یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کمپین روانی اصلاح طلبان
واکنش چپ و اکثریتی که نادیده گرفته می شوند
- آیدا فرزانه

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : اِر در واژه ی اِران، نیز همان زمین یا خشکی است. اران، جمع اِر، است. چنانکه توران، جمع تور، است. توران، یعنی تور ها.
واژه ی اِران یعنی زمین ها، خشکی ها. و این اشاره است به زمین های اطراف دریا، یعنی همان دریای خزر، تالشی دولاو، کاسپین و دریای مازندران.*
* این دریا، دارای چهار نام است. که در ایران دو نام آن مشهور است. یعنی خزر** و مازندران. دو نام دیگر آن کاسپین و تالشَ دولاو یا تالشی دولاو است. دولاب = دول آب = آب ژرف. و به همین خاطر بخش زمین های ساحلی تالش نشین را هنوز تالش دولاب می گویند. یعنی آب ژرف تالش = دریای تالش. امروزه منطقه تالش دولاب، نام اش شهرستان رضوانشهر است، که با انزلی هم مرز می باشد. رضوانشهر نامی نو است، که سابقه ای کمتر از چهل سال دارد. تالش دولاب ولی در هزاره ها بُن دارد.

** ایرانیان این نام را در تاریخ فراوان خوانده و شنیده اند، خَزر. خزر یعنی خز آر. یعنی آورنده ی خز. خزر ها از نژاد مغول اند. با آمدن پاییز از مناطق شمالی خز، انواع پوست حیوانات به سوی مناطق جنوبی می آوردند برای فروش و یا معامله ی پایا پای. به همین خاطر به آنها آورنده خز می گفتند. خزر = خزار = خز آر = آورنده ی خز؛ واژه ای است مثل فرَ وَر = فر آور = آورنده ی فَر = فروهر(غلط مصطلح). یا بجار = بج آر = آورنده بج = آورنده برنج = آورنده ی شَلتوک*** یا سوار یا هوار یا بهار = وَ آر = تعجب بر انگیز و ... واژه ی بجار = آورنده ی برنج، هنوز در زبان گیلکی و تالشی به جای مزرع برنج بکار می رود.

«خیزید خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است»

اشاره به آمدن فصل سرما و پاییز = با اییز = وا اییز = باد خیز، و خز و خزر و خزان، می باشد. به باد، با، پا، و وا نیز گفته می شود. چنانکه باکو، همان وا کو است. و باده، همان واده است. وادِه یعنی وا دهنده، یعنی باد دهنده، یعنی تاب دهنده. نام تاب - آن ریسمان آویخته که با آن تاب می خورند، نیز در تالشی وا، است. خمر و نوعی مربا نیز «وا» است. در ماسال ما روستایی وجود دارد به نام «واده گاه»، که آنجا خمره های خالی فراوان از زمین در آورده اند، که در واقع محل نگهداری واده = باده، بوده است. وادِه از بُندار «وادوین» = به باد دادن، تاب دادن، مشتق - گَل آوَز، شده است.
اییزِ پاییز، در بُندار شتن یا ایشتِن = برخاستن، بُن دارد. این مصدر هنوز در تاتی، تالشی و با کمی تغییر شکل در آلمانی بکار می رود.

باقی مانده ی خلق خزر، امروز در افغانستان می زید. در استان بادیان مَندنگاه دارد. در افغانستان به آنها هَزارَه، می گویند. مذهبشان شیعه است. به همین خاطر بارها مورد قتل عام قرار گرفته اند. بر عکس آنچه ما از یورش مغولی در تاریخ می خوانیم، هَزارَه های افغانستان آرامترین مردم آن سر زمینند. شاید هم بخاطر جنایاتی که در حقشان صورت گرفته، قدر آرامش را می دانند. هَزار و خزر = خز آر، دو شکل از یک واژه اند. مثل هُور و خُور، و ... شکل هَزارَه یعنی نوع تلفظ مردم افغانستان، درست تر، یعنی گویا تر است؛ و کار بُن یابی را آسانتر می سازد.
طالبان افغانستان بر این قوم جنایات بی حدی روا داشت. از جمله تندیس های بودا را در دیارشان در هم کوبید و خرد کرد.

***شَلتک یا شَلتوک، یعنی خار نوک. شَل نوعی خار شتر است. نوک برنج صدری، یعنی همان باسمتی ایرانی، خار دار است. و به همین خاطر شَلتک یا خار نوک نام گرفته.

این کامنت را با اینکه اصلن وقت نداشتم، بخاطر «اِران» نوشتم. زیرا ایرانیان آن را فراوان بکار می برند و معنی آن را اغلب مردم نمی دانند. از سوی دیگر می ارزید که این واژه را به بر رسی بنشینم زیرا فامیلی آن بزرگ مرد دانشمند کم نظیر و عدالتخواه ایران زمین در این واژه بُن دارد.
در ضمن تالش ها اِران را به معنی وطن می دانند و عزیز می دارند. و به احترام آن، هنوز دختران خود را اِران می نامند.

بیشک خواننده خواهد گفت: حبیبی جان تو دو ده مقوله ی دیگر را نیز گشودی! آری، درست است. این بر می گردد به کار رُمانی، یا ریسه ای من. یعنی در گذر و سر راه خود، هر چه می بینم گره دار، آنجا کمی این پا و آن پا می کنم، از زبان مادری خود سود جسته، ویله اش وا می کنم.
من این نوع کار را که به ادبیات نزدیک است، و بسیار گاه خود ادبیات است؛ را بیشتر از اشکال دیگر می پسندم.

شاد باشید
۵۵۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : اگر به ژرف ها تو دل ببازی - وَگر فرزانه گردی، بی نیازی. ز سطحی دیدن است اندوه به جانم - بسی آزرده است از آن نهانم.
وگر شاخسارت چو وَن گُستَرد
دو چشم تو پهنای دور بنگرد
که دریا وَشی با دل و جان ماست
یکی پیل دریا به پنهان ماست
شکوفا گردد اگر که وَن ات *
شگرفی بزاید جان و تن ات
ترا نور اندیشه چون پا شود
درخت ات به پندار، دریا شود
.............................
بله هست کنش کار مردان و زنان
کنش هست پاکار و بُن در جهان
ولی واکنش کار طَبلَه بُوَد
مبادا که انسان طبلی شَوَد
.............................
همین است فرقِ جهانِ فروغ
که دارد نوای خودش، نه که بوغ
نوای تو از آنِ تو هست و بس
ولی بوغ راننده راست دست رس
دهان یکی طَبلَه را چوبکی وا کند
بسی او بنالد و غوغا کند
بگوید: منم من، نوازنده ام
صدای خودم هست و خواننده ام
ولی مردمان چوب و دست دیده اند
بسی طَبلَه را پست دیده اند!
.................................
خردمند داند نوا از کجاست
بگویم اگر اندکی هم رواست
بُن ما به دست یکی کودک است
ز دیروز او را بسی هم لک است
لک و پیس دیروز در اُویست دوان
ز اعماق آید به سر هر زمان
کند انفجاری دل و، جان بَرَد
چو گرگی درون را همی می دَرَد
از آن تلخ دیروز، به رفتار ما
ندانیم که خودیم، کفتار ما
.........................
سیلی ی دیروز و ما لکه نشان
بهر خود خواهی همه طلبله کِشان!
آدمی با دست خود هم جان دهد
نیست فرمان اش بدست، فرمان دهد
جامعه بیمار و ما حاصل کنون
حاصل دیروز هست گاهی جنون
.............................
آه ...! ز دست لکه ها و خاطرات
حَنظَل است، ناید از او آب نبات
...........................

قصه گوی هر کسی در جان اوست
حَنظَل یک طفلکی پنهان اوست ۱
ای «تلنگر» بهرِ رود از آب مگو
بیش از این از غصه ی بیتاب مگو

* نام دیگر درخت زبان گنجشک است. وَن در واقع نام اصلی آن درخت است، زبان گنجشک اما نامی تشبیهی می باشد. در ایران ما نام تشبیهی فراوان است که گاه چندان ربطی به اصل موضوع ندارد. مثل توت فرنگی. توت حاصل درخت است و هیچ فامیلی خانوادگی بین این دو نیست. ولی چون واژه ی اِرع = دانه زمینی، ** در فرهنگ فارسی منسوخ شده، پس برایش نامی تشبیهی ایجاد کرده اند. یا کوجه فرنگی، که هیچ ربطی به گوجه ندارد. یا سیب زمینی که ریشه ای گیاهی است و بی ربط با سیب. در فرهنگ ما، بیجا بَدَل، از این دست، فراوان است.

** - تالش ها که زبانشان در واقع راز دار تاریخ است، هنوز به «دانه زمینی» ارع، می گویند. ار یا اِرد یا اِردِ، برابر همان ارض عربی است. در زبان های سلاویان شرق، معنی آن را بکار می بَرَند. یعنی به جای اِر، یا اِرد، زیملیا = زمین، را بکار می بَرَند. زیملیانیکا، همان دانه زمینی تالشی، تاتی و آلمانی است. در آلمانی که هم خانواده ی تالشی و زبان های ایرانی است، دقیق همان معنی و شکل تالشی و ایرانی بکار برده می شود، با اندکی تغییر. در آلمانی به ارع(تالشی) = زیملیانیکا(روسی)، اِرد برِ = دانه زمینی، گفته می شود. چنانکه پیشتر نوشتم، اِردِ یا ارد، همان اِر و معادل اَرض، عربی است. یعنی زمین و خشکی. البته ایرانیان برای خشکی دنی آو = دنیا = جایی که آب در آن نیست را نیز بکار می بَرَند. که مقابل آن دَری آو = دریا، یعنی جایی که آب در آن است، می باشد.

این مرض قدیمی زیر نویس نویسی را بر من ببخشایید. البته عزیزانی هم هستند که نامه می نویسند و این آدم کوچک خدمتگزار را تشویق به این بُن یابی های شیرین می کنند.

۱ - با عرض معذرت از دانشمندان مجلس، برای دانش آموزان است این توضیح:
اشاره است به طفل نهان در ژرفای جان.

پیوسته پیروز و شاد باشید
۵۵۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۲       

    از : علی

عنوان : نظر
خیلی مطلب خوبی بود. من دقیقا بر اساس همین استدلال ها بدون گرایش به انفعال چپ و یا اصلاح طلبی رای دادم.
۵۵۰۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست