از : پنهان
عنوان : قوانین مترقی، سکولار، دموکراتیک و عدالت گستر تنها راه مهار اینچنین جانیان بالقوه جامعه
جناب دلخواسته، با سپاس از نقل ماجرایی بس آموزنده، ولی چرا مات و مبهوت شدید و تعجب کردید؟ گویا انسانهای شما همه ایده ال و معصوم و مقدس هستند؟ « گفت: القانیان را اعدام/تیرباران کردم. مات ماندم. سخت بود هضم کردن خبر. نمی توانستم تصورش را بکنم که دوست من، این بچه با این همه اخلاص و صفا و دوستی، تیر را به قلب انسانی شلیک کرده باشد. دیگر یادم نیست که چه گفتیم ولی می دانستم که جزء بچه های هادی غفاری بودن او را در چنین موقعیتی قرار داد تا ماشه را بکشد. »
انسان بسیاری از ژنهای حیوانات و بویژه اجداد میمونی اش را با خود حمل میکند. البته میمونها هم مثل بسیاری حیوانات و جانوران دیگر مرتکب قتل میشوند. انسانهای ایده ال شما در همین گذشته نه چندان دور نه تنها مرتکب قتل میشدند که آدمخواری میکردند. از نظر علم ژنتیک تقریبن یک سوم مردم پتانسیل جانی و قاتل شدن دارند. ژنهای عامل اینگونه رفتارهای خشن را پیدا کرده اند. منتها خوشبختانه همه اینها جانی و قاتل و جنایتکار نمیشوند. از مهمترین عواملی که از اینکار جلوگیری میکند، شرایط مطلوبی از زیست و اقتصاد و آموزش و پرورش و رشد اخلاق درست در دوران کودکی همراه با نشاط و شادی و خوشبختی و شکل گیری خاطره های زیبای مورد نیاز این دوران است. تازه پس از طی این شرایط مطلوب هم اینها ممکن است جانی نشوند ولی رهبران و روسایی جاه طلب و بی احساس و بی روح و بی رحم و شفقت بشوند، که معمولن جز ایجاد تنفر در زیردستان خود هنر دیگری ندارند.
خلخالی و هادی غفاری نمونه بارزی از این نوع بشر خشمگین و بیرحم هستند. خمینی هم متعلق به همین دسته آدمها است. منتها همین تناسب از این چنین آدمهای معیوب ژنتیکی در غرب هم وجود دارد ولی آمار قتل و جنایات آنان بمراتب کمتر از ایران است. علت اصلی قوانین مترقی سکولار و دموکراتیک و عدالت گستر و بی تبعیض آنان است که سخت بر زندگی آنان مسلط است. این مردم معیوب در زمان هیتلر رها شده بودند و همان بی عدالتی را که هیتلر رهبری میکرد مرام و قانون خود ساخته بودند. جمهوری اسلامی هم برهبری خمینی بی قانونی را اشاعه داد تا این معیوبین روانی رها شوند و عقده های خودرا باز کنند و فساد و تجاوز به حقوق دیگران را گسترش دهند. دوست شما هم شاید یکی از همین یک سومی ها بود و تنها یک کنترل و مهار قانونی اورا از چنین جنایاتی باز میداشت! فکرکنید چرا از همان ابتدای آشنایی با شما هادی غفاری جانی شخصیت مورد الگوی او بوده؟ قوانین مترقی، سکولار، دموکراتیک، همه گیر، بشردوستانه و عدالت گستر تنها راه مهار اینچنین جانیان بالقوه جامعه است.
۵۲۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۱
|
از : کیوان ش
عنوان : بهتر نیست که پاسخ دهید؟
اقای دلخواسته شما بهتر میدانید که نوشته من دقیقا برداشت شده از نوشته شما هست و لطف کنید بجای تکرار اینکه بهتر است نوشته شما را بخوانم به سوالاتی که در نوشته ام آورده ام، پاسخ دهید تا متوجه شوید اسلام بحز دین کشتار و شکنجه، دروغ و ریا و چپاول هست یا خیر. ضمنن مطمئن باشید با شناختی که در این ۳۲ سال از اسلام گرفته ام و آنچه قبل از هجوم دوباره لشگریان اسلام به سرزمینم، میدانسته ام، غرق در شادی و مسرتم که با تمام وجود از هر چه نشانی از اسلام دارد، جدا جدا هستم و تمامی این ویروس را از وجودم جدا کرده و یک انسان انسانم.
اما، سوالات من به خلاصه
یک: ایا دوری از اسلام همانا ارتداد نبوده و از محمد به اینور مترادف با کشتن و سر زدن نیست؟
دو: بر کدام سندی ادعا دارید که عطار مسلمان بوده و یا حافظ از ترس مسلمین، رندی نکرده و ادعا نمیکرد که مسلمان نیست در حالیکه تمامی سخنانش علیه اسلام و اسلامیون هست
سه: بر کدام "الهام" از قران ادعا میکنید که "بنی ادم اعضای یکدیگرند" سعدی از قران نشات گرفته؟
چهار: یک نمونه ای بیاورید که لشگریان اسلام از بدو پیدایش سرزمینی را بجز کشتار و گردن زدن تسخیر کردند و زنان را برای ارضا افکار کثیف خود نبردند؟
پنج: یک سندی نشان دهید که حکومت وحشی و دیکتاتوری همانند رژیم اسلامی با صحبت، نصیحت و بحث و گفتگو کنار رفته؟ حال بگذریم که شما خواهان سرنگونی آن هستید. آیا این یک نوع دیگر از ریا و نیرنگ و ادامه کاری رژیم نیست؟
۵۲۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۱
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : انقلاب، خشونت نیست، خشونت زدایی است
آقای کیوان، بنظر می رسد که شما نوشته من را با دقت نخوانده اید. یا اینکه خوانده اید ولی از آنجایی که فکر می کنید انقلاب عین خشونت است( همان نظری که اصلاح طلبان سعی کرده اند جای بیاندازند تا مانع جنبش عمومی برای سرنگونی شوند.) به این نتیجه رسیده اید که من با انقلاب و یا انقلاب بهمن مخالف بوده/هستم. اگر اینگونه باشد به این معنی می باشد که شما مطلب را کاملا بر عکس متوجه شده اید.
شاید علت دیگر به نتیجه عکس رسیدن تنفری می باشد که از اسلام دارید و مانند مافیای حاکم و نژاد پرستان افراطی در غرب، اسلام را به یک روایت و آنهم روایتی خون آلود و استبدادی فرو کاسته اید و البته محکوم. اینگونه برخورد با یک باور/دین در واقع ظلمی می باشد که بیش از هر کس در مورد خود انجام می دهید چرا که از طریق خود سانسوری عمیق، خود را از دیدن واقعیت/ها محروم می کنید.
بر عکس آنچه که شما تصور کرده اید و اصلاح طلبان به بسیاری از نسل جوان قبولانده اند، انقلاب نه عین خشونت که خشونت زدایی می باشد چرا که بر علیه منبع اصلی تولید خشونت که همان استبداد است بر می خیزد( بهمین علت است که همیشه سخن از این گفته ام که استبداد حاکم اصلاح ناپذیر و از طریق ادامه انقلاب بهمین و جنبشی عمومی باید سرنگون شود). ولی اگر در مبارزه برای ازادی و استقلال و عدالت اجتماعی و رشد، انقلابیون بروشهایی دست بزنند که رژیم استبدادی بکار گرفته است، از آنجا که وسیله بکار برنده را از جنس خود می کند، آنگاه است که انقلاب به ضد انقلاب تبدیل می شود. نمونه آن را الان در سوریه براحتی می توانید ببینید و می توانید ببینید که فرق زیادی بین ارتش مستبد دمشق با مخالفان آنها نیست.
پیشنهاد می کنم یکبار دیگر مقاله را و این بار با دقت بخوانید.
۵۲۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۱
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : انقلاب، خشونت نیست، خشونت زدایی است
آقای کیوان، بنظر می رسد که شما نوشته من را با دقت نخوانده اید. یا اینکه خوانده اید ولی از آنجایی که فکر می کنید انقلاب عین خشونت است( همان نظری که اصلاح طلبان سعی کرده اند جای بیاندازند تا مانع جنبش عمومی برای سرنگونی شوند.) به این نتیجه رسیده اید که من با انقلاب و یا انقلاب بهمن مخالف بوده/هستم. اگر اینگونه باشد به این معنی می باشد که شما مطلب را کاملا بر عکس متوجه شده اید.
شاید علت دیگر به نتیجه عکس رسیدن تنفری می باشد که از اسلام دارید و مانند مافیای حاکم و نژاد پرستان افراطی در غرب، اسلام را به یک روایت و آنهم روایتی خون آلود و استبدادی فرو کاسته اید و البته محکوم. اینگونه برخورد با یک باور/دین در واقع ظلمی می باشد که بیش از هر کس در مورد خود انجام می دهید چرا که از طریق خود سانسوری عمیق، خود را از دیدن واقعیت/ها محروم می کنید.
بر عکس آنچه که شما تصور کرده اید و اصلاح طلبان به بسیاری از نسل جوان قبولانده اند، انقلاب نه عین خشونت که خشونت زدایی می باشد چرا که بر علیه منبع اصلی تولید خشونت که همان استبداد است بر می خیزد( بهمین علت است که همیشه سخن از این گفته ام که استبداد حاکم اصلاح ناپذیر و از طریق ادامه انقلاب بهمین و جنبشی عمومی باید سرنگون شود). ولی اگر در مبارزه برای ازادی و استقلال و عدالت اجتماعی و رشد، انقلابیون بروشهایی دست بزنند که رژیم استبدادی بکار گرفته است، از آنجا که وسیله بکار برنده را از جنس خود می کند، آنگاه است که انقلاب به ضد انقلاب تبدیل می شود. نمونه آن را الان در سوریه براحتی می توانید ببینید و می توانید ببینید که فرق زیادی بین ارتش مستبد دمشق با مخالفان آنها نیست.
پیشنهاد می کنم یکبار دیگر مقاله را و این بار با دقت بخوانید.
۵۲۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۱
|
از : کیوان ش
عنوان : باور های مغشوش
اقای دلخواسته که بنا به نوشته خودشان از نماز خوانان و روزه بگیران "با اعتقاد" هست، چنان اسمان و ریسمان را (البته ناشیانه) بهم بافته تا نشان دهد که: (یک) مبارزه کردن و بزیر کشیدن حکومت دیکتاتوری (دست به انقلاب زدن) کاری است اشتباه چرا که با "خشونت" همراه هست (نظریه دقیقن مطابق با نظریه سعید امامی و سعید حجاریان و دیگر "تئوریسین" های حکومت اسلامی). بنا بر این نظریه باید مثل معتادان خیره به وحشی گری های رژیم ماند و کاری نکرد چرا که ممکن هست یکی از این وحوش بسزای اعمال جنایتکارانه اش برسد (بنا براین نظریه قاتل و مقتول یکی هستند و دادگاه و درخواست عدل چیزی هست شبیه کشک، بی خاصیت بی خاصیت) ایشان که به دستور امام راحل از سربازی فرار کردند و بنا به نظر خودشان (کسی که رهبریت درونی خود را به دیگری واگذار کند.) حال دارد برای دیگران درس میدهد که "انسانیت" یعنی چه و خشونت از آن "استالینیست" ها هست و "مسلمان" قدرت طلب. ایشان که سخت در اسلام ذوب شده اند و از آنجاییکه "عقل نقاد" را بکلی کنار گذاشته اند، نمیدانند که اسلام از روز نخست اش با کشتار و وحشی گری بقدرت رسید. ایشان و یا هر مسلمانی نمیتواند یک مورد بلی تنها یک مورد مثال بیاورد که اسلام با دوستی، مهربانی، محبت و آموزش بیک دیاری رفته باشد. هر چه بوده کشتار بوده و بس.
اوج ورشکستکی نظریه ایشان آنجاست که مینوسد: " اندیشه زرتشتی و سه اصل راهنمای کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک شروع و ادامه آن در اسلام مینوی بوسیله عرفای ایرانی از جمله مولوی و عطار و حافظ و اندیشنمدان اهل معرفت مانند سعدی که با الهام گیری از قران، بنی آدم را اعضای یکدیگر می دانند" از این بی اساس نوشتن دیگر نمیتوان نوشت. آخر اندیشه های زرتشتی کجا و اسلام کجا. ایندو حتی در یک مورد ناقابل هم با هم نزدیکی ندارند و در هر زمینه ای ضد هم هستند. اصل سیاست محمد و رهروانش بر دروغ و نیرنگ بوده که امری هست صد در صد محکوم در دین زرتشت. آخر اگر آگاهی ندارید و "رهبری درونی" خود را بدیگری داده ایدف دیگر چرا ادعای آگاهی میکنید. آخر در کدام نوشته ای خوانده اید که عطار مسلمان بوده و حافظ از ترس مسلمانان بدروغ خود را مسلمان خطاب نمیکرده. آخر بر مبنای کدام آیه و یا سوره قران ادعای پوچ میکنید که "بنی آدم اعضای یکدیگرند" الهام گرفته شده از قران هست؟ گویا همراه با کنار گذاشتن "عقل نقاد" فراموش کرده اید که محمد خاتم الانبیا هست و جدا شدن از اسلام همانا مرتد شدن و کشتن مرتد جایز بودن هست. حال شما با هر چسبی هم که در دنیا پیدا کنید شعر سعدی را با اسلام نمیتوانید بهم بچسبانید مگر اینکه به مجعزه اسلامی (ریا و مکر) متوسل شوید
۵۲۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣۹۱
|