از : علی کبیری
عنوان : چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست!
با تشکر از گوشزد خانم نرگس. حتماً متوجه هستید که من از جنبه ی ادبی به آن داستان کلیه و دمنه اشاره نکرده ام، که ورود در چنان بحثی در خور ادیبانست و نه من که هنوز بقول مولانا " سالها باید که تا خون شیر شد."
شما پاسخ سو التان را بدرستی در دیدگاه قبلیتان داده اید. شاید با این جمع درنده خویان انسان نما باید به مصداق بیت زیر رو در رو شد:
چونکه با کودک سرو کارت فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد
شاد باشید.
۵٨۷۶۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲
|
از : نرگس ا
عنوان : با تشکر از جناب علی کبیری
ممنون از توضیح شما واقعا داستان قابل تعمقی است . منم مثل جنابعالی و بسیاری دیگر از هموطنان این داستانها را خواندم و بر این ارزشهای ادبی آفرین گفتم منتها اینکه بخواهیم از دستاورد دیگران گلیمی برای زیر پای خودمان تهیه کنیم وکار ادب را مغشوش کنیم جای حرف است شما ظاهرا منظور را بد متوجه شدید ، آقای کبیری شما زود و سخت قضاوت فرمودید بقول سعدی
گرت خوی من آمد ناسزاوار
تو خوی نیک خویش از دست مگذار
نقل است که صلاح الدین ایوبی بسیاری از بناهای تاریخی مصر را خراب کرد تا از آنها برج و باروئی برای حفظ منیت چهار روزه خودش درست کنه ، مشابهه این رفتار را در آنچه به نام ادبیات این روزها روانه بازار ورشکسته سایتها میشود به وفور میتوان دید.
با سپاس از اخبار روز
۵٨۷۵٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : داستان از این قراراست:
به زبان خودمانی، در کلیله و دمنه آمده است
در یک شب سرد زمستانی، مرد دانائی از جنگل عبور میکرد. مشاهده کرد که مردی به بوزینه ها که بر انبوه هیزم کرم شب تابی گذاشته و برآن می دمیدند، اندرز میداد که این کرم شب تاب است ولی گرما ندارد تا بکمک آن بتوان هیزم را آتش زد. ولی آن بوزینه ها به سخن راست او بی توجه بوده و بکار خود مشغول بودند. آن مرد دانا به مرد اندرز داد که اینها مشتی حیوان وحشی هستند، اگر زیاد به اینها بند کنی قصد جانت خواهند کرد. آن مرد گفت: من باید به اینها بفهمانم که با کرم شب تاب نمیتوان هیزم را آتش زد. مرد دانا براه خود رفت و در مراجعت، مشاهده کرد که بوزینه ها پیکر آن مرد را تکه تکه کرده و اجزای بدنش در جنگل پراکنده اند.
خانم نقی گرامی
این داستان بسیار آموزنده است. با بهائم وحشی و درنده ی انسان نما نمیتوان سر بسر گذاشته و با منطق، کوشش در آموزش ایشان نمود. شاید ابتداء باید از راه دیگری با آنها روبرو شد و سپس در اهلی کردنشان کوشید. تانظر اندیشمندان چه باشد.
۵٨۷۴۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۲
|
از : نرگس ا
عنوان : سوال
ای کاش یک شیر پاک خورده ای پیدا شه این شعر وکامنت آقای یاغی را معنی کنه فکر کنم به زبان رمز رد و بدل شد که فهم آن کار از ما بهتران است .
بقول" مشتی عباد" من که تاریخ جهان گشای نادری را یکبار تا ته خواندم از این نوشته چیزی حالیم نشد وای به حال بقیه، به هر حال دستتان درد نکند.لابد ادبیات پست مدرنی است و باید همینطوری قبولش کرد اتفاقا چند وقت پیش در کابل هم نمایشگاه نقاشیهای ابستره بود به دوستی گفتم آخه اینطوری نمیشه که آبستره مربوط به یک تاریخ و فرهنگ معین است و تاریخ معینی را با خود حمل میکند دوستم گفت که یک پست مدرن پشتش اگر بگذاری آنوقت خواهی دید که چطور همه چیز درست خواهد شد و دهن یک مشت آدم ایراد گیر مثل تو هم بسته میشه .
۵٨۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱٣۹۲
|
از : کریم یاغی
عنوان : حکایت
......باور میکنی..؟ یا نه...!!
۵٨۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱٣۹۲
|