از : دامون سروی
عنوان : تکرار
به نظرم بسیاری از حرف ها در اینجا هی تکرار می شود .یکی حرفش را تکرار می کند و لابد پیش خود می گوید "هی می گویم و این فلان نمی فهمد.دوباره بگویم شاید دوزاری اش بیفتد." غافل از اینکه بهر حال " متوجه نشدن " ،یک علت است علت دیگر ، باور متفاوت داشتن است و گاهی ، داشتن یک بافته عجیب ذهنی و آنگاه ستیز با هرچه غیر از آن ست. خود من زمانی از توده ای ها بدم می آمد و حتا اگر کسی می آمد می گفت "فلان ترجمه کتاب لنین را نخوان، مترجمش توده ایست. من همان کار را می کردم. پس از سالها به این سوء ظن بیهوده پی بردم و حق انتخاب زیادی پیش پایم دیدم. نمی دانم شاید از اینکه شاملوی بزرگ دست به ترجمه " دن آرام " شولوخوف زد به دنبال ایجاد بدیل" قابل اعتمادی!" برای ترجمه زنده یاد به آذین بود. من هنوز کتاب"پیر پرنیان پوش" را کامل نخوانده ام ولی با استفاده از روایت آقای بخشمند نکته جالبی یافتم: با اینکه شاملو طی سالهای پیش و پس از انقلاب به حزب توده بد و بیراه زیاد می گفت ولی داوری سایه در مورد او بسان داوری در مورد رویایی و براهنی نیست. و این تقریبن سندی ست که : سایه نه از روی غرض و مرض(: هر که با ما نیست برود گم شود) که از سر شعر شناسی( که البته باید این جایگاه را برایش قائل بود) چنین داوری می کند. فکر می کنم این درس بزرگی باید برای خیلی ها باشد. راز ماندگاری سایه و به آذین و... نیز در این است. راست این است که یاد آوری بسیاری از رویدادهای حول و حوش انقلاب ۵۷ برای کسانی با ارزیابی های گوناگون دردناک است، از جمله اینکه چرا کسانی از جمعی که خود جزء پدید آورنده گانش بوده اند به بهانه تفاوت بینش اخراج شوند؟ و هزاران چرای دیگر.
نکته دیگر خیر خواهی آقای بخشمند ( که نمی دانم با چه هدفی است) است که سایه چرا علیه این و آن نظر داده و گویا باید " همه باهم" باشند و به هم مهر بورزند و لابد از سر همین احساس ،حالی از شیخ ابو سعید ابی الخیر ذکر می کنند. ایشان از کجا می داند که حال ابی الخیر همین کلماتی ست که در بعضی کتابها آمده؟ آقای ابی الخیر هرگز علیه هیچ"کافری" سخن نگفته؟ ...بیگمان اگر قرار است همه قدیس باشند تا ایشان باورشان کند ایشان باید در عالم ماوراء بشری سیر کند
۵۲۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۱
|
از : پنهان
عنوان : مردم سایه را برای شعرش میخواهند نه برای رابطه اش با سپانلو و بقیه دوستان و رقبایش!
آقای بخشمند محترم،
شوربختانه، دنیایی عرفانی و ذهنی و معصوم امامی برای افکار خود ساخته اید. بشر یعنی همین. تمام کارش از بامداد تا شامگاه تطبیق و انطباق خود با هنجار و اخلاق و قانون عمومی است. تعریف شما از انسان چیست؟ شما مرتکب خلط بزرگی شده اید. ارزش هنر هنرمند را با ارزش اخلاقی وقایع روزمره و زندگی او قاطی کرده اید. نیما، اخوان، شاملو، فروغ، مشیری و سایه و بسیاری دیگر از خالقان هنر ماندنی، وقتی شعر میگویند شخصیت و هویت دیگری پیدا میکنند. در عالم دیگری سیر و پرواز میکنند. کس دیگری میشوند.
شاملو، که ممکن بود در حالت عادی در تجمعات و جلسات با مردم بسیار خودخواهانه و ناهنجار و تحقیر آمیز در مورد رقبای قدیم و جدید، از جمله فردوسی، سخن گفته و معمولاً اینگونه قضاوت و اظهار نظر میکرد، زیباترین و پاکترین و با احساس ترین کلمات و شعرها را در حالت خاص روحی و الهامی اش سروده و به دنیا ارائه داده است . موتزارت و بتهوون و بسیاری هنرمندان دیگر را میشود مثال زد. اشکال شما روایت و تاریخ نگاری شما نیست. بلکه قضاوت و داوری و نصیحت کردن های شماست!
