سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یک گاز گرفتن و دو روایت - عبدالقادر بلوچ

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ‫البرز

عنوان : پُز های هفت من، یک غاز، هارواردیهایی چون
‫راحیل عزیز، ممنون از نوشتار‫ سرشار از محبت شما. ‫گمان میکنم، اگر نوشتار خود را قبل از ارسال مطالعه کنید، فهم مطلب ارسالی، برای خواننده مطلب آسان تر شده، و شما آنگونه فهم و درک خواهید شد، ‫که منظور نظرتان ‫بوده است.

‫باری به هر جهت، حال غیر پوزش، از دست و خواست البرز‫ کار دگری‫ ساخته نیست،‫ چرا که از‫ نوشته جدید شما، دریافتم، که شما دنبال گیر دادن به نماز و روزه این یکی، و شُرب‫ خمر آن دیگری نیستید، ‫بل خسته شده اید از پُز های هفت من، یک غاز، هارواردیهایی چون من، که [ماتریالیسم[ دیالکتیک‫]] را هم با صبحانه، هم با ‫نهار، هم با شام، و هم با دیگر چاشتهای میانه، صرف، و بدتر از همه آنکه، صرف آن را، به دیگرانی چون شما (که اصلا از این قبیل عشوه ها بیزارید) توصیه میکنند.
‫اما باور بفرمائید‫، بس که من و هارواردی های دیگه، سنگ مارکس و ورثه را به سینه زدیم، حداقل، من یکی دیگه از این تیپ سنگها بیزار شده ام‫. حالا دارم، دربدر دنبال یک سنگ جدید برای به سینه زدن میگردم، چون از قدیم گفته اند «سنگ خود به سینه زدن، نشانه خودخواهی است!!!!!».
همین، ‫یک متر این ورتر یا آن ورتر، سرزمین مقدس گربه ای شکلمان، ‫همه دارند فقط سنگ تولیدی خودشان را به سینه می زنند. ‫همه ‫‫شاهدند که چقده افلاس و نکبت از سر روی این مردمان‫ میباره،‫ آخه، بس که خودخواهند، این «لامذهبها».

‫زمانی، در آن دور دستهای دور، بودند،‫ مردمانی از جنس آشنا و غیر آشنا،‫ که‫ از باب مزاح، «معلم»‫ خطابم می کردند. ولی از جایی که دیدند «این امامزاده ملجأ هیچ معجزه ای نیست» خوشبختانه ترک عادت کردند.
‫اما اینکه، مثلا پیشنهاد میکنم، مطلب را قبل از ارسال، ضمن نوشیدن یک لیوان و شاید یک پارچ آب نه چندان گرم و نه چندان سرد، مطالعه کنیم، نه از سر حس معلمی، بل از سر حس دلسوزی (دلسوزی برای خواننده مطلب)‫است‫.
‫البته درهم و برهم نوشتن محاسنی هم دارد، حُسن اول و آخرش اینکه، هر جا گیر ‫بود، میشه با «صداقت تمام» گفت، «آی بابام هی، شما هم که همه اش، مرا کج متوجه میشی، یه دوزاری درست همراهت نیست»

‫مرقوم کرده اید «بقول صمد آقای خودمان، دروغ چرا...». البته امکان هم دارد من اشتباه کنم، اما تا آنجایی که ذهن هارواردی و البرزی من قد میده، این لفظ «دروغ چرا، تا ق..آ‌ آ آ آ‫» ‫تکیه کلام مش قاسم غیاث آبادی که یکی از شخصیتهای داستان ذیقیمت، شخص شخصیص آقای ایرج پزشکزاد، به نام «دائی جان ناپلئون» است.
‫ضمن ستایش فروتنی شما، اگر نوشتار ‫سابق و کنونی من اسباب رنجش و کدورت خاطری شده، بر البرز ببخشایید، که جز ‫سعادت و آرامش خلق، آزی به دل ندارد.
۵٨۲۲٣ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣۹۲       

    از : راحیل

عنوان : دیپلم رایگان دانایی
جناب البرز که شایسته دیده اید پیامی برای من بگذارید، متشکرم. اجازه بدهید متقابلا شما را بهمطالعه دقیق و با حوصله پیام کوتاهی که نوشته بودم، دعوت کنم چرا که میبینم سوال مرا از آقای بلوچ شتابزده قاپ زده اید تا در مورد معادله کوتاه : به اینجا رسیده ایم چون مذهب داشته ایم و از آن پرسیده ایم،مطلب مورد نظر خودتان را بنویسید. امیدوارم مطالعه حوصله من پیامسابق من شما را متوجه کند که هدف پرسیدن ایمان یا بی ایمانی فکاهی نویس این بخش نبوده است. اصلا سوالی در بین نبوده بلکه اینجانب، بخود اجازه داده ام بگویم که خسته شده ام از شنیدن پز بی مذهبی دادن آنهایی که گمان میکنند با گفتن من به هیچ چیز ایمان ندارم یکدفعه دیپلم هاروارد به آنها داده شده و پیامبرانه علیرغم امی بودن احتمالی، صاحب کتاب شده اند. باور کنید آنقدر ازین نمونه ها در جامعه ایرانی این سالها دیده ام که جانم به لب رسیده است. بدتر ازین ادعای سواد و مافوق دیگران بودن، که بخودی خود بی آزار است و از کنارش با پوزخندی میتوان گذشت، در مواردی دیده ام فرد متوهم صاحب کتاب فوق دکترا بخاطر صرف نداشتن مذهب که گاه با عشوه ای از آن به اعتقاد به ماتریالیسم نام میبرند، بخود ااجازه اعمال قدرت هم میدهند. با تکیه به همان دیپلم خیالی. نمونه هایی که خودم در اطرافم تجربه کرده ام بسیارند و یاد کردن از آنها در این مقال نمی گنجد. البته این صحبتها کلی ست و نه شامل جناب بلوچ میشود و نه شمایی که نمی شناسمتان. من دارم درددل میکنم. اما البرز خان، که به بلندی و غرور افتخار البرز باشید، در همین پیام کوچکتان جسارتا نظری بیندازید. از نوشته آقای بلوچ طوری حرف میزنید که یک معلم از تکلیف شب شاگردش حرف میزند. اشاره به انشا و اشتباهات تاریخیش.....من چنین موضعی به خود نگرفتم و نادان تر از آن خود را میدانم که معلم مرد سپید موی پرتجربه ای توانم بود. اما بقول صمد آقای خودمان، دروغ چرا.... سلیقه که دارم، حس و احساسی دارم که بتوان بیان کنم. نوشته من به آقای بلوچ که شرمنده ام ولی آنرا نه طنز، بلکه فکاهی تلقی میکنم، بیان احساسم بود و خود را در نقش معلم و پیشتاز و ولی و راهنما ندیده ام..
۵٨۲۱۴ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : ایمان مذهبی
‫رحیل عزیز، گرچه سئوالات شما خطاب به عبدالقادر نگاشته شده، ولی از جایی که در یک سایت عمومی مطرح میشود، لازم دیدم، چند خطی در این باره بنویسم.

‫گمان می کنم، واژه نفرت انتخاب خوبی نبوده، و ‫اگر شما داستان طنز کوتاه را یکبار دیگر و با حوصله مطالعه کنی، احتمال میدهم، به ‫واژه منتخب خود به دیده شک بنگری. و اگر ما‫ از اشتباهات معدود و مختصر، ‫انشایی و تاریخی مطلب پیش رو، چشم پوشی کنیم، ‫مطلب، ‫سعی در التیام زخم رنج دیدگان دارد.

‫رحیل عزیز، از روزی که ما مردم ایران خود را مجاز به طرح، و جواب، به‫ سئوالاتی، از قبیل « [آیا] شما ایمان مذهبی [دارید] ندارید؟»، دیدیم، خود را‌‌ از نظر آزادیهای اجتماعی ‫به جایی رساندیم، که امروز رسیده ایم.
۵٨۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣۹۲       

    از : راحیل

عنوان : با عبور از تهدید
آقای عزیز که نمیدانم عبدالقادر بلوچ نام واقعی شماست یا آنرا برگزیده ید. به هر حال ترکیب آنها تهدیدی ست که در صورت هر نوع انتقاد به نوشته جنابعالی، متهم به ضدیت با خلقهای محروم و زیر ستم شوم. با این وجود پیه خطر را به جان خریده و ابراز میکنم که نوشته شما حاوی چنان نفرتی ست از موسوی و دخترانش و مادرشان، البته به جرم داشتن عقاید مذهبی که شما برنمی تابید، که این نفرت طنزی را که خواهان ابداعش در نوشته هستید، برای شخص من مشمیز کننده میکند. چرا که اگر قرار است ظلم و رنج تحمیل شده به انسانی را بخاطر ایمان یا عقیده اش زیر سیبیلی در کرده و بجایش خوش مزگی کنیم، من یکی میگویم که این بیرحمی را نمی بخشم. جای تردید نیست که شما از قلمزنی لذت می برید ولی محتاط باشید و نک قلمتان را توی چشم رنج دیدگان فرو نکنید. شما ایمان مذهبی ندارید؟ خوش بحالتان . اینهمه تکامل و پیشرفت از آن شما باد. اما نشان بدهید که عاطفه و دل نازکی شایسته یک قلمزن را نیز دارید. بخش مهمتر همین دومیست.
۵٨۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۲       

    از : صبوری

عنوان : نظرتان در خصوص عید قربان چیست
نظر مبارکتان در مورد روز توحش یعنی عید قربان که کشورهای اصلی متوحش همچون سعود الادبار و القطر البدوی و المارات الاسهالیه آنرا گرامی می دارند چیست ؟
۵٨۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : دوران طلایی
‫عبدالقادر عزیز، عیدانه جالبی نوشته ای، بخصوص قسمت مربوط به «دوران طلایی امام راحل»
عبدالقادر عزیز، ‫‫گرچه شکی در اطلاعات تاریخی شما ندارم، اما گمان میکنم، غدیر خم در جمع بخشی از‫ مردم عراق، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، هندوستان، نیجریه، گابون،‫ اندونزی و ......‫ هم طرفدارانی دارد، حالا اگر آنها عادت به نوشتن نام این روز در تقویم خود ندارند، مسئله ای است، که حداقل من یکی، از علتش بی اطلاعم
۵٨۱۴۴ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست