سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

امید در بورس است - عبدالقادر بلوچ

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایکاروس

عنوان : "امید" در بورس
عبدی جان
ما راستش از این که فهمیدیم چون چاره نداریم لذا بیچاره ایم خیلی خنده امان گرفت. البت بعدا" ناراحت شدیم وقتی که فهمیدیم این همه وقت "امید" در بورس بود و ما از بورس بدمان می آمد. لذا به صرافت افتادیم که وارد این بورس شویم و الآن در به در به دنبال یک کارگزار بورس می گردیم که کمکمان کند و وقتی خوب فکر کردیم دیدیم کسی بهتر از ابراهیم نبوی نمی تواند کارگزار این بورس "امید" باشد. نمی دانم چرا برنگشته به وطن. چون گفته بود در حال آماده شدن برای بازگشت است. مگر آماده شدن چقدر طول می کشه؟ شاید منتظر نتیجه دادگاه سراج الدین میردامادی است. بگو بابا بی خیال، "امید" داشته باش. هرچه بیشتر "امید" داشته باشی، وضعت در بورس بهتر است. بیا بلکه دست ما را هم در بورس بند کنی.
۶۰۰۰۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : چه باید کرد
‫عبدالقادر عزیز، میتوانم با اطمینانی قریب به یقین بنویسم، که آنچه نوشته ای خالی از حقیقت نبوده، و شما آنچه را که، در تعزیه خوانی ریاست جمهوری ایران در حضور هنرمندان بنام کشور‫ گذشته، آئینه وار در قالب طنز منعکس کرده ای.

وقتی، نوشته ات را (که به گمانم، این بار با قدری اِسترس و تعجیل نوشته شده‫، چه خواندنش قدری دشوار بود) خواندم، همانگونه که خود نیز در پایان نوشته ات، نوشته ای خنده ای نصیبم نشد.
‫و به این فکر افتادم، شاید نویسنده(عبدالقادر) خواسته بگوید، هرچه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک.

‫و بعدتر، فکرم متوجه این نکته شد، که حالا، «چه باید کرد»، به محض خطور این کلمات به مخیله ام، یاد لنین افتادم، که گویا ایشان پس از گفتِ این واژگان و شاید قبل از آن تئوری «یک گام به پیش و چندین گام به عقب» را طرح کرده بود.

‫الغرض، بعد از توجه دادن خود به مطلب فوق، ‫آرامش از دست داده ام را، دگرباره بدست آوردم. شاید بخاطر آنکه، احساس کردم، ما مردم ایران، تنها مردم امید از دست داده جهان نبوده و نیستیم.

شاید در اشتباهم، اما گمان من بر این است، هر از گاهی که اتفاق خوش یا ناخوشی، موقتاً، تمامی دستجات اپوزیسیون ج.ا.ا را همسو میکند، احساسی از امید و تکاپو در تمامی محافل ایرانی بوضوح ملموس است.

‫کاش میشد، محافل موجود در اپوزیسیون ج.ا.ا، با کنکاشی بیشتر به فرمولی دست می یافتند، که مطابق آن، امید در جامعه ایرانی، غالباً سیر صعودی میداشت.

‫و سخن آخر اینکه، هنوز هم آنچه در جامعه ایرانی می گذرد، بعضاً ریشه در کنشهای «آن پدر و پسر» دارد.
در حداقل خود، اگر‫ «آن پسر» دست از آزار «آن پیرمرد و حکومت ملی و مردمیش» برداشته و مطابق قانون مشروطه به سلطنت اکتفا کرده بود، شاید جامعه ایرانی گرفتاریهای امروز خود را نداشته، و خانواده «آن پسر» و بسیاری دیگر از خانواده های ایرانی به جای‫ سرگردانی در ولایات غریب در وطن خود در کنار هموطنان خود زندگی می کردند.
۵۹۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست