یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فنومنولوژی هویت:
ملاحظاتی در ساختارهویت ایرانی
- فرهاد قابوسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مازیار طبری

عنوان : ساده تر بنویسید
آقای قابوسی عزیز،
من به نظرات شما هرچه باشد، احترام می گذارم و مشکلی ندارم که شما مشکلات عمده ای با فرهنگ ایرانی داشته باشید و برای فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ارزش چندانی قائل نباشید. این به شما و دامنه ی معلوماتتان مربوط است. ولی از شما تقاضا می کنم که وقتی فارسی می نویسید توجه بیشتری مبذول بفرمائید که جملاتتان کوتاه و رسا و معطوب به معنای مشخصی باشد. دو عامل جملات شما را نامفهوم و مغلوط می کند. نخستین عامل طولانی بودن جملات و عطف نا بهنگام و نابجای آنها بیکدیگرست. دیگر اینکه اندیشه پرورانی که با مبنای اندیشگی آشنایی چندانی نداشته باشند آن اندیشه هارا به صورت آشفته نا مفهوم ارائه می دهند. این یک اصل کلی است. متنی که نوشته اید بیشتر به یک ترجمه ی ناقص شباهت دارد. حتما باید آنرا باز نویسی کرد. همین بند اول نوشته ی خودرا بخوانید:
""خلاصه و منظور: بجهت دوام تسلط دیدگاه "هستی شناسی" (اُونتولوژیک) بر اندیشه معاصر فرهنگشناسی و تاریخشناسی بعنوان مباحث اجتماعی و مقولاتشان نظیر "هویت های" قومی نیز تا کنون از دیدگاه "هستی شناسی" مطالعه شده اند"".

اجازه بدهید خوانش ساده تری از این جمله ی بدست دهم:
هستی شناسی چنان سیطره ای بر اندیشه ی معاصر دارد که فرهنگشناسی و تاریخشناسی و مقولات مربوط به آنها یعنی هویت های قومی نیزدر پرتو آن مطالعه می شود.
این جمله اگرچه ظاهرا مفهوم تراست اما هنوز با عبارت " مقولات مربوط به آنها" مشکل داریم. چرا در توضیح مقولات فقط از مقوله ی هویت های قومی یاد می کنید؟ اگر مقولات است باید غیر از هویت های قومی چند مقوله ی دیگر را هم در بر بگیرد. به عبارت فنی، چرا مرجع ضمیر جمع (آنها)، مفرد است؟
سراسر نوشته ی شمارا اشتباهاتی از این دست فراگرفته است و این اشتباهات تمام اهتمام شمارا برای ارائه ی منظورتان باطل می کند. با احترام موفقیت شمارا آرزو می کنم
۵۰۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣۹۱       

    از : ادیب

عنوان : نسبت بین دو مفهوم، ضرورتاً تعمیم نمی یابد به دیگر مفاهیم!
نسبت «هستی شناسی» به «پدیده شناسی» نسبت کل به جزء است، یعنی هستی شناسی ما از طریق پدیده شناسی های ما شکل می گیرد، در واقع اولی ظرف و دومی مظروف است. اینجانب ضرورت طرح این دو موضوع را در نوشته آقای قابوسی، در نیافتم، به تبع آن ضرورت اشاره به ایستایی بودن یکی و دگرگونی بودن دیگری را نیز در این بحث متوجه نشدم! نفهمیدم نسبت این دو مفهوم به یکدیگر، چه نسبتی پیدا می کنند با مقولهُ «هویت شناسی»؟ اگر ایشان می خواهند بگویند مقوله «هویت» یک «پدیده» است و همواره قابل دگرگونی است. باید بدانند که مقولهُ «هستی شناسی» نیز در یک اِشل تاریخی، یک «پدیده» محسوب شده و قابل دگرگونی است. یعنی «هستی شناسی» نیز در نسبت با مقوله «هویت تاریخی»، خصلت ایستایی نداشته و واجد دگرگونی است.
به نظرم بررسی و شناخت «هویت تاریخی» یک مجموعه انسانی، صرفا نمی تواند به دستاوردهای عقلانی و علمی آن متکی باشد، بسیاری از اشتراکات انسانی در تعیین هویت یک مجموعه انسانی نقش دارند. مثلا نقش اسطوره ها در تعیین هویت یک مجموعه انسانی، نقش به سزایی است، بخش قابل توجهی از «هویت» را «معیارها» تعیین حدود می کنند، در فرهنگ ایرانی هنوز اسطوره ها از مهمترین «معیارها» محسوب می شوند! چگونه می توان اسطورهُ سیاوش و اسطوره های فراوانی از این دست را به عنوان معیار پاکی و صداقت، از فرهنگ هویت ایرانی زدود؟
۵۰۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹۱       

    از : رازی

عنوان : اوج منطق فیلسوف فیلسوف فیزیکدان
طرفداران تعریف ماهیت اساطیری ایرانی بر اساس شاهنامه فردوسی باید پاسخگوی این مسئله باشند که چرا شعر فردوسی مطلوب و مورد استفاده ایدئولوژیک «شه در» در رابطه با ایدئولوژی سرنوشت حیاتی نازی توانسته قرار بگیرد.

آقای قابوسی قبلا فردوسی را "شاعر قرون وسطایی" نامیده بود و با نسبت دادن بیت «چو ایران نباشد تن من مباد، بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» (که در هیچکدام از نسخه های معتبر شاهنامه موجود نیست) به این شاعر، او را طرفدار کشتار جمعی خوانده بود.

این نفرت بی پایان از هویت ایرانی و زبان فارسی گویا کار ایشان را به آنجا رسانده که می خواهد جنایات نازیها را هم بگردن فردوسی بیندازد. ولی ایکاش ایشان بجای این تحلیلهای شبه‌علمی و این نفرت کور از زبان فارسی (که در مقاله دیگری آنرا علت العلل عقبماندگی جامعه ایران دانسته است) چند ساعتی هم بخواندن شاهنامه اختصاص می داد و به اعتبار درجه "دکترا" و "پرفسوری" خود در دانشگاه بخشهای نژادپرستانه این کتاب را برای خوانندگان بازگو می کرد.

لازم به تذکر است که دکتر قابوسی در مقاله "عناصر خرد و علائم غریزه" می نویسد: «طبق فتوای ( ! ) شاعر قرون وسطائی فردوسی که "چو ایران مباشد تن من مباد" از حق جهانی ( ! ) حیات محرومند ». در حالی که این بیت (سوای محتوای درست یا غلطش) در هیچکدام از نسخه های شاهنامه نیست. به عبارت دیگر آقای قابوسی درباره کتابی نظر می دهد که ظاهرا آنرا نخوانده است و با اتکا به گفته این و آن، و البته بدلیل نفرت آبسسیو از هرچه که فارسی است، محکومش می کند و از دوستداران آن می خواهد که بگویند چرا یک نازی شاهنامه را ستوده است! منطق را می بینید؟

همچنین برای آگاهی آقای قابوسی لازم به تذکر است، این درست که در زمان فردوسی اروپا در تاریکی قرون وسطی دست و پا می زد، ولی فردوسی اروپایی نبود و اهل خراسان بود و زمان او نه تنها قرون وسطای ایران نیست، بلکه درخشانترین دوره تاریخی این کشور بلحاظ علم و ادب و فرهنگ بشمار می رود. تقریبا همه چهره هایی که ما به آنها افتخار می کنیم، از فارابی و بیرونی و رازی و سهروردی و غزالی و بیهقی و ابن سینا و ... همه و همه محصول همین "قرون وسطی" هستند (قرون یعنی قرنها، یعنی حد اقل یک دوره دویست ساله).
۵۰۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست