از : peerooz
عنوان : بر تو "ما" برمیگردد این نفرین تو "ما" (پروین)
در کتابهای فیزیک دبیرستان - اگر درست بیاد آورم - برای تفهیم تاثیر جریانات الکتریکی بر یکدیگر و حوزه مغناطیسی از حالت انگشتان دست و جهت آنها استفاده میکردند.
دراتهام زنی نیز زمانی که انگشت اتهام را بسوی کسی دراز میکنیم سه انگشت دیگر بسوی ما و انگشت شست بیطرف میماند. منظور آنکه هیچکس - هیچکس از اتهام خود کاملا بری نیست و اگر این قانون ننوشته را مد نظر داریم گفتگوها و مناظرات و مشاجرات ما قابل تحمل بوده و از مسیر خود منحرف نمیگردند.
پرگویی هم اغلب موجب درد سر میگردد.
۵۱٣۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : چند زنی گند بر اخبار روز؟
اخبار روز محل آراء افراد نازنینی است که تقریبا همه میدانند از آن، چه میخواهند. اما هستند در میان آنان کسانی که راه گم کرده، در حوالی و حواشی آن عبث پرسه میزنند، "قلم" در دست میفشارند و رویا میبافند، تفرقه میافکنند و ذهن خواننده و خویش میفرسایند! قطعهی زیر خطاب به یکی از اینان نوشته شده است. باشد که اخبار روز محل تعالی اندیشه و گفتار باشد.
با مهر به اخبار روز و خوانندگان محترم آن!
خامِ خرد بودنِ ما بهتر است
صد ره از این آدم وجدان فروش
رو تو به میخانه و تا روز حشر
مست کن ای عاقل پیمانه نوش
بر رخ این صفحهی اخبار روز
چند زنی گند! برو می بنوش
لیک فرامُش مکن این پند را
شرم کن ای مست، عرق کم بنوش
کم کن از این عربدههای عفن
مرد، خرد ورز، دمی پند نوش
ار تو در این صفحه نویسی وجیز
نیست شود عقل و خرد، فضل و هوش
دانم و دانی که نداری هنر
نوش برادر می خود، نوش نوش
امیر
۵۱٣٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : پایانه: سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش - مذاق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورش(حافظ)
خدمت دوستان باید عرض کنم که بحث علمی به محیط ویژه ی خود محتاج است. آنجا باید مشتاقان چو زنبوران کندوی انگبین باشند؛ و مهربان با هم و گشاده جبین باشند. وگرنه کار آن جمع، چون چنگ بر دل است و یا چو بشکسته چغانه در گِل.
باری، در این بحث، که به شکل مصنوعی به تشنج کشانده شده، مسایل جانبی به هر حال حکم خواهند راند و خواه ناخواه ماشین قلم را به خاکی کشانده، محیط را غبار آگین می سازد. و این تلف کردن وقت است که من ندارم.
پس آنچه قول داده بودم بنویسم که: چرا من فقط به نظریات خود تکیه دارم در جهان واژه شکافی؛ از نوشتن اش در اینجا معذورم. ولی به زودی در مقاله ای بلند همه ی جوانب کار را برای دوستداران سخن و اندیشه با دلایل کافی می شکافم، و در یکی از وبلاگ های «جنبش پاکیزه خوی تالش» منتشر کرده، نشانی را از طریق نظرگاه سایت «اخبار روز» به اطلاع همگان می رسانم. و نظرگاه پای وبلاگ را نیز می گشایم تا اگر کسانی نظری داشتند امکان درج یابد؛ تا مثل بعضی مردم یک طرفه به قاضی نرفته باشم.
عشق به میهن و دلسوزی و داشتن حس مسئولیت مرا به اینجا می کشاند... و این در صورتی است که انبوهی از کار های نیمه کاره زیر دست دارم. یعنی از وقت آنها می زدم و می آمدم اینجا.
پس بعد از این نوشتن در نظرگاه این پایگاه را به دیگران وا می گذارم.
زشتی،
تندی،
بدی
گر دیده اید
بر باد کنید
ز نیکی ها یاد کنید.
۵۱٣۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : " که بنده را نکشد کس بجرم بی هنری ".
" تک گوئی/ مونولوگ، در کنار دیالوگ نویسی، در ادبیات دراماتیک سنت و تاریخ دارد و یک ژانر تئاتری است.".
سرکار علیه خانم ترابی،
کند ذهنی و بی هنری بنده را شما به بزرگواری خود ببخشید. من بر این باور بودم که شما در فن تئاتر تخصص دارید و زمانی که فرمودید " دیالوگ نویسی " فکر کردم که در " یک ژانر تئاتری " اگر بشود " دیالوگ نویسی " کرد شاید بشود " مونولوگ نویسی " هم کرد ولی از قرار معلوم فقط " دیالوگ نویسی " مجاز است و برای " مونولوگ نویسی " سر و کار با شکایت و دادگاه و بگیر ببند و زندان میافتد. ما " مرد " این میدان نیستیم ، توبه کرده و از شکر خوردن خود پشیمانیم. شما هم لطفا خانمی کرده و پیگیر قضایا نباشد.قبلا از مراحمتان تشکر میکنم.
۵۱٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : من حتی اگر یک واژه ای را می شکافم، بُندار آن را یافته می نویسم تا جای هیچ پرسشی نمانَد. در این بحث اما
در باب بحث خود با یک بانوی گرامی ایرانی سخن گفتم و به دلایلی که بر شمردم نشانی وبلاگ ایشان را اینجا نگذاشتم. و بعد که فکر کردم دیدم که آن نشانی که مخفی نیست من بخواهم لو بدهم. پس با اجازه ی آن بانوی گرامی من نشانی وبلاگ ایشان را این زیر می گذارم. بحثی که در آنجا با هم داشتیم در پستی بود به نام «کیر بگذار کیر بمانَد» چون تاریخ دقیق اش را نمی دانم. اگر عزیزانی که مایل هستند آن بحث ما را بخوانند، باید زحمت یافتن مطلب را خود بکشند. من آن بحث را با آزاده ی سپهری عزیز داشتم. شاید خودشان لینک اش کنند.
و این هم نشانی وبلاگ آن بانوی گرامی:
وبلاگ آزاده سپهری
www.azadeh-sepehri.blogspot.com
۵۱٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : این خرد خام به میخانه بر --- تا می لعل آوَرَدَش خون به جوش(حافظ)
سلام بر همه
هنر، یقه ی خود را گرفتن است. دفاع کردن از خود به هر قیمتی، هنری نیست، بسیارگاه دلیل ضعف، گمراهی و عصبیت است.
آقایی که اسم ما را نمی بری، ما نیز بعد از این شما را نام گم شده به حساب می آوریم. و این در حالی بود که من با نهایت صداقت و مهر انسانی در برابر توهین شما موضع گرفتم تا شاید به خود آیید. حتی درسی را که از تذکر گرچه توهین آمیز شما گرفته بودم را با شهامت بیان داشتم.
حالا دارم کم کم به این می رسم که شاید شما با سَمت گیری و هدفمندی وارد بحث شده اید. البته من انسان بی وجدانی نیستم؛ و زود به قضاوت نمی نشینم. زیرا خود را وجدان زمانه ی خود می دانم. یعنی دیگر به مرزی رسیده ام که در قضاوت چیزی به نام خودی و غیر خودی نمی شناسم. یعنی حتی از حق دشمنم دفاع می کنم. «چو ما شوی بدانی»
پس هنوز قضاوت نهایی را در باب شما عزیز نکرده ام. آقای عزیز، عمده ی مشکل ما در این دو قرن پر از بیداد و تباهی، فقط کج فهمی ما نیست. بد بختی بزرگ مردم دو قرن ما نداشتن صداقت است. یعنی در دل ما یک چیزی می گذرد و چیز دیگری را بر زبان می آوریم؛ بی آنکه بدانیم این دویی کردن، نام دیگر اش خود زنی است. خود زنی در درون است. و آن خیلی وحشتناک تر از خود زنی برون است. اینها مسایل علمی است که دارم بیان می کنم؛ انشا نویسی نیست. من با شما که نه فقط کینه توزانه برخورد کرده اید، بلکه حالا دیگر وارد پرونده سازی نیز شده اید! حرفی برای زدن ندارم. همینقدر بگویم که آدمی باید خیلی دنی بچه و بی همه چیز باشد که کار و زندگی خود را رها سازد و بیاید از بکار بردن فلان کلمه، آن هم در جهان مجازی خود را راضی کند. البته چنین موجودات از انسانیت خارج شده ای بیشک وجود دارند. اینها بیمارند. شما بخاطر حضور چنان افرادی در جهان حق ندارید بیایید و در یک بحث بسیار دوستانه ای که بین دوستان صورت گرفته، و حتی زن و شوهری شریف و حق طلب در آن شرکت دارند؛ به مردم لجن بمالید. بنازم به این همه وجدان!
من فکر می کردم که شما بخاطر قضاوت نادرست خود و اشتباه خود حد اقل از مردم عذر می خواهید. بسیار برای شما متأسفم و تمام.
البته با از این دست قضاوت های شما کمی آشنایی دارم. در همین سایت اخبار روز همین چندی پیش پای مطلب عمو برومند - ب کیوان - نوشته بودید: ایشان یک برومند دیگری است و آن برومند مشهور نیست.
حد اقل به نام مستعار مرد در هنگام از این دست قضاوت شتابزده کردن توجهی نکردید. دلیل شما هم این بود که زبان اش با زبان قلم آن برومند قدیم یکی نیست. مرد سی سال است که آواره ی وطن است، طبیعی است که در این مدت نشانه های قلمی انسانی تغییر بکند. و یا حتی دیدگاه هایش عوض شود. شما به جای اینکه کمی بیندیشید. آمدید قطعی قضاوت کردید و نتیجه ی نهایی قضاوت خود را حد اقل پیش خود نگاه نداشتید، و آوردید پای مطلب آن پیر دانای ما نهادید! اینها را به رخ شما نمی کشم که شما را تحقیر کنم. بلکه من هنوز خود را به عنوان یک هم نوع دوست شما می دانم. و دارم دوستانه به شما کمک می کنم تا شاید دقت بیشتری داشته باشید.
این اشتباهات خاص شما نیست. همه ی ما در این جهان آشفته و پر از بیداد و سر در گمی، از این دست اشتباهات می توانیم داشته باشیم. امروز شما به من کمک می کنید. فردا من به شما کمک می کنم. این روابط زیبای انسانی است. ما در چنین لحظاتی هنر کشتن خود خواهی زشت را باید داشته باشیم. وگرنه اسیر درگاهش خواهیم ماند. لطفن به جمله های من دقت کنید. اینها نصیحت و یا سر زنش نیست.
ما هستی خود را برای مردم داده ایم. ما در خطه ی خون و مرگ و بیداد رازدار مردم بوده ایم. اگر قرار باشد روزی بیاییم و به زن و بچه ی مردم بند کنیم، آن زندگی کثیف را خط می زنیم. ما این شهامت را داریم. تف می ریزیم روی آن زندگی پلید دو ریالی. این پیشنهاد دوستانه ی مرا بشنوید: هنوز دیر نشده، از مردم، با شهامت عذر خواهی کنید. دفاع از خود هنری نیست. همه از خود دفاع می کنند. گاه حتی جانیان حرفه ای تاریخ از خود دو آتشه دفاع می کنند. ولی یقه ی خود گرفتن دشوار است، و کار بزرگان تاریخ می باشد. از جنگیدن در جبهه های جنگ گاه دشوارتر است.
اما در باب بقیه ی مسایل هر چیز که من در باب واژه و زبان نوشته ام برایش دلایل قانع کننده ی علمی محکم دارم. از همه بیشتر برای آن سخنی دلیل علمی دارم که شما به عنوان ضعف من بیان کرده اید و نشانی وبلاگ «شعر تالشی» را به عنوان فاکت اینجا نوشته اید. از این نظر از شما ممنونم. زیرا اگر صداقت دارید؛ بعد از توضیحات علمی من باید دِگر شوید. اگر ندارید آن دیگر مشکل شماست. زیرا انسان حق طلب، عادل و آزادی خواه به سود حقیقت و به زیان خود اگر لازم شد به میدان عدالت در می آید چو شَرزَه شیر. یعنی اگر دروغگو نیست و واقعن در پی روشن شدن است؛ باید در آید.
این لحظه وقت ندارم من به تک تک حرف های خود و شما در باب بکار گیری واژه ها می پردازم. و بعد قضاوت را به مردم و وجدان شما وا می گذارم. فکر نکنید که اگر از زبان زشت پرونده سازی و شانتاژ سود بجویید، من کنار می کشم. آنچه را که لازم است توضیح داده شود، با ادب و احترام فراوان برای مردم توضیح خواهم داد.
«تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».
در ضمن شما که دو آتشه طرفدار حقوق زنان شده اید؛ ما زندگی در این راه داده ایم. پس در این باب که با خانم وحدتی عزیز موافق هستیم؛ دیگری بحثی وجود ندارد. ما که نمی خواهیم خود نمایی و یا خود شیرینی و یا یار گیری کنیم. بحث روی مسایل گره ای و اختلافات پیش می آید. و اختلاف ما، از جمله همسر آن بانوی گرامی روی نام مطلب بود با ایشان و نه محتوای خود مطلب. آدم را مجبور می کنید توضیح در باب واضحات بنویسد. ما که مخالف ایشان نبودیم در ستیز با خشونت. ما همیشه همراه زنان خود بوده ایم. چون کوه ایستاده ایم در کنارشان.
من دارم وقت خود و مردم را تلف می کنم تا همه چیز به روشنی روز گردد. آنوقت قضاوت را به مردم و وجدان شما می سپارم.
شما آمده اید توهینی بزرگ کرده اید. بحث را لوث نموده و به کژی کشانده اید و حالا بجای مبارزه با خامی وجود - این خامی گه گاه در همه ما هست؛ ما تافته ی جدا بافته نیستیم، چنانکه من از تذکر بجای شما کمک گرفتم - آمده اید طلبکار شده اید تا بدهکار نباشید! این زشت است. نترسید از بدهکار بودن. من بدهکار تمام جهانم. شهامت یقه ی خود گرفتن هنر است؛ نه از خود دفاع کردن به هر قیمتی.
و پیشنهاد می کنم که دقیق تر به خود بنگرید. باور کنید عمیقن به سود شماست. پس به حرف های دلسوزانه ی این دوست خود با خونسردی تمام بیندیشید تا احساسات شما را به بیراهه عصبیت نبَرَد.
اما در باب واژه هایی که شما بکار برده اید و هم من بکار برده ام. این لحظه وقت ندارم. در اولین فرصت همه را به بررسی می نشینم. و بخصوص با شیوه ی علمی از آن سخن خود که در وبلاگ «شعر تالشی» شاعر فرزانه دکتر فرزاد بختیاری آورده ام؛ دفاع خواهم کرد جانانه. می خواهم در پایان سخن ببینم اصلن شما آشنایی با چیزی به نام وجدان دارید و یا نه.
ادامه دارد
ادامه مطلب فقط در باب واژه های بکار گرفته شده از سوی من و شما خواهد بود و دفاع از آن سخن تاریخی من که در وبلاک «شعر تالشی» آمده؛ و برای شما عجیب به نظر رسیده.
هنوز شما را دوست می شمارم؛ من حتی حق دشمنم را زیر پا نمی اندازم.
پس باید این را نیز اضافه کنم که در این یک مورد خاص، تعجب شما بجاست؛ و حق با شماست. چون هنوز دلایل مرا نمی دانید.
۵۱٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱
|
از : هایده ترابی
عنوان : پیروزی پوچ!
پیروز، متأسفانه حرفهای کاملا شما بی ربط و سراسر تحریف است. از قول من می نویسید:"خانم ترابی میفرمایند مونولوگ و دیالوگ ژانرهای تاتری هستند و چون ما آنها را اختراع نکرده ایم بهترست آنها را بهمان صورت بکار بریم."
چرا دروغ می نویسید؟ کجا چنین چیزی به نام من ثبت شده است؟ "تک گوئی" معادل کاملا جا افتاده ای برای مونولوگ است و من خودم بارها آن را به کار گرفته ام و هیچ مشکلی با آن ندارم. حرف حساب شما چیست؟ گمان من این است که شما سرتان برای کامنت نویسی های تحریف گرانه و بی سر و ته درد می کند. با شما و امثال شما حرفی ندارم و در صورت ادامه ی توهین و رواج فرهنگ سکسیستی به مسئول اخبار روز شکایت خواهم تا مگر گوش شنوائی یافت شود، براستی آیا یافت می شود گوش شنوائی؟ مخاطبان و پرسشگران جدی این بحث را به محتوای کامنتم در حاشیه همین نوشته ی خانم وحدتی رجوع می دهم و بس.
۵۱٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : حاجی منم شریک
والنتاین روز ابراز محبت بوسیله تبادل هدیه بویژه گل و شکلات و کارت و هدیه است. اکثر این تبادلات بین والدین و کودکان و کودکان و آموزگاران صورت میگیرد. اینکه یک گروه ، مثلا فمینیستی مصادره به مطلوب کرده و آنرا از آن خود بدانند تجاوز بحق دیگران است. والنتاین , تنها روز زنها نیست. واژن جزء بسیار کوچکی از آنست و مونولوگ واژنی به این منظور نوشته نشده است.
اینکه یک میلیارد زن در روز والنتاین ادعای تصاحب آنرا بکنند دلیل حقانیت آنها نمیشود. انگلیس و امریکا و روسیه پانصد سال است که نیمی از دنیا را تصاحب کرده و حقانیتی نداشته اند. زنها روزهای رسمی دیگری برای این تظاهرات دارند ولی فمینیست ها ترجیح میدهند که مانند گروه های شناخته شده پرچم خود را به درون تظاهرات دیگران آورده و سعی در تصرف نمایند.
یکی از دلائل قوی بودن زبان انگلیسی قبول کلمات از زبانهای دیگر بهمان شکل است و این عمل به شرافت و اصالت و غرور ملی آنها صدمه ای نمیزند. اختراع کلمات من درآوردی برای کلمات بین المللی و یارانه نامیدن کامپیوتر چیزی به افتخارات ملی ما اضافه نمیکند. خانم ترابی میفرمایند مونولوگ و دیالوگ ژانرهای تاتری هستند و چون ما آنها را اختراع نکرده ایم بهترست آنها را بهمان صورت بکار بریم.
گفت حرف یک نفر و گفتگو حرف دو نفر است. اگر خیلی به فارسی گفتن اصرار داریم ترجمه مونولوگ ، گفت و یا گفتمان است اما همان بهتر که این نمایشنامه را مونولوگ واژنی بنامیم. ما در همه جا فرنگی پسند و فرنگی مآبیم ، چرا در اینجا نباشیم؟
۵۱٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : پوزش خواهی و تصحیح
به خواننده ی محترم ه. ت.
با طلب پوزش لازم می دانم آخرین جمله ی نادرست مطلب خود را به صورت زیر تصحیح کنم:
«داستانهایی است به صورت مونولوگ که توسط زنان در باره ی فرج بیان میشوند، داستانهایی که راجع به واژن یا فرج گفته می شوند. ضمناً این داستانها به فارسی ترجمه شده اند.»
آمویی
۵۱٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
خوانندگان عزیز، خانمها و آقایان محترم،
خانم وحدتی مقالهای نوشتهاند با حجم تقریبا ۲۱۷۰ کلمه (به کمک کامپیوتر میتوانید بشمارید). در این مقاله ایشان نزدیک به ۳۶ بار بر اهمیت مبارزه بر ضد خشونت علیه زنان تأکید کرده اند و حتی یک دو بار هم در اواخر مقاله ی خودشان رسما گفتهاند که مسأله ی اصلی «مبارزه بر ضد خشونت» علیه زنان و خشونت جنسی است. در همین مقاله ایشان فقط سه بار از کلمه ی «کس» استفاده کردهاند، آن هم "به عقیده ی من" به ناگزیر! پیام مقاله به ما این است: «برای مبارزه برضد خشونت علیه زنان به پا خیزید!» و «به ما کمک کنید».
یکی از خوانندگان، که نمیخواهم نامش را ببرم، از آغاز درج آن مقاله در اخبار روز، شروع کرده به کامنت (نظر) دادن و در حدود ۶۴۱۷ کلمه (سه برابر اصل مطلب) از دیدگاه ارفع زبانشناسیک چیزهایی قلمی فرموده، ولی فقط در مورد "کس"! (اگر حوصلهتان سر نمیرود، یک بار دیگر خودتان بخوانید و کلماتشان را بشمرید. و جالب این که مطالب مقالهی اصلی در مورد آن اندام زنانه بیش از چند سطر یا حدود پنجاه کلمه نیست! یعنی آن فرد تقریبا دوازده برابر اصل سخن سرداده است!) نکته ی جالب این که تراوشات قلم ایشان هنوز هم پایان نیافته و قول داده که مابقی را امشب بیدار بنشیند و بنویسد. این دانشمند محترم در سراسر بیانات «نقض» خویش حتی یک بار هم خواننده را به منبعی یا مرجعی رجوع نداده! وی با نهایت رشادت و جسارت که کاملا در خور شخصیت برجستهای نظیر ایشان است جای دیگری گفته است:
«در تحلیل و شکافتن واژههای مورد بحث، معمولاً از منبعی بجز "دست آوردها و اطّلاعات خودم" استفاده نمیکنم.» به منبع زیر رجوع کنید و خودتان ببینید:
http://www.zabanetaleshi.blogfa.com/cat-۱۶.aspx
اکنون تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. همین دانشمند محترم حقیر را متهم به توهین کرده است! من به هیچ وجه نمیخواهم پاسخی به او بدهم و نخواهم داد. شرم را گواه بیشرمان میگیرم. آنچه من گفتهام در یک سطر این است: «ظاهراً مردان نکتهپران نظرگذار در باب مطلب نازنین شما، کارشان به شیدایی کشیده و به این ترتیب ناخودآگاه از دردهای مکنون خود سخن میگویند.» در نهایت فروتنی باید بگویم که در طول تاریخ مردسالاری و استبدادی ایران، ظلم و استبداد امری سراسری است و بر تک تک افراد جامعه، چه زن و چه مرد، و حتی چه خود فرد مستبد، ظلم میشود. رابطهی ظالم و مظلوم در جامعهی استبدادی شبیه به رابطهی فرد سادیست (دیگر آزار) و مازوخیست (خود آزار) است، که نوعی بیماری رفتاری- روانی است. توضیح این که استبداد نوعی رفتار، رفتار سیاسی و غیرسیاسی، است و چون با زورگویی همراه است ناهنجار و نوعی کژروی و بیماری است. در چنین جامعه ای هیچ کس از تیغ و تیر و تبر ستم در امان نیست، چه زن و چه مرد.
اکنون از خانمها و آقایان محترم خواهش میکنم در این معنی تعمق کنند و خود دریابند که نه تنها زنان که مردان نیز در چنین نظامی از ستم جنسی رنج میبرند، دردی که در درون خود پنهان میدارند. آیا نه این است که در نظام مستبد، مخصوصا اسلامی، زنان و مردان از هم جدا، و قانون عادی و ستایش برانگیز طبیعت ممنوع و موقوف شده است؟ آیا چهرههای زرد و غمگین جوانان (دختران و پسران) را نمیبینیم که در آرزوی یکدیگر هستند، ولی به هم دسترسی ندارند؟ آیا نمیبینیم که مردان و زنان در اثر بیکاری توان ازدواج و حتی یارای دوست گرفتن، و یا ایجاد رابطه ی موقت، نظیر رابطه ی دو جنس مخالف در دنیای غرب، ندارند؟ جسارتاً به زنان محترم ایرانی عرض میکنم، مردان در کنار زنان زجر می کشند و باید دست در دست زنان برای آزادی همه و مخصوصاً آزادی زنان مبارزه کنند. بدون آزادی برای زنان، آزادی برای مردان هم ممکن نیست. زنانی که در بند و فاقد حق و آگاهی باشند فرزندانی میزایند و به بار میآورند که اسیرند و در زنجیر نا آگاهی، و رنجورند از کژرفتاری.
در مورد ترجمهی عنوان آن کتاب: همان طور که خود نویسنده ی مقاله ی اصلی گفته اند، زنان یک به یک بر صحنه می آیند و داستانهای خود را چنان که گویی اندام زنانهی آنها سخن میگوید تعریف میکنند. تو گویی که این واژن آنهاست که قصهاش را برای شنوند یا بیننده تعریف میکند. بدین ترتیب عبارت «واژن گویی» ، «قول واژن» ، «قصههای واژن» و یا «فرج-تکگویی» یا چیزی نظیر اینها میتواند به پیام اصلی نزدیک باشد.
به خوانندهی محترم، ه.ت. که گفتهاند: «( Vagina ) اسم است و نه صفت. تک گوئیهای واژن یعنی تک گوئیهائی که از آن ارگان جنسی زن/ مادگی/ مادینگی/ نماد زنانگی است...» با احترام عرض میکنم که مقصود همان است که شما فکر می کنید نیست؛ یعنی، تا جایی که من درمییابم، مقصود داستانهایی است به صورت مونولوگ که توسط "فرج" بیان میشوند، داستانهایی که انگار از زبان واژن گفته میشوند.
با آرزوی توفیق برای همه
آمویی
۵۱٣٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۱
|