شما با ادعای معلمی اخلاق و اینکه حقیقت کشف این تناقضات و دروغ ها در دست شماست، به سایه پیشنهاد میکنی که ای سایه خودت را عوض کن و سایه ای باش که من از تو میخواهم!
درحالیکه سایه به نوعی به وجد آمده و از این ره گذر زندگی خصوصی و گنجینه و ذخیره تجربیات ویژه خودش را با دو زوج جوان آنهم به شکل شفاهی و آنطور که خودش دوست دارد بازگو کند، در میان میگذارد........
در حالیکه شما به زندگی خصوصی او گیر داده و ایراد میگیرید و این حرفها را هم با کارهای باارزش شعری او مقایسه میکنید و انها را درهمان سطح و حجم و وزن و بزرگی بحساب میاورید.
مردم سایه را برای شعرش میخواهند نه برای گفتگو و خاطرات و رابطه اش با سپانلو و بقیه دوستان و رقبایش در سی چهل سال پیش!
۵۲۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : اعتذار و تصحیح
خواننده ی محترم
درخواست پوزش
در یادداشت پیشین، متأسفانه چند جاافتادگی و یک کلمه ی زاید وجود دارد که به ترتیب زیر تصحیح می شود:
خطابیه ی یادداشت باید «خانم یا آقای محترم» باشد.
در پاراگراف دوم، کلمهی "در" پس از «(به افغانستان نگاه کنید و رنج ببرید) و یا در غرقمان میکند» زاید است.
در پاراگراف سوم مجدداً نام آقای بخشمند به صورت "بخشمد" آمده.
بدین وسیله تصحیح و طلب پوزش می کنم.
آمویی
۵۱۹۷٨ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : منطق دیالوگ و حکم
آقای محترم
تکرار "قول" شما کاری عبث است. اما ممنونم که "تحکم" بنده را با تکرار آن یک بار دیگر برای خوانندگان مطرح و موکد فرمودید. اما! تحکم، خواننده ی محترم، بیان "حکم" است. اگر شما متوجه اهمیت رابطه ی "حکم" و "دیالوگ" نیستید، باید با نهایت فروتنی عرض کنم که این ناشی از "بیتوجهی"ست. دوست ارجمند، جفت پاهای آقای بخشمند، و مرید قبلی ایشان، و نیز حضرت عالی و بنده و هر جنبندهی سیاسی و غیر سیاسی دیگر که فکرش را بفرمایید، روی زمین واقعیات استوار است و به همین دلیل سرنوشتمان بسته است به شرایط تاریخی – سیاسی – طبقاتی زمان حال! حکم بنده، اگر اصلا حکمی کرده باشم، ناشی از همین منطق دینامیزم نیروهاست. باید بگویم که من در یادداشت خود به هیچ وجه پایم را از دایره ی دیالوگ بیرون نگذاشته ام (دیالوگ همین کاری است که ما داریم می کنیم! چماقزدوده!) و اگر شما در آن قول منطق محکم یا استواری میبینید علت این است که در چهارچوب اصولی و واقعگرایانه یِ بررسیِ شرایطِ سیاسیِ محیط بر جامعه یِ ما میگنجد، نه در دایره ی احکام الهی و دینی و یا احکام مستبدانی که کارشان تخطئه ی جوانب مثبت فعالیت ادبی شاعران و روشنفکران ماست! بنده رگهای گردنم را برای کسی کلفت نکرده ام و چماقی هم در دست ندارم. آنچه دارم همین کلمات است و سعی می کنم آنها را با صلابت و به درستی به کار برم! همچنان که شما و مرادتان!
گره کار در این جاست: چه آنان که به دیالوگ صرف می چسبند و با تصمیم گیری قاطعانه قهرند، و چه آنان که اختیار از دست داده اند و به احکام جزمی تسلیم شده اند و دهانشان برای دیالوگ بسته است، هر دو راه خطا می روند. این دو، هر دو یک بعدی اند! به زبان ریاضی، (اگر احکام ریاضی را قبول داشته باشید*)، رسیدن به تصمیم روشن، رسیدن به نقطه ای است که طول و عرض آن روی محورهای مختصات دیالوگ و حکم تعیین میشود و اگر این تصمیم بخواهد پاهایش از عالم ریاضی جدا و بر روی زمین واقعیات سیاسی بند کند، آن وقت سر و کله ی ابعاد دیگری هم در گرداگردش پیدا می شود که فهمش برای برخی مشکل است. مجموعه ی آن ابعاد و آن دیالوگ و آن تحکم میشود علم سیاست یا اقتصاد سیاسی علمی، گویا! و اگر شما یا بنده در اوهام خود غوطه بخوریم، و نفهمیم که ایجاد هرگونه تحول رو به جلو و حرکت ترقی خواهانه به «علم سیاست» نیازمند است، تا ابد در هزارتوی اعتقاد به ایدئولوژی و یا دیالوگهای تیتیش مامانی صرف غربی سر در گم میشویم. و اگر این گیجسری بینایی مان را از ما نگیرد، یا پرتابمان می کند به قعر چاه عفن باورهای مرسوم در خاورمیانه (به افغانستان نگاه کنید و رنج ببرید) ویا در غرقمان میکند در فاضلاب دموکراسی(؟) غرب! یعنی اگر به خاک رنج دیده ی ایران متعلق باشیم، خیالات برمان میدارد و می گذاردمان پشت یابو و یابو را به سوی انقلابات ایدئولوژیک پی میکند و یا کت بسته میگذاردمان در اختیار امپریالیزم هار آمریکا و انگلیس تا هر وقت که بخواهد بکند هرکاری که می خواهد با همه ی کشور ما! اقای بخشمند و مریدانش متأسفانه نمی بینند چیزی را که ممکن بسیار دردناکتر باشد از گند گوییهای چند شاعر روشنفکر احیانا پرمدعا، که در هرحال به ترقی کشورمان یاری کرده اند تا به پسرفت آن!
مسائل دیگری که مطرح کرده اید ربطی به نوشته های آقای بخشمد و بنده ندارد و اگر هم داشته باشد، بنده اهل پاسخگویی به آنها نیستم. دیگرانی هستند که صلاحیت بیشتری دارند. هدف آقای بخشمند و موضوع بحث من چیز دیگری است!
*- فکرش را بکنید که چند ریاضیدان تا ابد بر سر مجموع زوایای یک مثلث دیالوگ کنند و هرگز حکم نکنند که اندازه ی آن صد و هشتاد درجه است! ی اگر یکی چنین گفت، او را به تحکم متهم کنند!
۵۱۹۱۵ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۱
|
از : آـ بزرگمهر
عنوان : برای آمویی
نوشته اید :
«ابن سلسله مقالات، آقای بخشمند و شما را در موقعیت انتقاد از مدافعان آزادی و روشنفکری قرار میدهد نه در موضع انتقاد از کل نظام ضد روشنایی و ضد آزادی. اگر دارید در جبهه ای علیه دشمنی مشترک میجنگید، نمی توانید به جان همرزم خودتان بیافتید! این چیزی است که طرف مقابلتان می خواهد. اگر منطق ساده ی این سخن آخر را در نمی یابید دیگر با شما سخنی نمیتوان گفت. گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.»
"تحکم " در عبارات بالا موج میزند تا "منطق" خود را "حاکم" و دیالوگ را "تعطیل" کنید . چرا عادت دارید همیشه قاعده بازی را "شما" تعیین کنید؟ روایت های دیگران را گوش کنید. جرات کنید ! بحث های موافق و مخالف حزب را در بی.بی.سی بمناسبت ۷۰ سالگی حزب مطالعه کنید .من وقتی حرفهای دختر سیاوش کسرائی را خواندم هم گریستم و هم خندیدیم . تاریخ شفاهی در برلین را گوش کنید که در ۲۸ مرداد چه بر سر ما آمد. بالاخره عبدالرحمن قاسملو مامور سیا بود یا نه ؟
۵۱٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : گوش نامحرم و پیغام سروش
جناب آراکلی
معلوم نیست که شما بچهی کدام مرشد هستید و مرید کدام مراد! حرف حساب هم اون نیست که ظاهرش درست باشه. به مختاری هم ربطی نداره. ظاهرا شما خودتان را بی هوا انداخته اید توی این "برنامهی جدید هویت سازی". بعید می دانم بدانید منظور چیست.
اما دو کلمه "حرف حساب": کسی که نتونه متوجه بشه در میان خلایق حتی یک نفر هم پیدا نمیشه که یک جا گند نزده باشه، باید در دنیای دیگری داشته باشه زندگی بکنه. روشنفکران، همه شون، و از جمله همین افرادی که نامشون مرتب توی این وجیزه برده میشه، یک جایی اشتباه و به قول خودشون "گنده گو...ی" کرده اند. حالا آقای بخشمند صد و ده سال بعد از مشروطه تشریف آورده اند و می خواهند تکلیف راست و دروغِ شاخ و شانه کشیدنها و تفاخرات بی پایه و اساس اینها را نسبت به هم تعیین کنند.
از اون کارهای زاید است این که امروز ما را به جایی نمی رسونه. ایجاد اختلاف و بدبینی در ذهن خواننده نسبت به کسانی که فقط آثار ادبی شون برای شما و همه باید اهمیت داشته باشه، نه صداهای ناهنجارشان، راه به بد جایی خواهد برد! یک بار عرض کردم. هدف باید این باشه که ببینید و ببینیم این افراد در برههی تاریخی-سیاسی- طبقاتی خاصی که زندگی کرده اند یا میکنند با آثارشان (نه همه چیزشان و یا هر حرفی که جای دیگری زده اند: نخواستم حاشیه برم) چه تأثیری روی سمت گیری کلی جامعه شون به سوی آزادی ، دموکراسی و جامعه ی برابر و متعال داشته و دارند.
ابن سلسله مقالات، آقای بخشمند و شما را در موقعیت انتقاد از مدافعان آزادی و روشنفکری قرار میدهد نه در موضع انتقاد از کل نظام ضد روشنایی و ضد آزادی. اگر دارید در جبهه ای علیه دشمنی مشترک میجنگید، نمی توانید به جان همرزم خودتان بیافتید! این چیزی است که طرف مقابلتان می خواهد. اگر منطق ساده ی این سخن آخر را در نمی یابید دیگر با شما سخنی نمیتوان گفت. گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.
آمویی
۵۱٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۱
|
از : سرژ آراکلی
عنوان : آقای بخشمند ممنون از شما
دوست گرامی می بینید مریدان و یا بچه مرشدان تحمل دو کلمه حرف حساب را ندارند! بیچاره محمد مختاری شبان رمگی را اختراع که نکرده بود.
۵۱۷۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۱
|
از : جوهر جوادی
عنوان : مطلق نبودن
با سلام
سایه هم یک انسان است و خصلت های خوب و بد دارد،لیکن هیچ کس نمیتواند منکر تأثیر ایشان بر شعر فارسیب اشد. ایشان در تمام عمر توده ای بوده و این هم از حقوق مسلم ایشان است که از حزب خود دفاع کند.
به نظر من انگیزه منتقدین ایشان در این روزها عمدتاً به خاطر استقبالی است که از کتاب خاطرات ایشان شده است.آقایان شما هم کسی را گیر بیاورید تا از طریق مصاحبه خاطرات شما را بنویسد.مشکل شما این است که چنین کسی پیدا نمیشود زیرا شما خودتان پیشاپیش میدانید که حرفی برای جلب مخاطب ندارید و راهی را که طی کرده اید پر از تناقض میبینید که پیامی برای مخاطب نخواهد داشت.به قول شما سایه کماکان مثل کیانوری می اندیشد، کیانوری راهمه تقریباً می شناسند،شما چگونه می اندیشید؟
۵۱۷۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به دیگری!
آقای بخشمند،
در ته گفتارتان ابیاتی نوشته اید که در زیر آمده. آیا شما خودتون شوخ (چرک) را در چشم خلق و خلایق نمی کنید؟ البته اگر شوخی یا چرکی باشد؟ ظاهرا کسی گوشش بدهکار نیست. جای دیگری دریای چرک را نمی بینید که حالا به این چند تا شاعر بند کرده اید؟ جوانمردی شما همین است؟
"شیخ را گفتا بگو ای پاکجان
تا جوانمردی چه باشد در جهان؟
شیخ گفتا: «شوخْ پنهان کردن است
پیشِ چشمِ خلق ناآوردن است»"
آقای عزیز، این افراد که ملتی را بدبخت نکرده اند، انقلابی را نربوده اند، کسی را که نکشته اند، کسی را که به زندان نینداخته اند، ردی ملتی را که بالا نکشیدهاند، ملیونها نفر را که آواره نکرده اند، و ... که شما این قدر وجدانتان در عذاب است!
بار دیگر عرض می کنم مربع و مثلث مرگ و دروغ در جای دیگری است. روشن عرض کردم!؟ دنبال آنها بگردید.
آمویی
۵۱۷۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۱
|
از : خواننده ناظر
عنوان : قدیس سازی و منفی بافی
من طرفدار علنیت هستم ولی نه کار عظیمی و دوستش را کاری علمی - تحقیقی دیدم و نه کار آقای بخشمند را. هنرمندان قدیسین نیستند. عظیمی و دوستش خواسته اند از سایه قدیس بسازند. ولی او خودش بوده، بی هیچ بازیگری. بخشمند هم هرچه برای خراب کردن سایه و ... یافته در کیسه ای ریخته. نه به آن شوری قدیس سازان و نه به این بی نمکی «سوز بازان»
۵۱۷۱۶ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱
|