سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شبه سخنرانی آرامش دوستدار - فرهاد قابوسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهمن پارسا

عنوان : کوتاه سخن...
صرف نظر از اینکه گفتار و نوشتار اقای قابوسی تا چه مایه محل اعتنا و در خور ارزیابی است، نکته ی بارز در کار ایشان انست که جنابشان مبتلا به تطویل کلام هستند، واین هر نویسنده و محققی را وادار به اسمان و ریسمان میکند، حتی اگر غرض طرح و شرح موضوعی معقول و مستدل باشد. خیال من ان است که حضرت ایشان خوبست به درمان این نقیصه بپردازند که سخت مفید است،والا سخن ایشان حداقل در این نوشته چندان محل اعتنا ارزیابی نیست.
۶۶٨٨۵ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹٣       

    از : قابوسی

عنوان : نه خوانده نه خوانده
از آنجایی که نظر آقای کبیری نسبت به مقاله من سطحی و از فرط غلط و لاآبالیگری لایق جواب نیست، لذا صرفا برای خوانندگان دیگر این نظرات است که توضیح می دهم:

پررویی و سواد سطحی کسی که کتاب قدیمی و کهنه شده سیر حکمت در اروپا را نخوانده و حتی نمی داند که این کتاب ترجمه و اقتباس است، نشان از سطح سواد طرفداران آرامش دوستدار دارد. هرکسی که به تاریخ فلسفه آشنا باشد، می داند که بین قرن سوم تا قرن دوازدهم میلادی ربه سبب فقدان فلاسفه در اروپا "هزاره جهل اروپا" نامیده شده است! باز هرکسی که نظیر من در همان زمان انتشار این کتاب را خواند باشد، می داندکه فروغی نیز از فلوطین (قرن سوم میلادی) به قرن هفدهم پرید است. با توضیحات خلاصه ای در مورد فلسفه مسیحی (اصحاب کلیسا) قرون دوازده و سیزده! لذا فقط کسی که فلسفه نمی داند، قادر است از کتابی که نخوانده است، مدرک در مورد عکس این حقیقت تاریخی بیاورد. "مشتی نمونه خروار" طرفداران دوستدار که به سبب مغلطه میان تضاد و تناقض قادر به فهم فلسفه نبوده است!

ثانیا، پاسخ اینکه "به دوستدار ایرادمیگیرد که چون اسلام را مورد نقدقرارداده است، پس مسلمانان را حقیربشمارآورده و بنابراین دوستدار فردی نژادپرست است." در جوابی که من قبلا (در زیر) به سئوالات دیگر در مورد این مقاله به آقای زنجانی داده ام موجود است:

«در مورد سئوال دوم: اگر شما مادی (علمی) بیاندیشید و عملکرد دنیوی ادیان را نه بواسطه ساختار مابعد الطبیعی آن ها، بلکه بواسطه عملکرد انسانها (متدینین به آن دین) ارزیابی کنید، در اینصورت، مخصوصأ وقتی کسی از «"هستی" (!) انگلی اسلام» بنویسد، شما می بایستی، آنرا بدرستی «هستی انگلی مسلمانان»، و خاصه در آنعصر (!) «هستی اعراب مسلمان» ارزیابی کنید. اسلام را تنها در "آسمان" می توان از مسلمان ها (در آنعصر مخصوصا اعراب) جدا کرد! هر کس که بعد از این اتهام نژاد پرستانه آرامش دوستدار، بجای پوزش، با تفاوت گذاری میان "اسلام" و "عرب ها"، سعی در ماستمالی کردن غرضش داشته باشد، خود داند.».

ثالثا، تنها در عالم هپروت اسلام اولیه (!) مورد نظر دوستدار را از می توان مسلمانان اولیه که اعراب بوده اند، جدا کرد! هرکسی که چنین بیاندیشد، متافیزیکی اندیشیده است و به جهت فقدان منطق علمی (تجربی) در متافیزیک، نمی تواند مورد خطاب من بوده باشد!

رابعا، (مخصوصا برای توجه آقای زنجانی) چون حداقل حتی برای کسانی که در عالم هپروت متافیزیک می اندیشند، اسلام را از محمد که راوی اسلام بود، نمی توان جدا کرد، بر طبق این استدلال "انگل" شمردن محمد بواسطه "انگل" شمردن اسلام، تنها زمانی منطقی می تواند باشد، که آقای دوستدار قبلا در ضمن آنچه که در مورد "زرتشت" در همان نوشته اش نوشته بود، "زرتشت" را نیز "انگل" جامعه، فرهنگ یا تمدن "ایران باستان" غیر زرتشتی یا ماقبل زرتشت معرفی می کرد. لذا چون چنین نکرده است، و طرف دیگر مسئله ایران است، نژاد پرستانه به مسئله نگاه کرده است.

خامسا، ترمینولوژی "انگل" در رابطه با تمدن ها، جوامع و فرهنگ ها، یک ترمینولوژی نژاد پرستانه وضع شده وسیله پروتو فاشیست ها و نازی ها است.

سادسا، به جهت عقب ماندگی فرهنگی و فقدان منطق در فرهنگ عمومی ایران، در بین ایرانیان نژاد پرستی برعلیه اعراب رایج است و اگر کسانی نظیر من تذکر ندهند، معمولا بنظر "نویسندگان" و "شعرا" ی آنچنانی نمی رسد، که نژاد پرستانه نوشته و می نویسند. یعنی این حظرات به سبب فقدان بینش منطقی، خود قادر به تشخیص محتوای نژادپرستانه، ارتکابات خویش نیستند.
۶۶٨٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹٣       

    از : علی کبیری

عنوان : ... ناشی به کاهدان میزند!
جناب قابوسی همواره بجای بکاربردن منطق دراستدلال، به مغالطه و بخصوص "مغالطهء ستیز" متوسل میشود. بنظرمیرسد که اینگونه استدلال غیرمنطقی اکنون جزئی از شخصیت وی شده باشد. مثلاً به دوستدار ایرادمیگیرد که چون اسلام را مورد نقدقرارداده است، پس مسلمانان را حقیربشمارآورده و بنابراین دوستدار فردی نژادپرست است. یعنی از نظر ایشان مسلمانان متعلق به یک نژادمیباشند!! همه نوع استدلالی دیده بودیم جز چنین استدلال بی پایه ومایه ای!! آیا چنین ادعائی جز مغالطه چه میباشد؟ دیگر اینکه ایشان یا از وقایع صدر اسلام بی خبر است ویا خودرا عمداً به بی خبری میزند؟ حال اگر ایشان عاشق و واله اسلام عزیز است، بنده قبای اسلام را دودستی خدمتشان تقدیم میکنم. واضحست که ایشان هم همچون سایر اندیشمندان مسلمانان بجای توسل به استدلال خردمندانه به صحرای کربلا میزنند تا حرفشان را به کرسی بنشانند. نمونه‍ی حیّ وحاضر نحوهء استدلال ایشان در نوشته شان است که با خِرَد میانه ای ندارد.
نگاه کنیم به فرمایش ایشان درمورد دوستدار. میفرمایند: «اگر آنچنان که آرامش دوستدار بر طبق "تنظیمات" مذکور معتقد است، وجود افعال بودن و داشتن در زبانی منجر به امکان تفکر فلسفی می بود، چرا زبانهای "هندو اروپایی" با این افعال هزارسال نتوانستند، فلسفه بیاندیشند» اولاً- ایشان را رجوع میدهم به کتاب "سیر حکمت دراروپا" نوشتهء محمدعلی فروغی. ثانیاً- اعراب صدر اسلام از حکمت و فلسفه چیزی نمیدانستند. بهمین علت معاویه بسیاری از کشیشهای مسیحی را که به فلسفهء یونانی مسلط بودند، دردربار خود پذیرفت و به آنها دستورداد تا به مسلمانان فلسفه بیآموزند. ثالثاً- اعراب از دستورزبان عربی مایه ای نداشتند. این موالی ایرانی بازمانده از دوران ساسانیان بودند که صرف ونحو را درزبان عرب پایه گذاری کردند. رابعاً- این ایرانیان فرهیختهء بازمانده از ساسانیان بودن که رسوم کشورداری را به تازیان آموخته وخود دردربار خلفاء به بالاترین مقامها رسیدند. خامساً- به زعم ایشان حتماً دانشگاه گندیشاپور راهم تازیان ساخته بودند ودرآن دانشگاه کتابخانه ای هم موجود نبود!! سادساً- لابد جناب قابوسی از آپارتاید اسلامی دردوران اولیهء تسلط تازیان برسرزمینهای متصرفی و بخصوص درسرزمین ما اطلاعی ندارند. پس تشریف ببرند ومطالعه کنند که چگونه ممکنست در دوران آپارتاید، علم و دانش و هنر شکوفاشوند؟ سابعاً- مورخین غیر اسلامی قرن هفتم میلادی را که مارن با هجوم تازیان به مردمان متمدن است، "قرن سیاه" نامیده اند.
من به همین جا بسنده میکنم و امیدوارم اگر جناب قابوسی قصد بی اعتبارکردن زبان و فرهنگ ایرانیان راداشته باشد، لااقل خودرا به سلاح تاریخ ومنطق مسلح ساخته و با چراغ آید تا "گزیده تر برد کالا!" درخانه اگر کس است، یک حرف بس است.
۶۶٨۷۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹٣       

    از : کوروش

عنوان : یادگیری از تاریخ و علاقه به فلسفه
آنکه از سر نفرت به پدیده ای نگاه می کند هرگز فلسفه نمی آموزد، زیرا که او پاسخ خود را از پیش در دل خویش داشته است. اما این کس، شاید در جنگ با ان پدیده سرباز و مامور خوب نفرت خود شود و در خدمت برداشتهای نفرینی و نامعلومش از تاریخ، امروز کشتار کند یا که خود کشته شود.
فلسفه اما پیشه ی پرسشگران است و کنجکاوی و تردید عشق ایشان است.
برداشت حاوی ی نفرت از تاریخ، شاید سبب ضحاک شدن کاوه و یا که کاوه شدن ضحاک شود یا حتی شاید که چنین هم شده باشد. کیست که با یقین بداند.
۶۶٨۷۶ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹٣       

    از : علی سعید زنجانی

عنوان : یک اشاره ی دیگر
آقای قابوسی
من از پاسخ های شما به پرسش هایم قانع نشدم اما زیاد هم مهم نیست. دلیلش را هم می توانید در نظرگاهی که بر نوشته ی پیشین شما در “عصر نو” نوشتم اما ظاهرن به موقع نرسید پیدا کنید. من در اونجا نوشته بودم :

آقای فابوسی 
 فلسفه برای  من  رویه ی دیگر هنره، هر دو در کار  آفرینش،  یکی از راه پیوند زدن ها و چینش های  به ظاهر منطقی (فلسفه)،  یکی از راه پیوند زدن ها و چینش های غیر منطقی (هنر). علم و ریاضیات هم آفرینش های مایند. عددها را ما می سازیم. صفر و بی نهایت را ما می سازیم ( منطق  ریاضیات بخشی از  زیر ساخت اندیشه ی ماست).  چینش قوانین فیزیک  و مکانیک و آنهای دیگر هم مال مان ( اگر چه در اینجا  دست ما برای پیوند زدن های دلبخواه در درون قانونمندی ها باز نیست اما کنار هم نهادن و نتیجه گیری های منطقی  مال مان).  ما همه ی اینها را می سازیم  تا رفتارهای جهان را  باهاشان اندازه گیری کنیم. اینها قالب گیری های  ذهن  “منطقی “ ما از جهان بیرون اند   نه مرزهای  “منطقی”  جهان بیرون.  و  چون  سازه ی منطق ما  با سازه ی منطق جهان  بیرون  یکی نیست (نمی تواند باشد وگرنه  “مرغ  اول بود یا تخم مرغ “  برای ما راز نبود )  قانونمندی هامان  هم در جاهایی دچار ابهام و نا همخوانی  و گسستگی میشن ( همان چیزهایی که شما هم به بخش هاییش اشاره می کنید و ما  تازه اندکی شان را فهمیده ایم).  /  و همینطور چون  ذهن ما در این اندازه گیری ها  زندانی ی رفتار دو بعدی (زمان و مکان) است  قانونمندی هامان  نمی توانند از  مرز  این جهان دو بعدی  جلوتر بروند (ما حتا  نمی توانیم  تصور جهانی بدون  در هم فرو رفتن  “زمان”  و “مکان”  را داشته باشیم)  برای همین هم  اینجوری  سرمستانه و  کودکانه  و  حتمن  “تجربه گرایانه” مهبانگ (بیگ بنگ) را آغاز هستی می دانیم.  
 از پشت این نگاه، من در نوشته های شما ناهمواری هایی می بینم (نمیگم نامنطقی چون ما  چیزی به نام منطق خالص نمی توانیم داشته باشیم). با اینهمه چندتا از نوشته هاتان را که پیدا کردم  خواندم و ازشان خوشم آمد. کلیشه ای ندیدم شان. تکرار مکررات  نبودند. چینشی متفاوت داشتند و همین  ها برای  از  “اینجا” و  از  “روزمره گی”  بیرون  رفتن  بس بودند ؛  کاربردی  مثل  شعر و هنرها که ظاهرن برای شما جذابیتی ندارند.  
۶۶٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹٣       

    از : kawe

عنوان : bigaanebawari
آری زبان پارسی‌ ناتوان است و باید از عربی‌ کمک به گیرد. از همین روو به جای کاووس میگویم قابوس. کسی‌ که نام خود را درست نمی‌گوید چه گونه می‌خواهد به من تاریخ، فلسفه و زبان به آموزد.
۶۶٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹٣       

    از : خ. ث.

عنوان : من شخصاً متأسفم ...
ظاهراً بحثِ «گرمی» در گرفته است. و چه خوب است که چنین است. چون اگر انصاف و اعتدال داشته باشیم، می توانیم (تقریباً) از هر نظری چیزی بیاموزیم.

من هم لحنِ نوشتار آقای «قابوسی» را تند و نامناسب می دانم. ولی اغلبِ اشاراتِ موضوعی ایشان را صحیح می بینم.

از سوی دیگر هم، شخصاً، نوشتارِ آقای «دوستدار» را تهی و بی محتوا می دانم؛ و می دانم که در سمینارهای ترم های اولیه دانشگاه های معتبرِ آلمان، فوراً به کنار گذاشته خواهند شد. البته با توجه به جوِ ۳۶ ساله‍ی اخیر ایران، طبیعی ست که نظرات هر چه «اسلام ناپسندانه تر» باشند، مقبول تر و خوشایند تر خواهند بود. همچنین طبیعی ست که در جوی که مطالعه نیست و «رقیب» هم نیست، نظراتِ ساده‍ی ایشان بدرخشند. و این، بخودی خود بسیار جای تأسف دارد، اما فعلاً کاری نمی توان کرد.

از دیدِ شخصیِ من، موضوع همان دردِ قدیمی ست: نبودِ «موضوع گرائی» (Sachlichkeit) در نگاه و بررسیِ ما ایرانیان. اینست که عده ای هیجان زده مُرده باد می گویند و عده ای شیفته، عصرِ همان روز زنده باد.

در موردِ جایگاهِ اعراب، در نگاهِ من، نه آقای دوستدار و نه پیروان ایشان، هیچکدام ظاهراً اطلاع ندارند که همین دستگاهی که با آن نظراتِ خود را می نویسند، تماماً بر پایه‍ی «اعداد عربی» و «جبر» و «آلگوریتم» بنا شده است. «جبر» و «آلگوریتمی» که حتی لغت اش از عربی گرفته شده است و در تمام زبانهای غربی موجود است (لطفاً نگوئید که «این که به «خوارزمی» مربوط است»؛ چون آنگاه متوجه خواهم شد که اساساً منظورِ حقیر را متوجه نشده اید).

من شخصاً برازنده و پسندیده نمی دانم که افرادی که از این اولیه ها و بدیهیاتِ علوم و اندیشه و فلسفه بی اطلاع اند، پیرامونِ مسائلِ بغرنج تر، ادعا های عجیب و غریب بکنند. شاید (شاید) علتِ عصبانیتِ آقای «قابوسی» هم چیزی شبیه این باشد، هر چند که عرض کردم که لحنِ ایشان را نمی پسندم.

هر فرهنگ، هر زبان، و هر تمدنی، ضعف ها و برجستگی های خود را دارد. و به جهان، یا پیرامون خود، ارمغانها داده است. تندروی چه از این سو و چه از آن سو، خود امری غیرمنطقی و بدین طریق غیر فلسفی ست.

با احترام
خ. ث.
۶۶٨۵۴ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : برخورد پرفسورانه ،یقه گیرانه، یقه درانه
وقتی بخواهیم نظرات جناب پرفسورفرهادقابوسی وامثال ایشان وجناب آرامش دوستدار و امثال ایشان را بعنوان یک ناظر موردتوجه قراردهیم اولین برداشت ازنظرات آنان اینست: که ظاهرا" هردو دغدغه ایران ومردمان ایران رادارندکه دیدگاه های جناب دوستدار برای اکثر طرفدارانش ومنتقدانش واضح وآشکار است!.اما وقتی بن مایه اصلی دیدگاه جناب پرفسور راجستجوگر شویم بجزء مقالاتی که آنهم:به شیوه پرخاشگرانه و تهاجمانه ویقه گیرانه و یقه درانه وانگ زنانه تحت عنوان ؛نژادپرستانه، ضدعربانه ، ضداسلامانه، و ضدغیرفارسانه نمی بینی!. اما درهمان مقالات هم برای اینکه بتواند راه فراری برای خویش تعبیه کرده باشد نیم نگاهی هم به نوگرایی وضد سنت را هم نشان می دهد و دیدگاه خود را مبتنی برپذیرش نظراتی علمی معرف است.اما وقتی به دفاع از بر آمدهایی از دوران اسلامی و حاکمیت عربها و ترکها و... بر ایران می رسد به یک تناقض گویی دچار می شود بجای اینکه بر اساس یافته های علمی که خودرا مقید به آنان نشان می دهد برخورد کنداز موضع یک فرد مدافع آنان در مقابل بقول خودش پان ایرانیستها و ایرانگراها و مدافعان زبان فارسی عمل می کند که بروز این روش از یک پرفسور مملکت خیلی جالب است !. ونوعی بند.......::: ایشان می گوید:اگر در ایران انسانهایی داشته اید که زایش های خلاقانه ای را در مورد فلسفه ومسائل عقلی به بشریت ارائه داده اند! باید آنرا ناشی از اسلام بدانید که توانست زبان عربی را متبرکانه به شما هدیه دهد تاشما را از آن زبان فارسیِ الکنتان که فقط بدرد شاعری وحرفهای عاشقانه زدن وپای منقل نشستن خوبست نجات دهد شماها بایدخیلی شاکر باشیدتا ازدست زبانی که پاسخگوی مسائل عقلی و فلسفی نیست نجات یافته بودید اما آن فردوسی فلان شده نگذشت پروژه عربسازی در این منطقه کامل شود .شماها بکمک همان زبان عربی توانستید زایش های مانند ابن سینا و...داشته باشید ای نمک نشناسان!.در موردزایشهای خلاقانه و کاشفانه در نظر گذاری قبلی مطالبی کلی ارائه گردید که در اینجا نیاز به ارائه مطلبی نباشد ، اما اگر بخواهیم در رابطه با دیدگاه جناب پرفسور مطالبی رابیاوریم !برای نمونه که بطریقی هم پاسخ به نگرش ایشان به مسائل باشد،می توان از زایشهای دوران طلایی عربیت و اسلامیت ِ حاکم بر ایران ،نمونه ای را برگزید ومطالبی را درمورد وجود ایشان پی بگریم این شخص می تواند ابن سینا را باشد !. آثارایشان هم بزبان عربی است هم به فارسی است ، بایدگفت: یکی ازعوامل چیرگی یک زبان ناشی از سلطه سیاسی حاکمان وقت است ،زبان عربی با یک ترفند شیادانه که آن زبان برگزیده پیام دهندء ماورایی بنام الله است برتمام تصرفات سر زمینی و تشکیل دهنده امپراطوری اسلامی تحمیل می شود واگر بالندگی درآن دیده می شد ناشی از بکارگیری اندیشمندان متصرفات باید دید!. وقتی در دوره ای زبانی، زبان غالب بخشی ازجهان گردد هر اندیشمندی برای رساندن پیامش به جهان تلاش خواهدکرد آنرا به زبان بین المللی وقت بیان کند،که این دیدگاه درمورد اندیشمندان دوران مشعشع عربیت و اسلامیت هم صادق است که ابن سینا ودیگران چنین خواهند کرد اما جالبست بدانیم ابن سینا کتاب دانش نامه علایی که در فلسفه است رابه زبان فارسی می نویسد وایشان تا قبل از اینکه به اصفهان برود آثار نوشته شده به عربیش چندان از نظر نوشتار عربی جالب نیست که در اصفهان با کامل کردن نکات عربی ، نوشتار بعدی از نظر استفاده از عربی غنی تر می شودکه این هم میتوان گواهی باشدبر ارائه مطالب به زبان جهانی برای رساندن پیام نه اینکه بخاطر غنای آن زبان!.
۶۶٨۵۲ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : زایشهای خلاقانه و کاشفانه
درموردزایشهای خلاقانه وکاشفانه دودیدگاه مطرح است:۱)آنان راخلق الساعه یا ناشی از الهاماتی است که گروهی کسب می کنند.۲)آنان نتیجهء عوامل و داده های گذشته هستند وبستگی به بستر سازی دارند. میتوان گفت:کسانی که دیدگاه خلق الساعه و الهاماتی را پررنگ می کنندویابه آن ایمان دارند،گروهی:آنان راشیادانی بیش نمیدانند ویا نادانانی هستندکه تعطیل کنندهء خردوخردمندی هستند،آنهم بدین دلیل: برای ظهور هرنوع زایشی باید منتظریک نیروی ماورایی باشیدکه آن هم خودش،افرادی رابر می گزیند وبه آنان الهام می کندوآنان آن الهامات را متبرکانه به سایرین،از طرف الهام کننده هدیه می دهند، اگر بخواهیم دیدگاه باورمندان الهامی را با زبان دیگر بیان کنیم می شود: یکی دربالا نشسته و مطالب مورد نیازرا بایک پمپ بوسیله یک شیلنگ به مغزِ کاشف یاخلاق می ریزد، اماگروهی که به موضوع ایمان ندارند و آن را پرنگ می کنند ،شیادانی بیش نیستند که برای پوشاندن وناتوانی در بسترسازی وندانم کاری ها وبی خردی های خود و خویشان ،مبلغ این نگرش الهامی می شوند و خواهند شد!. در دیدگاه (۲) دو موضوع مطرح میشود:الف)عوامل یا داده های گذشته . ب)بستر سازی. درمورد عوامل یا داده های گذشته می توان گفت: تجربیات تاریخی در مورد حاکمان وقت و بر خوردآنان با داده گذشته یا داشته های گذشته چنین می گوید: حاکمانی که فکر می کنند مبلغ و رواج دهندهء ایده وفکری هستند که ایده و فکر یک حقیقت محض را بیان می کند وگذشته را عامل انحراف می دانند بسمت محو آثار گذشته و نادیده انگاشتن آنها میروند وخواهند رفت ،همچنانکه درصدر اسلام کرده اند و فرزندان خلف آنان بصورت داعش و القاعده و طالبان و بو کو حرام وارانجام میدهند ودر کشور ایران نیز بطریق دیگرانجام میدهند .اما حاکمانی که خود راپیام آور مکتب خاصی نمیدانند آنان حساسیتی نسبت به گذشته ندارند بعداز تثبیتِ شرایطِ خویش بطریقی انتقال دهندهء داشته ها و داده های گذشتگان نیز می شوند که این انتقال دهندگان را هم بعد از اسلام که حاکمان توانستند شرایط را به نفع امپراطوری اسلام تثبیت کنند می توان دید!آنهم در حاکمانی که خودرا وفادار به آن پیام اولیه نمی بینند،بلکه آن را یک عامل سیاسی برای بعضی از مقاصدِخود می دانند!. و گاها" با استفاده از همان میراث داران گذشته ، استفاده از میراث گذشتگان را هم بستر سازی می کردند که در آن دوران تک چهرهایی که ریشه خویش را درفرهنگهای گذشته نیز می دیدند، منشاء زایشهای علمی و فلسفی و ادبی و حتی دینی نیز می شدند . که می توان از ابن سینا، رازی و.... نام برد.::: اگر به مقوله بسترسازی برای زایشهای سودمند بخواهیم اشاره ای داشته باشم باید گفت:در نبردی که بشریت برای ایجاد بستر های مناسب برای تمام افراد، بدون درنظر گرفتن وابستگی های هویتی دروغین،انجام داد! در اولویت بندی مسائل به این نتیجه رسید ایجادبستر سازی مناسب !بستگی به منابع قدرتِ سیاسی و مدیریتی دارد وباید بسمت اصلاح آنها برود که درقرنهای اخیر شاهد تغییرات عمده ای در نحوء مدیریتی بسیاری از کشورها و جوامع شده ایم که این امرباعث بستر سازی ها برای زایش های خلاقانه و کاشفانهء انسانها بوده ،که می توان به دو نوع بستر سازی اشاره داشت ۱) بستر سازی گلخانه ای ۲) بستر سازی عام!. ::: در بستر سازی گلخانه ای می توان گفت: اوج بکار گیری آنرا دربلوک شرق درجهان دو قطبی باید دید،که آنهم بارفتن ؛به سراغ افرادی خاص ویافتن آنها وسپس آنهارا در موقعیتهای مناسب قراردادن و بصورت رباطیک محصولاتی را از آنها خواستن و دست آوردها را نتیجهء ایده لوژی حاکم دانستن وروی آن مانور دادن !.این زایشها چون ناشی از یک سیستم صحیح نیست با فرو پاشی قدرت دچار رکود شدید هم می شود که در قرنهای اخیر:روش گلخانه ای در حکومتهای ایده لوژیک که ایده لوژی خویش را حقیقت محض می دانند مشاهده می شود!.همچنانکه حاکمیت فعلی ایران چنین می کنند و.....در مورد بستر سازی عام می توان گفت:دراین نوع بستر سازی حکومتهای خاصی بایدحاکم شوند:حکومتی که مشروعیت خویش را ازهمان مردمانی می گیرد که میخواهد امورات آنان را سازماندهی کندوبه پیش ببردکه اینجاست که دمکراسی خود را در حکومتداری نشان می دهدکه دراین حکومت، نظام آموزشی بگونه ایست که بادادن ،دادهای لازم و دادن آزادی بیان ،بروز خلاقیتها وکشفیاتِ جدیدرا زمینه ساز می شود شاید! دراین روش چهر ه ای برجسته ، دیگر مطرح نشود چون اکثرا" دارای دانشی دریک سطح خواهند شدو همه درخدمت به سرانجام رساندن پروژه ای خلاقانه وکاشفانه خواهند بود. دربستر سازی عام : گروهی از غربیان به سمت اصلاح ساختار های سیاسی و حکومتی که نقش اساسی را بازی می کنند رفته اند و می روند!. که می توان گفت:توجه به آنان و عملکرد آنان شاید نوعی حسرت نسبت به آنان اینجا خودش را نشان می دهد که با ایجاد ساختارهای مناسب راه عبور و گذر از هر نوع سنت ایستا وبه سمت پذیرش پدیده های مدرن را آسان می کند......
۶۶٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹٣       

    از : قابوسی

عنوان : توضیحات برای خوانندگان محترم
آقای ناظر اگر اسم مرا به لاتین

F. Ghaboussi

به منبع گوگل وارد کنید، منابع اینترنت اکثر مقالات من (حدود دویست) به زبانهای انگلیسی و آلمانی در آنجا آمده اند. اما من تصور نمی کنیم، این مسئله کمکی به حل غرض شما بکند. محتوای این مقالات علمی و تخصصی هستند و ربطی به مسائلی که در این مقاله مطرح شده است، ندارند. من در دانشگاه های متعدد و مراکز بین المللی متعددی تحقیق و تدریس کرده ام، اما باز آنهم ربطی به مسائل طرح شده در این مقاله مشخص ندارد.

آقای زنجانی، طبق معمول مقالات علمی، من منبع و مرجع نظرات مطرح شده در هر مقاله خود را در همان مقاله ارائه داده ام. اگر شما دقت می کردید، پاسخ همه سئوالاتی را که کرده اید، در مقاله مورد بحث می دیدید. اما شما مقاله مرا دقیق نخوانده اید.

چون پاسخ سئوال اول می توانستید در منبع (مقاله من در اخبار روز) که در مقاله فعلی داده ام، بیابید و اگر کافی نبود می توانستید به مقالات دیگر من در همین رابطه در سایتهای دیگر نظیر اخبار روز یا عصر نو رجوع کنید.

در مورد سئوال دوم: اگر شما مادی (علمی) بیاندیشید و عملکرد دنیوی ادیان را نه بواسطه ساختار مابعد الطبیعی آن ها، بلکه بواسطه عملکرد انسانها (متدینین به آن دین) ارزیابی کنید، در اینصورت، مخصوصأ وقتی کسی از «"هستی" (!) انگلی اسلام» بنویسد، شما می بایستی، آنرا بدرستی «هستی انگلی مسلمانان»، و خاصه در آنعصر (!) «هستی اعراب مسلمان» ارزیابی کنید. اسلام را تنها در "آسمان" می توان از مسلمان ها (در آنعصر مخصوصا اعراب) جدا کرد! هر کس که بعد از این اتهام نژاد پرستانه آرامش دوستدار، بجای پوزش، با تفاوت گذاری میان "اسلام" و "عرب ها"، سعی در ماستمالی کردن غرضش داشته باشد، خود داند.

سوال سوم بی جاست. چون دو موضوع متفاوت در یک نقد، طبعا کنار هم قرار می گیرند، بدون اینکه ربط معین و مذکوری در آن نقد با هم داشته باشند.

در رابطه با سئوال چهارم، من آنچه که شما اشاره کرده اید: "ناتوانی زبانهای اروپایی برای فلسفه ورزیدن"، ننوشته ام. بلکه برعکس نوشته ام (نقل به مضمون) «اگر آنچنان که آرامش دوستدار بر طبق "تنظیمات" مذکور معتقد است، وجود افعال بودن و داشتن در زبانی منجر به امکان تفکر فلسفی می بود، چرا زبانهای "هندو اروپایی" با این افعال هزارسال نتوانستند، فلسفه بیاندیشند».

پاسخ به سئوال پنجم: انسان عوام (تحصیلکرده) کسی است که استدلال منطقی نداند و یا به غلط شبه استدلال کند.
۶۶٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست