عواطف انسانی را برای فرقه اش (مقطوع النسل) فرمود /. ما اما خود در ورطهء (یا عشق یا مبارزه) دهه ها است به امید آبدارچی شدن در گوشه ای از حکومت (هر الاغستانی که باشد ) شناوریم . آیدا از یک خانوادهء اقلیت قومی ارمنی و دینی مسیحی است / عشق یا انتخاب مردی خارج ازین دو محدوده مساوی با طرد ومرگ (قهوه اش) را نوشیدن و خط بطلان بررویش کشیدن از طرف خانواده اش است / او زنی عاشق / جسور و سرفراز است که پشت پا به رسم دنیای قومی دینی اش زد و بدنبال کسی رفت که دوستش داشت و تا حد نه فقط کنیزی که عتاب و شتاب فرزندانی که هیچ یک از او نیستند گردن گذاشت و تحمل کرد و میکند و وفادارست / جایش کجاست ؟درردیف همان پرگویانی که شاملو را بجرم عاشق شدن دار میزنند و سیاست بازی اشان به واکس زدن نعلین کروبی و گلاب پاشی بریش کریه ونکبت موسوی و چادر سیاه زهرا خانم استحقار یافته یا زنی سرفراز که کل چارچوبهای قومی /دینی / سیاسی عبادی و فرصت طلبی و..را شکست و عاشق شد و به عشق اش وفادار مانده است ؟ آیدا عاشق و بیوهء خورشیددرخشان آزادی خواهی ایران است که خود (بی اعتنائیش) به دو استبداد شاه و شیخی دلیل خودش بود . گیریم که آیدا غیر (سیاسی) بوده و همچنان مانده باشد / مگر سیاسیت بازان جائی جز پیک نیک در (مرتع سز) سراغ کرده اند ؟
۴۶۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣۹۱
|
از : رضا صوفی
عنوان : احمد شاملو نماد روشنفکری ایران
من هرگز با روشنفکر جماعت میانه خوبی نداشته ام. از چپهائی هم که با پز روشنفکری میخواهند از طبقه کارگر حمایت کنند دل خوشی ندارم. روشنفکری در ایران هیچگاه یا بهتر بگویم کمتر در کنار جنبش کارگری ایستاده است. به نظر من از تقی شهرام و امیر پرویز پویان و بیژن جزنی و امثال این رفقا که بگذریم "چپ" امروز بیشتر ژست هواخواهی از کارگر میگیرد و آنجا که پای سازمان و حزبش به میان میآید سر رفیق قدیمی اش را گوش تا گوش می برد چه رسد به سر کارگر را. نمونه می خواهید به یادداشت"خداحافظ رفیق" دقت کنید.
با اینحال من احمد شاملو را دوست دارم. او بدون ریا و واقعن طرفدار مردم بود. مردم دوستی قلبی او همانگونه بود که در شعرش آمده و در زندگیش تجلی پیدا کرده. واقعی ترین چهره مشابه احمد شاملو به نظرمن ژان پل سارتر است.شاملو نماد روشنفکری سوسیالیستی ایران بود. و هست.
۴۶۷۲۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : میم نون
عنوان : سیمین سایه
با سایه های سیمین بوسه زن بر سنگ گورها اصولا بحث بیهوده است. ولی نظرات شاملو تحلیل می شوند. من گوشه ای از تحلیلی را کپی می کنم و برای نقد خدمت حضرت سیمین عرضه می کنم. این گوی و این میدان:
نقدش کنید و میم نون را هم قانع کنید که بیاید و مثل شما بر دست قراگوزلو و سنگ گور شاملو بوسه زند:
«توده ناآگاهی که منافع خود را تشخیص نمی دهد و ناگزیر از پایگاه تعصب، قضاوت می کند، معمولا درست با همان چیزهایی دشمنی می ورزد که نجات دهنده او ست.
و لاجرم پایه های قدرت و نفوذ حرامزادگانی را استحکام می بخشد که دشمنان سوگند خورده او هستند.» (شاملو، مصاحبه با بهنود)
شاملو در این حکم خویش، بسان دیگر مدافعین و مبلغین آگاه و یا ناآگاه «تئوری فاشیستی نخبگان»، دیواری کوتاهتر از دیوار توده نمی یابد و بلافاصله آستین ها را بالا می زند و از آن بالا می رود:
نتیجه استدلال ماقبل علمی شاملو پیشاپیش معلوم است:
مقصر همه بدبختی ها توده مردم است و بس!
مفاهیمی که شاملو برای اشاعه توده شناسی خویش به خدمت می گیرد، عبارتند از «توده ناآگاه»، «توده ناتوان از تمیز منافع خود»، «توده قضاوت کننده از پایگاه تعصب»، «توده منجی ستیز و نتیجتا خودستیز»
شاملو و امثال بیشمار او (امروزه طیفی متشکل از امپریالیست ها، مونارشیست ها، فاشیست ها، آنارشیست ها و غیره) صفت «ناآگاه» را چنان به توده نسبت می دهند که نادانی انگار از شکم مادر به همراه آورده می شود و سرشت و سرنوشت آورنده را تشکیل می دهد.
همان توده ای که بدون کردوکار جسمی و فکری عرقریز و عصب سوز آن، اقشار و طبقات تهی مغز ازخودراضی حتی لحظه ای نمی توانند بچرند، زنده بمانند و یاوه سر دهند، در قاموس شاملو و امثال او تا درجه رمه گوسفندان بی شعور تنزل داده می شود تا به بهای تحقیر توده، ننرهای بی خبر از عالم و آدم به فهم و فرهنگ علیل و توخالی خود فخر کنند، فخر بفروشند و خوش باشند.
اشاملو پالان دیگری به نام «ناتوانی از تمیز منافع خود» بر دوش مجروح توده ستمکش می نهد.
مثل شاملو و امثال بیشمار او، مثل ننر قلدر خودخشنودی است که دست و پای کسی را می بندد و مادام العمر به شط خروشان زندگی پرتاب می کند، بعد در کرانه شط می ایستد و در تحقیر و تخفیف مغروق دست و پا بسته در امواج شط، قهقه زنان رجز سر می دهد.
برخلاف دعاوی بزرگ زادگان فاشیست و شبه فاشیست، توده های مولد و زحمتکش نه مشتی ابله و ناتوان از تمیز منافع خود، بلکه سوبژکت تاریخساز مجهز به تسلیحات تجربه زنده زندگی و شم غریزی توده ای اند.
ما در روند درگیری در جهت سرنگونی سلطنت، به هشیاری ستایش انگیز دهقانان و کارگران ایران پی بردیم.
در آن زمان هم ارتجاع سیاه توده اندیشنده، مجرب و هشیار را به تندباد پرخاش می بست و تحقیر می کرد.
این دو طبقه «بی همه چیز» مولد همه چیز جامعه ـ بر خلاف روشنفکران پر مدعای همه چیزدار «همه چیزدان» ـ تا آخرین نفس به دعاوی نودولتان بالقوه و بعد بالفعل تمکین نکرد و هشیاری خارق العاده خود را عملا به اثبات رساند.
تحقیر توده، نه نشانه هشیاری توده ستیزان، بل درست برعکس، نشانه جهل، عقب ماندگی و غفلت بی خدشه آنان است که یا علت جهان بینانه دارد، یا علت معرفتی ـ نظری و یا دیالک تیکی از هر دو علت.
شاملو با این مفهوم من درآوردی و غیرعلمی، توده را به قضاوت از پایگاه تعصب متهم و محکوم می کند و حتما فکر می کند که مفهوم طراز اولی ساخته است و شق القمر کرده است.
اما منظور او از تعصب چیست که پایگاه قضاوت توده را تشکیل می دهد؟
تعصب در فرهنگ لغات فارسی به معنی جانبداری از طریقتی و یا مذهبی و دفاع سرسختانه از آن آمده است.
تعصب شاید در قاموس شاملو به معنی باور کورکورانه به چیزی و یا کسی باشد.
منظور شاملو شاید این باشد که توده بدون اثبات مدلل نظر خویش به دفاع سرسختانه از آن برمی خیزد.
منظور شاملو شاید این باشد که توده بدون شعور و آگاهی به چیزی ایمان می آورد و بدان دل می بندد.
شاملو اما در هر صورت، قیاس به نفس می کند، یعنی خصایل و خصوصیات شخصی خود را به حساب توده می گذارد و حکم محکومیت توده را صادر می کند، یعنی برای تعریف مقوله توده، خویشتن خویش را معیار قرار می دهد.
توده بی کمترین شک و تردید نمی تواند به استدلال علمی و فلسفی مبادرت ورزد و موضع اجتماعی و سیاسی خود را اثبات کند.
این اما هرگز به معنی کوری و حرکت کورکورانه توده نیست.
توده اصولا هرگز نمی تواند غافل و کور باشد.
چون توده نان خالی خود را هر روزه از کام اژدهائی مهیب بدر می کشد و کمترین غفلت به بهای جانش تمام می شود.
توده به شیوه خویش، بیدار مدام است!
توده چه بسا حتی، حسرتکش همیشگی خواب راحت است!
موضعگیری توده نیز پس از تأملات عرقریز و عصب سوز تشکیل می یابد و درست به همین دلیل دفاع سرسختانه بی چون و چرا را به دنبال می آورد.
ایمان توده به حقانیت چیزی، ایمانی مبتنی بر تجربه آهنین نسل اندر نسل است، ایمانی از جنس صخره و سنگ است.
توده ـ برخلاف خرده بورژوازی ـ کورکورانه و ساده دلانه به دنبال کسی و یا چیزی نمی افتد.
توده را باید از نو شناخت!
توده شناسی بر خلاف توده ستیزی، کار آسانی نیست!
ناظم حکمت در این زمینه تأملاتی هر چند خام ارائه داده است که باید تداوم و توسعه یابد.
توده چیزی از جنس دریا ست:
دیالک تیک مهر و قهر است!
دیالک تیک آرامش و توفان است!
دیالک تیک خدمت و خیانت است، به قول ناظم حکمت.
توده ستیزان، همیشه ناتوان از توده شناسی راستین بوده اند.
توده شناسان راستین به احتمال قوی ایدئولوگ های توده ای خواهند بود، ایدئولوگ هائی از خمیره بلشویکی ـ لنینی!
۴۶۷۱۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
گر چه تا این کامنت برسد احتمالا مقاله به بایگانی رفته است و
خیال نداشتم خود را در این معرکه وارد کنم که مدتها پیش این مساله
در یکی از مقالات جناب قراگوزلو مورد گفتگو قرار گرفته بود و
تکرار آن گفته ها بیمورد است. اما سکوت دیگران در میان این همهمه
کر کننده است.
از فرمایشات سرکار خانم سیمین سیادت شروع کنم که " ممکن است
شما از شعر شاملو خوشتان نیاید ممکن است شما در موضوع فردوسی
از شاملو بر آشفته باشید اما هر چه که باشد حضور انبوه در مراسم شاملو
نه فقط دفاع از شاعر آزادی بلکه تودهنی به استبداد دینی حاکم هم هست".
آیا این تظاهرات از حب علی ست یا بغض معاویه ، آیا بزرگداشت سالانه
فوت شاعر آزادیست یا دهن کجی به جمهوری اسلامی؟
برگردیم به " قصیده برای انسان ماه بهمن":
" تو نمیدانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگیست!
تو نمیدانی زندگی چیست"
شاملو میدانست ؟ مردن را فقط شهدا و مردگان در لحظه مرگ میدانند، شاملو
شهید نبود.
.........
و قافیهیی که گذاشت آدولف رضاخان
به دنبالِ هر مصرع که پایان گرفت به «نون»:
قافیهی لزج
قافیهی خون!
........
و لقمهی دهانِ جنازهی هر بیچیزْ پادشاه
رضاخان!
شرفِ یک پادشاهِ بیهمهچیز است.
.......
با قبا و نان و خانهی یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضاخان
نامش نیست انسان.
.......
نه، نامش انسان نیست، انسان نیست
من نمیدانم چیست
به جز یک سلطان!
شاید این اشعار را جهت اثبات شجاعت و نمونه مبارزه شاملو ذکر
کرده اند. این اشعار ظاهرا در ۱۳۲۹ و یا به قول کامنت گذار در
۱۳۳۱ گفته شده است. در آن سالها یعنی تا پیش از مرداد ۳۲
سلطنت بسیار ضعیف و احتمالا آخرین نفس را میکشید و چنین
بیاناتی خیلی غیرعادی نبود و بخاطر آن شاملو حدود یک سال و نیم
بزندان رفت در حالی که صد ها مبارز دیگر جان خود را از دست
دادند. پس از آنهم ایشان آسوده در ایران زیستند و سفر های مکرر جهت
معالجه و سخنرانی به اقصی نقاط جهان فرمودند که فردوسی را
به مردم بشناسانند.
۱۳ قرن پیش امام حسین در راه آرمانهایش شهید شد و ۱۳ قرن است
که روضه خان ها از قبل آن نان میخورند. چرا راه دور برویم. دو سه
سال پیش ده ها فرزند رشید ایران جان خود را در راه آرمانهایشان در خیابان ها
از دست دادند و امروز دو روضه خوان زن شب و روز ذکر مصیبت کرده
و نان میخورند. بگذریم.
من نمیدانم که شاملو چقدر بزرگ است ولی میدانم که ایران بسیار فرزندان رشید و
هنرمند و شهید دیگر دارد که خدمات و قربانی شدن های آنها کم از شاملو نیست و
اگر بنا باشد گور آنها در مرگ-روزشان گلباران شود باید هر روز فردوسی را
در این مراسم جلو انداخت زیرا بدون او ایرانی نبود که ما انسان انسان کنیم.لابد
کانون نویسندگان ایرانی فردوسی را نویسنده نمیدانند. از حافظ هم نمیگویم.
از " ناسیونالیسم " و " انترناسیونالیسم " هم حرفی نمیزنم که " طشت رسوایی
آن سالهاست که از بام افتاده است".
۴۶۷۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|
از : ناصر سیگارودی
عنوان : شاملو نماد ضد اپورتونیزم
رفیق پویان
حق با توست. خیلی ها کوشیدند تا شاملو را مصادره کنند اما نتوانستند. توده ای ها و نئوتوده ایها بخشی از این مصادره کنندگان ناکام هستند.ایکاش مدعیان سوسیالیسم و کارگر و اینقدر شهامت داشتند که از شاملو یاد می گرفتند که چگونه باید از خود انتقاد کرد و از خود انتقام گرفت(خوشبختانه نقد به خود را در مقالات متعدد قراگوزلو دیده ایم و این جای تبریک دارد) اما عده ای که عددی هم نیستند در نقد سخنرانی مشهور شاملو روضه می خوانند اما به نئوتوده ایزم خود نقد نمی نویسند. شاملو در یک برهه شعری را به خسرو روزبه تقدیم کرده بود اما وقتی که فهمید خسرو در یک عملیات تروریستی دست داشته با شهامت شعرش را پس گرفت. حالا فلان بابا که ادعایش می شود که از بتلهایم بیشتر میفهمد اصلا بروی مبارک نمی آورد که ابتذال در ملاحظه نویبسی کار انسان شرافتمند نیست چه رسد به انسان سوسیالیست.
شاملو انسان بود
۴۶۷۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣۹۱
|