سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در بزرگداشت نلسون ماندلا
چه حقایق تاریخی ای پنهان می شود؟
- امیرهوشنگ اطیابی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آرزو

عنوان : دانش یا معرفت, تفاوت در کجاست؟
آشنای گرامی,

پس از قدردانی از آنچه که با دانش ودلسوزی نوشته ای, خواهشن بگذاریم ماندلا پر آوازه و سربلند در تاریخ ماندگار شود که بی شک می شود. اما به گمانم انشای درست شما نیز ذراتی از اشتباه در خود داشته باشد. در جهان پر ماجرای جنگ سرد, شوروی هر چند ناکافی, تنها حامی فدرتمند جنبش های آزادیبخش آفریقا بود. از روزهای سیاه لمومبا تا که شبهای رنگین ماندلا چنین بود. به یاد بیاوریم,که چینی ها و متحدان آفریفایشان در موزامبیک و آنگولا با پیروی از نظریه نادرست سه جهان تا آنجا پیش رفتند که سرانجام و به ناچار با سربازان آپارتاید همسفر شدند. ساویمبی و یونینتا را به یاد بیاد آوریم. و دخالت مسقلانه, مغرورانه ی کوبایی ها را, در دفاع جانفشانانه اشان از آنگولای آزاد شده ,آنگاه در برابر اشغالگران آفریقای جنوبی را.به گمانم باور ماندلا این بود که رسالتش با پایان آپارتاید به پایان رسیده و نسلی دیگر,جوانتر باید بار سنگین را پیش برد. آنهایی که در وقت اسارت او در آزادی و تبعید می باید دانش می آموختند که شاید آموختند , معرفت را اما به گمانم باختند. قلب همیشه جوان ماندلا تا آخرین روز های زندگیی تن پیرش ,همواره همدل راستین ستمدیدگان و رنجبران بود. تو گویی پیر مرد دلی به گستردگی دو اقیانوسی داشت که در بیرون دهکده زادگاه او به یکباره هم آغوش می شدند.بیاییم تا که او را آنچنان که بود بزرگ و بزرگوار بدانیم.
۵۹٣٣۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ آذر ۱٣۹۲       

    از : بنفشه

عنوان : وفا
روزی در آغاز ماجرا قول داد که از کریس هانی بنویسد , او که فساد ناپذیر بود. ولی هنوز در انتظار وفای او به قولی که داده بود مانده ام. او که زنی بود تنها شیفته نرانگی ,تفاوت میان چه گوارا , و مزدوری چون "من" را درک نمی کرد , شیفته آبارتاید بود هراسان اما در اینجا از فلاکت سیاهان می نوشت. حالا هم جایی دیگر در غم فقدان آپارتاید ازسکواری راستین و دروغین جهان در غم مادیبا گله می کند. او نمی داند اگر سخاوت ماندلا نبود, سپاه سیه روزان سیاه , خانه زیبای او و هزاران خانه زیبای دیگر در جی - بورگ را در آتش خشم خود و به کین خواهی "هانی" به خاکستر می نشاندند. او سر انجام روزی باید بداند روزهای خوش زندگیش در کشور رنگین کمان را بدهکار است به تمامی , به سخاوت قلب مهربان مادیبا و به وفاداری "کافران" به او
۵۹٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : آشنای نا آشنا
وقتی خود حزب کمونیست افریقای جنوبی اعلام می کند که ماندلا از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست بوده، آشنای ما ظاهرا بهتر می داند:
ببینید:
«نلسون ماندلانه تنها یک عضو حزب کمونیست افریقای جنوبی که در آن زمان فعالیت زیرزمینی داشت ، بلکه عضو کمیته مرکزی حزب بود»
منبع:
نوید نو
۵۹٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۲       

    از : آشنا ...

عنوان : بمناسبت در گذشت نلسون ماندلا...
"من کمونیست نیستم اما غیر از آنها کسی ندانست که ما چه می گوئیم".
(نلسون ماندلا)
"...نلسون ماندلا کمونیست نبود و دقیقا به همین جهت نیز به ریاست جمهوری آفریقای جنوبی با توافق سفیدها و امپریالیستها رسید. وی تعهد کرد که ببخشد و به منافع اساسی سفیدها تعرضی نکند. وی تعهد کرد تنها به اصلاحات رضایت دهد، اصلاحاتی که در عین بهبود نسبی وضع سیاهان و برسمیت شناختن حقوق آنها بر روی کاغذ، منافع آتی سفیدها را که در شُرف فروپاشی بود، برای آتیه تامین کند. فراموش نکنیم که سیاهان در نظام امپریالیستی سالهای ۹۰ حق رای نداشتند و تنها در سال ۱۹۹۴ از این حق برخوردار شدند.نقض حقوق بشر و تجاوز به حرمت انسانی در مدارس آفریقای جنوبی توسط پسمانده استعمارگر تدریس می شد و به عنوان یک قانون طبیعی تبلیغ می گردید. وی کمونیست نبود و به این جهت هرگز در طی مبارزه ضد نژادپرستی درک نکرد که مبارزه بر ضد نژادپرستی ماهیتا یک مبارزه طبقاتی است و این مبارزه باید با مبارزه بر ضد اشغالگران سفید پوست در آفریقای جنوبی پیوند بخورد. آفریقای جنوبی مسکن مشترک سیاهان، سفیدها، و هندی هائی باید باشد که بطور دموکراتیک و با بخت مساوی بر مبنای یک سیاست ضد نژادی و ضد استعماری در کنار هم برای یک آفریقای آزاد و دموکراتیک و مترقی و عدالت خواه مبارزه می کنند. نلسون ماندلا علیرغم خدماتی که به مردم آفریقا کرد و مقاومتی که در طی ۲۷ سال در زندانهای رژیم آپارتاید از خود نشان داد و تسلیم نشد، نتوانست این رابطه را بشناسد و در مقابل آخرین تجاوز دشمن طبقاتی دوام آورده و تسلیم نشود. اصلاحاتی که انجام شد ظاهر آپارتاید را از بین برد، ولی نژاد پرستی و سرکوب سیاهان هنوز در آفریقای جنوبی به صورت گسترده وجود دارد و با زور اسلحه و این بار بدست سیاهپوستان صورت می گیرد و این تحولات نتوانست دست بهره کشان جان انسانها را از منابع طبیعی و ثروتها عظیم این کشور که متعلق به همه مردم کشور است کوتاه کند. نلسون ماندلا تسلیم شروطی شد که به وی دیکته کردند، و این دیکته ناشی از ضعف و نه قدرت بالائی ها بود. وی به این تن داد که تمام فنآوری هسته ای و محصولات آنرا از آفریقای جنوبی خارج کنند تا بدست مردم آفریقای جنوبی نیفتد و آنرا خدمت به صلح جهانی جلوه دادند. در حالیکه این نخستین گام و دخالت در تعیین سرنوشت خلق آفریقای جنوبی از خارج بود و نقض آشکار حقوق مردم آفریقای جنوبی را بیان می کرد. این حرکت بیان می کرد که صاحبان آفریقای جنوبی در جای دیگر نشسته اند و آنها هستند که "مصلحت" این کشور را تعیین می کنند. تسلیم به این دزدی بی شرمانه نشانه ضعف و نه قدرت حکومت جدید بود و این را استعمارگران که با سناریوی جدید آمده بودند،میدانستند. آپارتاید در آفریقای جنوبی بعد از پیروزی ارتشهای رهائی بخش در همجواری آفریقای جنوبی بویژه در زیمباوه(رودزیای مستعمره یان اسمیت) به رهبری رابرت موگابه ، بشدت ضربه پذیر شده بود. این پیروزی ها موج جدیدی از اعتراض در میان مردم آفریقای جنوبی ایجاد کرده بود. نلسون ماندلا در مبارزه ضد آپارتاید خویش که با روش گاندی با مسالمت با آدمخواران برخورد کرد و با شکست روبرو شد، ناچار گشت به مبارزه مسلحانه دست زند و این مبارزه را سازمان دهد. وی در سازمان "کنگره ملی آفریقا" بر روش مبارزه قهرآمیز تائید گذارد. دقیقا تکیه به مردم و توسل به قهر انقلابی بود که نه تنها حمایت مردم آفریقای جنوبی را بهمراه داشت، بلکه حمایت جهانی مردم را بدنبال خود آورد. همین مبارزه بود که دستآوردهای عظیمی را برای خلق آفریقای جنوبی به ارمغان آورد و آنچه امروز صاحبند نیز محصول همان مبارزه خستگی ناپذیر گذشته است. در آن زمان تضادها و رقابت ابر قدرتها در آفریقا طوری بود که آمریکائی ها و انگلیسها نمی توانستند بدون توجه به تناسب قوای جهانی عمل کنند.جنبش جهانی مارکسیستی لنینیستی روزبروز بیشتر در آفریقا نفوذ و رشد می کرد و به رویزینیستها که می خواستند سازشکاری را به جنبشها تحمیل کنند ضربه می زد و رهبری جنبشها را از دست آنها خارج می نمود. جنبشهای انقلابی در آفریقا رشد کرده بود و خلقهای فراوانی آزادیهای خویش را کسب کردند و یا در شرف کسب آن بودند.

عقب نشینی سفیدپوستان استعمارگر سیاه دل، عقب نشینی آدمخوارانی که قلبشان مالامال از نفرت ضد سیاه بود یک عقب نشینی مصلحتی برای نجات جان خود، طبقه خود و منافع اقتصادی و سیاسی خویش در آفریقای جنوبی و مبارزه با رشد کمونیسم در آفریقا بود. ایدئولوگهای بورژوا در جهان به این نتیجه رسیده بودند که دیگر ممکن نیست با توسل به اندیشه های نژادی بشود بر میلیونها سیاهپوست آفریقائی و آمریکائی تسلط داشت.آنها مصمم شدند ترکیب طبقاتی مردم سیاهپوست را بر هم زنند. از مبارزه ملی سیاهان، از مبارزه ضد تبعیض و نژادپرستی آنها که انگیزه های محکمی برای نزدیکی آنها به کمونیسم بود، یک نظام طبقاتی بسازند که در این نظم جدید سیاهانی هم حضور داشته باشند که با ورود به طبقات بالا در کنار سپیدان قرار گرفته و به منافع مشترک طبقاتی اندیشیده و در پی دفاع از آن و مبارزه با کمونیسم برآیند. مبارزه سیاهان بر ضد سفیدان که مرز مشخص مبارزه طبقاتی تا آن دوران بود،حال مخلوط می شد و به گمراهی بسیاری از مبارزان سیاهپوست بدل می گردید، زیرا آنها می دیدند که طبقه حاکمه یکرنگ نیست، مخلوطی از سیاه و سفید است و این تداخل رنگها، قدرت تشخیص را کاهش داده و کار مبارزه بر ضد نژادپرستی را کمرنگ می کرد. این سیاست را امپریالیستها در آمریکا نیز با روی کار آوردن سیاستمداران سیاهپوست و شرکت دادن آنها در بهره برداری از بهره کشی طبقه کارگر اجراء کردند.

اگر بورژوازی استعمار گر و سفید پوست آفریقای جنوبی و بورژوازی امپریالیستی جهانی به این سازش و نیرنگ دست نمی زدند، معلوم نبود بتوانند چیزی را نجات دهند. در وضع کنونی همه تجارب و سرمایه ها در دست سفیدها باقی مانده و فقر طبقاتی در نزد سیاهان است و تنها قشر نازکی از آنها می تواند خود را به طبقه بالا بکشاند و با سفیدها شریک شود. منافع سرمایه به تداخل رنگها یاری می رساند. حال طبقات و نه نژادها در مقابل هم ایستاده اند. این بار سیاهان هستند که دستور می دهند ده ها کارگر سیاهپوست معادن الماس آفریقای جنوبی را به گلوله ببندند. وقتی سیاه سیاه را می کشد دیگر جائی برای تبلیغات ضد نژادپرستی و بسیج راحت تر مردم بر ضد استعمارگران و استثمارگران سفید پوست باقی نمی ماند. نلسون ماندلا از آن جا که کمونیست نبود، از آنجا که که به مبارزه طبقاتی اعتقادی نداشت، از آن جا که لیبرالیسم را روش سیاسی خویش کرده بود، از آنجا که تحولات جهانی و تغییرتناسب قوا به نفع رقیب امپریالیسم بارقه امید را در دل وی نابود کرده بود، به سازش تن در داد و به مردم توصیه کرد برای خالی نبودن عریضه، برای گذاشتن در کوزه ی آب و خوردن آب کوزه، مرجح است فراموش نکنیم که بی ضرر است، ولی ببخشیم که نبخشیدن ضرر دارد...."
۵۹٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست