از : امیر آمویی
عنوان : در بارهی موشهای ما!
آقای حمید آقایی
با سلام. این خبر زیر باید برای شما جالب باشد! لینکش را داده ام. خوب اگر موشی را بتوان از فقط یک قطره خون ساخت، چرا انسان را نشود؟ البته واقعا خطرناک است در دست دشمنان بشریت و شادی بخش است در دست دوستان بشریت. البته می دانم شما ساختن انسان را به معنی دیگری به کار برده اید! اما ...
http://www.bbc.co.uk/persian/science/۲۰۱۳/۰۶/۱۳۰۶۲۷_mgh_mouse_blood_clone.shtml
آمویی
۵۵۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : تأملی بر محتوای پاسخ اقای حسن آقائی
حمید اقائی
هدف من از این یادداشت تأکید بر این بود که هیچ مکتبی ادعای ساختن و تربیت انسان را نمی تواند و (بنظر من) نباید داشته باشد.
این مسئولیت در درجه اول متوجه خود انسان است.
و اگر در فرمولبندی آن موفق نبوده ام، ایرادی به جوهر این پیام نیست بلکه به بضاعت من باز میگردد.
تیتر یادداشت را نیز به این علت انتخاب کردم و از فعل "نمی توان" استفاده نمودم که نشان دهم که اراده گرایی در این راه ممکن است به نتایج هولناکی بینجامد.
البته بسیار طبیعی است که انسان در پروسه "حیات و کار" دائما خود را تغییر می دهد و می سازد. اما بقول هانا آرنت این شرایط انسانی است که پروسه رشد و تکامل انسان را شکل می بخشد و معنا می دهد.
پروسه ای که مسئول اصلی آن فقط و فقط خودِ انسان است.
موفق باشید
• خیلی ممنون
• اجازه بدهید همین نوشته شما را مورد تأمل قرار دهیم:
حمید آقائی
هدف من از این یادداشت تأکید بر این بود که هیچ مکتبی ادعای ساختن و تربیت انسان را نمی تواند و (بنظر من) نباید داشته باشد.
• ظاهرا در کشور ما سخنگویان به تنها چیزی که توجه ندارند، آجرهای اولیه سخن بطور کلی اند که مفاهیم نام دارند.
• ادعا به چه معنی است؟
• ادعا به حکمی اطلاق می شود که به عنوان حکم حقیقی و یا به عنوان حکم منطقی معتبر برای عموم و معتبر در همه جا مطرح می شود، ولی حقیقت آن و یا همه جا صادق بودن آن هنوز اثبات نشده است.
۱
• این بدان معنی است که هر مکتبی و هر کسی می تواند هر ادعائی را نمایندگی کند.
• درست به همین دلیل حکم اول شما درست نیست.
۲
• وقتی هادی غفاری و نه فقط او، ادعا می کند که می خواهد جهان را «با منطق مسلمان کند»، چرا نباید مکتب مفروضی «ادعای ساختن و تربیت انسان را» نتواند بکند و بدتر از آن نباید بکند؟
۳
• اگر ادعای شما مبنی بر نهی از «ساختن انسان» را به ترفندی بپذیریم، نهی از «تربیت انسان» را به هیچ ترفندی نمی توان پذیرفت.
• بویژه در زمانه ای که بنی بشر وحشی ترین و درنده ترین ددان را با موفقیت تربیت می کند.
• انسان که بالاخره هر چی باشد، تربیت ناپذیرتر از ببر و پلنگ و فیل و نهنگ که نیست.
۴
و (بنظر من) نباید داشته باشد.
• شما مخاطب خود را مرتب نهی از ولونتاریسم (اراده گرائی) می کنید.
• ولی در سنت رطب خوار قهاری بسان ولونتاریستی رفتار می کنید و مرتب امر به معروف و نهی از منکر می کنید.
حمید آقائی
این مسئولیت در درجه اول متوجه خود انسان است.
۱
• کدام مسئولیت؟
• ساختن و یا تربیت انسان؟
• مگر مکتب ها متشکل از انسان ها نیستند؟
• اگر مسئولیت ساختن و تربیت انسان به عهده انسان است، چرا مکتب باید از ساختن و تربیت انسان نهی شود؟
۲
• شاید منظور شما این باشد که هر کس باید خودش را بسازد و یا تربیت کند.
• اگر منظورتان این باشد، محتوای نظرتان آیا ایدئالیزه کردن فرد انسانی نیست؟
۳
• این حکم شما در این صورت، آیا به معنی «خواستن توانستن است!» نیست؟
۴
• «خواستن توانستن است!» آیا به معنی اولترا ولونتاریسم (اراده گرائی افراطی) نیست؟
حمید اقائی
و اگر در فرمولبندی آن موفق نبوده ام، ایرادی به جوهر این پیام نیست بلکه به بضاعت من باز می گردد.
۱
• به چه دلیل به این یقین مطلق رسیده اید که ایرادی در جوهر نظر شما وجود ندارد؟
۲
• کسی که نمی تواند منظور خود را بلحاظ فرم (بطور صوری) دقیق و درست فرمولبندی کند، چرا و به چه دلیل باید از صحت مطلق محتوای نظر خود مطمئن باشد؟
۳
• علاوه بر این، چرا و به چه دلیل باید خود را پیامبر تصور کند و به بنی بشر در اقصا نقاط جهان پیام بفرستد؟
حمید اقائی
تیتر یادداشت را نیز به این علت انتخاب کردم و از فعل "نمی توان" استفاده نمودم که نشان دهم که اراده گرایی در این راه ممکن است به نتایج هولناکی بینجامد.
• خودتان ملتفت محتوای حرف های خود هستید؟
۱
• با فعل «نمی توان»، چگونه می توان نهی از اراده گرائی کرد؟
۲
• علاوه بر این، با فعل «نمی توان» چگونه می توان از «نتایج هولناک» هشدار داد؟
حمید اقائی
البته بسیار طبیعی است که انسان در پروسه "حیات و کار" دائما خود را تغییر می دهد و می سازد.
• این نظر شما بیانگر حقیقت عینی نیست.
• بلکه بیانگر حقیقت مثله، مخدوش و نیم بند است و لذا درست نیست.
• شما با اضافه کردن مفهوم «حیات»، نسبیتی را وارد نقش تحول بخش «کار» می کنید.
• معلوم نیست که حیات را از کجا صید کرده اید؟
• از مکتب ویتالیسم؟
۱
• اگر «بسیار طبیعی» بود که هر موجود زنده در «روند حیات» خود، دائما خود را تغییر دهد و علاوه بر آن بسازد، دیری بود که با طبیعت و جهان دیگری روبرو بودیم.
۲
• حیات فی نفسه نمی تواند به تغییر مدام چیزی و یا کسی منجر شود.
• حیات پیش شرط موجودیت هر موجود زنده است و نه شرط توسعه و تکامل مادی و معنوی او.
• خیلی از حشرات شاید قدمت میلیون ها ساله داشته باشند ولی هنوز نه خود را ساخته اند و نه بلحاظ ماهوی تغییر داده اند.
۳
• این حکم شما مبنی بر این است که «زیستن توانستن است!» که با تجارب بشری انطباق ندارد و لذا نادرست است.
• شما حقایق عینی را تحریف می کنید.
حمید اقائی
اما بقول هانا آرنت این شرایط انسانی است که پروسه رشد و تکامل انسان را شکل می بخشد و معنا می دهد.
۱
• مطمئن اید که هانا دقیقا همین ادعا را کرده است؟
۲
• منظور هانا از مفهوم «شرایط انسانی» مشخصا چیست؟
۳
• این ادعا که «شرایط انسانی به روند رشد و تکامل انسان شکل می دهد» مشخصا به چه معنی است؟
۴
• می شود با مثال ناقابلی منظور هانا را توضیح دهید؟
۵
• شکل دادن به روند رشد و تکامل انسان هنوز چیزی نیست، مسئله معنا دادن به روند رشد و تکامل انسان است؟
حمید اقائی
پروسه ای که مسئول اصلی آن فقط و فقط خودِ انسان است.
• این کلمه قصار هم از هانا ست و یا از خود شما ست؟
۱
• مگر هانا نگفته بود، « این شرایط انسانی است که پروسه رشد و تکامل انسان را شکل می بخشد و معنا می دهد»؟
۲
• شرایط انسانی ثقیل التعریف هر چه باشد، روندی عینی است و قبل از انسان و مستقل از انسان وجود دارد.
۳
• اگر چنین باشد، چگونه می توان گفت که مسئول «اصلی فقط و فقط خود انسان» است، پس شرایط انسانی کذائی هانا چه می شود؟
۴
• علاوه بر این، اعلام کردن فرد انسانی به عنوان مسئول اصلی پروسه ساختن و تربیت خود (خودپروری) آیا به معنی نمایندگی اراده گرائی نیست ؟
• آیا به معنی نمایندگی تز «خواستن، توانستن است!» نیست؟
• این ادعا اصلا و بنا بر تجربه هر کسی درست است؟
• آیا واقعا فقط و فقط خود هر کس مسئول پروسه رشد و تکامل خویش است؟
• کودکی که در خانواده فقیری به دنیا می آید و از کودکی به جای مدرسه رفتن قالی می بافد، خود خودش مسئول رشد و تکامل خویش است؟
• درست به همان سان که فئودال زاده ای و یا بورژوا زاده ای؟
پایان
۵۵۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۲
|
از : حمید آقایی
عنوان : جوهر اندیشه من
با سلام و تشکر از زحمت مطالعه این یادداشت و اظهار نظرتان،
هدف من از این یادداشت تاکید بر این بود که هیچ مکتبی ادعای ساختن و تربیت انسان را نمی تواند و (بنظر من) نباید داشته باشد. این مسئولیت در درجه اول متوجه خود انسان است. و اگر در فرمولبندی آن موفق نبوده ام، ایرادی به جوهر این پیام نیست بلکه به بضاعت من باز میگردد.
تیتر یادداشت را نیز به این علت انتخاب کردم و از فعل "نمیتوان" استفاده نمودم که نشان دهم که اراده گرایی در این راه ممکن است به نتایج هولناکی بینجامد.
البته بسیار طبیعی است که انسان در پروسه "حیات و کار" دائما خود را تغییر می دهد و می سازد. اما بقول هانا آرنت این شرایط انسانی (human condition) است که پروسه رشد و تکامل انسان را شکل می بخشد و معنا میدهد. پروسه ای که مسئول اصلی آن فقط و فقط خودِ انسان است.
موفق باشید
۵۵۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۲
|
از : امیر آمویی
عنوان : مارکس و مصباح
آقای حمید آقایی
با درود. گفتار شما خوب است: از نظر ساختار، روانی و طول آن. اما توجه شما را به چند نکته جلب می کنم:
اول - قول مصباح یزدی در واقع نشانهی شکست کامل تربیت انسان در نظام ناسالم و مستبدانه ی ولایت فقیه است - در جایی که بسیاری از این فقها خود غرق در فساد و غارت اموال مردم و ثروتهای ایرانیان اند. وگرنه آقای مصباح غافل تر و کم اطلاع تر از آن است که او و نظایرش بتوانند حقیقتا حرکتی "درست و بر پایه ی علم و دانش" برای ساختن انسان کنند. در عین حال می دانید که در غرب عده ای مشغول ساختن انسان امروزی هستند، هم به شکل فیزیکی و هم به شکل روانی. شکل اخیرش، که مدتهاست آغاز شده، خیلی خوب توانسته انسان طراز مکتب سرمایه داری و مصرف کننده ایجاد کند.
۲- در پایان گفتارتان نوشته اید: «جهان را می توان ساخت اما نمی توان اراده گرایانه و تحمیلی انسان جدیدی را خلق کرد.» هم جهان و هم انسان را می توان با اتکاء به اراده، علم، پرورش درست و ایجاد جامعهی سالم به خوبی ساخت. این باید هدف باشد، البته نه به صورت «تحمیلی» که در این مورد درست گفته اید. در عین حال ظاهرا فکر ساختن تحمیلی انسان نیز اخیرا در دستور کار محافل نو امپریالیستی قرار گرفته و اینان کسانی هستند که تصمیم دارند، واقعا انسان مناسب زیست بردگی نوین تولید و توزیع کنند.
۳- نمی دانم که رشتهی تحصیلی شما چیست. پیشنهاد می کنم به ماهیت و موضوع "علم اقتصاد سیاسی" ، "جامعه شناسی" و "فرهنگ شناسی" توجه بیشتری کنید؛ از این جهت که، بر عکس قول شما، مارکس به کانونیترین قانون زیست و تحول «جامعه»، که عالی ترین شکل «موجود زنده» است، پرداخته است. لذا، این سخن شما را که گفته اید« مارکس به با اصالت دادن به پروسهی تولید و مناسبات طبقاتی راه را برای نوع دیگری از مطلق اندیشی و آرامانگرایی، [...] باز کرد نمیتوان پذیرفت.
۴- آقای مسعود بهبودی در مجموع درست می گویند، اما من با لحن ایشان چندان توافقی ندارم؛ کاش ایشان لحن دوستانه تری اتخاذ می کردند.
توفیقتان را آرزو دارم.
آمویی
۵۵۴۴۵ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣۹۲
|
از : ئاواره
عنوان : عنوان نامتجانس با مفهوم
نویسنده نتوانسته است ، منظور خود را که در سرتاسر مقاله موج میزند، انسان در بطن روابط جاری تولد و حضور دارد ومجرد و سفارشی نیست، خوب فرموله کند و تیتر آن هم غلط انداز از اب در آمده است.
به هـمین دلیل هـم مورد کنایه اولین کامنت گذار واقع شده است.
البته تمساح یزدی ۸۰ سال که سهل است، ۸۰۰ سال دیگر هـم با این فرضیات و مفروضات ذهـنی اش در جهان بسر ببرد، تنها میتواند اوهام ببافد ، انسان که سهل است نمیتواند فرغون هـم بسازد. انبار چاخان .
۵۵۴۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : من نمی اندیشیم، بنابرین هستم
«جهان را می توان ساخت اما انسان را نه»
جهان به چه معنی است؟
اگر منظور نویسنده از مفهوم «جهان»، جامعه بشری و تاریخ باشد، باید پرسید که سازنده جهان کیست؟
اگر نویسنده بزور شلاق، انسان را (توده های مردم) را سازنده جامعه و جهان (تاریخ) بدانند، آنگاه باید به این نیتجه برسند که انسان در روند کار و ببرکت کار ضمن تغییر موضوع کار، خود را هم بلحاظ مادی (جسمی) و هم بلحاظ فکری (روحی، روانی) تحول می بخشد.
این حقیقت امر را آقا می توانند شخصا بدون دردسر تجربه کنند:
تنه درختی را آقا می توانند تماشا کنند و چند و چون آن را تخمین زنند.
بعد تبری بردارند و بر تنه بکوبند و تأثیرات شگفت انگیز تبرزنی (کار) را در جسم و روح خود ببینند:
در روند همین تبر زدن بر تنه درخت (کار) آقا نه تنها به پوکی و سفتی و خشکی و تری تنه درخت، کوتاهی و درازی دسته تبر، تیزی و کندی تیغه تبر، شیوه درست و نادرست تبرکوبی، بلکه علاوه بر آن به صحت و سقم تصور پیشن خود از تبر و تنه پی خواهند برد و تصورات خود را تصحیح خواهند کرد، یعنی خود را بلحاظ فکری تغییر خواهند داد.
۵۵۴٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣۹۲
|