یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

۱۹ اردیبهشت - چهارمین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و یارانش

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سروش عبدی

عنوان : شعر کردستان
دستتون درد نکنه با این یاد آوری خوب و به موقع از فرزاد کمانگر شهید. امیدوارم مادر و بستگاه فرزاد این مطلب را بخونن. این شعر را هم حدود یکسال پیش در همین اخبار روز خوندم. با عکس فرزاد چاپ شده بود. قسمتی از اون را نوشتم و با عکس فرزاد گذاشتم زیر میزکارم، کنار بعضی عکسهای دیگه. حیلی روی من اثر گذاشت، مخصوصا انجا که میگه ... وکامیاران در انتظار بارانست، شما هم بخونیدش:
کُـردستان

جهان آزاد

صدای تلخ کلاغک
کنارپنجره ی پاسگاه
وسایه ای مفلوک،
زیرِ کلاه وحشت.
*
اینجا زمین اگر بشکافد
خون می تراود از دل خاموشِ خاک سرد
سنگ و گیاه و انسان
اینجا مچاله می شود از درد
و شهرِ روی بستر باروت خفته است

در آستانه ی توفان،
غولی عظیم و بی سروپا
ایستاده است
غولی که بی تفنگ اش، هیچ نیست،
هیچ،
جز طرح یک مترسک پوشالی،
در کوچه باغهای سنندج.

درختهای چلیپایی
با شاخه های هندسی بی برگ
میدان تیر را پُـر کرده اند.
ومیوه های عمودی
در انتهای حنجره ی ریسمان.
آویزانند.

یک جفت کفش کهنه ی بی صاحب
در آرزوی تلخ دویدن
یک گز فضای خالی،

دوپای لاغر آویزان
که عاشقانه دویدند
از حوالی تبریز، تا بهارستان
اما،
به هیچ جا نرسیدند؛
مگر به این پاییز
و این درخت، که یک شاخه ی معلق دارد.

افق، کرانه ی توفانِ ناگزیر
و کامیاران در انتظار لحظه ی موعود!

کسی در آنسوی دیوار" هوره" می خواند:
"چرا میان من وتو
هزار دریا، دریای گرم
فاصله است
چرا دو دست مرا
کسی به دست صبورت نمی زند پیوند؟
چرا زبان مرا سهره ها نمی دانند؟
چرا مسیر تمام پرندگان بهاری را
باتلاق می بلعد؟"

صدای آبی عشق
صدای صورتی لبخند
و عطر نان تنوری
در آفتاب مریوان.

هنوز،
مادر فرزاد،
در انتظار آرش خود آه می کشد
و جاده را می پاید
و زیر لب می گوید:
کسی نمی آید،
کسی نمی آید،
این بار
کسی نمی آید، همه می آیند.
و کامیاران در انتظارباران است.

بیست و هفتم ژانویه ۲۰۱۳
۶۲٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست