یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی دیگر - امیر مومبینی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : Sadegh Arefi

عنوان : greeting
با سلام و درود به جناب امیر و آقا تقی
آنچه بیش از خود نوشته توجه مرا جلب کرد نقد آقا تقی و جواب جناب امیر بود که در ابتدا کمی غیر دوستانه بنظر میرسید و پس از رفع سو تفاهم و بفهمی نفهمی ، پوزیش خواهی تبدیل به یک گفتگوی دوستانه گردید.
ما آرام آرام یاد میگیریم که آرام باشیم . نقد کردن و یاد آوری سخنی که به نظر ما اشتباه و یا نادرست است بهتر است دوستانه باشد .
من بار دیگر آموختم که مودب و مهربان باشم .
با احترام ،
صادق عارفی کالیفرنیا
۴٨٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۱       

    از : هومن دبیری

عنوان : اگر در نگاه خود تاریخ را نیز در نظر داشته باشیم
با مطالعه ی این مقاله فهمیدم که امیر ممبینی هم مثل من سفری به مصر کرده ست . البته برداشت ما تا حدّی متفاوت ست. شاید علت آن سفر من به بندر «زیبای » اسکندریه و در دسامبر ۲۰۱۱ می باشد.او به پایتخت یعنی قاهره سفر کرد. اگر در نگاه خود تاریخ را نیز در نظر داشته باشیم. دیگر زیاد فرق نمی کند که ما به کدام شهر قاهره رفته ایم. مصر بعداز فراعنه توسط یونانیها فتح شد و اسکندر پایتخت یونان را به اسکندریه منتقل کرد. بعدا اسلام مصر را تسخیر نموده ست. تمام اکتشافات باستانی مصر در دهه های گذشته که بخش بزرگی از آنها نیمه تمام متوقف مانده ست ( نبودن بودجه ) دال بر نابودی بخش بزرگی از تمدن یونانی مصر می باشد. معلوم نیست شریعتمداران با آنها چه خواهند کرد؟ در بندر اسکندریه ، میراث مادی و معنوی از فرعون تا استعمار قرن بیستم و «سوسیالیزم واقعا موجود » در کنار هم قرار دارند. متاسفانه بعلت بی توجهی , فساد و رشوه تمام بناها و بافت شهری بندر «زیبای » اسکندریه بعلت عدم رسیدگی و تعمیرات و نگهداری از دهه ها قبل ادبار و پوسیده گردیده ست و اولین سئوالی که به ذهن انسان متبادر میشود این ست : پس حکومت حُسنی مبارک در این ۳۰ سال چه کرد؟ پاسخ اینست که : بعداز شکست عمومی اعراب در جنگ ۶ روزه با اسرائیل ، دولت و ارتش مصر به خصوص در یک شوک ناگهانی فرو رفت. میگویند برای التیام این درد ملی بساط مساجد را رونق بخشیدند و اخوان المسلیمن جان تازه گرفت و آواز ام الکلثوم به داد مردم و حکومت رسید. بعدا با کمک های مالی و مستقیم آمریکا به ارتش متزلزل مصر ، تلاش نمودند که روحیه آنها را با انگیزه های اقتصادی بالا ببرند. این موضوع باعث شد که قشر بورژوازی ملاک « مسکن و املاک» بصورت سرطانی رشد نماید و ارتشیان صاحب عمده ی این سرمایه ها می باشند که در صنعت توریسم و هتل داری نیز دست بالا دارند. پس می توان ارتش مصر را با سپاه پاسداران مقایسه کرد. ضمنا از حکومت گذشته ی ایران مملکتی در حال رشد باقی ماند که در تمام زمینه ها با وجود نارسائی ها ، هیچ تشابهی با کشور مصر که سالها توسط مدیران نالایق و فاسد آن چاپیده شده ندارد . ما می توانیم بگوئیم ایران پس رفته ! ولی اسکندریه ی « زیبا» که من دیدم آنقدر قبلا مخروبه و فقیر شده که نباید آنرا به حساب کسانی که امروز قدرت را در دست گرفته اند گذاشت . با خود فکر کردم که این موضوع دارد با سکوت برگزار میشود تا بعد ها بتوانند به مردم مصر بدروغ بگویند که انقلاب باعث تباهی کشور شد! در زیر نوشته ی امیر ممبینی کامنت هائی قرار دارد که به مقاله ی دیگری از محمد قراگوزلو اشاره میشود. که در باره آن قبلا در اخبار روز کامنتی را برای محمد قراگوزلو گذاشته بودم: مگر از جامعه ی مصر بیش از این انتطار داشتیم ؟
http://azadiodad.blogspot.se/
۴٨۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : به تقی عزیز
نقی جان ببخشید اگر این بحث شما را ناراحت کرد. به هر حال شاید نکته مفیدی هم در آن بود. حق با شماست و آقای گیلانی صمیمی نیست. عصبانیت مرا میرساند. همان تقی جان هستی و خواهی بود. دیگر آنقدر عمری برای تعویض رفیق باقی نمانده است. من نوشته های خوش نثر شما را میخوانم و لذت میبرم. از اهل قلم انتظار بیشتری دارم. به واژه های نا مناسب به شدت حساسیت دارم. امید که باقی مطلب را هم بخوانید. امروز میفرستم. دوستدار شما. شاد باشی
۴٨۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : تقی گیلانی

عنوان : عدالت؟
کسی که یادداشت مرا برای امیر به مغلطه و پریشان فکری تشبیه می کند، چه راحت بحث را به عدالت و بی عدالتی و از این قبیل می کشاند!؟ امیر عزیز، لازم نیست مرا به نگاه و نظر نیروهای جنبش نسبت به خودت حواله بدی عزیزم. مگر من تو را نمی شناسم؟ مگه تو مرا نمی شناسی که برایم یه عالمه " جناب آقای گیلانی " نوشته ای!؟ خودت میدانی که این شناخت هایی که ما داریم، عمدتاً تصاویری عام هستند. گاه کردار هر کدام از ما میتواند - و گاه گفتار ما که نقش معینی بمثابه کردار ایفا می کنند - علیرغم نیات پسندیده، تأثیرات کاملاً مخربی از خود بجای بگذارند. کمااینکه بسیاری از اعمال و گفتار و کرداری که ما در چندسال اول بعداز انقلاب دنبال کردیم، نه تنها نقشی در پیشبرد مبارزه سیاسی و اجتماعی به درستی ایفا نکرده، بلکه جامعه را از داشتن یک جریان چپ مطرح در آن زمان نیز محروم نموده است.
و اما تعجب می کنم از اینهمه عصبیت و خشونت متعاقب آن در مورد اینکه مرا به بد خواندن و بد فهمی نوشته خود متهم می کنی. من البته خودم هم بشدت دچار تردید شده ام و میدانم که برداشت تو و بسیاری دیگر آنی بوده که به آن اشاره داشته اید: اینکه شما از رژیم پادشاهی است که بیزاریید و .... اما آن ویرگولی که بعداز رژیم پادشاهی گذاشتید: کل آن جمله را در شکل فاعل قرار داده و حالتی بدان داده که انگار فاعل همانا « مخالفت و نبرد من با رژیم پادشاهی » یعنی خود مخالفت و مبارزه بوده است.
اما، در کنار همه اینها، نوشته و صحبت من تنها در این جمله محدود نبوده و شما هم موضوع " شرمساری " را آنچنان بزرگش کردید که انگار تمام حرفی که زده ام، ربطی به نوشته شما نداشته و ندارد. بگذریم. البته از خواندن یادداشت ات در بخش نظرخواهی کمی دل آزرده شده بودم و با اینهمه سعی می کنم در انعکاس نظر خودم به نوشته تو که متعاقباً در این صفحه منتظر دیدنش هستم، رعایت بیش از پیش داشته باشم؛ اما قطعی میگویم از انعکاس آن صرفنظر نخواهم کرد. چرا که مباحثه با تو با وجود حساسیت و دقتی که در تو سراغ دارم، همیشه میتواند مفید واقع شود!
۴٨۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : شیوا

عنوان : عدالت
همیشه وقتی دیده ام کسی مورد بی عدالتی قرار گرفته دلم به درد آمده. لازم نیست انقلابی بزرگ صورت گیرد تا برای عدالت گام برداریم. همین جا و هر روز بیعدالتی به شکل ها مختلف تکرار میشود
خواستم به تو امیر گفته باشم که می فهمم که از کامنت های ناعادلانه و پریشانی که بر مقاله ات گذاشته شده ناراحت شده باشی. اما بدان بی تردید کسانی حتی اگر کامنت نگذاشته باشند، متوجه این معامله‍ی نابرابر شده اند.
مقاله ات شیرین و دلچسب و خواندنی ست و ره به تفکر میگشاید نه تکرار و مغلطه. قدمش در خانه‍ی ما مبارک است و باز هم مهمان مطالعاتی ما باشید
۴٨۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : کیوان زرگر

عنوان : توجه
با سلام به امیر ممبینی
و با تشکر از رفقا
می خواستم عرض کنم یادداشتی که ( تکرار) نوشته تحت عنوان ( کمدی های تراژدی شده) از همان مقاله رفیق قراگوزلو است که من لینک آن را دادم. خوب بود دوست عزیز تکرار به این نکته اشاره میکرد
۴٨۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : یاشار صادقی

عنوان : اشاره
آقای تقی گیلانی عزیز!
با سلام و درود فراوان
یادآور می‌شوم که در جمله‌ی مورد استناد شما از نوشته‌ی آقای مومبینی، مرجع ضمیرِ اشاره‌ی «آن» (به‌گمان‌ام) «رژیم شاهنشاهی» باید باشد، نه مبارزه‌ی راوی در گذشته. البته، بهتر آن خواهد بود که توضیح لازم را از خود نویسنده بشنویم (بخوانیم). قبول دارم جمله‌ی نویسنده طوری نوشته شده که نامحتمل نیست خواننده برداشتی از نوع برداشت شما داشته باشد.
۴٨۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : به آقای گیلانی
جناب آقای گیلانی واقعا شما فکر میکنید که من آنقدر تهی شده هستم که بنویسم از مبارزه باریم پادشاهی بیزار بوده و هستم و خواهم بود؟ آیا کسانی که طرفدار اتحاد با سلطنت هستند و بسیار هم از آن دفاع میکنند چنین جمله ای را حاضرند بنویسند؟ اگر شما اصول نگارش فارسی را توجه کنید می بیند که پس از رژیم پادشای ویرگول گذاشته ام و پس از آن میآید که من از آن بیزار بوده و هستم و خواهم بود. یعنی من از رژیم پادشاهی بیزار بوده و هستم و خواهم بود. شما چگونه جمله مرا وارونه میخوانید. وا نگهی در تمام جنبش همه میدانند که من یکی از سازش ناپذیرترین کسان با رژیم شاهی هستم و ده ها مقاله در این باره نوشته ام. در قسمت دوم همین مقاله نیز که بزودی می آید خواهید دید که من همین نظر را دارم. به هرگونه من این بحث را تمام میکنم و بسیار متأسفم که انسان به این شکل با مسایل برخورد کند. من اهل کاربرد واژه های سبک نیستم و به آقای تابان هم گفتم که دوستان نظر بدهند ولی کلمات و جملات توهین آمیز ننویسند چون این بخشی از مبارزه من است. کلمه ای که شما به کار بردید درست نبود و اگر من به جای شما بودم آن را پس میگرفتم.
شاد و سرافراز باشید
۴٨۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : تقی گیلانی

عنوان : برای تصحیح حرف امیر ممبینی گرامی!
از من خواستی که آن جمله ای را که شاید تأثیر کمی در یادداشت من نداشته، برایت در اینجا منتقل کنم خب، این هم آن جمله:
... مخالفت و نبرد من با رژیم پادشاهی، که از آن بیزار بوده و هستم و خواهم بود، از نگاه فرهنگ...

این جمله که حدوداً دهمین سطر از پائین نوشته می توانید آنرا بیابید، بطور مشخص اشاره داره که شما از نبرد و مخالفت خود با رژیم پادشاهی ابراز بیزاری می کنید. خب، شرمساری شکل ملایم تری است بنظر من تا بیزاری. شرمساری شاید امری شخصی جلوه کند و بیزاری میتواند شامل یک مجموعه انسانی بزرگتری باشد - تعبیر من کاملاً شخصی است و میتواند هم غلط باشد -
بهرحال، آنچه که شما به من نسبت میدهید یعنی کسب لذت در نقد نوشته خود، مصداق درستی نداره. من با دقت و حتی احساسی سمپاتیک این نوشته را خواندم. با تو قدم زنان در خیابانهای قاهره حرکت کردم و به مسجد مربوطه وارد شدم...
من سعی کرده ام از لابلای نوشته تو به " نگاه دیگر " به فعل و انفعالات و گذران مورد نظر برسم و وقتی دیدم شما حضور در مسجد و دیدن قبر محمدرضا پهلوی را در برنامه تان گنجاندید، جا خوردم. طبعاً برای شخصی مثل شما نباید نگاه به مسئله چگونه گی مرگ و حیات و هستی فردی مثل شاه ناشناخته بوده باشد.
بهرحال، من فکر نمی کردم یادداشت من چنین برافروخته گی ای را در شما ایجاد کند و اگه ساده انگارانه در نظر گرفته نشود، فکر کردم شاید هم به کنه مباحثه ام با خود با دقت بیشتری و همسویانه نگاه کنید. بهرحال، برایم آنقدر احترام داری و آنقدر به چرخش قلم ات علاقه دارم که از فواد استدعا کنم آن نوشته ام را و همین یادداشت ام را بعداز خواندن شما و طبعاً اگر صلاح بدانید و بدانند بردارند. من در این موضوع کمترین حس ناجوری نخواهم داشت. کاش زندگی برایمان امکانات بیشتری فراهم می کرد که مباحثه را با کینه توزی و لذت غیرمتعارف و از این قبیل جایگزین نمی کردیم. بهرحال، اگه حس ناخوشایندی برایت بوجود آمده من عذر می خواهم.
۴٨۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : تذکر به آقای تقی گیلانی
آقای گیلانی شما خطاب به من مینویسید:

شما وقتی به گذشته خود نگاه می کنید - که بیش از آنکه نگاه باشد، تحلیل هست - از آن شرمسارانه یاد می کنید. من نمیدانم اگر امکانی بود، آیا شما با پاک کنی نامرئی آنرا پاک هم می کردید؟

چرا بی ادبی میکنید جانم؟ شما که میدانید شرمسار چه معنی دارد. آخر جانم کجا من چنین کاری کردم؟ من که همواره دیگران را از این کار برحذر داشتم. این چه میل شگفتی در شماست که میخواهید انسان خطایی کند تا او را بکوبید؟ یک جمله را در این نوشته نشان بده که نشاند دهد من از گذشته خود پشیمانی کردم. خواهش میکنم اینکار را بکنید تا دیگران هم دقت کلام شما را در یابند. آقای گیلانی! یک جمله در این نوشته نشان دهید که ادعای شما را ثابت کند. من کنجکاو هستم ببینم شما از کدام ماست این مو را بیرون کشیدید تا با لذت به من حمله کنید.
۴٨۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست