از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : آقا و یا خانم عزیز که پشت نامی مخفی شده ای، چرا شانتاژ می کنی!؟ چرا تهمت می زنی!؟
کَس است گر، یکی جمله گردد غزل
من کی گفته ام که مبارزه ی خلق های گرامی ی ساکن ایران قبیله گرایی است!؟
خلق هایی که من همیشه حضور فرهنگی شان را ثروت ویژه ی ایران نامیده ام.
آیا واژه ها که از دهان در می آید صاحب کلام هیچ مسئولیتی ندارد!؟
آیا لیثی حبیبی را مرکز کرا نامیدن لوث کردن و به کژ راهه کشیدنِ عمدی بحث نیست!؟
من وقتی می نویسم «آذربایجان عزیز»، آن سخن از ته دلم در می آید، زیرا اعتقاد دارم ریا و چنجوری نابود کننده ی درون آدمی است. چنین آدمی در درون به روز سیاه می نشیند، چه بداند و چه نه - این سخنی علمی است و فقط نظر من نیست.
منظومه ی حماسی «صبور» من برای مردم رنجدیده ی بلوچستان است. منظومه حماسی «هاوار» من تقدیم به مادران رنجدیده ی کرد است. چند ده شعر برای فرزاد عزیز و دایه سلطنه جان دارم، که بار ها در همین نظرگاه از آنها نمونه آورده ام.
به قول البرز عزیز مگر قبیله گرا فقط در بین خلق های غیر فارس است!؟ چرا به خود شک داری!؟
من در آن کامنت از واژه ی دیگری که باید بکار می بردم خود داری کرده ام. آدم هایی را می شناسم که دارای دیدگاه های فاشیستی هستند. اینها چه ربطی به مبارزه ی حق طلبانه ی خلق های ساکن ایران دارد!؟ که حضور گوناگونی شان ثروتی است بزرگ.
آنچه من نوشته ام، داستان پردازی نیست، واقعیتی تلخ است که در جامعه ی ما وجود دارد. تو نمی توانی با شانتاژ و یورش به دیگری آنها را محو کنی.
آنها وجود دارند، می دانی.
درمان ما اتحاد است و دوستی.
این است چکیده ی سخن من.
راستی چه بر ما گذشت که این شدیم!؟
به آسانی به قضاوت می نشینیم، فضای بحث دوستانه را گِل آلود می سازیم و "شادمان" به ساخته ی خود دل می بازیم!؟
مزن بر سر راستی تیره سنگ
میالای وجدان خود را به رنگ
فراز قلم نیست "طهرانی" شدن
هنر هست لیک وجدانی شدن
بسی شرم دارم از اینگونه جدل
کَس است گر، یکی جمله گردد غزل
۶۱٨۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : چه نام دیگری به آن میتوانیم بدهیم
آقای آ. طهرانی عزیز، سعی و تلاشت جهت فریب خود بیهوده است، چه خود خوب می دانی باعث و بانی تبعیضات موجود در ایران نه بواسطه حکومت ملتی بر ملتهای دیگر، بل بواسطه وجود حکومت استبدادی است.
و استمرار حکومت استبدادی در صد سال گذشته معلول عوامل متعددی است، که مهمترین آن عبارت است از وجود و نهادینه شدن فرهنگ استبدادی نزد احاد جامعه ایرانی.
اگر غیر از این بود، تمامی احزاب، سازمانها، گروهها و جمعیتهای مختلفی که در اپوزیسیون ج.ا هستند، میتوانستند با راحتی بیشتری برای تدوین برنامه ای مشترک برای ایرانی، برای همه ایرانیان، گرد هم آیند.
اما شما و همه شاهدیم، که همه ما، هر یک به نوبه خود در قبیله خود گرد آمده، و دائم در حال کشف و زیر ذره بین بردن نقاط افتراق هستیم. در این که احزاب مختلف، طرز فکری مختلف دارند، شکی نیست.
مشکوک این است که، همه احزاب بدون استثناء در نوشتار خود، التزام خود به حکومت مردم سالاری[دموکراسی] را اعلام کرده، و خود را ایرانی و ملزم به حمایت از تمام مردم ایران میدانند، اما از نشستن در کنار احزاب دیگری که هم به مردم سالاری اعتقاد دارند و هم خود را ایرانی و ملزم به رعایت منافع ملی ایران میدانند، نه تنها ابا داشته، بل خصومتی خشونت بار نسبت به یکدیگر دارند.
اگر این شیوه عمل ما ایرانیان نمیتواند نام قبیله گرایی به خود بگیرد، چه نام دیگری میتوانیم به آن بدهیم.
آ. طهرانی عزیز، چندی پیش، تارنمای محترم اخبار روز گفتگوی جالبی با آقای عباس ولی، جامعه شناس درج کرده بود، که اگر آن را مطالعه نکرده ای، از طریق لینک ذیل میتوانی به آن دسترسی پیدا کنی.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۵۹۱۳۶
۶۱٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹٣
|
از : آ .طهرانی
عنوان : کو گوشه شنوا ؟
اقای هجری مقاله خیلی خوبی درج کرده اید، ولی کو گوشه شنوا ؟
همین اقای م .تلنگر،اول کامنت خودش را، بایک ژست روشنفکرنه شروع کرد ،در آخر هم
ماهیت مرکزگرای خودش را به اثبات رساند.آقای م.تلنگر، حدود۱۰۰سال سلطه دولت مرکزی را با حرکت حق طلب بانه مردم کورد و تورکوعرب
در یک ردیف قرار می دهید.شما هنوزدر خارج پناهنده هستی وهیچ کاره ، به حرکت مردمی ملیتهای
داخل جغرافیای ایران اهانت میکنید و تهمت ﴿قبیله گرا﴾ بودن می زنید. مگر مردم تورک و کورد
سرخپوست هستند که افکار قبیله ای داشته باشند .شما به جای پرادختن به صورت مسله ،به لوث کردن مسله پرداخته اید.!!!!!آیا می شود با افرادی مثل شما دیالوگ سیاسی برقرارکرد؟؟؟
۶۱٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹٣
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام جناب مصطفی هجری عزیز و بر همه سلام
من قصد وارد شدن به جزییات مقاله را ندارم.
ولی نکته ای که مدتهاست در ذهن دارم؛ در واقع می توان گفت تجربه ی من است را بیان می دارم تا شاید بکار آید.
قبل از هر چیز باید عرض کنم که زبان مادری من در بیست سالی که گذشت تقریبن می توان گفت نابود شده، زیرا نسل نو جوان تالش، حد اقل هشتاد درسد، دیگر زبان تالشی را بلد نیست.
زبان با آخرین نسلی که زبان مادری را بلد نباشد، می میرد. ربطی به این ندارد که میلیون ها بزرگ سال هنوز زبان را بلدند. شیشه ی عمر زبان در دست کوچولو هاست. این فقط دیدگاه من نیست، قانون است.
این را نوشتم تا بدانید که از همه ی شما بسیار خونین دل ترم.
و اما آن نکته - به تجربه پی برده ام، اغلب عزیزانی که از خلق های غیر فارس هستند و یا مرکزگرایند، اشکالی در بر خوردشان تقریبن همیشه دیده می شود و آن این است که وقتی در فضای خودی می نشینند و تصمیم می گیرند و حق طلبی می کنند - که حق طلبی شان می تواند حق و بجا باشد - ولی بخاطر اینکه در آن فضای خودی هیچ صدای مخالفی نیست، در نتیجه فضای کلی ایران را تا اندازه ای و بیشتر فراموش می کنند.
می تواند دو عقیده در کار باشد. یکی این است که کسانی می گویند: ما می خواهم به راه خود رویم و با ایران و ایرانیان کاری نداریم. خوب اینجا همه چیز مشخص است و جای بحث نیست. البته می تواند جنگ و درگیری پیش آید که آن بحثی دیگر است.
ولی اگر ما خود را ایرانی می دانیم و در پهنه ی کشوری به نام ایران حق می طلبیم، باید جَو عمومی کشور حتمن در نظر گرفته شود؛* وگرنه با دست خود و دست خودی به بیراهه می رویم و به بُن بست می رسیم.
* لطف «جو عمومی» را خاص رژیم حاکم و سیستم آن مسازید، این سخن کلی است. جو عمومی جامعه ی ایران منظور نظر است.
یعنی ما در عین دفاع جانانه از حقوق خلق های ساکن ایران زمین باید همیشه شرایط کشور را نیز با سنجیدگی ی ویژه ای در نظر داشته باشیم.
این بسیار مهم است، وگرنه با داشتن حق مسلم و سد در سدی ی خود می توانیم به بُن بست برسیم.
شاید عزیزانی بگویند: آقای حبیبی این عادلانه نیست. ما چرا باید شرایط دیگری را درک کنیم برای گرفتن حق مسلم خود!؟
این سوال و اعتراض دقیق و درست است، اما همه ی سخن نیست. زیرا من و شما وقتی در پهنه ی ایران هستیم، موظفیم شرایط کل کشور را آنطور که هست، نه آنطور که دلمان می خواهد، دریابیم؛ زیرا ما که نمی خواهیم فقط با هم جدل داشته باشیم، و بعد هر کسی برود خانه ی خود؛ بلکه ما می خواهیم ره یابیم. یعنی نتیجه ی درست بگیریم.
پس چه باید کرد؟
باید از دو سو نرمش لازم انجام گیرد تا توافق اولیه حاصل شود. وگرنه هر یک از ما چون همیشه، حرف خود را می زنیم بی هیچ نتیجه ای. برای اینکه کشور عزیز ما دچار جنگ و ویرانی و تجزیه نشود، باید حقوق خلق های ساکن ایران به رسمیت شناخته شود. زبانشان به شکلی مصنوعی نباید نابود گردد. همه ی کشور های جهان زیبایی خاص خود را دارند. ولی زیبایی ویژه ی ایران بخاطر طبیعت گوناگون و زبان های گوناگون و فرهنگ گوناگون آن است. این ثروت بزرگی است که از تاریخ به ما رسیده و باید حفظ شود.
و از سوی نمایندگان خلق ها نیز باید نرمش و همکاری لازم صورت گیرد تا به قول معروف ما به «بُرد بُرد» برسیم.
سوال: چگونه، حدود اش تا کجا باشد؟
این را باید مجلس ملی و متخصصین امر از دو سو در کمال صلح و دوستی و همیاری روشن سازند و هم به ریزه کاری ها بپردازند؛ که بحثی دیگر و بلند است و در این اندک و بیش نگنجد.
کوتاه سخن: برای یافتن راه حل عملی باید از مرکز گرایی و قبیله گرایی شدید بپرهیزیم، زیرا ما را به کوچه ی بُن بست تاریخ می برد و گرفتار هیچ و پوچ زمانه می سازد؛ که جز افسوس نتیجه ای ندارد.
۶۱٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : آزادی بیان و اجتماعات
آقای بوکانی مرقوم کرده ای، « ...تشبثاتی از این دست ملیتهای ایران را از مبارزه برای دستیابی به حقوق خویش باز نخواهد داشت...»،
از بس که همه ما نامشخص و کلی صحبت می کنیم، از چند خط نظر شما، این احساس به من دست داد، که شما اهل منطق بوده، و در پیرو عمل دنبال نتیجه مثبت ملموس، و نه شعار تو خالی هستی. درست به همین جهت چند جمله زیر را با استناد به جمله فوق شما نوشتم
این ملیتهای ایران کدامند، و هر ملتی از ملیتهای ایرانی چگونه تعریف میشود
آیا معنای واژه «ایران» در نزد ملیتهای ایران یکسان و هم اندازه درک و مفهوم میشود
آیا در شهری مانند تهران، تبریز، سنندج، اهواز، مشهد، شیراز، گنبد کاووس و.... سکنه شهر متشکل از یک ملت از ملیتهای ایرانی است، یا آنکه ساکنان تمامی شهرهای ایرانی کم یا زیاد ممزوجی از ملیتهای مختلف ایرانی است. درست مانند نام زیبای شما، جعفر رستمی بوکانی، که ممزوجی است.
این حقوقی که ملتهای ایران قصد رسیدن به آن را دارند، دارای چه مشخصاتی است.
آیا وجوه مشترکی بین حقوق ملیتهای ایران وجود دارد
آیا ملیتهای ایران در مسیر مبارزات خویش به خواست یا خواستهایی از حقوق خویش دست یافته اند
چرا مسیر مبارزات ملیتهای ایران برای رسیدن به حقوق خود طولانی شده، مثلا با مراجعه به بایگانی ادبیات مبارزات، به اشعار یا متونی بر می خوریم که از صد سال پیش در وصف زیبایی آزادی بیان و اجتماعات سخن گفته اند
چرا جامعه ایرانی در عرض و طول این صد سال گذشته، نتوانسته به آزادی بیان و اجتماعات برسد
آیا علتِ حکومتِ استبداد بر ایران، بواسطه وجود حکمرانان مستبد است، یا آنکه حکومت استبدادی در ایران بواسطه حضور افکار استبدادی نزد احاد جامعه است که به ادامه حیات حکومت مستبدین یاری می رساند
۶۱٨٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣۹٣
|
از : جعفر رستمی بوکانی
عنوان : متاسفم آقای ارجمند
شما آنجا که می نویسید " دیوارهای زبانی را تا حد اختراع ملت های ایران و ملت فارس
بالاتر می برند . آنها رسیدن به هر تفاهمی را چنان دشوار کردهاند که حاضر نیستند پیشرفته ترین و آزاد منشانه ترین طرح ها را برای حل مشکل تمرکز و تبعیض حتا
بررسی کنند ."به نفی و انکار همه نیروهای ملی ساکن جغرافیای ایران میرسید و این
واقعیت عملا موجود را تا حد یک اختراع ساختگی شاید بیگانگان پایین می آورید.
تازه به این هم بسنده نکرده ، آنها را تجزیه طلب قلمداد کرده، سد راه هر تفاهمی میدانید.
شما با کلی گویی و ردیف کردن یکسری اتهامات واهی سعی در پاک کردن صورت مسئله دارید. گرچه از پیشرفته ترین و آزاد منشانه ترین طرح ها ؟ برای حل مشکل
دم میزنید ، ولی احساسات شدید ناسیونالیسم ملت غالب در سرتاسر نوشته تان را
نمی توانید از انظار پنهان کنید و این " دم خروس " قسم های " حضرت عباسی " شما
را با اشکال جدی مواجه میکند . در یک کلام ، شما به واقعیت وجود ملیت های ساکن جغرافیای ایران اعتقاد ندارید .
ما با این ادبیات چه در دوره ستمشاهی پهلویها و چه در دوره استبداد قرون وسطایی
جمهوری ولایی آشنایی کافی داریم و تشبثاتی از این دست ملیت های ایران را از مبارزه برای دستیابی به حقوق خویش باز نخواهد داشت .
در ضمن تا یادم نرفته ، شما در ابتدای نوشته تان خود را به مثابه یکی از رهبران
" جریان اصلی نیروهای سیاسی ملی و آزادیخواه " معرفی کردهاید یا لااقل از فحوای
کلامتان این امر به ذهن خواننده چنین متبادر میشود، خیلی سپاسگزار خواهم شد ،
چنانچه از این سازمانهای ملی و آزادیخواه چند تایی را نام ببرید .
۶۱٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹٣
|
از : کیا
عنوان : موزاییکی شدن!
درست یا نا درست پدیده موزاییکی شدن کشورها "فدرال یا تجزیه" چندی استکه شکل گرفته است،تغییرات در بلوک شرق در اروپا را میتوان به عنوان مثال آورد.
آیا این در مورد خاور میانه صادق است؟
اگر صادق است و یا در حال صورت گیری است و یا فقط یک احتمال میباشد ، باید آماده آ ن باشیم و بهتر است که برای جلوگیری از حالت بد این سمت گیری را به فدرال بدهیم.
۶۱٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣۹٣
|
از : حمید ارجمند
عنوان : آقای هجری تفرقه نیاندازید !
یک مشکل سر و صدا هائی که پیرامون ملت های ایران و فدرالیسم قومی و حق تهین سرنوشت بلند شده همین است که مبارزه با جمهوری اسلامی را دچار اختلال میکند و میان مبارزان شکاف میاندازد . هم اکنون همکاری جریان اصلی نیروهای سیاسی ملی و آزادیخواه با سازمانها ئی که از ملت های ایران و حق تعیین سرنوشت آنها سخن می گویند عملا نا ممکن شده است . پس از ۳۵ سال تلاش برای جا انداختن حقوق بشر در فرهنگ سیاسی ایران ما تازه با حقوق افراد به عنوان وابستگان به یک قوم معین و نه به عنوان ایرانی روبروئیم .خودی و غیر خودی جمهوری اسلامی بس نیست میباید خودی و غیر خودی قومی و زبانی را نیز بر آن بیفزا ئیم . هر چه فریاد میزنیم ایرانیان صرفا به عنوان افراد بشر می باید بطور برابر از همه حقوق برخوردار باشند و تفاوت های جنسیتی و مذهبی و قومی از میان بر خیزد و اقلیت به معنی تبعیض از فرهنگ سیاسی ایران حذف شود دیوارهای زبانی را تا حد اختراع ملت های ایران و ملت فارس بالاتر می برند. آنها رسیدن به هر تفاهمی را چنان دشوار کرده اند که حاضر نیستند پیشرفته ترین و آزاد منشانه ترین طرح ها را برای حل مشکل تمرکز و تبعیض حتا بر رسی کنند . پاسخشان اتهام و دشنام است . ملت سازان و تجزیه طلبان در انزوایند و توده ایرانیان مانند همیشه در تاریخ خود به ایران ، به آن افسونی که در این نام نهفته است ، پشت نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد مرزهائی که با خون صد نسل ایرانیان تا همین اندازه اش نگهداری شده است دست بخورد . در منشور سازمان ملل متحد احترام مرزهای بین المللی تاکید شده است و در سر تا سر منشور و میثاقهای پیوست آن نه اشاره ای به فدرالیسم است نه حقوق سیاسی اقوام نه حق تعیین سرنوشت برای گروه های قومی یا مذهبی . در بیانیه مربوط به حقوق افراد متعلق به اقوام ومذاهب نیز همه حقوق برای افراد متعلق به اقوام و مذاهب شناخته شده است نه برای مذاهب یا اقوام . حق تعیین سرنوشت از آن ملت هاست ، ملت هائی که در اشغال خارجی یا مستعمره اند .
۶۱٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹٣
|