سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

داعش، القاعده، طالبان، سلاح استراتژیک امپریالیسم و ارتجاع - جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران- اکثریت (داخل کشور)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : م. ارشک

عنوان : نظام تک حزبی با هر روش و عنوانی به انباشت قدرت و فساد می انجامد
دوست گرامی، جناب آرمان شیرازی،
اولا، پاسخگویی من به اظهارنظر شما، به قصد مجادله و بگو مگوی بی پایان برای غلبه در بحث نیست، بلکه نتیجه گیری ای عقلایی که امیدواریم برای خوانندگان مفید و برای جامعه ما کارساز باشد.
ثانیا، شما مطالب متعددی را درپاسخ خود مطرح کرده اید که بحث راجع به هریک از آنها صفحات متعددی را طلب می کند. بنابراین، من فقط به مهم ترین آنها می پردازم.
- تقسیم بندی شما از "دهکده جهانی" به سرمایه داری و غیر سرمایه داری یا ضدسرمایه داری" همانطور که عرض کردم بر اساس نگرش و تحلیلی است که در آن عامل اقتصاد نقش اول را بازی می کند، از نظر این بنده حقیر گرچه اقتصاد وزنه سنگینی در زندگی جامعه انسانی است، اما مرتبط ساختن همه چیز به انگیزه و عامل اقتصادی به نتیجه گیری های گمراه کننده و زیانباری می تواند بیانجامد که در سطور زیر به نمونه های آشنایی از آن اشاره خواهم کرد.
- از زمانی که مارکس نظریه های خود در باره ارزش افزوده، انباشت سرمایه و کارکرد سرمایه داری را مطرح کرد- که به حق از دست آوردهای فکری عظیم بشری است - سرمایه داری نیز بیکار ننشست و برای جلوگیری از پیش بینی مارکس، دایر بر اینکه نظام سرمایه داری با دست خود گور خود را می کند، دست به کارشد. اندیشمندان و نظریه پردازان اقتصادی و سیاسی راه و روشها و چاره جویی هایی را برای اصلاح و تعدیل نظام به کار بستند. این اصلاحات و تعدیلها از آن زمان ادامه پیدا کرد تاجایی که در عصر ما به پدیدار شدن نظامهایی مختلط که در آن دولت نقش عمده ای ایفا می کند شدند. این نظامها گرچه بهشت موعود نیستند، اما حداقلی از رفاه و ثبات را برای مردم خود فراهم آورده اند و اگر ما هم می توانستیم چیزی شبیه آن به وجود بیآوریم،کاری بس سترک انجام داده بودیم.
اینکه هرازگاهی بحرانهایی هم در این نظامها به وقوع می پیوندد، بهایی است که مردم آن حاضرند برای حفظ حقوق و آزادی های سیاسی و مدنی شان بپردازند، زیرا گزینه دیگر، یعنی الغای مالکیت خصوصی و جامعه بی طبقه و نتایج آنرا، که در وجود نظامهای مبنی بر مالکیت جمعی شاهد بوده و هستند، حاضر نیستند تجربه کنند.
- البته، جای انکار نیست که نظام سوسیالیستی به ویژه در اوایل کار دست آوردهایی در زمینه علم و تکنولوژی، محو بیسوادی، بهداری رایگان و غیره برای مردم داشت، اما سیطره کامل فقط یک حزب که خصلتا هیچ گونه کنترل و مخالفتی را برنمی تابد، عاقبتی جز آن تجربه تلخ نمی توانست به بار آورد. بنابراین، برای اینکه چنین تجربه تلخی را تکرار نکنیم، چاره ای نداریم جز قبول اینکه احزاب و سازمانهای سیاسی برای سلامت و رشد جامعه لازم و بلکه حیاتی هستند.

- می فرمایید که شکست سوسیالیسم شوروی را نباید به حساب شکست سوسیالیسم به طور کلی گذاشت و علت این فاجعه روشهای حزب کمونیست شوروی و یا "تفسیرهای غلط" از گفته های مارکس و لنین بوده است. دوست عزیز، نظام تک حزبی باهر روشی امتحان خود را داده و به هر عنوانی و روشی بطور چاره ناپذیری به انباشت قدرت در دست شماری معدود، رانت خواری و فساد می انجامد، فسادی که امروزه جوامع سوسیالیستی سابق،حتی بابرچیده شدن نظام کمونیستی و تغییر حکومتها، هنوز دست به گریبانش هستند. همانطور که آزادی مطلق هیچ جا وجود نداشته و ندارد، برابری و مساوات مطلق هم فکری است رویایی و آرزویی است دست نیافتنی. بنابراین، منطق حالتی را حکم می کند که می توان آنرا بینابینی نامید، یعنی نظامی استوار بر آزادی های فردی با دولتی برگزیده و مکلف به تلاش برای ایجاد فرصتهای برابر و تامین حداقل معاش برای مردمانش. به دلیل وجود آزادی بیان و حق اعتراض، کارگران نیز مثل بسیاری از بخشهای دیگر جامعه می توانند (وتوانسته اند) به حقوق حداقلی دسترسی یابند. لزومی به گیردادن این هدف به مبارزه جهانی برای ساختن جامعه بی طبقه نیست.

- بالاخره، شما در جایی به درستی صحبت از "بافت خرافه الود و تصویر-درماه- پذیر مردم ..." می کنید و آنرا علت اصلی روی کارآمدن نظام اسلامی می دانید، اما آیا مگر نیروهای عمده چپ نبودند که این موجود عصر حجری تصویر در ماه را "ضد امپریالیست" و لذا "پیشرو" معرفی کردند؟ و مگر در زمان آقای دکتر مصدق باز نیروهای چپ نبودند که او را نماینده بورژوازی (گیرم بورژوازی ملی، اما نهایتا متحد امپریالسیم) شناختند و بر اساس این تعبیر در لحظات سرنوشت ساز او را در مقابل تهاجم ارتجاع تنها گذاشتند؟
من نمی خواهم همه تقصیرها را به گردن نیروهای چپ بیاندازم، زیرا به قول معروف "گرحکم شود که مست گیرند، در شهر هرکه را هست گیرند"، به ویژه آنکه بدنه جوانان صادق و آرمانخواهی که از فدا کردن جان در راه آرمانشان هم دریغ نمی ورزیدند و یاد و ارزش مبارزه شان همیشه باقی خواهد ماند - در نیروهای چپ گرد آمده بود. و گرچه مصدق هم عاری از اشتباه نبود، اما این واقعیتی است که در طی سه سال حکومت او، برخلاف تمام دوره تاریخ پرتلاطممان (جز اوایل مشروطیت) کسی به جرم سیاسی دستگیر، شکنجه یا اعدام نشد و سازمانهای چپ هم از آزادی کامل فعالیت برخوردار بودند. حرف من این است که این رفتارهای غیرقابل توجیه نتیجه همان نگرش یک سویه و تحلیل یک بعدی است که پایه تقسیم بندی شما و اصولا نیروهای چپ از جهان قرار گرفته، که ظاهرا به صورت اعتقادی شبه مذهبی در آمده است. زمان آن نیست که خود را نه فقط از افکار مذهبی، بلکه از رفتارهای مذهبی و شبه مذهبی هم برهانیم.
درود برشما
۶۵۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹٣       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : شکست دستیابی به سوسیالیسم در شوروی را شکست سوسیالیسم نباید انگاشت
هم میهن گرامی, م. ارشک: نوشته کوتاه (پیشین) من مربوط به سیستم سرمایه داری یعنی فرایندی ست, که از دیرباز در کار بوده و اکنون نیز بس افسارگسیخته تر, کنترل ضد انسانی اقلیتی کلان سرمایه دار را بر تمامی رگ و ریشه های زندگی در "دهکده جهانی" بر قرار کرده ست. به گفته دیگر, تقسیم جهان به دو اردوگاه بهره کش و بهره دهنده (یا هر نامگذاری دیگر) بیرون از خواست و یا باور ما مدت هاست که به انجام رسیده و هم اکنون واقعیتی انکار ناپذیر است. این کنترل, که مرزهای جغرافیایی را در نوردیده, با خودگردانی کشورها همساز نیست و هر گونه جریان مخالف را (با روش های گوناگون) از سر راه بر می دارد. لازمه برپائی و پایداری یک حکومت حقیقتا مردمی همراه با عدالت اجتماعی نه تیزی تیغ یا تندی شعارها که مبارزه ای برابری-خواهانه و هدفمند با دیدگاههای زیاده خواه, بالطبع (کلان) سرمایه داری, است. وگرنه چگونه می توان از عدالت اجتماعی سخن گفت و هماندم با تاراجگر (سرمایه داری) همراه بود؟ شما به مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی باور دارید و در یکجا می گویید: "انگار بدون غرب ستیزی و بدون دادن شعارهای "ضدامپریالیستی" نمی توان برای دموکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه کرد." اما در جای دیگر "ایجاد فرصتهای برابر، عدالت اجتماعی و تعالی فرهنگی" را پس از دستیابی به جامعه ای آزاد وا می گذارید. باور من اینست که مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی شرقی یا غربی نیست و نیز نمی توان بدلیل اینکه تجاوز و بی عدالتی "در تاریخ بشر مدام به وقوع پیوسته و می پیوندد" از کنار درد و رنج هر روزه بهره دهندگان بی تفاوت گذشت و پس از آنکه قانون حرف اول را زد به ایجادگری های گفته شده پرداخت. آن قانون را لازمست در گذار راه, در زندگی روزانه خود, ترویج کنیم تا در اندیشه نیروهای بالقوه دگرگونی اجتماعی پرورده شود. چنین ترویجی در استمرار خود به نیروی شگرفی, برای برچیدن نه تنها ولایت فقیه که تمامی حکومت تبهکار و ویرانگر اسلامی, تبدیل می شود. نگرش "رادیکال چشم بسته و دهان گشوده" سازنده نیست. اما چشم در راه "اعطای فرج از آسمان" نیز نمی توان بود. آری, با شما همراهم که تمرکزو بیشینه سازی نیروها شایسته ست, مبارزه برای اهداف نزدیک و دست یافتنی بایسته ست و نیز خردمندانه و انسانی ست که با همه کشورها و ملتهای دیگر روابط دوستانه داشته باشیم. اما خط سلامت نیروها برای اتحاد کجاست؟ چگونه می توان بافت خرافه-آلوده و تصویر-در-ماه-پذیر مردم را علت اصلی روی کار آمدن حکومت اسلامی ندانست و براحتی "گناه" را پای چپ (در درجه نخست) نوشت و آنرا با "راستی و ملی و مذهبی و غیره (؟)" در آلیاژی بی کیفیت تحویل تاریخ داد؟ کدام نیروی میلیونی بود که, علیرغم جانفشانی های بسیار, در زمانی کارساز پای راهپیمائی سکوت (بخوان اعلام بازنشستگی) رفت و سپس به سفارش "رهبران" خوشوقتش درخانه نشست؟ کدام نیروی میلیونی بود که در گریز از پراگماتیسم نزدیکتر به منافع کوتاه مدت خود به موجودی بنام احمدی نژاد تمکین کرد؟ کدام نیروی میلیونی بود که با داشتن تجربه سترونی خاتمی در تغیر, به چرکنویس او (روحانی) رای داد و از آمدن بی اثرش پایکوبان شد؟ پاسخ این پرسش آخر را در ناچاری و نازایی امید نزد نیروی رای دهنده که بسیاری از دروغ پردازهای حکومت اسلامی را, در بی خبری از تاریخ کشورش, باور کرده ست می توان پذیرا بود.
شما درپاسخ خود (نا خواسته؟) اصل مطلب را با طرح اینکه "گزاره تقسیم جهان به دو اردوگاه "امپریالیسم و ضد امپریالیسم" دیگر کارساز نیست" بکناری نهاده, به مطالب بحث انگیز دیگر پرداخته و در پیشداوری دست و دلباز بوده اید (که درین محدوده جای پردازش به آنها نیست).
در پایان, سوسیالیسم پیشرفته ترین سیستم اقتصادی-اجتماعی برای زندگی انسان است. چکیده اگر بگوییم, درین سیستم برنامه ریزی ها, پیاده کردن و نظارت بر آنها (در یک کلام, اداره جامعه) بوسیله شوراهای همه-گیر مردمی (درترازهای گوناگون) بر بنیاد نیازهای جامعه و در راستای بهزیستی و بهره مندی تمام مردم انجام می شود. گفتنی ست که در کشوری چون آمریکا گرچه آرمان مشابهی بصورت "حکومت از سوی مردم, بوسیله مردم و برای مردم" مطرح شد, اما سرمایه داری در جریان گسترش بدون کنترل و پر شتاب خود آنرا در عمل به "حکومت از سوی شرکتها, بوسیله شرکتها و برای شرکتها" تبدیل کرد. اندکی دقت در چگونگی اداره شرکتها, انتخابات کشوری و قانونگزاری "نمایندگان" در مجلس امریکا این واقعیت را تائید می کند. این دگرسانی حتی از سوی وسلی کلارک, جنرال ارتشی از حزب دمکرات که کاندیدای ریاست جمهوری بود, در سال ۲۰۰۴ اذعان شد. قانون در آمریکا نیز, اگر حرف اول را می زند, بطور عمده در راستای منافع شرکتهاست (وگرنه لابی های نیرومند پر شماربرای تاثیرگزاری بر رای نمایندگان گنگره پدید نمی آمدند).
شکست دستیابی به سوسیالیسم در شوروی را شکست سوسیالیسم نباید انگاشت. آن تجربه نشان داد که یکی (و تنها یکی) از روشها, آنگونه که حزب کمونیست شوروی بکار گرفت, راه به سوسیالیسم بازگشت ناپذیر نمی برد. یعنی راهبرد (حتی نیکخواهانه اما) انحصاری جامعه بوسیله گروهی ویژه متشکل در یک حزب بالا نشین که راه حسابرسی (کنترل) مردمی را می بندد, ناگزیر به کژراه می رود و در نتیجه دیر یا زود فرو می ریزد. این رویداد بس تلخ بود چرا که یک فرصت تاریخی را بر باد داد و دست سرکرده "دموکراسی"ها (آمریکا) را در تجاوز به کشورها و تاراج منابع آنان بازتر کرد. در ارائه فرضیه های علمی نیز چنین نادرست رفتن ها و ناکامیها بارها تجربه شده است, فرضیه های (پیچیده تر) اجتماعی که جای خود دارند.
با سپاس و ارج فراوان
۶۵۷۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : گزاره تقسیم جهان به دو اردوگاه "امپریالیسم و ضد امپریالیسم" دیگر کارساز نیست
جناب آرمان شیرازی، هم وطن گرامی، شکی ندارم که شما، مثل بسیاری از جوانان آرمانگرا و جویندگان عدالت صادقانه راه و آموزه ای را برای خود انتخاب کرده اید و امور جهان را از آن منظر تفسیر و تعبیر می کنید. آنچه از تفسیر و تعبیر شما بر می آید اینست که در دنیایی که در آن زندگی می کنیم در یک طرف نیروهای اهریمنی و شرور به نام "امپریالیسم" قرار دارند و در طرف دیگر نیروهای خیر و نیکی که "طبقات و خلقهای ستمدیده" را نمایندگی می کنند. این تصویر شما از دنیا تصویری است آرمانگرایانه که بی شباهت به طبقه بندی ابنای بشر توسط ایمانداران مذهبی به ویژه مومنان مسلمان نیست که دنیا را به دارالاسلام و دارالحرب تقسیم کرده اند. منتهی اینها برپایه یک اعتقاد موهوم و جاهلانه جهان را اینطور تصویر می کنند، شما با یک اعتقاد ایدالیستی برای ساختن مدینه ای فاضله در دنیای پراز نقص ما.
من منکر به عدالتی ها و زورگویی هایی که از جانب بعضی کشورها علیه دیگران اعمال شده و می شود نیستم. چیزی که در تاریخ بشر مدام به وقوع پیوسته و می پیوندد. اما،ازآنجا که تفسیر شما و ایدآل استوار برآن برپایه بینش و تحلیلی صرفا اقتصادی از امور انسانی است، من آنرا یکسویه و ناقص و نتیچه گیری های آنرا غیرقابل اعتماد می دانم.
قطعا می دانید که در بسیاری از کشورهای به قول شما "سرمایه داری"- البته جایی که قانون حرف اول را می زند و نه مثل کشور خودمان زور و قلدری از نوع آخوندی یا از نوع دیگرش- نظامهای کمابیش پایداری به وجود آمده اند که همان اصول برابری خواهانه و انسان مدارانه ای که مبنای اولیه اندیشه های سویسالیستی بود، در خود گنجانده و عملی ساخته اند، بدون اینکه نیاز به تقسیم دنیا به دو جبهه متعارض داشته باشند.
ثانیا، بفرمایید ببینیم در کره ارض ما چند کشور وجود دارد که به شیوه اقتصاد سرمایه داری – که اکنون همه جا با دخالت دولت عمل می کند - اداره نمی شوند؟ جمهوری خلق چین؟ کره شمالی؟ کوبا؟ و یا نهایتا حکومتهای چپ پوپولیستی امریکای لاتین؟ آیا واقعا فکر می کنید قاطبه مردم ما، بعد از تجربه های یکصدو اندی سال اخیر، بعد از مشاهده عاقبت نظامهای سوسیالیستی، عملکرد نیروهای چپ وطنی و به ویژه تجربه سی و اندی ساله حکومت مذهبی، خواهان چنین نظامهایی هستند و حاضر خواهند شد دنبال راه حلهای امتحان داده و رفوزه شده بروند؟ نسل جوان و آگاه فعلی، که به حق، پدران و مادرانشان را، اعم از چپی و راستی و ملی و مذهبی و غیره برای به قدرت نشاندن ملایان مقصر می داند، دیگر هیچ نوع دیکتاتوری، خواه پادشاهی، خواه مذهبی و خواه طبقاتی را برنمی تابد، بلکه مایل است مثل ملل متمدن، با همه کشورها و ملتهای شرق و غرب روابط دوستی و تعامل داشته باشد.
بهتر نیست به جای به هدر دادن نیروها در بیراهه آرمانشهرهای دست نیافتنی و شعارها و وعده های غیرقابل تحقق، نیرو و توانمان را بر هدفهایی نزدیکتر و دست یافتنی تر، مثل برچیدن نظام ضد بشری ولایت وقیح، متمرکز کنیم، چیزی که با کاربرد صحیح نیروها و امکانات واقعا قابل تحقق است؟ آنگاه در جامعه ای آزاد می توانیم نیرو و توانمان را صرف ایجاد فرصتهای برابر، عدالت اجتماعی و تعالی فرهنگی کنیم.
با مهر و درود
۶۵۷۴۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹٣       

    از : Arman Shirazi

عنوان : تجاوز و استثمار را سر سازگاری با دموکراسی و عدالت اجتماعی نیست
همزبان عزیز, م. ارشک, بد نیست بگوید چگونه سیاست های زیاده خواه و برنامه ریز سرمایه داری جهانی (امپریالیسم) برای کسب سود بیشتر به هر قیمت را جدا از مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی می بینید. کودتا ها (ایران, شیلی, گرانادا و ....), تجاوزات نظامی گوناگون (ویتنام, عراق, سوریه, لیبی) , استفاده از اهرمهای اقتصادی برای به زانو آوردن کشورهای ناهمراه (کوبا و ...), راه اندازی و پشتیبانی آشکار و پنهان مرتجع ترین نیروها (صهیونیستها, طالبان, داعش و ...) و مانندهای دیگر این سیاست ها در کجای منطق شما خانه دارند؟ سمت و سوی یک مبارزه اصولی برای دموکراسی وعدالت اجتماعی جغرافیایی نیست. با شعارهای کم خرج ضدامپریالیستی هم کاری انجام نمی شود. پیشبرد هدفمند این مهم نیازمند پیکار خردورزانه, سازمانگرانه و همه جانبه ای در برابر هر گونه تجاوز و استثماراست که سرشت و وجود امپریالیسم جدا از آنها ممکن نیست.
آرمان
۶۵۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹٣       

    از : Arman Shirazi

عنوان : تجاوز و استثمار را سر سازگاری با دموکراسی و عدالت اجتماعی نیست
همزبان عزیز, م. ارشک, بد نیست بگوید چگونه سیاست های زیاده خواه و برنامه ریز سرمایه داری جهانی (امپریالیسم) برای کسب سود بیشتر به هر قیمت را جدا از مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی می بینید. کودتا ها (ایران, شیلی, گرانادا و ....), تجاوزات نظامی گوناگون (ویتنام, عراق, سوریه, لیبی) , استفاده از اهرمهای اقتصادی برای به زانو آوردن کشورهای ناهمراه (کوبا و ...), راه اندازی و پشتیبانی آشکار و پنهان مرتجع ترین نیروها (صهیونیستها, طالبان, داعش و ...) و مانندهای دیگر این سیاست ها در کجای منطق شما خانه دارند؟ سمت و سوی یک مبارزه اصولی برای دموکراسی وعدالت اجتماعی جغرافیایی نیست. با شعارهای کم خرج ضدامپریالیستی هم کاری انجام نمی شود. پیشبرد هدفمند این مهم نیازمند پیکار خردورزانه, سازمانگرانه و همه جانبه ای در برابر هر گونه تجاوز و استثماراست که سرشت و وجود امپریالیسم جدا از آنها ممکن نیست.
آرمان
۶۵۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹٣       

    از : م. ارشک

عنوان : ترک عادت موجب مرض است
راست می گویند ترک عادت موجب مرض است. انگار بدون غرب ستیزی و بدون دادن شعارهای "ضدامپریالیستی" نمی توان برای دموکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه کرد.
۶۵۷۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹٣       

    از : کیا

عنوان : به مبارزان
سنک مفت است و گنجشک مفت

کاش،

سنک پران آرشی باشد

جان بر کفی ، بابک سر کشی باشد

کاوه‌ آهنگران , سیاووش بی‌ غشی باشد

حافظی شیرین سخن ،شیرین دلکشی باشد

هان
در خرقه نمگین نیک‌ پنهان شو

که گذر گاه ،از میا‌‌ن آتشی باشد.
۶۵۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست