یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ما همه .... جای خالی [آن ها] را پر می کنیم

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : «بغرو» را معرفی کردم، اما یادم رفت در باب دو نامواژه ی نا آشنا، یعنی «شایجان» و «کَشکَرَه» هم بنویسم.
۱ - «شایجان» کوهی است در منطقه ی کُرد نشین «استان خراسان شمالی».

۲ - «کَشکَرَه»، زاغی یا زاغ ابلق است. پرنده ای است شادمان و سبک پرواز. بسیاری از مردم آن را آورنده ی خبر خوش می دانند؛ به همین خاطر در افغانستان نام اش «خوش خَبَرَک» است. در تالشی و کیلکی، «کَشکَرَه»؛ در کردی «قَشقه ره»، «زاخی»، «خَه زال»، «قه له ره شک» و ... نامیده می شود.

در فرهنگ اغلب مردمان جهان به شاد بودن این پرنده ی سبک پرواز توجه شده؛ چنانکه پوشکین در بخش دهم منظومه ی تراژیک «یوگِنی اَنیه گین»(Евгений Онегин) در باب آن پرنده ی شاد چنین می سراید:

«سَرُک» ویسیولیخ نَه دوَرِه* = زاغ ابلق در حیاط، - سرای، اکناف خانه - شادمان.

و ما نیز نام وبلاگ خود را مدیون آن شادمان زیبا هستیم.
kashkara.blogfa.com

* Сорок весёлых на дворе
۶۶۴۷۹ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سخن پایانی
چند نکته:

۱ - همانطور که پیشتر نوشتم، آماده ام آنچه در این کامنت ها ذکر کرده ام از جمله جمله ی آن دفاع مستدل نمایم و در یک جلسه ی عمومی با حضور همه ی داوطلبان با فاکت های مستند به اثبات برسانم. بگذار هر کسی که در آن جلسه حضو پیدا می کند، هم مدعی العموم، هم بازجو، هم قاضی و هم وکیل من نیز باشد.
و امیدوارم طرفداران واقعی حقوق بشر و هم دولت آلمان(برلین) با دخالت در این موضوع هم از حق به زیر پا افتاده ی من دفاع نمایند و هم نگذارند به حیثیت قانون و دمکراسی در این کشور لطمه ای تاریخی وارد آید. برلین نشینان اگر تا به حال می توانستند بگویند ما خبر نداشتیم، حالا دیگر نمی توانند بگویند، زیرا از طرق مختلف به اطلاع شان رسانده شده.


۲ - اگر هدف از آزادی «بی قید و شرط» بیان و قلم و هنر این است که تئوری آن باید در اذهان باشد، من بحثی ندارم و می روم پی کار خود، زیرا همه ی عمر را برای آزادی و عدالت نهاده ام و در این راه بسیار جنگیده ام. ولی اگر منظور این است که آزادی بی قید و شرط در جایی به اجرا در آمده، من آماده ام در همان دادگاه یا جلسه با فاکت های بیشمار از جمله کتبی ثابت کنم که چنین چیزی صِحَّت ندارد. این دیگر احتیاجی به چانه زنی و انشا نویسی ندارد. پس «این گوی و این میدان».


۳ - اگر آزادی بی قید و شرط فقط موضوعی ذهنی است و فعلن قابل اجرا شدن در جامعه نیست؛ به نظر من بیان آن صادقانه نمی باشد؛ زیرا چیزی که نمی تواند به اجرا در آید، از جمله خودات نیز توان یعنی جرأت اجرایش را نداری - مثلن نمی توانی به شهری مذهبی بروی و فریاد بزنی: مرگ بر مذهب؛ و یا آنجا مقاله ای بر علیه مذهب بنویسی.
پس بیان آن به شکل نوشتاری فقط شیر کردن دیگران است برای به دهان شیر فرستادن شان؛ و بعد در خانه ی خود نشستن و برای به دهان شیر رفتگان آفرین نامه نوشتن.
و این حق نیست؛ عادلانه نیست؛ منصفانه نیست. من همیشه کاری را به دیگران سفارش می کنم که خودم هم بتوانم انجام اش دهم. آیا درک این خلافِ مرکب، این بسیط، این بسیار ساده، دشوار است!؟


در باب آنچه به نقض قانون و زندگی من مربوط است امیدوارم طرفداران واقعی حقوق بشر و هم دولت آلمان(برلین) با دخالت خود به این بی عدالتی بزرگ پایان دهند تا من در آینده مجبور نشوم باز به این موضوع سخت و نادلپذیر بپردازم.
و فعلن بدرود.

زنده باد صلح، دوستی و همگرایی همه ملل!
۶۶۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : البرز

عنوان : به بهانه های گوناگون‫ زنجیرهای سترگی بر آزادی بیان تعبیه کنند
حضرت peerooz، اگر محدودیت و یا محدودیتهایی وجود نمی داشت، این همه فغان و تلاش برای رسیدن و داشتن آزادی ‫بیان بی مورد بود. و اگر حضرت شما بی تمایل و خواست قلبی، و خودکامگان و مستبدین با تمایل و خواست و اراده قلبی و به بهانه های گوناگون‫ زنجیرهای سترگی بر آزادی بیان تعبیه کنند، این شیر بی یال و کوپال، دیگر نامش آزادی بیان نبوده، بل نامش فرمایشات‫ به فرموده خواهد بود.

‫و موفقیت در سایه آگاهی کسب میشود، و بدون وجود آزادی بیان بی قید و شرط در اجتماع، آگاهی و کسب دانش معنا نخواهد داشت
۶۶۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : " حمایت بی قید و شرط از آزادی بیان [ در مبارزه با ولایت فقیه ] "
جناب البرز, بنده مبارز و طراح راه مبارزه با ولایت فقیه و یا سفیه نیستم. ایراد من به کل مسئله " بی قید و شرط بودن آزادی بیان " بود که نمیتواند درست باشد و اجبارا به محدودیت هایی بر میخورد که اجتناب ناپذیرند. اگر منظور شما " حمایت بی قید و شرط از آزادی بیان [ در مبارزه با ولایت فقیه ] " است آن مسئله دیگری ست و بنده در این موضوع تبحری نداشته و نمیتوانم ابراز نظر بنمایم. موفق باشید.
۶۶۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : انجام اعمال پلیدانه برای انحراف افکار عمومی ازشناخت حق طبیعیشان
باید گفت :انسانی که متولد میشود حقوقی طبیعی بر وی مترتب استو حقوقی ناشی از پیمانهای جمعی که آنهم ناشی از نیاز زیست جمعی بر او تعریف می شود اگر این حقوق را از هم تفکیک نکنیم در فهم بسیاری از مسائل دچار مشکل می شویم یکی از این حقوق طبیعی که می توان گفت همان حقوق اصلی و اساسی نیز می باشد حق آزادی بیان بی قید وشرط است که در این مورد مطالبی ذکر می گردد که امیدوارم مقید واقع گردد :وقتی جوامع مختلف بشری را در نظر بگیریم بر این جوامع حکام و سیاست گذارانی بر آنها حاکم می شوند ؛حال این حاکمیت یا بر اساس قوه قهریه خود حاکم است یا از طرف مردمان بر گزیده می شوند ،اما هر چه باشد این حاکمان متوجه هستند و می دانند که آزادی بیان بی قید شرط یکی از حقوق اولیه طبیعی انسان است !در برخورد با این حق شیوه هایی را بر می گزینند، که به دو مورد آنان بصورت مختصر اشاره می شود:۱)حاکمان و سیاست گذارانِ زیست جمعی:با نادیده گرفتن این اصل انسانی مهم و القاء نبود آن و منکر شدنش بسمت وضع قوانینی می روند که آنرا در جامعه محو کنند و بدنبال محو کردن سیاستهای دیکتاتوری ومستبدانهء خویش را بر جامعه زیر چیر گیشان بگسترانند!.اما!تجربیات بشری به ما نشان داده است بسیاری از جوامع برای پس زدن این دیدگاهِ ضدِ آزادی ومستبدان پیرو این دیدگاه،چه تاوان سنگینی را پر داخته اند و می پردازند ! گروهی موفق شدند و گروهی ناموفق وگروهی در میانه راهند!پس بدست آوردنش سخت !و نگهداریش بسیار سختر خواهد بود!.۲)حاکمان وسیاست گذاران زیست جمعی:با اعتقاد به اصلآزادی و آزادی بیان بی قید و شرط و اولویت آن در سر نوشت انسانها ، با توجه به شرایط زیست جمعی، پیمان های جمعی که ظاهرا" اقداماتِ محدود کنند های را با حداقلِ صدمه زدن به حقانیت ِ اصل آزادی بیان بی قید و شرط، را ایجاد و اجراء می کنند.این نوع حاکمیتها هر زمان که شرایط زیست جمعی دیگر نیازی به محدود کردن نباشد بلافاصله به آن اصل بر می گردند.:::در اینجا باید گفت : بسیارانی که تلاش و یا روندِ مبارزاتی را پی گیری می کنندو خواهان آزادی خواهی و دمکراسی خواهی و عدالت خواهی در جوامع هستند برای حاکم کردنِ حاکمان و سیاست گذاران زیست جمعی نوع دوم هستند یعنی آنانی که به آزادی بی قید و شرط معتقد ند!.حال اگر در جوامعی که ادعای آزادی و دمکراسی وداد گستری دارند گروهی شیاد چنان می کنند ،خود مقوله دیگری است!.که خلط آنان در مسائل مبارزاتی ؛ مشکلات راهبردی و درک فهم غلط را ایجاد می کند.:::جناب پیروز گرام:در استدلال شما سه موضوع را در نظر گرفته اید وجود دو موضوع را بکار برده اید برای موضوع اصلی ومهمِ حیاتی بشر!آن سه موضوع را می توان چنین بر شمرد:۱)مقوله آزادی و آزادی بیان بی قید و شرط ۲)وجود ابزاری که حاصل فن آوری های بشر است[که خلق آنان ناشی از آزادی بی قید و شرط در ساختن ابزاری فنی از تکنولوژی های است]۳)عمل رذیلانه و پلیدانهء فردی و در زیست جمعی با توجه به قوانین آن؛تبهکارانه و مجرمانه!که گروهی انجام می دهند!. مختصر اشارهای به سه مورد بالا می شود:در رابطه با مورد شماری (۱) در یکی از کامنتهای قبلی مطالبی ذکر گردید، اشاره به ان تکراری میشوداما در مورد (۲) و (۳) می توان گفت:بشر با رها شدن از قید و بندهای ضد آزادی عمل توانست در حیطه عملی با توجه هب تکنوه‍یوژی های خلق شده ابزاری های مفیدی را خلق کند و این ابزار ها ،کار بردهای بسیار مفید و ارزنده ای را فرا روی بشریت قرار داده و می دهد و در حالتی ممکن است !یکی از این ابزارها تمام زوایای زندگی افراد را پوشش هم بدهد ، که در کنار کاربردهای بسیار مفید از ابزار، گروهی استفاده های دیگری را هم از آن مطرح کنند که گاه پیامداین نوع استفاده ،مفید هم نباشد!که در اینجاست که همان زیست جمعی ، پیمانهای جمعی راهکارهای مناسب را چاره اندیشی خواهد کرد.وقتی آزادی بیان بر آن جامعه حاکم باشد قطعا"! چاره اندیشی بصورتِ نخواهد بود که نافی آن حق طبیعی انسان گردد، آنهم بخاطر اعمال پلیدانه و مجرمانهء گروهی از ؛بیماران روانی جوامع و یا مأمورانه حاکمان مستبد و ضد آزادی بیان سایر جوامع!.:::در رابطه با خلق هر نوع فن آوری جدید و رابطه آن با آزادی انسان می توان گفت :مخترین آنان در همان زمانِ خویش ،افراد شورشگر بر علیه محدودیت و قید بند های زمان خویش بودند تا توانستند با اختراعِ خویش ثابت کنند که آزادی عمل و آزادی اندیشه در بروز خلاقیتهای فردی و حتی جمعی چه ثمرات مفیدی برای کل بشریت می تواند داشته باشد!. اگر ده درصد از این ابزار به شیوه پلیدانه استفاده می کنند ، عمل آنان نمی تواند نافی نود درصد کاربرد مثبت شود!.:::بایدگفت: در مورد اعمال رذیلانه و پلیدانه و تبهکارانه و مجرمانه ای که گروهی انجام می دهند و ربط دادن آنان به آزادی و آزادی بیان و مخرب نشان دادن آزادی و آزادی بیان می تواند یک ایدهء ضد آزادی و آزادی بیان باشد که نوعی دیکتاتور پروری و دیکتاتور خواهی هم در آن دید!. بسیاری از مستبدین برای انحراف افکار عمومی از شناخت حق طبیعیشان [آزادی بیان بی قید و شرط بیان] می توانند اعمال پلیدانه ای را سازمان دهی کنند!. چنانچه:گروه های در جمهوری اسلامی چنین کرده اند و می کنند!.
۶۶۴۰۴ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : به اشتباه اقرار و قانون را در جهت آزادی بیان اصلاح کنند
‫آقای پیروز گرامی، ممنون از اینکه به رسم ادب مرسوم مرا با اسم جمع ‫و نام نامی جناب، مورد خطاب قرار می دهی. انشاء کمی طولانی قبلیم در خطاب به شما، از آن جهت بوده، که توجه شما را به این نکته جلب کنم، آنچه گاها و در پای برخی مقالات و نوشته ها می نویسم، برای ایران می نویسم، ولی مضمون یادداشت اخیر شما نشان می دهد، که شما قصد تربیت اجتماعی اروپائیان را مد نظر داری. این گوی و این میدان.

‫و برای آسایش خاطر شما باید بگویم، قوانینی که توسط مجلس قانونگذاری متشکل از نمایندگان واقعی مردم تصویب می شود را، ‫مخل و ‫سد ‫راه آزادی بی قید و شرط بیان ‫نمی دانم، چه مطمئنم نمایندگان واقعی مردم، اگر هم در اثر اشتباه سدی در برابر آزادی ساختند، توانایی فکری آن را دارند، که به اشتباه اقرار و قانون را در جهت آزادی بیان اصلاح کنند.

‫‫‫آقای پیروز گرامی، در باره کشورمان اگر گمان می کنی به غیر از آزادی بیان بی قید و شرط، راه دیگری میتواند، راهگشای جامعه ای باز و روا دار، و بر طرف کننده‫ ولات فقیه کوچک و بزرگ در تمامی محافل و اجتماعات ایرانی‫ باشد، باز هم این گوی این میدان، چشم به راه طرح شما در این زمینه، و بحث بیشتر در این زمینه هستم.

‫آقای حبیبی گرامی، صادقانه می گویم، به جز جمله آخر یادداشت اخیر شما، باقی مطالب ارتباطی با سخن من نداشت، آری هموطن گرامی، باید سرافراز ایستاد و گفت، نه در استعاره و لفافه، بل آشکار و صریح. شرط ادب امروز حکم می کند، که سخنت را آشکار بگویی.
۶۶۴۰۱ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : مشکل ترین کار تعیین حدود است
جناب البرز, بهتر نیست شما هم توصیه خود را بکار برده و انشاء نویسی نفرمائید؟
فرمودید " اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم، آن سه گردن کلفت مورد اشاره شما هرگز نمیتوانستند به خود اجازه چنین تبهکاری را دهند.". چگونه؟ این فیلمها نه در عربستان سعودی و نه در جمهوری اسلامی - تا آنجا که من میدانم - تهیه میشود. اینها در کشور های پیشرفته تهیه میشوند که ما " آزادی بیان " را از آنها آموخته ایم و مطابق قانون کسی نمیتواند از کار آنها جلوگیری کند. در کامنت قبلی عر ض شد که آزادی بیان مانند هرچیز دیگر لایتناهی نیست و خود بخود حدودی دارد. و مانند هرچیز دیگر مشکل ترین کار تعیین این حدود است که خود دائما در حال تغییر است. امید که به این عرایض بذل توجه بفرمائید.
۶۶٣۹٣ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : البرز عزیز، من می توانم در چند جمله موضوعی بسیار پیچیده را بیان دارم؛ ولی حرف های تکراری، مرا به دادن
توضیح بیشتر مجبور می کند.

در ثانی داستان غم انگیز زیر پا گذاشتن قانون از سوی مدعیان آزادی در کتابی نگنجد.

و اینک کوتاه، بسیار کوتاه:

یک نفر در انتظار کوچه می گرید آفتابِ خاطرات خفته ی خود را، وقتی رود زلال دروغ به راه می افتد و سرباز گیری می کنند از برادر من، از پدر تو، تا در اصفهان زمانه اسید بپاشند بر چهره ی حقیقت سخنگو.

تمام حرف های من که برایت نوشتم، در همین فراز اندک است.

ببخشید دوست من اگر اذیت شدید.

و اما شرم

دقیقن با شما موافقم؛ زیرا وقتی از حد می گذرد به خجالت بدل می شود و تو نمی توانی دیگر حرف دل ات را بزنی.
در این سال های بیداد در نظرگاه و هم صفحه ی اصلی سایت «اخبار روز» بار ها و بار ها بر علیه من به ناحق نوشتند ... قدیم تقریبن نوشته های همگان را می خواندم؛ ولی حالا همینکه نام کسی که در پیش من امتحان بدی داده را می بینم از آن می گذرم. حتی یک جمله هم دیگر از آن نوشته نمی خوانم.
در این سال های بیداد در سایتی که همیشه ازش دفاع کرده ام فراوان بر علیه من نوشتند. سایتی که حالا هر تالشی آن را می شناسد، با اینکه هرگز نشانی نداده ام. ولی خود تالش ها می آیند از اینجا مطالب مرا بر می دارند و نشانی را نیز گاه ذکر می کنند.

در تأیید حرف شما عزیز و نمونه ی شرم بَد: اگر لازم گردد در برابر اردویی از دشمن می ایستم، چون کوه می ایستم. ولی در برابر دوست ضعیف ام. زیرا شرم نمی گذارد حرف آخر را بزنی. در روزِ بچه های «خاوران» خواندم که فواد تابان هم از جمله ی سخنرانان است؛ رفتم به کلن تا کمی باهاش ویله های سر در گم مانده را با انتقادی دوستانه وا کنم. از پشت سکوی سخن که پایین آمد رفتم تا سر سخن را باز کنم، ناگهان به شیوه ای که از آن من نیست پناه بردم و با چند حرف متلک گونه سخن را آغاز کردم و بعد از نوع بر خورد خود شرم کشیدم، سر فرو انداختم و رفتم پی کار خود. و سخن من ناگفته پایان یافت، و داستان کسانی که وظیفه ی تاختن به حبیبی را در این سایت دارند همچنان باز باقی ماند.
بله دوست من، باید گفت. باید سر فراز ایستاد و گفت. ممنونم از راهنمایی دوستانه ی شما.
۶۶٣۹۲ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹٣       

    از : البرز

عنوان : ‫‫اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم
‫آقای حبیبی گرامی، کاش میتوانستی کمی با اختصار بنویسی ‫(اختصار در سخن، میتواند نشان از آن باشد، که سخنگو به فراست و درک مخاطب خود، آگاه و به این درک احترام می گذارد) و آن شرمی را هم که در آخر نوشته ات به آن اشاره کردی، در طاقچه فراموشی بگذاری.
وقتی حرفی برای گفتن داری بگو‫، چرا شرم؟ . بحث من هم همینجاست، با خود سانسوری و سانسور نمی توانیم به مقابله با اختناقاتی که هر روز بیش از روز قبلتر در مقابل اندیشه سد میشود، برویم. اگر دیگران به آزادی بیان اعتقادی ندارند، شما که به آزادی بیان اعتقاد داری، خودت را سانسور نکن.


‫آقای پیروز گرامی، میخواهم به شما حق بدهم، اما به گمانم شما کمی تا قسمتی بیراهه می روی، چرا که:

‫اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم، آن سه گردن کلفت مورد اشاره شما هرگز نمیتوانستند به خود اجازه چنین تبهکاری را دهند.

‫‫اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم، در مرکز اروپا بر جوانان تبعیض و نژادپرستی روا نمی شد، تا آنان طعمه متعصبین برآمده از اعماق تاریخ شوند

‫‫اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم، جنبش چپ ایران دچار زندگی فلاکتبار زیر زمینی در کشور و در تبعید نمی شد، تا کشور در دستان خون آلود افسارگسیختگان متعصب قرار گیرد.

‫‫اگر شما، من و ما آزادی بیان و نقش آن را در زندگی بواقع درک کرده بودیم، پس از یک سده تلاش برای آزادی بیان، اجتماعات، احزاب، امروز می بایست چنین آزادیهایی را در کشورمان می داشتیم
۶۶٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹٣       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : این هم شعر «دختر شایجان» که گفت: «با سنگ هایی که می زنند کوه بساز». «بغرو» بلندترین قله ی استان گیلان است.
زیر نویس ۱

بر گرفته از نظرگاه وبلاگ «وَشتَنِ واژه ها»:

««بغرو»!
با من از شعر و شور و غزل بگو
و پرواز را
در ذهن سرد مردمان این سرزمین
نقاشی کن.

بهار برای رویش دوباره
دهان تو را می بوید
و شقایق ها
به استقبال ات از خاک ها عبور خواهند کرد.

برای اثبات حقیقت تو
همین رودخانه ها کافیست
و باران،
که در سحرگاه رستن های زمین
عطر تو را
به طبیعت خسته تزریق می کند.

رها شو
همچو بخار اسفند از سرمای زمان
ماهی ها در گرم ترین نقطه ی سینه ات می خوابند
و تمشک های وحشی
عشق را
از رگ های تو می نوشند.

بیهوده نیست که زندگی
سختی ها را
بین بزرگان تقسیم می کند
دشوارِ زندگی
بازیچه ی دستان توست
هیچ توفانی به عمق ات نمی رسد.

تو هَراس را در آدمی می کشی
عمیق تر نفس بکش
که در خاطره ی همه ی درختان جنگل نشانه داری
و آغوشت تداوم حیات عشق و طبیعت است
مرگ در مقابل چشمان تو از مفهوم می افتد
ناگفتنی هایت را در گوش سپیدار ها زمزمه کن
باد با اولین لرزش دستهایش
زمین را از رطوبت شعرهایت پر می کند.

«بغرو»!
دوباره لبخند بزن
دهانت تاریخ ادبیاتی از واژه هاست
نه تشبیه، نه ایجاز
به زیبایی هایت قد نمی دهد.

لبخند بزن
زندگی سراسیمه است
وقتی اخم بر ابروان تو می افتد.

لبخند بزن
لبخند معصومانه ات
شرم را از دیدگان صبحدم
به نگاه افق می سپارد
و در کوچ دوباره ی کَشکَرَه ها
هوای پنجره ها را
از خاطره های دور و دیر
مه آلود می کند.

«بغرو»!
در حضور تاریخی خود
مغرور و استوار بمان
و از سنگ هایی که می زنند
کوه بساز

می دانی
گاه زندگی
برای به نمایش گذاشتن شگرفی شکوه خود
قلب مردان بزرگ را بهانه می کند.

«بغرو»! ...

پاسخ:
سلام بر شاعر شایجان
این ها همه لطف شماست به این آدم کوچک؛ من آن همه نیستم؛ خدمتگزاری فرهنگی و از نشانه های تاریخ این کهن دشتم؛ می خواستم سخنی باشم، که به فریاد بدل گشتم.

هرچه که زمان می گذرد، اندیشه و کشف و احساس، در شعر شما پربار تر می گردد.

در ضمن گرامی گلبانو، ما را به رمان «کلیدر» بردید. آنجا استاد محمود بار ها شما را با زبان زیبای خود در وَشتَن واره ها با واژه ها نقاشی کرده.
درود بر غیرت ات دختر گل شایجان!»



حال که از شمال ایران این زیبا شعر را به اینجا آوردم، بگذار همینجا کلامی چند هم با آقای دکتر روحانی رییس جمهور و وزیر اطلاعات شان بیان دارم. رییس جمهوری که گاه واژه ی دمکراسی را بر زبان می آوَرَد و می گوید ما خواستار پیاده شدن دمکراسی در جامعه ی ایران هستیم.

سوال: به کدامین دلیلِ قانونی وزارت اطلاعات استان گیلان با خشن ترین شکل ممکن وارد شد و از جمع آوری تومار برای دفاع از حق لیثی حبیبی و کودک او جلوگیری کرد!؟
من البته دلیل اش را می دانم؛ ولی می خواستم ببینم به شما چه جوابی می دهند. شمایی که از دمکراسی حرف می زنید*


* به نظر من دلیل اش این است که در شهرستان های غرب استان گیلان - فومن، آستارا، رضوانشهر، تالش و ماسال کافی است به مردم بگویند لیثی حبیبی مشکل دارد و ما نیاز به امضا و یا انگشت شما داریم. بی هیچ تردیدی پیرو جوان؛ با سواد و بی سواد، به او رای می دهند.
او خیلی بیشتر از کاندیدا های دارای هزاران امکانات رای می آوَرَد؛ و این مایه ی شرمندگی می شود. لیثی حبیبی ای که حتی آنجا حضور ندارد فعلن.

جناب رییس جمهور، جناب وزیر، بپرسید تا ببینید چه جوابی به شما می دهند.
نه تنها قلمزنان و اندیشمندان دلسوز را از جمع آوری امضا منع کردند، بلکه حتا دستور دادند که تماس عادی ایمیلی و تلفنی و تماس در پای وبلاگ با لیثی حبیبی ممنوع است. اگر گفتند چنان نبوده، با فاکت های فراوان سخن خود را به اثبات می رسانم «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.»

این آتش زیر خاکستر خاموشی ناپذیر است؛ زود و یا دیر سر بر آوَرَد سرخ.

جناب رییس جمهور شما بیشک این را نیک می دانید: شعار هایی که اجرا نمی شود، آدم را - صاحب شعار را - با کمر نقش زمین می کند. پس تا هستید با مردم باشید تا یادِ نیکی از شما استوار بمانَد برجای.
این سخن که نوشتم، فرمولِ هَست، فرمولِ بودن است؛ پس بخاطرش بسپارید؛ بکار آید.
۶۶٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست