از : زهرا یاوری
عنوان : رای دادن
آقای امیر خان پیشاهنگ بودن به معنی این نیست که هرچه توده ی مردم می گوید آن را بگوید، به دنبال آن ها راه بیفتد. ما رای ندادیم ( اما در انتخابات مشارکت کردیم چون دلایل رای ندادن خود رابیان کردیم) به این واسطه که عقیده داریم این رای دادن در میان مدت به تثبیت هرچه بیشتر حکومتی که در بحران قرار گرفته است کمک می کند. ما رای ندادیم چون مشکل ما مسئله ی ولایت مطلقه ی فقیه و حکم حکومتی بود. به نظر من برنده ی واقعی این انتخابات شخص خامنه ای بود، چون حکومت خویش رابیشتر تثبیت کرد. وی حاضر نشد کوچکترین امتیازی به اصلاح طلبان بدهد. آقای خاتمی در یک حرکت رهبریت جنبش دمکراسی خواهی را از دست اصلاح طلبان گرفت و بدست اصولگراها داد. ما با نگرش چپ چطور می توانستیم در این انتخابات غیرآزاد شرکت کنیم و به نماینده ی اصولگراها که در پی پیاده کردن سیاست نئولیبرالی است رای دهیم؟ در هیچ جای دنیا دیده نشده است که چپ در این چنین رای دادنی مشارکت کند. اما در این انتخابات مردمی که به امید تغییر رای دادند نیز پیروز شدند، چون خواست خود را که شمارش رایشان بود را به دیکتاتور تحمیل کردند. کاری که اکنون از دست ما بر می آید مطرح کردن مطالبات مردمی چون آزادی زندانیان سیاسی لغو نظارت استصوابی، آزادی احزاب و تشکل های صنفی و سیاسی وووو می باشد که باید پیگیرانه آن ها را مطرح کنیم
۵۵۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۲
|
از : شیرین آغداشلو
عنوان : احترام به نظر مخالف شایستگی منتقد را دو صد چندان می کند .
در ایران انتخابات تحت سلطه است درست ؛ آزاد و دمکراتیک نیست صحیح ؛ انتخابات در ایران سرزمینی بی حزب ، روشنفکران خوش خیال و اپوزیسیون چپ سوسیالیستی در تعقیب و پیگرد مداوم . پس چپ از شرائط لازم برای تبلیغ مواضع برخوردار نبوده . حالا انتخاباتی شده مشارکت کنندگان آن سو هستند و ما این طرف . واکنش ما به گونه ای نباشد که احساس کنند تقابلی است . رفیق کبیر ولادیمیر ایلیچ لنین گفته که در هر تشکل زرد هم می توان حضور خاص داشت . حالا که فرصت حضور مستقیم نداریم .سیاست تحریم هم نتیجه ای در جلب نظر افکار عمومی نداشته . پس از شرائطی که مردم بهره مند می شوند بگذاریم راسا خودشان در غیاب آلترناتیو عمل سیاسی کنند . ما نیز برای ارتقا شناخت لازم از داخل بکوشیم . واقعیتی است تلخ ، رهبر و جمهوری اسلامی برنده میدان شدند و منتخب مردم نیز در چارچوب نظام خواهد بود و چاره ای هم ندارد . پس توقع ما باید با توجه به شرائط و توان مردم باشد.
۵۵۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۲
|
از : أمیر خان
عنوان : دهها حزب تحریمی وجود دارد
دوست عزیز کسی به أشخاصی که نمی خواهند در یک انتخابات شرکت کنند ویا به شخص یا حزب خاصی رأی بدهند انتقاد یا اعتراضی ندارد. انتقاد به جریانات سیاسی است که خود را مترقی، خلقی، و حتی بیشاهنکً توده ها میدانند ولی فرسنکها از توده عقب هستند. از روز کًار و وقایع درس نمی کًیر ند و با اینکه بقول خود شان به انتقاد از خود مشغولند ولی باز هم در روز واقعه از راهنمایی توده ها که سهل است از اتخاذ یک موضع درست که حتی هوا داران و اعضاء خود را راضی و متقاعد کند ناتوانند. و إلا ما حزب تحریمی زیاد داریم و شما هم مختارید که یک حزب جدید بنا کنید. به أمید روزی که ما شاهد أزادی أحزاب و انتخابات واقعاً أزاد در ایران باشیم. در حال حاضر حتی أحزاب خیلی خودی و سران سابق نظام هم أزاد نیستند ورهبران أن در زندان یا در حصریا مثل نهضت ازادی در دوره طولانی زندان و خانه و بیمارستان به سر میبرند تا برسد به غیر خودی ها و دکًر اندیشان و ....
۵۵۲۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۲
|
از : Add JN
عنوان : به نقل از یک نوشته
۱. مسئلهی تحریم و مشارکت مسئلهای حیثیتی نیست، یعنی هویتِ سیاسی فرد از هویت فرهنگی و اجتماعی او - تا اندازهای دستکم - جداست. بنابراین، تحریمکردن، رایندادن، یا مشارکتکردن و رایدادن، تصمیمی سیاسی در کثرتی از تصمیمهاست، امری راهبُردیست نه هویتی، یعنی عملکردن مثل یک استراتژیست، یعنی رفتار و تصمیمی بر حسبِ وضعیت پیشارو، بر حسبِ امکانها و حوادث، بر حسبِ وضعیتِ صفحهی بازی و برآیندِ نیروها و ضرورتها، یعنی بهقصدِ "پرتابِ طاس" برای ادامهی بازی. رای دادن یا ندادن حیثیتی نیست چون ضمیمهای از قماش خوی و فرهنگ و هویت نیست که به آدم الحاق شود. رایدادن یا ندادن موقعیتِ موقتِ ما را در آن وهلهای نشان میدهد که در میان نیروها و ضرورتهای مختلفی که از هرطرف به ما هجوم میآوردهاند دست به تصمیم زدهایم و طاس را رها کردهایم. پس، رای دادن یا ندادن را نباید و نه میتوان به کرکریهای هویتی تقلیل داد، گویی منازعه بر سر دو تیم فوتبال باشد. رای دادن و رای ندادن مطلقاً قابلترجمه به زبانِ نزاعی هویتی نیست: "مایی که فلانایم، شمایی که بهمان." رای دادن و رای ندادن، اگر ما اصرار داشته باشیم، میتوانند برای ما منزلتی هویتی بیافرینند، اما این منزلت میتواند برای ما و برای کسانی که ما چون دیگران، چون دیگری، دربرابر خویش تعریفشان میکنیم، هردو، سخت خطرناک باشد. رایدهنده و رایندهنده دو سوی یک مغاک هویتی نایستادهاند، بلکه سوار بر زورقی واحد هستند در بحری واحد، و مغروقشدن و نجاتیافتنشان هم، هرچه در جهت مخالف هم پارو بزنند، باز بهم سخت وابستهست. صدالبته که این حکم دربارهی انتخابات کشوری مثل ایرانست که در آن انتخابات به همهی هستونیست افراد و جامعه بدل میشود، نه انتخابات کشورهای دمکراتیک. پس، باید به هر نوع اصراری برای تعریفشدن در مقام یک تحریمی یا مشارکتباور سخت مشکوک بود، چون این اصرار حکایت از جاانداختن چیزی عوض چیزی دیگر دارد: منزلتی ثابت بهجای تصمیمی راهبردی.
۲. کاندیدای مطلوب مردم با سرعتی فزاینده به سمت پیروزی قاطعانه میرود. میدانیم که کاندیدای مطلوب مردم کاندیدای مطلوب حاکمیت نبودهست (هرچند باب مناقشه گشودهست) و این تنها یکمعنا میتواند داشته باشد: شمردهشدنِ آرای مردم برخلافِ نظر حاکم. اما تمامی سوالها از همینجا ناشی میشود. همه میدانیم که نهتنها در میان کسانی که رأی ندادند بل در میان کسانی که رأی دادند هم، در حد و حدودی بس فراتر از هر شک و شبههای، این ظن وجود داشت که آراء شمرده نشود، ولی شد. یعنی، سوءظن به شمردهنشدن آراء نه استدلالی خاصهی تحریمیها که استدلالی بود عام، نه خاص اصلاحطلبها، نه خاص لیبرالهای میانهرو یا دوآتشه، و نه خاص چپها از هر طیف و مرامی، که در میان اینها، همگی، همین استدلال رصد شده بود، و خُب طبعاً منتج از تجربهی ۸۸. ولی چرا شکی با این درجه از عمومیت و همگانیبودن غلط از آب درآمد؟ چرا بهرغم محدودیتهای شدید ارتباطی، کندی فزایندهی اینترنت، احضارها و تذکرها و بازجوییهای پیش از انتخابات، امنیتیشدن فضا، ردصلاحیتها و ممانعتهای معنادار و مشخص علیه شخص خاتمی و هاشمی، و خلاصه بهرغم همهی نشانههایی که خوشبینترینها را هم سخت دلواپس شمارش آراء کرده بود، باز آرای "نامطلوب و ناجور" تماماً شمرده شد؟ شاید چون ازهمپاشیدگیِ درونیِ اصولگرایان مانع از اجماع و رایآوریشان شد؟ شاید چون اطمینان از نظرسنجیهایی که اصحاب رسانه و نخبگان و صداهای مرئیتر را نشانه میگیرند این باور غلط برای حاکم (و خود "ارباب سخن") ایجاد شد که در روستاها و شهرستانها نیز بیمیلی مردم به شرکت در انتخابات بهسیاق آن مرئیترها تضمین شدهست؟ شاید چون مردم ایران دقیقهی نودی هستند و واقعاً سیاست در ایران در آخرین ساعات و واپسین روز رقم میخورد و اساساً قابلپیشبینی نیست (یادمان باشد که ۸۸ هفتهی آخر و در کارناوالهای خیابانی در شهرهای مدرن ایران ۸۸ شد و پیش از آن نشانهی چندان محرزی از قاطعیتِ ظهور خود به رخ نمیکشید)؟ شاید چون حاکم واقعاً به این تحلیل رسیده بود که دیگر نمیتوان با گفتمانی سازشناپذیر سیاست خارجی را مدیریت کرد و بحران گریبان کشور را رها نخواهد کرد تا سقوط کامل؟ شاید چون اتفاقاً حاکم میدانست که مشارکت در شهرستانها و روستاها چندان وسیعست که وارونهخوانی نتایج تبعاتی، اینبار، مهارناشدنی دارد؟ شاید چون خاتمی و هاشمی دو شرطنجباز واقعاً خبره هستند که دقیقاً میدانند چطور با "گوریل" شطرنج بازی کنند و واقعاً توانستهاند گوریل را در دقیقهی آخر کیشمات کنند؟ شاید همهی اینها و آمیزهای از این دلایل؛ یا، برعکس، شاید بستهبه اوضاع و شرایط اساساً حاکم رایهای نامطلوب را نه بلکه رایهای کاملاً مطلوب خویش را خوانده باشد؟ بهنظرم پاسخ به این سوال که چرا رایها خوانده شد و شمردهناشدگان شمرده شدند مطلقاً اهمیتی کمتر از تعیین آیندهی کشور ندارد و مطلقاً معتقدم که برای پاسخ به این سوال باید صبر کرد، تا موضعگیریها و آرایش نیروهای سیاسی در قبال دولتِ جدید روشنتر شود.
۳. رایدادن، بهزعم عموم کسانی که رای دادند، بهمعنای دیدهشدن، بهرسمیتشناختهشدن، و رویتپذیرشدن، شمردهشدن، و دربرابر قدرتی که افراد را بیصدا میخواد صدادار شدنست. این چکیدهی فلسفهی رأیدادن در انتخاباتهای همیشه خطیرِ ایرانست که با انواع اسامی و مفاهیم غسل تعمید داده شدهست: مردمشدنِ مردم، رخداد، موجآفرینی پسامدرن، بسط ریزومی یا مختلفالجهت و افقیِ نیروهای اجتماعی، و مداخله در کردوکارِ نیروی تنظیمکننده و سهمدهندهی پلیس یا مدیرِ فضایِ رسمیِ زندگی و غیره. به هر حال، با هر پیشینهی مفهومی، اصل حرف یکیست: برآمدنِ فرورفتگان، شمردهشدنِ ناشمردگان، شکستنِ تمرکز و صلابتِ قدرت، هجوم کثرتی از تفاوت و مطالبه به پیکرهی صلبِ قدرت، یافتنِ صدایی ناکوک و ناهمساز که سنفونیِ از قبل آمادهی حاکم را برهم میزند. حال، سوال اینست که با مشخصشدن نتیجهی انتخابات تکلیف این فلسفه، این ایده، چه میشود؟ تمامِ بحث، مطلقاً تمامِ بحث، بر سر ادامهی همین منطقست. توهمِ مشارکتِ یکروزه و انتظار و انفعال چهارساله برای گشایش و تغییر، توهمی سخت خطرناک و سخت شایع در ایران، میتواند خطاهای مصیبتبار تاریخی را تکرار کند. این توهم که اویی که رای میآورد "میداند"، بهتر از ما، او کسیست که بناست جای ما، در عوضِ ما، عمل کند، مقاومت کند، مخالفخوانی کند، و تغییر را رقم بزند. مطلقاً چنین نیست، هیچکسی که جای ما بداند، که جای ما عمل کند، که جای ما تغییر دهد، وجود خارجی ندارد، یک ماشینِ خودکارِ دگرگونی که جای ما و به ضمانت رایهای داده یا ندادهی ما عمل کند در کار نیست. پس، همهی آنچه که در دست داریم، یک فرصتست، که شاید، تازه شاید، اندکی گشایش، اندکی دگرگونی، به ما فضاهایی تازه برای پایداری و عمل بدهد. امکانی برای خلق و ابداع راههایی نو برای تغییر بازی. آنان که رای دادهاند، و آنان که ندادهاند، باید تیمارداران، شبانان، محفظان، و قابلههای این فضای نسبتاً گشوده باشند، و گشودگیِ آن را تضمین کنند، و مطالبات خود را، از مجاریِ تازهنفس، پیگیری کنند: رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی، رهاسازیِ فرهنگ و هنر از اختناق رسمی، پرهیز از سیاست بینالمللی جنگطلبانه، حلورفع بحران رکود تورمی و سقوط پول ملی، سعی در رفع موانع سیاسی جهت برداشتنِ تحریمهای ظالمانه، و بازسازی ویرانههای جامعهی مدنی. اینها کفِ مطالبات، و مطالبه نه خاصهی رایدهندهست نه رایندهنده، نه داخلنشین و نه خارجنشین، بل خاصهی سرنشینهای این زورق واحدست، هرکه میخواهند باشند (جز آنانی که دچار توهماند که با وقتی زورق زیر آب رفت بهمددِ ایدههای انتزاعیشان میتوانند روی سطح آب شناور بمانند و "پایداری" بورزند و غیره)، و وای بر ما اگر با فروکشکردن موج هیجانات انتخاباتی "به انتظارِ" برآوردهشدنِ هریک از این مطالبات بنشینیم.
۴. رأیدادن یا رأیندادن صرفاً درآمدنی بر یک منظومهی بلندست و بازی تازه شروع شدهست. باید بتوان ضمن حفظ تفاوتها به کنش جمعی رسید. تفاوت در موضع انتخاباتی ما را از اشتراک در سرنوشت معاف نمیکند. آیا میتوان به آن کنشِ جمعی فکر کرد که ضمن استقلال و تفاوت به اشتراک میرسد؟ آیا میشود خود تفاوت را به اشتراک گذاشت؟ آیا میشود رأیدادن و رأیندادن را، توأمان، به امکانی برای کنشِ جمعی واحد بدل کرد؟ آیا میتوان بر موضعی اقلیتی و متفاوت پای فشرد اما نقابی جمعی و عام بر صورت زد؟ آیا، بهبیانی دیگر، آن یگانه کنشِ سیاسی معنادار، آن یگانه بخت برای تغییر اوضاع اجتماعی مسدود و خوفآورِ ایران، اکنون، دستیافتن به وحدتی متکثر نیست؟ آیا میشود برای تثبیت تفاوتها و عملیکردنِ مشیِ سیاسیِ متفاوت وارد سازوکاری جمعی، انتقادی، و پیگیرانه شد؟ آیا میشود تفاوتها را سوختبارِ عملی متشرک ساخت؟ آیا میتوان صرف نظر از تفاوتهای واقعاً موجود به گشودگیها و مجراهایی تازه و مشترک چنگ انداخت و با تقویت و گسترشدادنِ همین گشودگیها و مجراها مجالی برای تفاوتزایی و تفاوتسازی به دست داد؟ آیا میتوان در بستری مشترک تفاوتهای آینده را دستمایهی آیندهای متفاوت ساخت و آیا میتوان با هدفگیریِ تفاوتهای آینده در آیندهای متفاوت بستری مشترک را برای اینجا و اکنون احداث کرد؟ آیا میتوان آینده را به کمک طلبید و با نیروهای بالقوهی تفاوتآفرینِ آن امر مشترک را، اکنون، اینجا، تجسم بخشید؟ آیا میتوان با ضربهدستِ شبحِ آینده ساختارِ درهمتنیده و سرسختِ اکنون را در هم شکست و راههای هزارشاخه را برای جریانهای هزارپاره باز کرد؟ آیا میتوان با اطمینان از تفاوتی که ماها در هر آیندهی معهودی با یکدیگر داریم، امروز، اینجا، به یک ضمیرِ "ما"ی ریشهای دست یافت؟
https://www.facebook.com/notes/ali-sobati/پس-از-صندوق/۱۰۱۵۱۶۴۲۴۶۶۸۶۷۴۱۰
۵۵۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۲
|