یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اعتدال به جای"عدالت"! - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : پنهان‫

عنوان : فرمول ‫خطی
‫جناب صبوری یعنی حداقل درصد تعداد کارگران هر کشوری باید طبق نسخه و معادله ‫خطی شما ثابت و برابر ۱۰۰ منهای تعداد ‫خرده بورژواها منهای دوبرابر بورژواها میباشد (۱۰۰−۲ب−خب) باشد. آیا شما خود این حکم و نتیجه را قبول دارید؟ ‫من که این فرمول ‫خطی را برای ایران و چند کشور بکاربردم، جواب قانع کننده ای بدست نیامد.

۵۵٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣۹۲       

    از : صبوری

عنوان : برای پنهان
خدمتتان عرض کردم که قراگوزلو مارکسیست است و تحلیل هایش مبتنی بر تئوری های مارکسیستی است. باید بالای مقالاتش بنویسد برای کسانی که به مبارزه طبقاتی به مفهوم مارکسیستی باور دارند.
صورت مسئله را عوض نکردم مطابق تعریف مارکسیستی برایتان نوشتم که آدم سلف امپلوی (برای خودش کار می کند) خرده بورژوا نیست حرده بورژوا در مقیاس کوچک مالک وسایل تولید است و از ارزش اضافی کار دیگری بهره می برد اما این به مقداری نیست که تولید سرمایه گذاری مجدد شود re-invest-.بنابراین جامعه ای با ۳۰ میلیون کارگر و ۵۰ میلیون خرده بورژوا و ۲۰ میلیون بورژوا ممکن نیست چرا که برای
۲۰X۲=۴۰
۵۰X۱=۵۰
چنین جامعه ای حداقل ۹۰ میلیون کارگر باید داشته باشد.
جامعه ای که ۲۰ میلیون بورژوا دارد جمعیت کارگرش باید بطور منطقی بالای ۲۵۰ میلیون باشد چرا که در مارکسیسم بورژوا معادل پولدار نیست
۵۵٣۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣۹۲       

    از : ‫پنهان

عنوان : ‫برنامه ای آرمانی و ایدهال ولی غیر عملی
‫باتشکر، ‫جناب صبوری،
‫ولی تعریف بورژوازی حتا در انگلستان و فرانسه یکسان نیست. رشد و توسعه و تحول معنایی این واژه در اروپا و این دو کشور بسیار آموزنده است. متأسفانه هم استاد و مراد عزیزتان و هم شاگردان و هوادارانشان، چندان توجه ای به این واژه های عاریت گرفته شده ندارند و مسائل و برنامه های خودرا حول و حوش واژگان و معانی تعریف و بازسازی میکنند که ‫غالبن نه ملموس، نه قابل استفاده و نه باظرفیت و نه کارامد و نه توانا و نه عملی است. در اثر بی ظرفیتی و ناکارامدی ‫طرحها و پیشنهادات، مجبورند کل صورت مسئله را عوض کنند. منباب مثال، خود شما مسئله را عوض کردید و تعداد کارگران را ‫ناگهان از ۳۰ میلیون به ۷۰ میلیون تغییر دادید.... لینک زیر از ویکیپیدیا عمق و اهمیت و کاربرد درست، و تعریف مورد نظر ‫هر واژه قبل از نوشتن مقاله را الزامی میکند.

In English, the term "bourgeoisie" is often used to denote the middle classes. In fact, the French term encompasses both the upper and middles classes,[citation needed] a misunderstanding which has occurred in other languages as well. The "bourgeoisie" consists of four evolving social layers: "la petite bourgeoisie", "la moyenne bourgeoisie", "la grande bourgeoisie", and "la haute bourgeoisie".

La Petite Bourgeoisie

The "petite bourgoisie" consists of people who have experienced a brief ascension in social mobility for one or two generations.[citation needed] It usually starts with a trade or craft, and by the second and third generation, the person may have risen to the ranks of the "moyenne bourgeoisie". This class would belong to the British middle middle class and would be part of the American lower middle class. They are distinguished mainly by their mentality, and would differentiate themselves from the proletariat. Professions of this class would include artisans, small traders, shopkeepers, and small farm owners. They are not employed, but may not be able to afford employees themselves.

La Moyenne Bourgeoisie

People who belong to the "moyenne bourgeoisie" have solid incomes and assets, but without the aura of the "grande bourgeoisie". They tend to belong to a bourgeois family that has been bourgeois for three or more generations.[citation needed] Some members of this class may have relatives from similar backgrounds, or even have aristocratic connections. The "moyenne bourgeoisie" would be the equivalent of the British and American upper-middle classes.

La Grande Bourgeoisie

The "grande bourgeoisie" are families that have been bourgeois since the ۱۹th century, or have been bourgeois for at least four or five generations.[citation needed] Members of these families tend to marry with the aristocracy or make other advantageous marriages (advantageous, like all marriages in all social classes). This bourgeoisie has a large historical and cultural heritage, which has accumulated over the decades. The names of these families are generally known in the city where they reside, and their ancestors have often contributed to the region"s history. These families are respected and revered. They belong to the upper class, and in the British class system would qualify as "gentry". In the French-speaking countries they are sometimes called "la petite haute bourgeoisie".

La Haute Bourgeoisie

The "haute bourgeoisie" is a social rank in the bourgeoisie that can only be acquired through time. In France, it is composed of bourgeois families that have existed since the French Revolution.[citation needed] They hold only honorable professions and have experienced many illustrious marriages in their family"s history. The cultural and historical heritage are large, and their financial means are more than secure. These families exude an aura of nobility, which prevents them from certain marriages or occupations. Due to circumstances, the lack of opportunity, and political regime, they have not been ennobled, and remain simply "bourgeois". These people nevertheless live a lavish lifestyle, enjoying the company of the greatest artists of their time. In France, the families of the "haute bourgeoisie" are referred to as "les ۲۰۰ familles", a term which was coined in the first half of the ۲۰th century. Michel Pinçon and Monique Pinçon-Charlot have studied the lifestyle of the French bourgeoisie, and how they boldly guard their world from the "nouveau riche" or "new money".

In the French language, the "bourgeoisie" is almost designated as a caste by itself, even though social mobility into this socio-economic group is possible. Nevertheless, the French term differentiates itself from "la classe moyenne", which consists mostly of white-collar employees. This is where further confusion arises, as the English language does not make this separation when referring to the different layers of the middle class. To complicate things further, a "bourgeois" may appear to have a white-collar job, when in reality they hold a "profession libérale", which "la classe moyenne" in its definition is not entitled to.[citation needed] Yet, in English the definition of a white-collar job encompasses the "profession libérale". As the world becomes globalized and society moves towards a corporate one, "la bourgeoisie" in its pure form has become a somewhat outdated term,[citation needed] which requires a more up-to-date definition.
۵۵٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣۹۲       

    از : صداقت

عنوان : «مارکسیست» های خودخوانده
این «مارکسیست» های خودخوانده چطور میتوانند خود را مارکسیست بدانند که تا قبل از این «مقاله تحلیل طبقاتی- مارکسیستی استاد» شان از وضعیت طبقاتی جامعه و سرمایه داری بودن ج.ا. و رفسنجانی و روحانی و تمام جناح های رژیم خبر نداشته اند؟ یک ذره صداقت.....
۵۵٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣۹۲       

    از : سوسن ش

عنوان : فراکسیون در حزب لنینی
رفقا خسته نباشید
من مقالات دکتر را دنبال می کنم و کامنتها را هم میخوانم و با اشتیاق و علاقه دنبال می کنم و هم از مقاله و هم از کامنتها یاد می گیرم و به بحث های دموکراتیک احترام میگذارم و معتقدم که طبقه کارگر بیش از هرطبق دیگر اجتماعی از دموکراسی دفاع میکند. در اینجا میخواستم نظرم را درباره حزب لنینی بیان کنم. البته خود دکتر در مقالات سازمان یابی به این موضوع توجه دقیق کرده اما من میخواهم این نکته را بگویم که بر تلاف نظر دوست محترمی که دیکتاتوری پرولتاریا را در یک حزب بسته تعریف کرده باید بگویم که :
الف. دیکتارتوری پرولتاریا چنان که مارکس در نقد برنامه گوتا گفته یک شیوه حکومتی کارگران و زحمتکشان است و برخلاف نظر سست و نامربوط آقا یا خانم باران ربطی به فراکسیون های حزبی ندارد.
ب.در حزب بلشویک تا زمانی که لنین زنده بود فراکسیون های مختلفی فعال بودند و پدیده ای وجود داشت که ما از آن تحت عنوان سنترالیسزم دموکراتیک یاد می کنیم. دکتر قراگوزلو هم دردو سه مقاله خود از جمله در نقد موضع گیری ضد لنینی نوام چامسکی به این موضوع مهم توجه کرده و مقاله خوبی نوشته است که در همین سایت اخبار روز موجود است.همچنین نقد دکتر نسبت به رزالوکزامبورگ و دفاع از حزب لنینی بسیار با ارزش است و نشان دهنده بی اطلاعی الف باران است. اتفاقن من گاهی فکر میکنم که قراگوزلو خیلی خشک از حزب لنینی دفاع می کند و به نحوی مارکسیسم ارتدوکس کلاسیک را منجمد می کند
ج. من تروتسکیست نیستم اما وقایع بعد از انقلاب اکتبر نشان داد که چون حزب از فراکسیون های چپ خالی شد و توسط استالین به قهقرا رفت انقلاب شکست خورد. این حزب نیست که باید به شیوه دیکتاتوری پرولتاریا اداره شد بلکه این جامعه است که باید از طریق سلب ماکیت و با شیوه دیکتاتوری پرولتاریا بسوی سوسیالیزم برود. بعد از مرگ لنین و نابود شدن فراکسبونهای حزبی بود که انقلاب به بیراهه رفت.
د. با انتخابات نمی توان به جای رسید که به معاش کارگران جواب بدهد. انتخاباتی که حاصلش روحانی باشد همان طور که دکتر در دو میاله اخیرش نوشته در نهایت به تثبیت بورژوازی منجر خواهد شد
با تشکر از سایت اخبار روز.امیدوارم که این کامنت من بر خلاف دو کامنت دیگر منتشر شود و به پیشرفت بحث کمک کند.
س.ش
۵۵٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣۹۲       

    از : صبوری

عنوان : به ا یاران
این را که دیگر همه قبول دارند که هر گاه حکمی صادر می کنیم رفرنسی هم بگذاریم. جنابعالی می فرمائید قراگوزلو طوری فکر می کند می گوئیم سند کجاست می فرمائید همان که گفتم. آقا اگر ننوشته چطور فهمیدید؟ آیا شما هم با عوالم دیگر در ارتباطید؟
۵۵٣۵۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۲       

    از : الف باران

عنوان : ...
آقای صبوری "درخواست رفیقانه" و "اطمینان" شما با هم فاصله‌ای بسیار دارد . از شما خواسته میشود از دوگانه بودن با دیگران پرهیز نمائید . بهر صورت ، جواب شما در همان کامنت قبلی‌ آورده شده است . قبول فراکسیون در حزب بمعنی‌ ؛ نفی لنینیسم ، نفی وحدت ایدئولوژی ، نفی دیکتاتوری پرولتاریا و قبول حضور بورژوازی در حزب است !
۵۵٣۴٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۲       

    از : صبوری

عنوان : برای پنهان
پنهان عزیز ، برایت نوشتم که قراگوزلو برای کسانی می نویسد که به مبارزه طبقاتی باور داشته باشند. وی از این لنز به رخداد های سیاسی می نگرد. شما در پاسخ سوال بسیار مرتبطی را طرح فرمودید.
یک تقسیم اجتماع به طبقات پی پول و کم پول و پولدار روش بررسی مارکسیتی نیست که اگر این می بود روش حل معضل تقسیم مجدد ثروت می بود. اساسا مارکسیم طبقات را بر اساس مالک بودن یا نبودن ابزار تولید تعریف می کند . برای اینکه خسته تان نکرده باشم از خود منبع برایتان می آورم.
The petite bourgeousie are economically distinct from the proletariat and the lumpenproletariat, who are social-class strata who entirely rely on the sale of their labor-power for survival; and also are distinct from the capitalist class haute bourgeoisie (high bourgeoisie) who own the means of production, and thus can buy the labor-power of the proletariat and lumpenproletariat to work the means of production. Though the petite bourgeoisie can buy the labor of others, unlike the haute bourgeoisie, they typically work alongside their employees; and, although there are business owners, they do not own a controlling share of the means of production.[citation needed] The means of production owned by the petite bourgeoisie does not generate enough revenue surplus value to permit the accumulation of capital to be reinvested into production; unless they take extreme financial chances
خوب بدین ترتیب برای یک خرده بورژوا حد اقل باید یک کارگر و برای یک بورژوا دو کارگر کار کنند لذا در جامعه مورد نظر شما باید ۲۰X۲=۴۰و ۳۰X۱=۳۰یعنی حد اقل ۷۰ میلیون کارگر باشد. کارگر به مفهوم تولید کننده صنعتی در اینجا منظور نیست و تولید کننده خدمات هم که در ازاء مزد کار خود را می فروشند همانند معلم و پرستار و ... هم در اینجا کارگر در نظر گرفته می شوند. خوب جامعه مورد نظر شما تخیلی است مگر آنکه طبقات مارکسیتی تعریف نشده باشند.
اما چه می کنیم مجددأ در اینجا دارید اشتباه می کنید. انقلاب سوسیالیستی به یک پروسه اطلاق می شود. خوب قطعأ انقلاب سوسیالیستی از طریق صندوق رأی رخ نمی دهد. در یک پروسه اتحادی تحت رهبری کارگران متشکل رخ می دهد که در آن بخش های تحتانی خرده بورژوازی همراه کارگران هستندو هدف مالکیت عمومی بر وسایل تولید است. در این انقلاب قطعأ مرحله ای خواهد بود که کارگران از کار دست می کشند. بورژواها یک مشت ماشین آلات و ساختمان بی مصرف خواهند داشت و امیدوارم که مودبانه به مالکیت عمومی تن در دهند. بنظر من این محتمل تر از فرار آخوند ها و خانواده چند ملیونی آنها از ترس سکولار هاست. در دوران انقلاب کوآپ شکل خواهد گرفت که هسته مرکزی مالکیت عمومی بعدی خواهد بود. مراحل بعدی متناسب با هر جامعه ای متفاوت است. لحظه ای این ورزش ذهنی را تمرین کنید که برای تحقق انقلاب سوسیالیستی ابتدا یک اتحاد طبقاتی تحت رهبری کارگران باید صورت پذیرد. در این پروسه و در نهایت شکست ماشین دولت بورژوا ها قطعا فعال ها بطور اشتراکی ناگزیرند زندگی کنند این بزرگ و بزرگتر خواهد شد.
۵۵٣۴۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۲       

    از : سامان موید

عنوان : دولت ما
جناب پنهان
با سلامخیلی سخت نگیرید، اولن که سوسیالیستها به دولت غیر سرمایه داری ی به قول شما عادل باورندارند. و پرسش شما از اساس مخدوش است.سوسیالیست ها بر خلاف نظر شما به دولت برنامه و بازار نیز نظر ندارند.اما جهت اطلاع شما درهمین ایران ما به محض سلب مالکیت از همان بورژوازی محبوب و ملی شما که در نظام حاکم نمایندگی می شود براحتی می توان سوسیالیسم حداقلی را تحقق بخشید.
شما بروید دنبال بورژوازی ملی و به حسن روحانی تکیه دهید. خدا را چه دیدی شاید فرجی شد؟
۵۵٣۴۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۲       

    از : پنهان‫

عنوان : جزئیات طرح ‫برنامه و بودجه دولت عادل و غیرسرمایه داری شما
جناب صبوری،
‫فرض کنیم همین امروز شما و حزب شما رئیس و سکاندار و حاکم سیاسی یک کشوری با ۱۰۰ میلیون جمعیت با آرا و عقاید و درامدها و تبارها و مذاهب و هویت های متفاوت شد. فرض کنید مطابق تعاریف استاد و مرادتان، گرچه که "درک مفاهیم آنها برای همه کس نیست، ۳۰ میلیون کارگر (فرودست)، ۵۰ میلیون خورده بورژوا (متوسط() و ۲۰ میلیون بورژوا (فرادست) داشته باشید. سرمایه اولیه و نرخ بیکاری‫، و یا حتا هر فاکتور از قلم افتاده دیگری، ‫برای تمام طبقات را هر طور که دوست داشتید فرض کنید. بفرمائید ‫جزئیات برنامه عملی،‫ برنامه سیاسی−اقتصادی و "چه باید کرد" شما برای رسیدن به حکومتی ‫با ایده الهای شما چیست؟

۵۵٣۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست