سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ماندلا قدیس نبود، او معلم مبارزه رهایبخش بود - اردشیر زارعی قنواتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : برای رفع سوءتفام
دوباره سلام جناب بزرگمهر عزیز
از اینکه به اخبار روز سر زدید و کامنت مرا دیدید تا دوباره مطالبی را یادآوری کنید خوشحالم چون منطق قضیه روشن تر گردید. اولا لطف دارید که چند بار نوشته های من را خوانده اید تا ذهن بازتری برای قضاوت داشته باشید. دوم اینکه توضیح شما در خصوص ارسال ای میل نیز که ظاهرا نشانی من به صورت غیبی یا آدرس اشتباهی وارد لیست شما شده بود و شما مرا نمی شناسید نیز نگرانی بنده را نسبت به سوتفاهم پیش آمده بر طرف کرد. سوم اینکه شما بر یک موضوع عام که همانا سرقت ادبی و نقض حقوق مولف است اشاره کرده اید و بعد آن را به بنده هم چون یک سیلی چسبانده و بعد هم می گویید که منظورم شخص شما نبود و هیچ توهینی نکرده ام. اینکه در کامنت اولتان می گویید "در موردهایی که کار این نویسنده را در بر می گیرد ..... گونه ای دزدی ادبی و اندیشه به شمار می آید" نمی دانم دیگر چه توهین واضح و روشن تری می تواند گفته یا نوشته شود که شما از پذیرفتن آن اجتناب کرده اید. جناب بزرگمهر لطف کنید و کامنت اول خودتان را حداقل به دوستان قابل اعتمادتان نشان دهید و از آن ها بخواهید که آیا در این کامنت توهین شخصی به کار رفته است یا نه چرا که به نظر می رسد شما هنوز قائل به اتهامی که زده اید نیستید. در مورد سایت اخبار روز هم اگر این دوستان خود صلاح بدانند در خصوص رویکردشان که به قول جنابعالی هم چون "مغازه نخود لوبیا فروشی" بود و حالا تغییر کرده است خود پاسخ می دهند و به بنده دخلی ندارد. بنده نه مخترع هستم و نه مکتشف که از خود خبر بسازم و به ناگزیر بعد از وقوع رخدادها و یا اظهارنظرهای اشخاص هدف یا تاثیرگذار در موضوع حول آن تحلیل نوشته ام که فکر نکنم در هیچ جای دنیا و روزنامه نگاری مدرن اتفاقی غیر از این قرار باشد بیافتد. نقل قول هایی که بنده در مطالبم استفاده می کنم معمولا در گیومه یا پرانتز قرار می دهم که حداقل شما باید بدانید که این سخن فلان شخص است که گفته و منتشر شده نه اینکه درگوشی با بنده در یک جلسه خصوصی بیان کرده باشد. شما هم چنان اصرار دارید که چند مطلبی که از من خوانده اید نشانه یی از نوعی گرته برداری یا همان سرقت ادبی در آن بوده است به دلیل اینکه بنده همان گونه که در مورد ماندلا توضیح دادم که به ناچار با چند روز تاخیر نوشته ام در دیگر موارد بلافاصله شاید چند ساعت و حداکثر یک روز بعد از انتشار خبر بنده تحلیل خود را ارائه داده ام. چنانچه شما در تمام مطالب بنده حداقل آن دسته که در اخبار روز منتشر شده و در آرشیو این سایت قابل دسترسی است گشته و تنها یک مورد را خلاف این پیدا کنید بنده در همین جا تعهد می دهم که کار نوشتن را کنار گذاشته و به نخود لوبیا فروشی بپردازم. در ضمن هر مطلبی را که شما دست بگذارید حاضرم ای میل اول آن که برای روزنامه مستقل داخلی ارسال شده برای اخبار روز فوروارد کنم تا با تطبیق زمانی انتشار خبر و رخداد با نوشته بنده، سره از ناسره قابل تشخیص باشد. از من خواسته اید در مورد اصل موضوع سرقت ادبی بیشتر بیاندیشم که هر چند جای تعمق دارد اما به حضورتان می رسانم بنده در طول چند دهه کار روزنامه نگاری خود همیشه از کسانی بوده ام که نسبت به کپی برداری یا همان سرقت ادبی هم اینکه حساسیت داشته و هم اینکه به صورت رسمی حداقل در سطح امضای اعتراضی نسبت به این مبحث فعال بوده ام. من برای دغدغه شما نسبت به حق مولف و عدم سرقت ادبی احترام قائلم و امیداورم شما نیز هر وقت خواستید جدا از طرح یک بحث کلان به صورت مصداقی و هدف قرار دادن یک شخص وارد این موضوع شوید حداقل مستند و واضح بنویسید تا حداقل مخاطب بی طرف قدرت قضاوت را داشته باشد. از اینکه برای بنده "سطح" هم تعیین کرده اید سپاسگذارم هر چند که آنان که مرا از نزدیک می شناسند می دانند که همیشه گفته ام من همان کولی خانه بدوشی هستم که تنها با کوله پشتی ام در سفرم بی هیچ ادعایی، بی سطح و بی سطح تر از آن که جایگاه خاصی برای خود قائل باشم اما اینکه جواب دادم بیشتر برای این بود تا این فرهنگ زشت اتهام افکنی که در بین ما ایرانیان مد روز شده و دیگر هیچ مذمومیتی ندارد تا حدودی حداقل محدود شود. از دوستان عزیزی چون پیروز و آرزو نیز که نسبت به بنده لطف داشته اند و با کامنت گذاری خود در صدد دفاع از یک اصل یا شاید دفاع از بنده تذکراتی داده اند هم بی نهایت سپاسگذارم.
با مهر به بزرگی همه دوستان
اردشیر
۵۹۴۴۴ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۲       

    از : آرزو

عنوان : به آقای بزرگمهر
با خونسردی پرسیده اید کدام اتهام. بفرمایید, این اتهام:

(در موردهایی که کار این "نویسنده" را نیز دربرمی گیرد به گونه هایی از گردآوری و ترازبندی جستارها و مانش هایی که پیش تر دیگران آن ها را درمیان نهاده اند، بی یادآوری خاستگاه آن ها برمی خوریم که اگر برای کار روزنامه نگاری سودمند نیز باشند، بازهم به این دلیل که خاستگاه های جُستارها و مانش های برگرفته از اینجا و آنجا یادآوری نمی شود، گونه ای دزدی ادبی و اندیشه بشمار می آید. در دوره ی اسفبار کنونی میهن مان که همه ی زمینه ها را دربرمی گیرد، برخی آنچنان به این کار خو گرفته اند که زشتی آن را درنمی یابند)
لطفن اندکی بزرگمهری کنید و ناپسندی این کار بی مسئولانه خود را در مورد این نویسنده بپذیرد. وگرنه مستند ,تقلبات او را بر ما آشکار کنید تا من هم با شرمندگی و پوزشخواهی از شما تشکر کنم. با بحث کلی شما مشکلی نیست, نظر شما در پای نوشته آقای اردشیر اتهامی بی سند و ناپسند است.
۵۹۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : ترجمه
هیچ کس جز پیامبران بدون سابقه و مقدمه نمیتواند معجزه بنماید و مثلا بدون داشتن سواد, فصیح ترین کتاب را ارائه بنماید. معلومات ما انباشت و حاصل دیده ها و شنیده ها و تجربیات قبلی ست که منبع خیلی از آنها را یا بیاد نمیآوریم و یا لازم به گفتن نیست. این فرق میکند با اینکه کسی ترجمه ای را بدون ذکر ماخذ بنام خود قالب کند.

زمانی جهت کمک به دانشجویان, چند نفری کتاب حرفه ای و فنی را ترجمه کردیم غافل از آنکه همکاری در موسسه دیگر ترجمه آن کتاب را بصورت جزوه دروس خود بدون ذکر منبع تهیه کرده بود. پس از آن شنیدیم که منظور ما از ترجمه و اتلاف تعطیل تابستان خود, برای آن بوده است که این شخص را رسوا کنیم! در حالی که روح ما از این ماجرا بیخبر بود. ولی در اینجا اگر کسی ماخذ مستقیم ترجمه را پیدا کرد باید آنرا رو کند وگرنه هیچ کس مادرزاد و بدون سابقه ذهنی نمیتواند مقاله بنویسد.
۵۹۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : گنه کرد در بلخ آهنگری
جناب بزرگمهر, بعنوان یک تماشاچی, حرفهای شما " ... تا اندازه ای خنده دار به نظر می آید.". گله اصلی شما از اخبار روز است که فرمودید "..در اینجا بویژه منظور من رسانه ی «اخبار روز» بود ....شما نیز یکی از میان دیگران! آنچه گفته ام را اینجا پی نمی گیرم..."

جناب زارعی قنواتی مسئول اخبار روز نیست و انتقاد شما باید مستقیما متوجه این سایت و در زیر یکی از سرمقاله های آن میآمد. اما در باره " ....شما نیز یکی از میان دیگران! آنچه گفته ام را اینجا پی نمی گیرم..." چرا پی نمیگیرید؟ شما اتهامی را وارد کرده اید و خواننده ای مانند من منتظر مدارک در باره جناب قنواتی ست تا برای خود قضاوت کند.
۵۹۴٣۲ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣۹۲       

    از : ب. الف. بزرگمهر

عنوان : پاسخ به آقای زارعی قنواتی و نیز قابل توجه «اخبار روز»
آقای زارعی قنواتی!

با سلام به شما! خوب شد من دوباره به اینجا سر زدم و پاسخ شما را دیدم. یکی دو مورد را فشرده برای شما می نویسم؛ ولی، پیش از آن این نکته در نوشته ی شما توجهم را برانگیخت و کمی شگفت زده شدم. نوشته اید:
«... من همان کسی هستم که شما در طول بیش از یکسال به طور مرتب نوشته و ترجمه های خود را برایم ای میل می کردی ...»

من بسیار کم ترجمه کرده ام و بیش تر نوشته های کوتاه؛ تا یکسال و نیم، دو سال پیش نیز بویژه پس از برقراری فیلترینگ که با کاهش بسیار خوانندگان وبلاگم از ایران همراه شد، نوشته هایم را از آن میان با ای ـ میل برای شماری از کسانی که در سیاهه ی ای ـ میلم بودند، می فرستادم. برای گاهنامه ها من بسیار کم شمار، نوشته هایی را مدتی برای یک گاهنامه ی افغانی و گاه گداری (نیز در پی اشتباه!) برای یکی دو گاهنامه فرستاده ام. گاهی نیز برخی گاهنامه ها نوشته هایم را بی یادآوری خاستگاه آن درج کرده اند که اگر دیده ام به آن ها یادآوری نموده ام. کاملن احتمال دارد که نام شما نیز در میان ای ـ میل هایم بوده و شما نیز مدتی نوشته های مرا نیز دریافت نموده اید؛ به هر رو، من کم و بیش هیچکدام را و همچنین شما را از نزدیک نمی شناسم؛ با کسی غرض ورزی ندارم و از فرستادن آن نوشته ها انتظار پاسخی نیز از هیچکس نداشته ام. به این ترتیب، اینکه در پی نوشته اید:
«... امیدوارم که انگیزه این تاختن بی مهابا به خاطر عدم پاسخگویی و برقراری دیالوگ با شما نبوده باشد که در منش اخلاقی من عدم برقراری ارتباط، ناشی از بی توجهی و اهانت نبوده و در بیشتر مواقع به جهت مشغله کاری فشرده و کمبود وقت بوده است.» هیچگونه هماوندی با انتقادم و شخص شما نداشته، حتا تا اندازه ای خنده دار به نظر می آید.

آنچه یادآوری کردم، به بهانه ی نوشته ی شما بود و در همانجا به جُستار ترازبندی نیز اشاره کرده ام که از دید من، بیگمان شما در کار روزنامه نگاری آن را بکار برده و می برید. به این ترتیب، در اینجا بویژه منظور من رسانه ی «اخبار روز» بود که از دید من، بی هیچ قصد و غرضی تا چندی پیش به مغازه ی نخود لوبیا فروشی مانند شده بود که درباره ی آن در تارنوشت خود نیز یکی دو بار اشاره نموده بودم. اکنون، خوشبختانه هم این تارنگاشت و هم تارنگاشت «صدای مردم» تا اندازه ی بسیاری دست و پای خود را جمع کرده و بهتر شده اند؛ ولی هنوز در اندازه ی آرمانی آن که منظورم چیزی حداکثرطلبانه نیست، نیستند. به آن بیش تر نمی پردازم. سخنی که در میان نهادم، انتقادی بود و هست که وضع موجود را دربرمی گیرد؛ شما نیز یکی از میان دیگران! آنچه گفته ام را اینجا پی نمی گیرم؛ بسیار نکته های ریز و درشت دیگر نیز هست که نوشتن درباره ی آن ها نیازمند نوشتاری جداگانه است.

برای چه باید به شما بتازم؟! آنچه را نوشته ام، می توان حتا درباره ی آدم های نامداری در پهنه ی فلسفه و سیاست در ایران نیز نوشت و در چارچوبی دیگر و بسیار فراتر از آنچه روزنامه نگارانی در سطح شما می نویسند، تعمیم داد که به دلیل دشواری ها و چالش های بسیار مهم تر در کشورمان و بحث برانگیز بودن آن برای شمار بسیاری که شوربختانه بخش عمده ی آن ها را در میان نیروهای با گرایش چپ می توان یافت، از نوشتن در آن باره تاکنون خودداری نموده ام. این جستار دربرگیرنده تر از آن است که من خواسته باشم به کسی، آن هم روزنامه نگاری زحمتکش در ایران بند کرده باشم. امیدوارم روشن باشد.

از اتهام سخن رانده اید. کدام اتهام؟! بخشی از آنچه در پایان نوشته ام یا در جاهای آن آورده ام، شما را بگونه ای ویژه نشانه نمی رود؛ جستاری عمومی و دربرگیرنده است که باید با آن ستیزید. هنگامی که نوشته یا اندیشه ای را از جایی برمی داری، وجدان حکم می کند که خاستگاه آن را بنویسی. در مورد مشخص خود شما، من تنها از روی این نوشته شما داوری نکرده ام. نمی گویم همه ی نوشته های شما را خوانده ام؛ من هم نیز چون شما و بسیاری دیگر از آدم های روزگار ما وقت کمی دارم و از آن گذشته به کار روزنامه نگاری به عنوان حرفه نپرداخته و نخواسته ام که بپردازم. آن چندتایی از نوشته های شما که تاکنون خوانده ام، جز یک مورد مشخص که نوشته ای نوآورانه بود، در بهترین حالت آن ترازبندی نوشته های دیگری بود که پیش از نوشته ی شما خوانده بودم. گاهی پیش می آید که دو یا شمار بیش تری آدم یک سخن را در حاهای گوناگون بگویند و بنویسند؛ ولی در این باره تا اندازه ای ورزیده هستم که بتوانم تشخیص دهم و البته روی آن پافشاری نیز نمی کنم. همیشه پیش می آید که آدم اشتباه کند.

امیدوارم دستِکم بخشی از سوء تفاهم شما برطرف شده باشد؛ گرچه، اگر جای شما باشم درباره ی جُستار در میان نهاده شده بیش تر خواهم اندیشید. پاسخ شما به دلیل هایی که در بالا آمد، این را کم تر بازتاب می دهد؛ بخشی از آن از روی برآشفتگی نوشته شده و همراه با ریشخندی ناشیانه در پایان آن است که از کنار آن می گذرم.

کامیاب باشید.

ب. الف. بزرگمهر یکم دی ماه ۱۳۹۲
۵۹۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : بیل زن
جناب بزرگمهر,
خیال داشتم زودتر این کامنت را بنویسم ولی منتظر پاسخ جناب زارعی قنواتی بودم . شما ایشان را متهم فرموده اید که بدون دادن رفرانس, از نوشته های دیگران " کپی " کرده است. همانطور که ایشان فرمودند شما بدون دادن هیچگونه رفرانس و مدرک که ادعای شما را ثابت کند چنین اتهام و توهینی را وارد کرده اید. باز هم در چنین مورد عالم گیری هرچه بگویی در جایی گفته شده است مگر اینکه کسی از خود اختراع تازه ای بنماید.
۵۹٣۹٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۲       

    از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : کاش مجبور نبودم جواب دهم
با سلام به آقای بزرگمهر عزیز
نوشته اید، هر آنچه دل تنگت می خواست یا شاید هم مفری می جستی تا تلنبار کنی تمام ناگفته هایت را بر دوش روزنامه نگاری که در ایران می نویسد و نوشته هایش به واسطه کار روزنامه چاپی و محدودیت های آن در میهن معمولا با تاخیر چاپ می شود. به شهادت همین دوستان اخبار روز تاریخ این نوشته تقریبا به دو هفته قبل برمی گردد و چند روز بعد از مرگ ماندلا نوشته شده است. اتفاقا در خصوص مرگ ماندلا بنده خیلی مایل به نوشتن نبودم چرا که بیزارم از موج های کلیشه یی نوشتن در بزنگاه های تاریخی که بعضا می تواند برداشتی چون برداشت شما را به دنبال داشته باشد. با اصرار دوستان و بعد از دیدن تعریف و تمجیدهای تقدس گونه از "قهرمان مرده" که برش های ناروایی را از زندگی مبارزاتی ماندلا منعکس می کرد به اجبار در این خصوص نوشتم. ای کاش شما توان و امکان این را داشتی تا هم زمان با طرح اتهام، مصداق های عینی ادعا را هم پی نوشت می کردی تا مخاطب به واقعیت موضوع پی ببرد. در ضمن وقتی صحبت از ماندلا می شود با توجه به هزاران مطلبی که در عرصه مطبوعاتی جهانی نوشته شد به یقین در هر مطلبی می توان تطابق و تاثیرپذیری نویسندگان از یکدیگر را هم یافت. جناب بزرگمهر عزیز فراموش نکن که من همان کسی هستم که شما در طول بیش از یکسال به طور مرتب نوشته و ترجمه های خود را برایم ای میل می کردی و امیدوارم که انگیزه این تاختن بی مهابا به خاطر عدم پاسخگویی و برقراری دیالوگ با شما نبوده باشد که در منش اخلاقی من عدم برقراری ارتباط، ناشی از بی توجهی و اهانت نبوده و در بیشتر مواقع به جهت مشغله کاری فشرده و کمبود وقت بوده است. این نوشته و بسیاری دیگر از نوشته های بنده چون در روزنامه های درون کشور منتشر می شود و بعدا نیز با لطف رفقای عزیزم در اخبار روز چاپ می شود، معمولا با تاخیر زمانی مواجه شده و شاید موجب بروز شائبه و به قول شما کپی برداری و نقض حق مولف شده است که امیدوارم این توضحیات مختصر کافی مقصود باشد. در طول چند دهه کار روزنامه نگاری به هر چیزی متهم شده بودم از جمله یکجانبه نگری، چپ روی، ضدلیبرال، ضد غرب و آمریکاستیز، اسلام ستیز، غیرملی و جهان وطنی، حامی دیکتاتورهای سکولاری چون اسد و قذافی و قبل تر صدام حسین، می دانی چرا، چون هیچگاه با موج حرکت نکردم و به قول همکاران روزنامه نگارم همیشه ساز مخالف زدم. ولی تاکنون کسی مرا به سرقت ادبی متهم نکرده بود که به این تحفه نیز از طرف شما مفتخر شدم تا در فردای روز در محاکمه افکار عمومی توسط دادستان های چون جنابعالی به عنوان یک متهم ذاتی بر صندلی اتهام بنشینم. بیزارم از ورود به بحثی که شائبه دعوای شخصی را داشته باشد هر آنچه به اجبار نوشتم تنها برای رفع اتهام و هم چنین دوری از قضاوت ناعادلانه در زمانی که به تمام واقعیت پی نبرده یی بود و بس هر چند که بنا به معذوراتی بسیاری از ناگفته ها در خصوص خودم را هم چنان در دل نگه می دارم.
با سپاس بیکران از شما و تمام تلاشگران عرصه روزنامه نگاری
اردشیر
۵۹٣٨۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۲       

    از : ب. الف. بزرگمهر

عنوان : برچینی سخن دیگران به هر آرایشی که درآید، کاری ناشایست است.
شاید این را نباید اینجا می نوشتم؛ زیرا درباره ی پدیده ای است که اگر در گذشته، محدودتر بود، امروز با گسترش فن آوری های نو در پهنه ی رسانه ای افزایشی بیمانند یافته است:
برگرفتن اندیشه و کار دیگران که چیزی فراتر از حتا دزدی ادبی در گذشته هاست؛ بازنویسی و بازگویی آنچه دیگران نوشته و گفته اند؛ بی هیچ افزوده ای از خود، بی هیچ نگرشی نو یا حتا از زاویه ای نو و شاید تنها با آرایشی دیگر!

در موردهایی که کار این "نویسنده" را نیز دربرمی گیرد به گونه هایی از گردآوری و ترازبندی جستارها و مانش هایی که پیش تر دیگران آن ها را درمیان نهاده اند، بی یادآوری خاستگاه آن ها برمی خوریم که اگر برای کار روزنامه نگاری سودمند نیز باشند، بازهم به این دلیل که خاستگاه های جُستارها و مانش های برگرفته از اینجا و آنجا یادآوری نمی شود، گونه ای دزدی ادبی و اندیشه بشمار می آید. در دوره ی اسفبار کنونی میهن مان که همه ی زمینه ها را دربرمی گیرد، برخی آنچنان به این کار خو گرفته اند که زشتی آن را درنمی یابند.

از دید من، پیکار با چنین پدیده ی زشتی پیش و بیش از همه بر دوش رسانه هاست؛ آنچنانکه به عنوان نمونه در گذشته ها چاپ و درج نوشته ای در یک روزنامه یا هفته نامه ی خوب، آسان نبود و همواره نویسندگان و منتقدان چیره دستی، مهار آن را در دست داشتند. به آسیب های دیگر چنین ولنگاری در اینجا اشاره نمی کنم؛ ولی امیدوارم به آن توجه شود.
۵۹٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست