شمه ای درباره نظریه پارادایم، ساختار و عملکرد (۲)
-
داوود دبیری بسطامی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : امیر ایرانی
عنوان : برداشتی از مطالب آقای خلیق و آقای داود دبیری بسطامی
برداشتی ازمطالب جناب آقای خلیق می تواندچنین باشد:چون ایشان خودرا یک فعال سیاسی وابسته به تشکیلاتی مهم می بیندکه عمری رادراین راه سپری کرده وآن تشکیلات ،محل جذب و فعالیتهای بسیارانی شده بود،وقتی به مرحله ای می رسد: که عبور ازذهنیت سیاسی و عملگرایی است!حاصل نتایج اقدامات خویش را بررسی کندو آنان را مثبت ارزیابی نکند،ذهنش بسمت شک درتئوری ارائه شده که، فعالیتها بر مبنای آن تنظیم شده و راهکارهای فعالین را مشخص کرده می رودکه این هم یک امر طبیعی است!. دراین مورد می توان گفت: اگر فردی از ذهنیت سیاسی و عملگرایی عبور کند وذهنیتی فلسفی دراو تقویت شود؛ذهنیت فلسفی او را بسمت شکاکیت خواهد برد ! شکاکیتی درمورد تئوری هایی که او را،به درازای عمری به خود مشغول کرده بود!. جناب خلیق وامثال ایشان وقتی آن تئوری اجتماعی که به آن وفادار بودند را مورد بررسی قراردهند ،نتایجی که ازآن بررسی برایشان حاصل گردد،ممکن است : تمام آن تئوری را ردکنند وهیچ دستاورد مثبتی برایش قائل نشوند ویا اینکه؛به این نتیجه برسند که این تئوری دارای نکات مفیدی است و نمی شود بطورکلی آنرارد کنند! که نوع رفتار آقای خلیق گواه مقبولیت نکات مفید درتئوری است!. ایشان با رهایی از حصارات تنیده و خط قرمزها درحوزه اندیشه ، وبه سمت آزاد اندیشی رفتن،به جامعیت و فراتئوری بودن ،تئوری مورد عملش نسبت به تئوری های اجتماعیِ دیگر دچار شک می شوند ودر اقدامات بعدی ،جامعیت تئوری را به زیرسئوال می برد وآنرا را رد می کند وبرای درس آموزی به دیگران، فعالیتهایی را برای رد جامعیت تئوری انجام می دهد ،که این امررا از یک فرد شکاک باید طبیعی دید.که ایشان برای رد جامعیت تئوری به سراغ ریاضیات می رود ،و از آن برای فهماندن دلیل ردجامعیت کمک می گیرد. او می داند ،که ریاضیات ابزاری است که مورد استفادهء تمام علوم قرار می گیرد و بقیه علوم بدون ریاضیات برای تکمیل مطالبشان درمانده خواهند شد وتمام وابستگان به علوم دیگر می دانند آن قوانین و فرمولها ارائه شده در کشفیاتشان، حالت کیفر را به حالت کمی(عددی)تبدیل می کنند وبا کمیت (مقدار عددی)است که می توان در مورد پدیده قضاوت کرد وبا ساختن استانداردها ،به میزان درست ترکیبات پی بردو از طرف دیگر ، با پذیرش اینکه آن استاندارد با استاندارد واقعی فاصله دارد که آن می شود خطای فرمول وقانون ارائه شده،که در روند تکاملی فرمول ، تلاش می شود وبه قانون ویا فرمولی برسند که نزیکتر به استاندارد واقعی باشد، در این روند ممکن است ؛در آن تئوری آن فرمول ویا قانون مورد نیازمحقق نشود! که در اینجا نیاز به تئوری فراتر از آن تئوری قبلی خودش را نشان می دهد.جناب خلیق برای پرداختن به موضوع تئوریها بسمت یکی از قدیمی ترین شاخه های ریاضیات که آن هم هندسه است می رود آنهم هندسه ای که معروف است به هندسه ء اقلیدسی است!. ومی توان گفت:این شاخه یکی از موجدینِ مطالب علمی است :که با استفاده از روشی ، بصورت نظام مند ،سازمان دهی شده است که گزاره های آن با دفاع عقلی و انتزاعی قابل اثبات ، ودرست بودنشان قابل فهمیده شده ، بدون اینکه نیاز به تجربه و آزمایش باشد!.که بعد از این هندسه است ، تمام شاخه های علمی و شاخه های دیگر ریاضیات به ارائه مطالبشان در ساختار یک تئوری پرداخته اند،که معمولا"موجدین تئوریها با داشتن مواد اولیهء تئوری که ناشی از تجربیات علمی است ، بکمک روشهایی مطالب مورد نیاز تئوریشان را سازمان دهی می کند واین سازمان دهی بگونه ایست که تمام گزاره ها ی مطرح در تئوری با استدلالات عقلی بصورت انتزاعی و مجردقابل اثبات خواهند بود و حتی می توان مطالبی را قبل ازاینکه بتوان آنان را به تجربه در آورد از نظر عقلی آنرا را قابل قبول کرد. یکی از روشهایی که درتئوریها درحوزه ریاضیات استفاده می شود ؛روشی است بنام روش اصول موضوعی است .در رابطه باچیرگی هندسه اقلیدسی باید گفت: قرنهای زیادی طول کشید تا اینکه بشرخود رااز تصور جامعیت هندسه اقلیدسی خلاص کند اما با برآمدن هندسه های جدید برپایه اصول دیگر و بنا شدن تئوری های دیگر! بشر عبوراز جامعیتهای تئوریها برایش آسان و قابل پذیرش گردید و پذیرفت که هرتئوری را صددرصد نمی توان ردکرد ! اما می توان گفت: محدودهء عملش ، می تواند محدود باشد ،که این بحث ها یک دلمشغولی برای اندیشمندان ایجاد کرده است ،آیا یک تئوری بخشی از یک حقیقت بزرگ است ویا خیر اصلا" حقیقت بزرگی در کار نیست ،بلکه هر تئوری خودراه گشایی برای مشکلات خاصی است!.که بسیارانی را براین داشته، که یک دیدگاه تکثرگرایی را دررابطه با تئوری های مختلف راپذیرا شوند وبرای پیش برد امور ، قسمتهایی از تئوریهایی که کاربرد دارند رامورد استفاده قرار دهند .که در پایان در مورد جناب خلیق و همکارانش باید گفت: آنان وقتی به تئوریهای مطرح شده در ریاضیات اشاره می کنند (بخصوص هندسه)در حقیقت یک پیامِ پذیرشِ تکثرگرایی در رابطه با تئوریها را می خواهند بفهمانند!.::: درمورد برداشت ازمطالب جناب آقای داوددبیری بسطامی می توان گفت:ایشان بطریقی شکاکیت درمورد تئوری اجتماعی که با آن وفاداری نشان می دهد را ابراز می کند اما از روش شکاکان دیگر [آقای خلیق و دیگران] گله مند است: آن هم بخاطر اینکه ممکن است آرمان ، آرمانگرایانه ء محرومانِ جامعه متزلزل گردد،و باعث یأسی در آنان ودر راه مبارزه برای احقاق حقشان گردد ، این روش نشان می دهد منتقد به مطلب "هدف وسیله را توجیه می کند" سخت وفادار است که این مطلب نزد بسیارانی مورد پذیرش نیست!.
۶۶٨۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹٣
|
از : الف رستمی
عنوان : تشکر
از جناب آقای بسطامی که لینک ارائه شده را مطالعه کرده و بازتاب دادند نهایت سپاسگزاری را دارم. آنچه ما واقعا به آن احتیاج مبرم داریم، اندیشه علمی و مباحثات علمی است. گامی که ایشان برداشته اند، باید برای همه ما آموزنده باشد.
۶۶۷۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹٣
|
از : کیا
عنوان : دو مقاله همسان!
مقاله رفیق خلیق و رفیق بسطامی را میتوان هم ارز نامید.
چونکه مطلب را روان توضیح نداده اند در غیر اینصورت میبایست قدرت فهم خود را زیر سؤال ببرم.
هر دو سعی بر آن دارند که عملکرد نظر و عمل را توصیف کنند و در توضیح و کارایی مفاهیم پیچیده ریسمان را از دست میدهند.
مطلب هم ساده نیست و مشکل تاریخی است ولی برای شروع عالی است.
جمله معروف اینشتین "خدا طاس نمی اندازد" گر چه مذهبی به نظر میآید و ایدهآلیستها را خوشحال میکند ولی ماتریالیستی ناب است.
صحبت از نظریه کوانتمی و اصل عدم یقین هایزنبرگ است.
موضوع هم خیلی ساده است :
خطا در محاسبات:
بین بر داشت ما از جهان خارج که بدون ما هم همینطور میماند "برداشت ، اندازه گیری"
همیشه خطا موجود است در فیزیک حد پایینی این خطا را هایزنبرگ در فرمولی بیان میکند که به اصل عدم یقین معروف است "خط قرمز" و آن به ظریفترین وسیله اندازه گیری که فوتون "ذرات نور" میباشد ،بستگی دارد.
بعضی این اصل را واقعیت مینامند ، که واقیعت هم هست"ولی برای ما, نه طبیعت" و از این طریق به ایده برتری میدهند .فرض کنیم وسیله دقیقتری برای اندازه گیری بیابیم این مرز تغییر میکند.
در نتیجه اینشتن بر این عقیده بود که در زیر "مرز قرمز" فیزیک کوچکها هم قوانین دقیق هستند ولی ما نمیتوانیم به آن دسترسی بیابیم پس خدا تاس نمیندازد.
۶۶۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹٣
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|