از : رفیق سید عباس ارمنی
عنوان : خامه فولاد و سر نوشت ما
آغاز شعر شما بسیار زیبا بود ومرغ خیال را به هزار جا برد،
فردوسی هشتاد ساله ای که در دواج میغلتد و به رستم میندیشد .
و آنی نگاهش به دستهای خونین او میفتد و بخاطر میاورد که در خلق این داستان پر آب چشم او هم دخیل و سهیم بوده و شاید با اندک چرخشی در خامه فولاد بسیاری کسان سرنوشت دیگری میداشتند ولی افسوس که هم قصه به پایان رسیده و هم حوصله قصه گو
۵٣٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۲
|