از : م. سهرابی
عنوان : ابقاءِ آوار و غارت، اینبار بهجامهیِ دموغراسی!
تقریباً برای همهیِ جوانبِ بحثتان، دلایلِ (شاید حتّی برایِ من نیز!) قانعکننده آوردهاید، امّا نمیفهمم چطور شده که بهناگهان برایِ "اسّالاساس"، نیازی حتّی به بحث و بررسی ندیده و آن را بی"دلیل" اثباتشده و مقبول انگاشتهاید! نوشتهاید:
«اگرچه "باید ها"ی هر فرد به گونهای دوطرفه و تودرتو به "است ها"ی او مربوطاند، امّا "باید ها"ی جمعی (توافق های ما) میتواند هیچ نسبتی با "است ها"ی متکثّری که جانها و جهانهای ما را در خود گرفته است، نداشته باشد.»
و: «باید "است ها"ی فردی را به رسمیت شناخت و به "باید ها"ی جمعی تن داد.»
...
×××
این "جمعی"ِ چُنین با اطمینان"متفاوت" از کجا آمده، من که نمیفهمم...
وانگهی، این را هم نمیفهمم که چگونه "است"ها را «فردی» محسوب داشتهاید، درحالیکه -بهگُمانام!- اصلِ موضوع متوجّهِ اسلام و مسلمانیست؛ و این، یعنی: یگانگیِ آن "است"هایِ «فردی»!!
و نهتنها یگانگیِ آن "است"ها، بلکه اتّحادِ سیستماتیک، سازوارهگون، ویروسی، و رهبریشدهیِ آنها!
طوری که شما میگویید، آدم دوست دارد خیال کند که در یک فضایِ بسیار دلپذیرِ خیالین رها شده و دارد کیفناک سیر میکند: فضایی که درآن کلّیّهیِ ما جمعیّتِ االلهزدهیِ ایرانِ نگونبخت، بعد از خلعِ سلاحِ کامل و راستینِ اربابِ دین (یعنی براندازیِ نظامِ اقدسِ الهی، محاکمهیِ بیگذشتِ سران و دستاندرکاران و یاریگرانِ هیولا، و مصادرهیِ دقیق و کاملِ کلّیّهیِ ثروتهایِ عمومیِ غارتشده –و این از همه مهمتر است!)، و گذرِ یک دورهیِ آرمانیِ بیستسالهیِ «دینزدایی»، شدهایم انسانهایی رها و آزاد از القاآت و حُقنههایِ هزاروچندصدساله! و در چُنین فضایِ دلپذیری، "باید"هایِ ما در اوجِ متانت، بر "است"هایِ پدرسوختهمان سبقتِ چپکی گرفته و بر آنها تقدّمِ حدوث یافتهاند...
سر به سرِ "است"ایِ این گروهِ قدسی نذاری
"باید"ایِ مشتی دارن، به "است"شون چیکار داری!؟
ظاهرِ حرفها خیلی طلاییست؛ امّا همانطور که شما، آقایِ مقدّم (و کما لابد به عقربالاحتمال: امثالِ فقیر) را به این متّهم یا موصوف میسازید که بویِ «خشونت و جنگ» از خود متصاعد میکنیم، من نیز خاطرِ خطیرِ آن بزرگوار را روشن میسازم که: از نوشتهیِ شما بویِ خوبی به مشام نمیرسد، جز ابقاءِ همین آوار و غارت، منتهی اینبار بهجامهیِ دموغراسی!!!!
و سخنِ آخر اینکه:
نمیدانم شما اکنونِ آمارِ دقیقی از شمارگانِ «مسلمین» در ایران دارید؟ (وکیلمدافعِ سرسختی مثلِ شما، قطعاً باید تعدادِ دقیقِ موکّلاناش را بداند!)
فکر نمیکنم پاسختان جز این باشد: ... نفر یهودی داریم و ... نفر مسیحی و ... نفر زرتشتی، (بهاییها هم که بروند موت کنند!) و جز اینها، صدالبتّه، الباقیِ این ۸۰ میلیون نفر، خب «مسلمون»اند دیگه! (اون چندمیلیون سنّی رو هم قبول نداریم، لکن معالاسف، به دردِ آمار میخورن!)
امّا من اینطور فکر نمیکنم...
حتّی به «اکثریّتبودن» مسلمانان هم تردید دارم، چه رسد به «کلّیّتبودن» ایشان!!
امّا عجالهً تا وقتی که ذوالفقارِ رحمانیِ الهی هست، خیالتان آسوده! اصلاً و ابداً هیچ «پارهای از مسلمانان» چندان جگر ندارند که «بخواهند به طور خودخواسته از دایرهی مسلمانی بیرون شوند»، بلکه حتّی میتوانید این فقیر را هم جوفِ مسلمین جا بزنید! به کسی لو نمیدهم؛ چون از شما چه پنهان، به برکتِ حقوقِ فشلِ جهانی و دموغراسیِ غوروپاییِ نوعِ شما، گذشت آن روزهایی که شدیداً ارتداد میکردم و کفر و الحادِ خود را علناً جار میزدم!!
م. سهرابی
چهارشنبه، ۲ بهمن ۱۳۹۲
http://fardayerowshan.blogspot.com.tr/۲۰۱۴/۰۱/blog-post_۲۴.html
۶۰۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹۲
|
از : رحمان خوش کیش
عنوان : آقای کرمی گرامی
باور کنید شما را دوست دارم، به خصوص که در قضیه شاهین نجفی برخلاف تقریبا همه چهره های دیگر"اسلام رحمانی" و نو اندیشان دینی، برخوردی دمکراتیک و مسئولانه داشتید. ولی این خواست شما «نواندیشان مسلمان – دست کم لایه هایی از آنان که در پی برساختن چنین نسلی اند – باید قدر ببیند و از پشتیبانی فعال جریان های مدرن، مترقی و سکولار برخوردار باشند» توقع به جایی نیست.
چرایش را مختصر می گویم. ولی قبل ار آن بگویم که من خود را الزاما جزو«جریان های مدرن، مترقی و سکولار » مورد خطاب شما نمی دانم بلکه علاقمند به سرنوشت خودم و مردم ایران می دانم.
شما و امثال شما آمده اید طی سی و چند سال گذشته ایران را به این وضعیت دچار کرده اید و همواره هم در طی این سی و چند سال عده ای تان خود را فرشته رحمت و صاحب اندیشه"اسلام رحمانی" پنداشته اید. چرا همواره انتظار دارید دیگران به شما اقتدا و اعتماد کنند و برایتان دست بزنند. خود همین آقای خاتمی تان را ببینید؛ زمانی صاحب ۲۰ میلیون رای جوانان این مملکت بود و امروز همان جوان ها وی را تف و لعن می کنند. متاسفانه اگر شما اعتقادی به "اسلام رحمانی" دارید باید این بار را خود بکشید. بسیاری، از جمله من، بنا به ادله علمی و تاریخی و تجربی مطلقا دیگر این سراب را باور ندارند.
در کارتان موفق باشید
۴۷۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : منشآت کرمی و اشتباه راهبردی
تذکر سه نکته:
۱- کم گوی وگزیده گوی چون دُر/کز گفته ی تو جهان شود پُر
۲- از سخن پوپر استفاده ی نادرست نموده و گفته ی وی در مورد علم که " فرضیه های ابطال ناپذیر علمی نیستند" را به نادرست «...انبان دانش ما را مجموعه ای از "حدس" ها و "ابطال" ها ...» قلمداد کرده اید.
۳- دراستدلالتان از بسیاری موارد و موضوعهای بیربط، بهره میبرید.
۴- پیشنهاد شما مبنی بر استفاده از کاتالیزر "نواندیشان دینی،" در این برهه از مبارزه، یک اشتباه مهم راهبردی است.
۴۷۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۱
|
از : آشنا ...
عنوان : نقش مردم یا نقش پروردگار ...
روحانیت و توده ها
...روحانیت معتقد است که مردم نقشی در سازندگی تاریخ ندارند. خود مردم را خدا با خلق آدم و حوا آفریده است. حوا نیز از دنده چپ آدم درست شده است. سرنوشت مردم در دست خداست و بد و خوب را خدا تعیین می کند. مردم علی الاصول از نظر فکری صغیرند و قادر به گزینش راه درست نیستند و تمایل به سقوط در منجلاب و زشتیها دارند . مردم بالقوه خطرناک ، منحرف و فاسدند. مردم یک گله ول و وحشی تلقی می شوند که برای رهنمائی به پیامبران نیاز دارند تا آنها را براه راست هدایت کنند.هرگاه پیامبران غیبت کنند مردم وحشی و فاسد مانند افسانه "سدوم و گومورا" در قعر تباهی و فساد سرنگون می شوند.
اینکه علم امروز ثابت کرده است که ساختمان ژنهای انسانها متفاوت است و بر اساس ساختمان آنها می توانند نوع خویشاوندی و منشاء بشری را پیدا کنند و از این کشف مهم در تعقیب جنایتکاران استفاده می شود برای روحانیت دلیل قاطعی نیست تا از پراکندن افسانه بی اساس آفرینش دست بردارد . زیرا روحانیت حاضر نیست نانش را آجر کند . به مفتخوری عادت کرده است و هدفش در این است که درجه فهم و شناخت مردم را نازل نگهدارد. آنها مبلغ نادانی ذاتی مردم هستند. در افغانستان که اسلام کم و بیش واقعی بر سر کار است حتی آموزش مردان چه برسد به زنان در مدارس کفر محسوب می شود.انسان آگاه، انسان مسلح به علم برای روحانیت خطرناک است . روحانیت به رمه نیاز دارد که نقش آنها را به عنوان چوپان بپذیرد. بسیجی و پاسدار نیز می توانند نقش سگ گله را ایفاء کنند.
باین جهت توده مردم در حکومت مذهبی چه در دوران حکومت کلیسای قرون وسطی ، چه در درون یهودیت و چه در درون اسلام ارزشی ندارد. پروردگار در مرکز تحولات است و در عرصه سیاست عملی روحانیت مهار همه چیز را به دست دارد و از هیچ جنایتی رویگردان نیست . آنها نقش مردم را بی اهمیت ، رای مردم را بی ارزش و توده مردم را جاهل و نادان تعریف می کنند. هیچوقت برای روحانیت "میزان" رای مردم نبوده و نیست. رای مردمی برای آنها آنگاه "میزان"" است که حرف آنها را بزند. اگر مردم از حریمی که روحانیت برایشان خلق کرده است پا بیرون بگذارند و نظر مستقل خویش را بیان کنند آنگاه رای مردم دیگر "میزان" نیست، ضد پروردگار است، ضد دین است، کفر است و مستوجب مجازات. جمهوری اسلامی که برای رای مردم ارزشی قایل نیست طبیعتا حقوقی را نیز برای آنها برسمیت نمی شناسد.
مذهبیونی که اصلاح طلبان مذهبی هستند و اساسا از طبقات بورژوازی نشات می گیرند نمی توانند در عین اعتقاد به وجود خدا در عین حال چشمشان را بر واقعیت ببندند. آنها به جهت منافع طبقاتی خویش، به نیروی کار مردم نیاز دارند، به نیروی کار کارشناس نیاز دارند، آموزش دانشگاهی را ارج می نهند زیرا برای طبقه بورژوازی این نیروها در تولید ثروت شان نقش موثر بازی می کنند. آنها می خواهند مذهب را با زمان تطبیق دهند، یعنی اینکه تحمیق مردم را زیرکانه تر و نه احمقانه انجام دهند. زیرا تحمیق احمقانه و با قلدری خطر مقاومت مردم و باز شدن چشم و گوش آنها را به همراه دارد. این عده به نیروی مردم تکیه می کنند و به این نیرو در خدمت منافع خودشان نیاز دارند. آنها بطور کلی نافی نیرو و نقش مردم نیستند. معتقدند که باید به رای مردم اهمیت داد و آنرا به حساب آورد زیرا موجب تحکیم نظام خواهد بود. آنها رای مردم را مشروط قبول دارند. برای مردم مشروط احترام قایلند، آنها رای مردم را "میزان" می دانند و به آن تکیه می کنند زیرا می دانند که مردم در اوضاع کنونی از نظر ایدئولوژیک زیر سلطه فکری آنها دست و پا می زنند. حال اگر روزی رای مردم طوری شود که بخواهد منافع آنها را جارو کند فریاد بر می آورند که در رای مردم تقلب شده است. تعریف آنها از مردم تعریف هواداران و یا آن دایره کوچک و بزرگی است که حامیان فکری و یا تحت تاثیر آنها را در بر می گیرد.
در انقلاب کبیر فرانسه بورژوازی با تکیه بر طبقه سوم که دهقانان و کارگران بودند بر ضد سلطه کلیسا نخست توسط روشنگران دوران روشنگری بپاخاست و سپس با توسل یه قهر انقلابی مذهب را که متحد فئودالیسم بود و سد راه تکامل اجتماع محسوب می شد و با خرافات و جادو جمبل حکومت می کرد از سلطه قدرت به زیر کشید. برای نخستین بار انسان در مرکز توجه قرار گرفت و واقعیتهای زمینی بر افسانه های آسمانی پیروز شد. دیگر نمی شد با نقل قول از خدا بهر جنایتی دست زد و با اسلحه تکفیر و تهدید و فشار فضائی مسموم و ترس آور برای مقاصد شوم کلیسای کاتولیک ایجاد کرد. انسان به حقوقی دست یافت که حقوق شهروندی وی محسوب می شد. به حیثیت انسان احترام گذاشته شد و بتدریج حقوق بشر و قوانین حقوقی و فرهنگی جامعه مترقی بورژوائی آنروز جای خویش را باز کرد و جامعه را به جلو کشید. بتدریج مجلس پدید آمد و مردم می توانستند در انتخابات شرکت کنند و نمایندگان خویش را قانونا به مجلس بفرستند. برای اولین بار در انقلاب فرانسه بیان شد که قدرت مردم اساس است و قانون از خواست مردم نشات می گیرد. رای انسان برتر از رای پروردگار شد. دست دین از دولت کوتاه گردید و به امر خصوصی زندگی مردم بدل گردید. کلیسا عقب نشینی کرد و میدان را برای طبقه بورژوازی گشود. بورژوازی به نیروی توده نیاز داشت. بدون توسل به شعارهای دموکراتیک و عدالتخواهانه بورژوازی نمی توانست توده مردم را بر ضد روحانیت بسیج کند و دست فئودالها را از تولید کوتاه نماید. حتی تا به امروز نیز این بورژوازی که پرچم لیبرالیسم را بدور افکنده است هنوز خود را پشت مردم پنهان می کند و خود را نماینده قاطبه مردم جا می زند.
مصلحت اسلام و نفی توده ها:
وقتی در ایران انتخابات با تقلبات پی در پی به نفع احمدی نژاد و خامنه ای به پایان رسید. فورا سران روحانیت خود را جلو انداخته و مدعی شدند که شرکت ۸۵ در صد مردم در انتخابات مشت محکمی بدهان اجانب بود و نشان داد که این حکومت تا به چه حد مورد احترام و علاقه مردم ایران است. آنها از شرکت وسیع مردم در انتخابات برای نشان مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی کمک می گرفتند و ساعتها و روزها بر این اساس تبلیغ کردند.
علی اکبر ولایتی مشاور رهبر در امور خارجی حتی مدعی شد: "مشارکت گسترده و ۸۵ در صدی مردم ایران در انتخابات اخیر ریاست جمهوری بیانگر ایمان و اعتماد ایرانی ها به نظام است".
در تاریخ ۲۵/۳/۱۳۸۸ خبرگزاری ایرنا گزارش داد:"رئیس مجمع نمایندگان استان سمنان انتخابات ریاست جمهوری با ۸۵ در صد مشارکت مردم را بهترین نماد دموکراسی خواند".
در بیانیه جامعه اسلامی نمایندگان ادواری مجلس شورای اسلامی که از حماسه بیاد ماندنی و بی بدیل خلق صحبت می شود می آید: "بی شک حضور قریب به چهل میلیون نفر یعنی ۸۵ در صد از واجدین شرایط در پای صندوق های اخذ رای مهر تائیدی بر مردم سالاری دینی حاکم بر این کشور است."
هیات رزمندگان اسلام با صدور بیانیه ای نوشت: "رای ملت ایران به یک یا چند نفر نبود، رای به یک یا چند جناح نبود. رای قاطع ملت بزرگ ایران به آرمانهای اصیل انقلاب، راه روشن امام خمینی...بود."
جبهه اصولگرایان در بیانیه خود نوشت: "امروز شما ملت بزرگوار با خلق یک حماسه ملی بی نظیر به جهانیان ثابت کرده اید که تحت هیچ شرایط حاضر نیستید دست از پشتیبانی اسلام و انقلاب و ولایت بردارید...".
در بیانیه جامعه روحانیت مبارز می آید: "شرکت بی سابقه مردم شریف ایران در انتخابات بار دیگر نظام دینی مردمی را به عنوان یک مدل جدید موفق حکومتی به جهان عرضه کرد".
این پرگوئی ها برای کسانیکه از اساس با نقش مردم دشمنی داشته برای انسان احترامی قایل نیستند و رای مردم برایشان پشیزی ارزش ندارد از این جهت مصلحت بود تا تبلیغات سیاسی بکنند و شیپور عوامفریبی را به دهان بگیرند. وقتی مردم میلیونها به خیابانها ریختند وبه انتخابات تقلبی اعتراض کردند وخواهان ابطال انتخابات ضد مردمی شدند، وقتی مردم بیان کردند که حکومت تقلبی فاقد مشروعیت است زیرا مورد تائید مردم نیست. روحانیت بزبان محمد یزدی رئیس سابق قوه قضائیه و عضو شورای نگهبان و همدست احمد جنتی و مصباح یزدی مدعی شد که مشروعیت نظام جمهوری اسلامی از مردم نشات نمی گیرد.آنها مشروعیت خویش را از خدا دارند . معلوم نیست این ریاکاران که تا دیروز از حضور میلیونی مردم در انتخابات سرمایه تبلیغاتی برای نظام تبهکار جمهوری اسلامی ساخته بودند چگونه بیکباره نقش همان مردم را که مبنای مشروعیت آنها بودند با بی شرمی به صفر رساندند و مدعی شدند که مشروعیت خویش را نه از مردم بلکه از اسلام می گیرند.
از این ریاکاران باید پرسید که اگر شما برای رای مردم و تصمیم آنها ارزشی قایل نیستید به چه مناسبت اساسا انتخابات برگذار می کنید ؟ اگر نتایج انتخابات برای شما فرقی نمی کند و اکثریت و اقلیت آراء تعیین کننده نیست به چه مناسبت مردم راتشویق به شرکت در انتخابات می کنید و بیانیه های آنچنانی صادر می کنید؟حتی شما میخواستید به جوانان ۱۵ ساله نیز حق رای دهید تا تعداد شرکت کننده در انتخابات افزایش یابد. تنها بعد از اینکه کارشناسان شما به شما گوشزد کردند که جوانان همه به میر حسین موسوی رای می دهند و این تصمیم شما حکم تیر خلاص را برایتان دارد از آن صرفنظر کردید.
بهر صورت شما ثابت کردید که ریاکارید و بر اساس مصلحت روحانیت نیروی مردم را به حساب می آورید و یا نفی می کنید. شما تاجرید و کاسبکار و کسی که تا به این نسبت به مردم کشورش بیگانه است،کسی که تا به این حد دشمن مردم کشورش است،کسیکه تا به این حد از مردم کشورش می ترسد تنها می تواند به اجانب تکیه دهد.
کمونیستها و توده ها
تاریخ را چه کسی می سازد ؟ این پرسشی است که بر اساس جهانبینی های متفاوت بدان پاسخهای متفاوت می دهند.
کمونیستها بر این عقیده اند که تاریخ تاریخ مبارزه طبقاتی و تاریخ مبارزه خلقها برای بهتر زیستن و تاریخ مبارزه توده های مردم برای غلبه بر مشکلات طبیعی و اجتماعی است. تاریخ جهان تاریخ مبارزه ستمکشان بر ضد ستمکاران است و این انگیزه وموتور تاریخ است که تا کنون با قهر و مقاومت خویش صورتبندیهای اجتماعی را تغییر داده است.در یک کلام تاریخ زندگی بشر بدون تاریخ مبارزه مردم حرف پوچ و بی معنائی است. کره خالی از سکنه فاقد تاریخ بشری است.
کشف شیوه تولید به مثابه عامل قطعی تکامل تاریخ ، نقش توده های خلق را در تاریخ و در تکامل جامعه آشکار ساخت، تاریخ جامعه انسانی، در درجه اول، تاریخ شیوه های تولید است.شیوه های تولیدی که یکی بجای دیگری می نشیند، یکی بدنبال دیگری می آید. روشن است که که پیدایش، موجودیت و تکامل جامعه انسانی معلول تولید است. بدون تولید سخنی هم از جامعه انسانی نمی تواند به میان آید، قانونمندی تکامل جامعه نیز از تولید بیرون می آید، تحولات بزرگی که در سراسر تاریخ بشر روی داده در آخرین تحلیل زاده تکامل نیروهای مولده است. اما در نیروهای مولد عامل اساسی انسان است.بدون انسان وسایل و افزار تولیداجسامی بی جان اند که اگر بکار نیقتند راه نیستی و انهدام می پیمایند. اگر صحیح است که تاریخ جامعه،تاریخ نیروهای مولد است و در میان نیروهای مولد انسان عامل اساسی است،در این صورت تاریخ آفریده انسانهائی است که با بکار انداختن وسایل و افزار تولید، نعم مادی تولید می کنند.
توده های خلق آفریننده تاریخ اند زیرا با کار و زحمت خود ارزش های مادی و معنوی می آفرینند، افزار تولید را با تجارب خود در کار تولیدی و کسب مهارت تغییر می دهند. نیروهای مولد راتکامل می بخشند همین تغییراتِ افزار تولید، اگر چه هر بار ناچیز بنظر می رسند، طی قرنها زمینه را برای تحولات مهم علمی و فنی فراهم می آورند. توده های خلق آفریننده تاریخ اند زیرا با فعالیت خود کلیه وسایل لازم زندگی اجتماعی را ایجاد میکنند و پیوسته شرایط مادی ادامه تکامل جامعه را تدارک می بینند. انگلس می نویسد:
"هرگونه تغییری که در قشرهای بالا و غیر مولد جامعه روی دهد، جامعه نمی تواند بدون طبقه تولید کنندگان وجود داشته باشد. بنابراین، این طبقه در هر شرایطی ضروری است اگر چه ناگزیر زمانی فرامیرسد که دیگر طبقه نخواهد بود و تمام جامعه را در بر خواهد گرفت".
اگر طبقه تولید کننده نباشد چرخ تاریخ از حرکت می ایستد..."
۴۷۰۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣۹۱
|
از : ر ایرانی
عنوان : رحمانی ساختن اسلام ، فریب مردمان است
اسلام زمانی پذیرفته خواهد شد که شمشیر و تیغ خونریزش را بدور افکند و ارزشهای ارجمند و مردمی ِفرهنگ ایرانی را پذیرفته و ارج نهد. بزرگترین اصل این فرهنگ، یعنی « گزندناپذیری جان و زندگی و خرد مردمان» را پذیرفته و هیچ گونه حق ویژهای برای خود قائل نباشد. ای کاش "روشنفکران" دینی دست از انشاءنویسی و کپُیکردن افکارغرب برداشته و از رکابداری ارتجاع و تاجبخشی به ملایان و دشمنی با ایران و خود، دست میکشیدند. اگر واقعا راست هستید، این سخنان زندهیاد استاد منوچهر جمالی را که بیش از چهار دهه برشالودهی فرهنگ ایرانزمین، عبارتبندی نموده، مشعل راه خود و آزادی ایران از چنگال اسلام قرار دهید.
نخست معنای « گزندناپذیری جان و زندگی و خرد مردمان» از زندهیاد استاد منوچهر جمالی آورده میشود و سپس با معنای "رحمت" و "اسلام رحمانی" بیشتر آشنا میشویم:
«« اینکه در فرهنگ ایران، جان و خرد انسان مقدس (گزندناپذیر) است، یعنی چه؟
یعنی، هیچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد ...
یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست.
حقی که امر به کشتن بدهد، نا حقست ...
یعنی، هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد ...
یعنی، هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند ...
یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزه ای، جز جان وخرد انسان، مقدس نیست ...
یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد ...
یعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی را دارد ...
یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چینی و هندی نیست ...
یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها ...
یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد ...
یعنی، «زندگی» برتراز «همه حقیقت ها»ست »»
«« گوهر شریعت اسلام، رحمانیت و رحمت است. این حقیقت را هنگامی میتوان بخوبی شناخت که بیادآورد که « الله »، حکیم است، وهمه افعالش با « حکمت » سروکاردارند، از این رو نیز احکام اسلامی و حکومت اسلامی نیز همه جوهرحکمت دارند. حکمت چیست؟ حکمت، بکاربردن « شرّ» برای رسیدن به « خیر» است. از آنجا که الله، عالم به همه چیزهاست و غایتش، رحمت است، و میداند که انسان، جاهل و ظالم (تاریک کننده حقیقت) وکنود است، با « غضب » که « شرّ » است، میکوشد که انسان را به « رحمت بی نهایتش » برساند. اینست که با دادن عذاب و شکنجه و تهدید و قتل، به انسان « رحم » میکند و شامل رحمت گسترده خودش میکند. هرگونه عذاب و نقمت و تهدید وشکنجه گری الله به انسان، به غایت همین ایجاد « رحمت ورحمانیت » اوست. مسئله بنیادی، اینست که باید دیده ژرف داشت و در زیر قهر و عذاب و شکنجه الهی، این رحمت بی نهایت الله رادید و ازآن به حد اعلی لذت برد. روشنفکران دینی، بجای ساختن اسلامهای کذائی رحمانی، باید به ملت بیاموزند که چگونه در زیر پوشش قهر و غضب الله، میتوان مغز لذید رحمت الله را چشید. باید شیوههای گوناگون « ماسوخیسم » را به موءمنان بیاموزند تا از عذاب و شکنجه و کشتار حکومات اسلامی، رحمت بی اندازه الله را ببینند و ازآن کام ببرند.
رحمت، همیشه نقاب « غضب الله » بوده است و خواهد بود. غضب، بی چهره و بی « صورت » است، چون اصل زشتیست، و زشت، اجازه نمیدهد کسی صورت اورا بکشد و مجبور است که همیشه نقاب « رحمت » به چهرهِ خود بزند، تا « زشتی سهمگین خود » را بپوشاند. رحمانی بودنِ الله، اصل تیره و تارسازنده « اصل غضبانی» بودنِ گوهری الله است. رحمانی بودن و غضبانی بودن، دو چهره جداناپذیر
« قدرت الله » ازهم هستند. مسئله ایران، رحمانی کردن الله نیست، بلکه مسئله بنیادی ایران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است که دو رویگی غضب و رحمت را نمیشناسد. با رحمانی ساختن الله، میتوان مردم را فریفت و غضب الله را زمانی چند، پوشانید، ولی نمیتوان ریشه غضب الله را که گرانیگاه قدرتش هست، ازجا کند.»»
ر. ایرانی
http://arttaa.wordpress.com
۴۷۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣۹۱
|