از : البرز
عنوان : زشتی های موجود در جامعه
آقای قنبری گرامی، اگر به یادداشتهای قبلیم توجه کنی، میتوانی بوضوح ببینی، تبعیضات موجود در جامعه را تقبیح کرده و تلاش کرده ام با انشائی تا حدِ امکان واضح شما، خودم و دیگر دوستانی که این چند خط مطلب مرا میخوانند، توجه دهم به اینکه تبعیضات موجود در جامعه ایرانی ریشه در این یا آن قوم و نژاد بخصوص ایرانی نداشته، بل تبعیضات منشعب است از استبداد و فرهنگ استبدادی غالب بر جامعه ایرانی. و سپس کوشیده ام، آشکار کنم، غلبه بر فرهنگ استبدادی از راه اتفاق اقوام و نیروهای مختلف جامعه ایرانی بر سر منشوری مشترک(قانون اساسی) امکان پذیر است
گرچه بین خود و زنده یاد جلال آل احمد هرگز سنخیتی احساس نکرده ام، اما همواره به ایشان به دیده احترام و تجلی بخشی از اندیشه مردم ایران نگریسته ام. و گمان می کنم این کمال بی انصافی به تاریخ ایران است که بنویسیم، «...بجز زنده یاد جلال آل احمد کسی تا بحال به این مسئله[زشتی های موجود در جامعه]نپرداخته...» اگر آثار متعدد متعلق به جنبش فدائی را ورق بزنیم در جای جای این آثار اشاره هایی دقیق و آشکار به تبعیضات و زشتی های موجود در جامعه شده است، در آثار حزب توده ایران، در آثار شاخه های متعدد جبهه ملی ایران، در آثار مجاهدین خلق و.... نیز به این مسئله پرداخته شده است، اصولا دینام و موتور محرکه جریانات مختلف سیاسی از آغاز پیدایششان نقد و ریشه کنی معضلات اجتماعی جامعه ایرانی در اقصی نقاطش بوده است
۶۲۵۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹٣
|
از : قهرمان قنبری
عنوان : اوباش فوتبال
جناب اریان،فرموده اید اوباش فوتبال در همه جا از این شعارها می دهند،شاید فرموده تان تا حدی درست باشد،ولی من در اینجا از روشنفکران از احاد مردمی که اوباش نیستند،و از کنار این شعارها به سکوت میگذرند بحث می کنم،وانگهی اقای عباس معروفی اوباش نیست که وقتی اقای رضا براهنی از حق تحصیل به زبان مادری حرف می زند،می گوید کسی نیست با لگد به دهان این اقا بزند، قضیه اگر اوباش یا فقط حاکمیت بود ساده بود،ولی قضیه وقتی درد ناک می شود که اکثر انسانها یا با همین اوباش و حاکمیت هم نظرند و یا ساکتند.
۶۲۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹٣
|
از : قهرمان قنبری
عنوان : فاشیسم
جناب البرز بنده نمی خواهم تمام تر و خشک فارس را با هم بسوزانم،ولی بنظر من هر کسی مسولیت دارد که در مقابل زشتی ها بایستد،این زشتی هم از جانب هر کس باشد باید نقد شود،در اینکه بجز زنده یاد جلال ال احمد کسی تا بحال به این مسله نپرداخته جای تاسف دارد،
اینکه در تهران هزاران مسجد وجود دارد، و دولت چه در زمان شاه سابق و چه حالا از ساخت مسجد سنی جلوگیری کرده،حقیقت تلخی است،البته بنده با شما هم عقیده ام که یک کلاس درس بهتر از صد مسجد است،ولی اینکه یک میلیون سنی در تهران خواستار این مسجد هستند نمی شود با استدلال من و شما جوابشان را داد،وانگهی چرا از یکی مسجد شیعی صرف نظر نمی کنند تا جایش را مسجدی سنی بگیرد،
البته مسجد یکی از پیش و پا افتاده ترین مسائل است،همانطور که می دانید ملیتها مورد ظلم مضاعف همراه با توهین و تحقیر هستند که متاسفانه واکنشی از طرف روشنفکران مرکز گرا بر نه انگیخته.
۶۲۵٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : حوادثی چون چرنوبیل و فوکوشیما
آقای قنبری گرامی، آنگونه که شما به توصیف«روشنفکر مرکزگرا» پرداخته ای، با اینکه می نویسی، «...تر و خشک...» را نباید با هم سوزاند، همه قوم فارس را توی یک کاسه گذاشته و همه را از دم تیغ شماتت به یکسان می گذرانی.
ثانیا در تهران چندین میلیونی و در دیگر شهرهای ایران، ایرانیان وابسته به ادیان و اقوام مختلف سالهاست در آرامش و صلح در کنار هم زیسته و با هم مراودات انسانی داشته اند، اما همیشه عددی گوشت تلخ در بین ایرانیان یافت شده، که برای جبران احساس حقارت خود، دست به عمل رذیلانه تحقیر دیگر یا دیگرانی بزنند.
نمیدانم چندین هزار مسجد در تهران و دیگر شهرهای ایران ساخته شده ، و چند تا از آنها از آنِ این، یا آن فرقه اسلامی است، اما میدانم تمام آن عمارتهای زیبا در غالبِ ایام سال لم یزرع و خالی از جمعیت است.
و می دانم در تهرانِ چندین و چند میلیونی و غالب شهرهای بزرگ ایران، نیازهای فراوانی به فضاهای آموزشی است، و برای جبران کمبود جا کودکان، نوجوانان و جوانان کشور بصورت نوبتی به مدرسه می روند.
و ما شاهد تمامی کمبودهایی از این دست در کشوری هستیم، که روی دریای بزرگی از معادن مختلف قرار گرفته است.
و حکومتیان ج.ا در میدانِ خالی از رقیب کشور، ثروتهای مملکت را صرفِ مصارفی چون، تأمین کمبود انرژی از طریق هسته و اتم می کنند، آنهم در کشور زلزله خیزی چون ایران، که در صورت وقوع زلزله ای با قدرت زیاد، امکان باز تولید حوادثی چون چرنوبیل و فوکوشیما در آن امری بدیهی و مسلم به نظر می رسد.
وقتی روشنفکران، پیشروان، سخنوران، اندیشمندان و سیاست ورزان کشور به جای تعمق و اندیشه برای یافتِ راهی جهت گرد هم آمدن و نوشتن منشوری مشترک برای آینده کشور، بیشتر کارشان را معطوف به این کرده اند، که مدام مانند پتک سنگینی بر سر یکدیگر فرود آیند،
مسلم و بدیهی است که حکومتیان ج.ا بتوانند، با راحتی هر چه تمامتر، هر روز بلاهای عجیب و غریب بیشتری را بر سر مردم ایران در اقصی نقاطش نازل گردانند
۶۲۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : آریا مهربان
عنوان : اوباش فوتبال از همه رنگ
اوباش فوتبال بدتر از این شعارها را هم داده اند که ربطی به ملّیت و قومیت هم ندارد. در بین طرفداران تراکتور سازی هم حتما اوباش فوتبال وجود دارند علاوه بر این که شعارهای پان ترکیستی هم می دهند که یکبار علی دایی هم رفتار آنها را مورد انتقاد قرار داده و یاد آور شد «اینجا ایران است و آذربایجان مال ایران است». در لینک زیر می توانید یکی از آن شعارها مستجن را که در استادیومی از سوی طرفداران «آبیها(استقلال)» داده می شود، بشنوید
http://www.youtube.com/watch?v=tRbgl۱LiboM
۶۲۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : قهرمان قنبری
عنوان : مسولیت فاشیسم
با سلام و تشکر از نظرتان ،روشنفکر مرکزگرا از نظر من کسانی هستند وقتی که از کنار ملیتهای غیر فارس می گذرند خود را به ندیدن می زنند،روشنفکرانی که وقتی کسی از ملیتهای غیر فارس سخنی از حقوق ملی گفت،اگر مثل اقای عباس معروفی لگد حواله اش نکرد،لااقل ساکت از کنارش می گذرد،کسی که تر و خشک اکثر فعالیت های ملیتهای غیر فارس را ارتجاعی و عقب مانده می داند،(شاید هم باشد من در مقام دفاع نیستم)ولی تا بحال از ساخت مسجدی برای سنی ها در تهران دفاع نکرده،تحقیر عریان تورکها در انظار عمومی را محکوم نکرده و بیشتر این را شوخی فرض کرده و مایه تفریح عوام که مسله ای جدی نیست!روشنفکری که همراه سیستم است در مواجه با حقوق اولیه خلقهای غیر فارس یا غیر شیعه،و این ازار دهنده است برای خلقهای غیر فارس!ای کاش حکومت از این جابرتر بود و فشارش بیشتر،ولی در عرصه عمومی توده مردم و روشنفکران خلق فارس درد و رنج ما را درک می کردند و خود جلوتر از خلقهای غیر فارس نسبت به ظلم مضاعف خلقهای غیر فارس به حکومت اعتراض می کردند. که در ان صورت این مسله فقط مشکل حاکمیت سیاسی بود،ولی همانطور که مستحضر ید در حال حاضر مسله بالاتر از حاکمیت سیاسی است و این دردناک است.
با تشکر
۶۲۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹٣
|
از : خواننده
عنوان : همه از بیسوادی ناشی می شود
به اعتقاد من، بی احترامی به اقلیت ها، از خود ندانستن آنها، توهین یا آزار آنها، برخوردِ راسیستی با آنها، همه و همه ناشی از بیسوادی است.
من فارس هستم. منتهی معتقدم که همه ما ایرانی هستیم. و در ایران اقوامِ مختلفی نظیر ترک و لر و عرب و غیره زندگی می کنند. و این چندگانگی ثروت است و نه فقر. به نظر من تقسیم انسانها به رنگ و پوست و قوم و غیره غلط است. فقط شخصیتِ انسانها آنها را به خوب یا بد تقسیم می کند.
۶۲۵۶۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : ریشه اصلی تمامی تبعیضات
آقای قنبری گرامی، می نویسی، «....روشنفکران مرکزگرا....عاجز از درک درد و رنج ما هستند....» با اینکه مقصود شما را از روشنفکر مرکزگرا درک نمی کنم، اما با رجوع به مثالهای مورد اشاره ات، به وضوح میتوانم به درک درد و رنج شما برسم.
بیاییم واقعیاتی را که شما طرح کرده ای از زوایایی دیگر بنگریم،
اقدامات اصلاحی امیر کبیر در عهد ناصرالدین شاه، پیش زمینه ای شد برای وقوع رویدادهای مشروطیت، به بیانی دیگر، در ایران قبل از مشروطیت و تا سالهایی بعد از مشروطیت، کشور دارای یک پادشاه و همه مردم کشور رعایای پادشاه نامیده می شدند، و امور کشور توسط شاه و حکمرانان محلی منصوب شاه اداره میشده است. و در دیوان پادشاهی ایران از ایام عهد عتیق، حتی در زمان برخی از سلسله های پادشاهی ترک نسب ایران، زبان پارسی زبان رسمی کشوری بوده است، تا جایی که حتی دربار عثمانی نیز مکتوبات خود را به زبان پارسی می نگاشته است.
شکی در این نیست که احساس شهروند درجه دو داشتن احساسی خوشایند نیست، برای زدایش این درد، رنج و احساس نامطلوب از جامعه ایرانی چه باید کرد،
آیا باید مطابق نسخه آقای کرمی هر یک از اقوام و ملیتهای مختلف ایرانی را اجبار به سکونت گزیدن در جغرافیایی خاص از ایران کرد، که میدانیم چنین شیوه ای نه انسانی است و نه قابل اجرا، چه در طول سالیان دراز مردم ایران علیرغم وابستگیهای قومی و ملی مختلف به علت ازدواج، محل کار و.... خیلی در هم آمیخته شده اند
یا مطابق نسخه آقای معروفی با زدن لقد(لگد) به دهان این و آن، مسائل و مشکلات کشور را حل و فصل کرد، که میدانیم قدرتمداران پیشین و کنونی ایران به وفور غیر قابل شمار از این شیوه غیر انسانی سود جسته، و نتیجه ای جز غرق شدن بیشتر در خشم و نفرت چیز دیگری عاید مردم ایران نشده است
یا مطابق نسخه تماشاچیان مسحور شیوه های استبدادی، برای نشان دادن خشم، ناخشنودی و غم باخت تیم مورد علاقه خود، با علم کردن مفاهیمی پوچ که ساخته ذهن ملی گراهای افراطی است، گروهی دیگر را مورد تحقیر زبانی و ضربات مشت و لگد کرد، این شیوه را هم سالهاست افراطیون طرفین آزموده و باز هم نتیجه ای جز غرق شدن بیشتر در خشم و نفرت چیز دیگری عاید مردم ایران نشده است
ایران بعد از واقعه بهمن ۵۷ دستخوش تلاطمهای بزرگی بود، در عین وجود تمامی آن تلاطمات، ما مردم ایران یکپارچه در برابر هجوم خارجی سال ۵۹ ایستادیم.
بررسی دقیق این ایستادگی نشان از آن دارد، که ما مردم ایران صرفنظر از وابستگی های قومی و ملی مختلف خود، در اینکه، در جغرافیایی به نام ایران زندگی می کنیم اشتراک نظر داریم،
و در این جغرافیا در کنار هم حافظ و سعدی خوانده، و از گوش سپردن به ترانه های زیبای فارسی، آذری، کردی و سه تار ترکمنی خسته نمی شویم، صدای موذنین، صدای خوش نماز پدر و مادر را به هنگام نماز صبح و شامگاه به یاد داریم،
معتقدیم نیما یوشیج با کار سترگش در عرصه شعر و ادبیات نوین ایران، نیروهای تازه ای را در اندیشه هامان آزاد کرد،
وقتی به آزادی و آزادگی می اندیشیم بی تردید به یاد زنده یادان ستارخان، باقرخان، شیخ خیابانی، قاضی محمد، حیدر عمواغلی، میرزاکوچک جنگلی، کلنل پسیان، تختی، جزنی و.....می افتیم.
اما با وجود تمامی اشتراکات برشمرده فوق، هنوز هم ما مردم ایران رزمی را که حدود بیش از یکصد سال پیش اشتراکا آغازیده ایم، به مقصد نرسانده ایم. رزممان علیه استبداد و فرهنگ استبدادی بوده و هست، استبداد و فرهنگ استبدادی که ریشه اصلی تمامی تبعیضات موجود در جامعه ایرانی در اقصی نقاط آن است.
۶۲۵۶۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹٣
|