قاسم ما، ابوبکر اونا ابوبکر ما، قاسم اونا
-
سجاد منوری
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : البرز
عنوان : از همان آغاز ذوب شده در صندوق هزارتوی ولایت فقیه بوده
آرزوی گرامی، در قامت کلام اینجانب اثری از تبلیغ برای این یا آن بُت نبوده و نیست، و آنچه از تجربه در این سی و شش سال گذشته نصیبم شده، هم مرا ترغیب می کند به اینکه، انسان کامل و بی عیب و نقص فقط در رویا و خیال یافت میشود.
همانقدری که زرادخانه ها و سربازخانه ها و لشگرهای بی نظیر و بزرگ آقای محمد رضا شاه پهلوی، توانست ایران و مردمش را به «دروازه های تمدن بزرگ» مورد ادعای شاه شاهان و خدایگان محمدرضاشاه پهلوی برساند، امیر لشگر آقای خامنه ای، تیمسار قاسم سلیمانی هم خواهد توانست رستم قرن حاضر ایران شده و ایران را به زمان حضرتِ رسول رجعت دهد.
آقای قاسم سلیمانی نه آن زمان[جنگ شوم عراق با ایران] از جنس ایرانیانی بوده که اینجانب در فرمایشاتم بخواهم، لی لی به قنداقشان ببندم، و نه حالا. ایشان با توجه به خط سیر تحولاتش، از همان آغاز ذوب شده در صندوق هزارتوی ولایت فقیه بوده، و همین امر از او متعصبی یکسو نگر میسازد و بس.
۶٣۰۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹٣
|
از : آرزو
عنوان : کیست
البرز عزیز, از خوشی بخت, یا از بدی بخت, ملی گرایی و چون فردوسی اندیشیدن (نه چون او سرودن) به دل ما که سرگشته ی سرنوشت انسان سرگشته است, لزوما احساسی مثبت نمی دهد. در تاریخ ستوده ی انسان ملی گرای ایرانی, بی تردید قهرمانانی خوابیده اند که در انسان آزاری با مردم آزرانی چون داعش برابرند. به گمان اینجانب,تاریخ مرسوم را هیچگاه آزردگان تاریخ ننوشته اند.
قاسم سلیمانی اما بسیار جوان بود که به جبهه های حماسی جنگ شوم عراق با ایران رفت, احتمال فراوان آنست که او نیز آن زمان از جنس ایرانیانی بوده باشد که شما در فرمایشت به ستایششان پرداخته ای. آنچه و آنکه او امروزست اما داستان دیگریست. از آنچه که پیداست اما آشکار است که او, آنچه دشمنانش می خواهند باشد نیست. اصولا سپاه پاسداران ایران اسلامی به ویژه سپاه قدس, تعریف صادقانه ی آن ملی گرایی ی ایرانیانیست که همواره در پی واقعیت دادن به رویای "عظمت" ایران بوده اند. آنچه اما سرداران عظمت خواه پاسداران اسلامی ایران را از دیگر ملی گرایان " روشنفکر متجدد" ایرانی جدا کرده بسیار توانمندترشان ساخته است, اشراف بی نظیر ایشان بر چگونگی ذهنیت توده های کوچه های ایرانست, توده هایی که در نگاه رقیبان به شدت خود-محور پاسداران, چه بسا مایه ی شرمساری ایرانی بودن باشند.
البرز سربلند, به گمان اینجانب, اگر اوضاع دردناک خاورمیانه همچنان بر طبق نسخه های شوم تجویزی پیش رفته و ایران را هم شعله ور کند, احتمال فروان اینست که قاسم سلیمانی, پیش از آنکه فردوسی دیگری به دنیا آید,خود شاهد زنده ی رستم شدن خود باشد. ادب و مهر شما پایدار.
۶۲۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹٣
|
از : البرز
عنوان : سره را از ناسره تشخیص داده
آرزوی گرامی، وقتی مینویسی و دعوت میکنی، «...بیایید او [آقای قاسم سلیمانی] را یک افراطی غرق شده در بلاهت مذهبی ندانیم، هرچند که او را رقیب یا دشمن بدانیم...» شاید این سخنان برخاسته از احساس شما، بتواند ثانیه هایی یادها را غافل کند از اینکه او (آقای قاسم سلیمانی) ابزار دستِ خشن ترین استبداد در تاریخ ایران است.
اما مطمئناً، ملی گرایانی «...از جنس فردوسی...» سره را از ناسره تشخیص داده، و هرگز ایشان را به حوالی مقام رستم شاهنامه فردوسی راه نخواهند داد.
اگر بسیارانی از مردم ایران، از پیر و جوان به جبهه های جنگِ تحمیل شده از جانب صدام و تحریک شده از جانب آقای خمینی، برای دفاع از مام میهن و تمامیت ارضی اش شتافته، و جانِ شیرین خود را فدای یکپارچگی میهنشان کردند،
امثالِ آقای قاسم سلیمانی، از همان آغاز، برای جامه عمل پوشاندن به شعارهای پوچ و جنگ طلبانه آقای خمینی واردِ جبهه های جنگ شدند، شعارهایی از قبیل «راه قدس از کربلا می گذرد »
۶۲۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹٣
|
از : آرزو
عنوان : کیست
قاسم سلیمانی و ابوبکر بقدادی برای ایرانی ها و عراقی هایی که در حوادث خونین تاریخ معاصر کشورهایشان دلسوزانه و ژرف کنکاش می کنند, چهرهای ی ناشناسی نیستند. بر عکس چه به خوبی یا به بدی,بسیار هم شناخته شده و انگیزهاشان کاملن زمینی و آشکار است. سلیمانی کارگری از دل پر از سنت شهرهای کویر ایران, با دست خالی به جبهه های جنگ با عراق رفت تا با پایان آن,در لباس مندرس ارتشبدی کارآزموده, با تنی پر از جراحت و روانی بیباک به خانه برگردد. هرآنکس که به جنگ ایران برابر عراق که در واقع جنگی در برابر جهانی پرتوان و باانگیزه بود و به آنچه در طی آن جنگ به شماره انبوه نسل جنگده ی آن کاهلانه نگاه کند, در واقع به آگاهی خود زیان می رساند. اینجانب نه "ایران" دوستم و نه "ملت" گرا. اما خوشبختی و آسودگی آن انسان ستم دیده ازدست بی مهر انسان ستمگر,چه در ایران و توران یا که در یونان همیشه آرزویم بوده است.اینجانب اما در این گمانم که چنانچه تاریخ نویسان آینده ایران ملی گرایانی از جنس فردوسی و نه از جنس کسانی که دیوانه ای بیگانه را در تجاوز به مام میهنشان, مشوق بودند, باشند, آنوقت قاسم سلیمانی رستم دستانی خواهد بود که از سهراب پسر کش نیز پاک تراست. برای دوستی با آگاهی خود هم که شده, بیایید او را یک افراطی غرق شده در بلاهت مذهبی ندانیم, هر چند که او را رقیب یا دشمن خود بدانیم. او یک ملی گرای ایرانیست که چون همه ی ملی گرایان ایران پس از اسلام, اندیشه شیعه را که در کهنه درخت تنومند سنت ها و آداب ایرانی عمیقانه تنیده است اندیشه ی کارزار خود کرده است.بیایید برای شناخت بهتر از او سری به محلات سکولار یا مسیحی نشین دمشق بزنیم تا از دیدن تصویر او روی تک-پوشهای جوانانشان شگفت زده شویم. در تصورات ایجانب,تحولاتی که در منطقه رخ می دهند همه چون گیاه ریشه در زمین داشته, بی ارتباط با آسمان تهیند. در برداشت اینجانب,سیاست های دولتمندان و "دولت طلبان" امپریالیست و ناسونالیست, امروز نیز چون دیروز و فردا نیز چون امروز آفرینندگان کلان فاجعه هایی هستند که جان و مال انبوهی انسان ستمدیده را پنهان از چشم کور انسان به ظاهر فرهیخته به آتش می کشد. با آرزوی پایان آن, آرزویی که گویا بی پایان است
۶۲۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹٣
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۴)
نظر شما
اصل مطلب
|