یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

واقعیت تاریخ ایران و دیدگاههای شما آقای بنی طرف - اسماعیل وفا یغمایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر آمویی

عنوان : پیش به سوی ایجاد دموکراسی سکولار و برایری همه ی مردم ایران
با احترام

به خوانندگان محترم و آقای سرابچی

به نوشته ی آقای "سرابچی" توجه کنید؛ احتمالا باید اهل "سراب" هم باشند. ایشان نه گذاشته و نه برداشته‌اند: صاف و پوست کنده بنده را "راسیست" خوانده‌اند- که مهم نیست. یک حرف دیگر هم زده‌اند که معلوم نیست به کی زده و برای چی زده‌اند، و این که ایشون اصلا می‌دانند "پرخاشجو" یعنی چه و چه مصداقی دارد!؟

تعجب این است که سایت اخبار روز هم، "احتمالا بدون آگاهی از بیانات سراپا حتما درست آقای سرابچی"، مطلب را صاف و ساده و با صداقت تمام درج کرده اند- که از این بابت ممنونم!

بسیار خب. نمی خواهم ابتدا به دادن پاسخ به اتهامات ایشان علیه خود بپردازم. می‌خواهم به گشودن گره کوری بپردازم که در ذهنیت ایشان نسبت به تاریخ معاصر و تاریخ پیشین ایران وجود دارد؛ گرهی که احتمالا در ذهن بسیاری دیگر هم هست:
می گویند: "مشکل در این است که از زمان تأسیس دولت متمرکز فاشیستی رضا شاه پهلوی تا امروز سعی دولت مرکزی در ایجاد "فرهنگ" رسمی بر اساس مرکزیت تهران و زبان فارسی و فرهنگ فارسی به قیمت محو و تحقیر فرهنگهای دیگر بوده است." این حرف نه تنها سراپا بی اساس بل که بی اندازه هم گنده، شگفت آور و اصلا خطرناک است!

نخست این که ایشان متوجه نیست که زبان فارسی و مرکزیت تهران از مدتها قبل از ظهور سلسله ی پهلوی شکل گرفت. تهران در دوره ی زند یک مدت کوتاه مرکز حکومت بود. بعداً آقا محمدخان قاجار، از سلسله‌های ترک ایرانی، از اواسط قرن دوازدهم این شهر را پایتخت کرد، آن هم نه به این دلیل که تهران را به خاطر زبان و یا هرچیز دیگری بر دیگر شهرهای ایران مرجح شمرده باشد، بل که صرفا به این دلیل که از نظر نظامی در موقعیت کاملا امنی قرار داشت و دارد و دسترسی به آن از راه زمین دشوار بود و شاید هنوز هم باشد. این شاه "قاجار" (عزیز دوستوم، آقای سرابچی، حتما بیلیسوز که قجرلر هامی تورکدیلار!) عرض می کردم: شاه قاجار در همین شهر تاجگذاری هم کرد و البته چون تهران پایتخت شد گسترش زیادی هم پیدا کرد. بنابر این رضا شاه و قدرت و حکومتش هیچ ربطی به این ماجرا ندارد. او، که شاید به خاطر برخی از خدماتش باید مورد قدردانی هم قرار گیرد، در این شهر دانشگاه‌ها و بیمارستان و بسیاری موسسات و بناهای مدرن دیگر ایجاد کرد.
اما در مورد زبان: رضاشاه خود در درون زبان فارسی زاده شد. زبان فارسی (قدیم و میانه و جدیدش) زبان رسمی دولتهای ایران از زمان هخامنشیان به بعد بوده است. اعراب بسیار کوشیدند که زبان عربی را جایگزین فارسی کنند (کاری که در مصر و سوریه هم کردند و در این دو موفق شدند)، اما در ایران هرگز موفق نشدند. به عبارت دیگر اگرچه اعراب از نظر سیاسی-نظامی در ایران پیروز شدند، اما در داخل ایران از نظر زبانی- فرهنگی-هنری و اداری شکست خوردند. این راز تداوم تاریخ ایران و سرافرازی ایرانیان است. به عبارت دیگر زبان و فرهنگ پارسی همچنان زنده ماند و زبان تفکر و هنر و کار و اداره ی مملکت بود. البته دیوانیان و دولتیان از زبان عربی هم برای گزارش دادن به حکام عرب و یا آنان که زبان فارسی نمی دانستند استفاده می‌کردند. پس از ورود و در واقع حملات ترکان سلجوقی، که به تدریج هم صورت گرفت، باردیگر ترکان کوشیدند، زبان ترکی را در ایران رایج کنند، اما همان داستان پیشین زبان عربی تکرار شد، نه تنها به دلیل قبل، بل که مضاف بر آن به این دلیل که اصلا زبان ترکی در زمره ی زبان‌های "نانوشته" یا "کم نوشته" بود؛ لذا امکان جایگزینی نداشت. بعدها صفویه، که ایرانیان را به زور شمشیر شیعی کردند (نگاه کنید به تاریخ علام آرای عباسی: ایرنیان در واقع سنی بودند)، باز کوشیدند زبان ترکی را زبان دیوان و دربار کنند که بجز مدت کوتاهی دوام نیاورد و باز زبان فارسی با آن قدرت و پیشینه ای که داشت به تمرکز و تحول و تسلط خود ادامه داد. در زمان طلوع قدرت سلسله ی ترک قاجار باز یک بار دیگر کوششی به عمل آمد که زبان ترکی زبان اداری و رسمی شود که نشد و نتوانست بشود. نمی‌خواهم به ضعفهای دولت قاجار بپردازم، اما در همین دوره بود که کشور بزرگ ایران بخشهای مهمی از خاکش را از دست داد و به مرزهای امروزی تقلیل پیدا کرد! شاید یکی از علتهای آن قتل امیرکبیر (که پارسی‌زبان بود و اهل اراک) به دست ناصرالدین شاه قاجار بود، که اگر چنین نکرده بود، اکنون وضع متفاوت بود و ما کشوری نظیر ژاپن و بلکه پیشرفته‌تر داشتیم!

در نتیجه، این حرفها به رضا شاه نمی‌چسبد. شما می‌توانید ایرادهای دیگری از او بگیرید ولی این حرفها زدنی نیست. از سوی دیگر رضا شاه در شراط "داده شده" (جبری) توانست با ایجاد ارتش منظم و دولت متمرکز جلوی تجزیه ی بیشتر ایران را بگیرد و امنیت کشور را در چهارچوب مرزهای سیاسی مورد پذیرش دنیا تأمین کند. رضاشاه نمی‌توانست زبان دیگری را به جای فارسی بنشاند، زیرا اولا تاریخ به او اجازه نمی‌داد و ثانیا اگر به زور چنین می‌کرد، هیچگونه اتحادی در ایران پدیدار نمی‌شد. نظیر همین کار در ترکیه توسط آتاتورک شد. و این عصری بود که اقوام مقیم هر گوشه‌ای از دنیا باید می‌جنبیدند و دولت-ملتهای خود را هرچه زودتر شکل می‌داندند تا طعمه‌ی امپریالیزم نشوند، چنان که همان امپریالیتها افغانستان و پاکستان و عراق را قبلا از ایران جدا کرده بودند. این نکته را باید تمام کسانی که از رضاشاه ایراد می گیرند در مد نظر داشته باشند. نمی توان هر دیکتاتوری به صرف دیکتاتور بودن کوبید. بیسمارک هم دیکتاتور بود، ناپلئون هم همین طور، شاه عباس هم همین طور!

دیگر این که هیچ شاهی و هیچ دولتی نمی‌تواند ایجادکننده ی "فرهنگ" باشد: فرهنگ نوعی درخت معیشتی-مدنی-تاریخی تنومند است که طول و عرض تاریخی و جغرافیایی آن عظیم و ریشه‌هایش تا اعماق تاریخ و پیش از تاریخ فرو رفته است. آقای سرابچی (بیزیم عزیز دوستیمیز) شاید توجه ندارند که با زدن این حرف بی پایه و اساس دارند به فردی و دولتش قدرتی مافوق بشری و خداگونه می‌بخشند. کدام فردی توانسته یک تنه و یا حتی با کمک یک ارتش عظیم در ظرف بیست سال حکومت، آن هم در آن شرایط پیچیده و نابسامان، یک فرهنگ و تمدن درست کند و تازه یک سابقه ی فرهنگی–ادبی-هنری و سیاسی-مدنی هم برای آن بتراشد و یا بزاید. آخر مگر می‌شود گفت که رضاشاه زبان پهلوی قدیم، تمام اثار و کتیبه های نوشته شده به زبان پهلوی، اوستا، موسیقی ایرانی، هنر ایرانی، پرسپولیس، بناهای متعدد و غیره و غیره را و کل ایرانی را و فرهنگ و زبان فارسی را نه تنها ایجاد کرد، بل که بر زبانهای دیگر موجود در ایران تسلط داد و در عین حال همه ی شاعران و نویسندگان قبل از سلسله ی پهلوی را نیز با همه ی آثارشان خلق کرد!؟

آقای سرابچی ببینید وقتی شاعر محترمی مثل شهریار دیوان اشعارش را به فارسی می‌نویسد، وقتی آقای براهنی کتابهایش را به فارسی می‌نویسد و فرد دیگری برایش به ترکی ترجمه می‌کند (خسروشاهی)، شما باید به درستیِ حرفی که می‌زنید، شک کنید، و فقط اگر شکتان کاملا برطرف شد آنگاه با احتیاط آن را مطرح کنید.

اما چند نکته ی دیگر:

پرسش من از خوانندگان و قبل از همه از گارداشیمیز، آقای سرابچی این است: کدام قسمت از نوشته‌های من راسیستی است؟ در کجای نوشته ی من سخنی علیه قوم یا ملت، یا ملیتی می‌بینید؟ لطفا چند نمونه بدهید.

راجع به بیانات شگفت انگیزی که گفته اند " [آقای یغمایی] پزشک حاذقی [است] که نشسته برای بیماری نسخه می پیچند، بدون این که مریض را بشناسد"! کمی به این جمله و معنی آن فکر کنید! به تضاد بین "حاذق" و "بدون این که ... بشناسد" فکر کنید! اگر این پزشک "حاذق" است، چگونه عدم شناختش را توجیه می کنید و اگر "نشناخته" نسخه می دهد چرا "حاذق"ش می خوانید؟ اصلا این طور نیست آقای سرابچی! شما خودتان حتی الفبای سیاست و تاریخ ایران را نمی‌دانید و اظهار نظرهای شگفت‌انگیز می‌کنید.

دیگر این که می فرمایید: "اینکه ترکان کی آمدند و چند صد سال حکومت کردند مسئله امروز ملت‌های محصور در مرزهای ایران نیست." از ایشان باید پرسید: چرا؟ به چه دلیل این‌ها مسأله نیست؟ این که باید یکی از مسائل شما باشد: فراموش کرده اید که قبلا گفته اید "محو فرهنگ ما؟" و یا این فقط فعلا از نظر شما مسأله نیست؟ یا این برای بقیه ی ایرانیان هم مسأله نیست!؟ فکر نمی کنید به همین دلیل است که از تاریخ و سرنوشت ایرانیان و آذریان اطلاعی ندارید؟ دیگر مگر رضا شاه که بود که بتواند یک فرهنگ را "محو" کند؟ رضاشاه حتی اگر با توپ و تانگ و ارتش و بمب اتم هم به فرهنگ ترکی/آذری حمله می کرد نمی توانست آن را ظرف بیست سال محو کند و اصلا مگر می توان به سادگی ها فرهنگی را محو کرد! جل الخالق!

می فرمایند: "اینکه اعراب در ایران بودند یا کی آمدند مسئله نیست." خیر آقای سرابچی (بو نه سوز ده؟)! این یکی دیگر خیلی مسأله است! حتی اگر موافق میل شما هم نباشد! حکومتی که امروز شما و بنده و خیلی های دیگر دارند از دستش می‌نالند، دنباله ی همان مسأله‌ای است که نظر شما مسأله ای نیست!!! درست است!؟ اسلام را اعراب به ایران آورند، الآن پس از چهاره قرن جنابعالی دارید تلخی‌هایش را نوش جان می‌کنید! هنوز هم مسأله‌ای نیست؟ ممکن است بگویید: "بله!" آنگاه به شما می‌گویم شما همه‌ ی ایران را فراموش کرده‌ اید و فقط به فکر خودتان و جوکهایی هستید که می شنوید. آفرین بر شما.

اما راجع به جوکهایتان: باید بدانید که گفتن جک و لطیفه اولاً یکی از انواع ادبی است که گاه کارش به بی ادبی می‌کشد! ثانیاً جوکهای بی‌ادبانه که گاه بر ضد اقوام دیگر است، محصول شرایط سخت، دشمنی‌ها و جنگ‌های و تضادهای داخلی حکام و فئودالهاست. هرقدر تضادهای داخی قرون وسطایی تر و نزدیک تر به دوره های خانخانی و پاشیدگی اوضاع داخلی باشد، تعدادشان هم بیشتر است. این جوکها معمولا بر علیه صاحبان جاه و مقام و قدرت ساخته می شوند، و نه فقط توسط مردمی که دهانهاشان بسته است، یعنی توسط شاهان و فئودالهایی که با هم رقابت و دشمنی دارند در درون یک خاک! یکی از مظاهر آن نیز وجود دلقکهای درباری است و غیره و غیره. در میان تمام ملل دنیا این جوکها رواج دارد. اگر در اروپا یا آمریکا باشید حتما خبر دارید. این جوکها را حتی به راحتی امروزه در رادیو و تلویزیون هم می گویند. اما اکنون مردم دیگر از این جوکها ناراحت نمی‌شوند، زیرا تبدیل به وسیله ای برای خنده و مزاح شده اند. همه علیه هم می‌گویند و همه می‌خندند. جک در این سوی دنیا دیگر پالان سیاسی خودش را انداخته و به میمون خوش ادایی تبدیل شده است! اما این سعه صدر و گشادگی سینه و به قول خارجی ها تولرانس هنوز در میان ایرانیان پیدا نشده، زیرا هنوز به اندازه ی کافی رشد نکرده‌اند و از نظر پیشرفت به پای اروپا و آمریکا نرسیده ایم. فقدان دموکراسی زمینه ی همین ناراحتی ها و جکهاست. از جایی و جداسری دست بردارید! به زیان همه است و دشمنان مترصد نشسته اند تا قورتمان بدهند!

در نتیجه تنها راه حل موجود ایجاد دموکراسی سکولار و تضمین حقوق برابر همه ی مردم ایران و زنان و مردان به طور یکسان است. در چنان زمانی، زمانی که دموکراسی با همت شما دوست عزیز برای همه ایرانیان ایجاد شود، دیگر آن جوکها باعث ناراحتی کسی نخواهند شد، بل که شادی آورند هرقدر هم که یاوه باشند.

برای ایجاد دموکراسی سکولار و برایری همه ی مردم ایران بکوشیم

آمویی
۵۲۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : عدنان باباشیخ

عنوان : به اصل مطلب و تاریخ در مقاله توجه کنیم
سلام به همه دوستان.من این نظرات جالب را هر روز میخوانم و برایم بسیار قابل توجه میباشد.بحث از مطلب آقای بنی طرف شروع شد ولی بعد عده ای آمدند و بحث را به این تبدیل کردند که فارسها به ترکها ظلم نموده اند و مسئله عرب و فارس فراموش گردید. البته این مهم نیست.مهم مسئله تجزیه میباشد که کسانی که شعار این را میدهند و اقعا باعث شرم میباشند. بنظر من اصل مقاله بسیار بسیار گویا و متکی به تاریخ ملت ایران میباشد وجدا از مسئله اختلافات و ظلم ستمها باید به آن توجه نمود.یعنی من خودم دو سه بار این مقاله را خواندم و بسیار نکاتی بود که حالا برای من روشن شده است. با تشکر از نویسنده و سایت اگاهی دهنده اخبار روز.عدنان بابا شیخ
۵۲۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : Hassan irani

عنوان : nazar
با سلام
اقای علی کبیری درست گفتی این حکومت اخوندها استاد تفرقه انداختن هستند . ۳۰۰۰۰
مامور اطلاعاتی دارد کارشون همین چیزهاست یکی می شود فارس و عرب و ترک و کرد و داریم تو سروکله هم می زنیم انها هم دارند حکومت می کنند.
۵۲۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : پنهان

عنوان : دقت در آمار = نزدیکی به حقیقت = نزدیکی به واقعیت = به طرف دموکراسی و سکولار یزم و خوشبخت زیستن
جناب امویی، درج دقیق و علمی آمار و ارقام بسیار کار درست و مهمی است . عدد در زند گی ما ایرانیان هیچوقت نقش نداشته است. باید عوض شد و همواره
اعداد دقیق ارائه داد و دقیق صحبت کرد. بیان کرده ا ید که :

((....ارقام مهم نیستند. گاه ارقام خاکی هستند که در چشم مردم ریخته می‌شوند. درست مثل ۸/ ۹۹ درصد که نمی دانم می دانید چیست یا نه، و گاه دادن نیرو به کسانی که برای رهایی خود به حرکت در آمده اند. امیدوارم این برای شما روشن شود.))


اگر در جنبش سبز بجای ۳ میلیون، ۲،۹۹۹،۹۹۹، درست بود، درست ترین عدد را باید گفت. مهم دقت است نه نتیجه. مهم این عادت درست گفتن و نوشتن و گزارش دادن است!

در آزمایشات فیزیک و شیمی و بیو لوژی اول به دقت آزمایشات توجه میکنند تا نتایج. باید یاد بگیریم درست و صحیح و علمی مشاهدات و تاریخ خود را بازگو کنیم، و نترسیم که نتیجه چه خواهد بود. دقت و حقیقت و واقعیت با هم پیوند ناگسستنی دارند.
۵۲۴۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : اسماعیل وفا یغمائی

عنوان : تحفه ای از تحفه های حکومت ملایان
خانم مینا گرامی. با سلام. من دیر کرد داشتم آقای آموئی پاسخ شما را به درستی داد. این هم تحفه ای از تحفه های حکومت آخوندهاست. البته اگر تقصیر قوم فارس نباشد!! این کار ناپسند در بسیاری موارد خودش را نشان میدهد. تا جائی که من می دانم این بلا برسر مجموعه ارزشمند تاریخ اجتماعی ایران استاد مرتضی راوندی نیز آمده و در پاورقی ها علما اظهار نظر کرده اند. الان یادم نیست ولی مرحوم محمد تقی جعفری هم در برخی آثار فلسفی نویسندگان و فیلسوفان خارجی نه در پاورقی بلکه در میان متن نظر خود را اظهار نموده اند. باید گفت تا اینها هستند در بسیاری مواقع باید گفت وای به حال حقیقت ولی حقیقت علیرغم هذیانی بودن و آلوده بودن جهان ما نیرومند تر از این تلاشهاست. با آرزوهای خوب برای شما. اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : اسماعیل وفا یغمائی

عنوان : تحفه ای از تحفه های حکومت ملایان
خانم مینا گرامی. با سلام. من دیر کرد داشتم آقای آموئی پاسخ شما را به درستی داد. این هم تحفه ای از تحفه های حکومت آخوندهاست. البته اگر تقصیر قوم فارس نباشد!! این کار ناپسند در بسیاری موارد خودش را نشان میدهد. تا جائی که من می دانم این بلا برسر مجموعه ارزشمند تاریخ اجتماعی ایران استاد مرتضی راوندی نیز آمده و در پاورقی ها علما اظهار نظر کرده اند. الان یادم نیست ولی مرحوم محمد تقی جعفری هم در برخی آثار فلسفی نویسندگان و فیلسوفان خارجی نه در پاورقی بلکه در میان متن نظر خود را اظهار نموده اند. باید گفت تا اینها هستند در بسیاری مواقع باید گفت وای به حال حقیقت ولی حقیقت علیرغم هذیانی بودن و آلوده بودن جهان ما نیرومند تر از این تلاشهاست. با آرزوهای خوب برای شما. اسماعیل وفا یغمائی
۵۲۴۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : امیر آمویی

عنوان : به خانم مینا ملکی
خانم مینا ملکی

با درود و تقدیم سپاس، مقدمه ی آقای مطهری را باید دیگران بدون در نظر گرفتن نظر دکتر زرین کوب در مقدمه آن گنجانده باشند! عین همین رفتار را با کتاب ارزشمند و مهم «اسلام در ایران» ترجمه ی کریم کشاورز هم کرده اند. البته پس از سانسور زیادِ اصل مطلب، حتی پیش از انقلاب! پس از انقلاب که داستان اسفناک‌تری دارد.
۵۲٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : اسماعیل وفا یغمائی

عنوان : برای اولین بار به فارس بودن فکر کردم
دوستان ارجمند از موافق و مخالف. با عرض سلام و ارادت. من چیز تازه ای نمیخواهم بگویم. اگر حرفی باشد در نوشته ای دیگر خواهم نوشت. اما دیروز و امروز بعد از این بحث و فحصها برای اولین بار به مقوله فارس بودن فکر کردم.در این حدود شصت سالی که سپری شده است هیچگاه سنگینی یا سایه این که فارس هستم یا غیر فارس را نداشتم.هویتم ایرانی بود. هویتی رنگارنگ عظیم تاریخی و زیبا. من بیشتر در نواحی جنوب شرقی و مرکزی وشمال شرقی بسر برده ام. به نقاط دیگر فقط نوک زده ام یعنی سفری و گذری.همیشه بعنوان کسی که با ادبیات سرو کار دارد احساسم این بوده که ایرانی بودن یعنی نامحدود بودن و برخوردار شدن از خوان فکر و فرهنگ تمام ملیتهای این ملت.در شعر من این را تجربه کرده ام. فضاهای بلوچستان و سیستان. افقها و فرهنگ یزد و کرمان و اصفهان. غنای خراسان. زیبائیهای کردستان و... همیشه منت گذار کارهای من بوده اند.این تجربه حسی من است. من فکر میکنم ایرانی بودن یعنی نامحدود بودن. یعنی در پیوند بودن با هزاران رنگ و آهنگ و طعم و فکر و با هفتاد و پنج لهجه و زبان و...و فقط فارس بودن یعنی محدود بودن و فقط ترک بودنو فقط لر بودن و فقط کرد بودن و... یعنی محدود بودن من این محدود بودن را نه میپسندم و نه می خواهم و نه تاریخی میدانم. سالها قبل در شعری با نام قصیده شهرها این حس را بیان کردم. در این آدرس میتوانید تمامش را بخوانیدhttp://esmailvafapomes.blogspot.fr/۲۰۱۲/۱۰/blog-post_۲۰.html...در بخشی از آن گفته ام.....
شهر منست
روستای منست ایران
مزرعه ی منست
خانه ی من
درختی که برآن خانه دارم چون کبوتری
یا کوهی که برآن می زیم چون پلنگی یا خرگوشی،
جوباریست که درآن روانم
چون قطره ای آب
وبدینسان
پارسم، ترکم، کُردم، ترکمانم، عربم، گیلکم، بلوچم
تهرانی ویزدی وسپاهانی وخراسانی ام
و یا ازآن روستا
که نام سگی یا مردی یا زنی گمنام را برخود دارد،
وبدینـگونه
هیچ چیز را فراموش نکرده ام
نه شهرها را
نه روستاها را
نه حتی مزارع متروک
یا کلبه ای ویران یا تک درختی بی بَر وقناتی خشک را
به باد را برپوستِ چهره ام
نه غبار را بر پلک هایم
نه آواز شن ها را
ونه هیچ چیز دیگر را
می خواهم برای تمامی آنها بسرایم
درلحظات قیرو زهر
واز تمامی آنها سخن بگویم با مردمانش، وکوه ها و رودهایش
به هنگامه اسارت وبارانِ خون
تا هنگامی که بهار فرو ببارد
می خواهم از دریا سخن بگویم
درقطره ای واحد
وازپولاد در زنجیره ای متوالی.
هنوز نیز بر این یقین استوارم. همین و بسو امیدوارم همه ما در فضای آزادی و دموکراسی که با همت تمامی طلوع خواهد کرد نامحدود باقی بمانیم و به سوی نامحدودهای بزرگتر جامعه ای جهانی در ادامه تاریخی خویش سفر کنیم. با درود
اسماعیل وفا یغمایی
۵۲٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : پنهان‫

عنوان : ‫مغالطه امت با ملت. اکنون ملتی وجود ندارد که فارسی زبانان نماینده منتصب بنی طرف آن باشند!
‫نکات مناقشه برانگیز در نوشته های بنی طرف و برخی کاربران محترم،
‫۱. در طول ۲۵ قرن گذشته، ایران هیچوقت رنگ دموکراسی را ندیده و نتیجتن دولت همیشه قدرت مطلق بوده است.
‫۲. با اینکه دولت قدرت مطلق بوده است، با اینکه از قوم و قبیله خاص برآمده، ولی عمدتن از ضدیت و جنگ با سایر اقوام، از جمله فارس زبانان، پرهیز میکردند و اینکار را قانون محوری خود ‫نگزاردند. یک دلیل مهم زنده و باقی ماندن زبان فارسی همان است.
‫۳. از نظر تجربه دیوانی و حکومتی و سیاسی و کشوری، چون زبان فارسی بیشترین تجربه و کارکرد را داشته، مورد احترام و ملاحظات همه حکومتهای غیرفارسی زبان بوده است.
‫۴. از نظر علمی و تجربی، زبان فارسی مستعدترین و راحتترین زبان برای زبان ملی و سراسری ایران بوده است.
‫۵. فارس و فارسی زبان یکی نیستند. ترک و ترک زبان و عرب و عرب زبان و الا آخر هم یکی نیستند. همینطور دولت فارسها با قومیت و یا ملت فارسها، دولت کردها با قومیت و یا ملت کرد، دولت ترکها با قومیت و ملت ترک یکی نبودند و نخواهند بود. دولت و ملت از نظر خواستگاه و موقعیت طبقاتی و قدرت سیاسی تفاوت های فاحش دارند. در ایران هیچوقت ملت ها حکمرانی نکردند. پس گفتن اینکه فارسها به دیگر اقوام و ملیتها ظلم کردند، همین قدر اشتباه است که بگوییم ترکان فارسها را سرکوب کرده اند. این اظهارات ‫نادرست و ‫نگریستن تبعیض زا و تبعیض نژادی بسیار خطرناک و فاجعه آفرین میباشند.
‫۶. عامل مهم تجزیه و تکه پاره شدن یک کشور، تقدم و بزرگتر کردن غیرواقعی اندازه قومیت بر ملیت است. برعکس، بزرگتر کردن غیرواقعی ملیت و یا مذهب و یا امنیت بر قومیت هم موجب بروز نارضایتی اقوام و حس تحقیر آنان و نهایتن میل به جدایی و تجزیه کشور میشود.
‫۷. با اینکه ناباورم ولی باید پذیرفت که در دولتهای متعدد مستبد ایران، بخصوص تا دوره پهلوی، مذهب نقشی ویژه در پیوند قومها و ملیتها داشته و به طریقی به دوام و یکپارچگی کشور کمک کرده. از زمان پیروزی اسلام در ایران تا حکومت پهلوی، ایرانیان جزء امت اسلامی بودند و چیزی بنام ملت به تعبیر امروزی وجود نداشت. پهلویها در دوران گرایش به مدرنیته خواستند ملیت فارسی باستان را جایگزین امت کنند، که موفق نشدند و نهایتن اسلامیت و امت دوباره از طرف متشرعین دینی جایگزین مفهوم ملت نیم بند و ناپایدار پهلوی ها شد. ملت بدون دموکراسی و سکولاریزم پایدار نخواهد بود. تاکنون در ایران مذهب زده و خرافات نگر، پایداری امت بسیار بیشتر از ملت و ملیت واحد و سراسری و یا ملی فدرال به مفهوم امروزی بوده.
‫۸. آقای بنی طرف در واقع باید با امت و امیت ناشی از اسلامیت بجنگد و مبارزه کند، نه با ملیت فارسی که اکنون اصلن وجود خارجی ندارد. بهمان دلیل، همچون زنده یاد زرین کوب، باید با تاریکی های امت و امیت و اسلامیت مبارزه کرد، نه با روشنایی ها و شعله رو به خاموشی چراغ مدرن ملت و ملیت که اساسن سی و چهارسالی است که مدفون است و زیر خاکستر بسر میبرد.
‫۹. شکی نیست با سناریوی جداشدن خوزستان نفت و ثروت و درآمد بیشتری نصیب دولت خوزستان، سرمایه داران و احیانن آقای بنی طرف و فامیل و بستگان میشود، و بهمان ترتیب بقیه نقاط باقیمانده ایران فقیرتر. و این سناریو شاید درس عبرت خوبی برای همه ملی گراهای وطنمان باشد. مسلمن به خاطر نفت، این خوزستان مجازی وابستگی اش به ابر قدرتها بیشتر میشود و تا نفت دارد هیچوقت رنگ ثبات و دموکراسی را نخواهد دید، و شیخان و امیرانی مانند قطر بر و ی سلطنت و حکمرانی ورراثتتی خواهند داشت.
۱۰. جناب بنی طرف، بقول نویسنده راحت و صریح بگو من میخواهم خوزستان را از ایران جدا کنم، چرا به فارسی زبانان گیر میدهی و میخواهی اینها را علت و معلول استدلال چوبین خود قرار دهی؟


۵۲٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

    از : علی کبیری

عنوان : تفرقه بیانداز و حکومت کن!
دوستان محترمی که قلبهایشان برای ایران می تپد، مواظب باشند تا دردام حیله های جمهوری اسلامی نیفتند. آنانی که بانگ ملتها و ملیتهای غیر فارس و تفرقه میان ایرانیان و تجزیه ی ایران را سر میدهند، آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت رژیم آخوندی بوده و به تداوم عمر این جمهوری من درآوردی کمک میکنند. یکی از برنامه های رژیم تفرقه انداختن میان ایرانیان به منظور طولانی تر کردن عمر این حکومت منحوسِ ضد بشریست. آیا نباید از خود بپرسیم که چرا تیم تراکتور سازی که مالکش سپاه پاسداران است، شعارهای تجزیه طلبانه سر میدهد؟ و چرا فردی که در لندن نشسته و سیگار برگ وینستون و ویسکی اسکاچش برقراراست، آنرا در بوق و کرنا کرده و در نشریات ضد ایرانی داد سخن از ندای نحس تجزیه طلبان آلت فعل جمهوری اسلامی سر میدهد؟ آیا از خود پرسیده اید که پس چگونه است که جمهوری اسلامی یک معترض به گرانفروشی را که نه سیاسی بوده و نه سر پیاز ونه ته پیاز است، به زندان انداخته و زیر شکنجه خُرد و تکه پاره کرده و روشنفکران را در سیاهچالهایش تا سالها فقط بخاطر درخواست دمکراسی و آزادی از جانب آنها، زیر شکنجه های غیر انسانی آنقدر نگه میدارد تا موهای سرشان همچون دندانهایشان سفید شود؟ توجه شما را به دو دوزه بازی وزارت اطلاعات جمهوری آخوندی جلب میکنم. بهوش باشید و زنهار که در گیر بازیهای عوامل رژیم نشوید.
۵۲٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست