سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خرمشهر مرد محمره زنده شد - یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : ملت و طنز کثیرالمله
اگر بازه زمانی ۱۵۰ سال اخیر کشور ایران را مورد توجه قراردهیم و جایگاه یک فرد ایرانی را درزیست جمعی و ساختار حاکم برکشور را پی جوشویم مشاهده می شود در دورانی، این فرد ایرانی مقام رعیتی را با تبعاتش مفتخرا" به او اعطا می کردند اما وقتی با پی گیری اندیشمندان جهانی مفاهیمی جدید در حوزه اندیشه و سیاست مطرح گردید وآنان حق و حقوق فردی را چه از نوع طبیعی یا قراردادی بر انسانها تعریف ویا به آنان یاد آوری کردند و قیودی نیز برای حاکمان سیاسی برشمردند!. این ادبیات از مرزها گذشت و وارد کشور گردید نتیجتا" پدران ومادران ما در دوران مشروطه اقداماتی را انجام دادند و تلاشی را داشتند که به مستبدین وقت بفهمانند که باید حق و حقوق شهروندی افراد را به رسمیت بشناسید و شما مستبدان بایدبدانید ادبیات جدیدی بر عالم سیاست حاکم شده ومی شود که گریزی از این نوع ادبیات نخواهید داشت اما متأسفانه در روند تغییرات آن دوران ،نتیجه کار به ظهور مستبدینی منتهی می شود(رضاشاه و محمد رضا شاه)اگر چه بظاهر حق شهروندی بزکی را به نمایش می گذارند اما با شیوه های مستبدانه مسیر تحولات را بسمت دیگری می برند که دردوران مستبد دوم ملت ایران در دوران نخست وزیری " دکتر مصدق "این شانس را پیدا می کند که حق وحقوق شهروندیش وپذیرش آن تحقق پذیرد و این حقوق را به مستبد تفهیم کنند اما متأسفانه سرنوشت بطریق دیگری رقم می خورد و برایران و ایرانی آن می شود که نباید بشود !و حرکات اجتماعی و سیاسی جامعه بگونه ای دیگر می شود و نطفه های مبارزاتی که بسته شده بود پر رنگتر می گردند و دو واژه در ادبیات سیاسی جامعه ایران وارد می شود یکی بنام "خلق" دیگری بنام"امت" که هر دو می توانند نافی حق و حقوق شهروندی هم بشوند آنهم بدلیل اینکه پذیرش هر کدام از این دو واژه یک بار مسئولیت اجتماعیِ فداکارانهای بر گردهء پیروان تحمیل می کند!.گروه مبارزاتی که خلق را مبلغ بودند به مردمان می گفتند: شما دیگر رعیت نیستید و .واژه شهروندی ساخته و پرداخته استثمار کنندگانِ محرومان می باشد پس شما خلق هستید و وقتی هم می پذیرید که خلق هستید باید بدانید خلق در روند تکاملی تاریخ دارای وظایفی است که باید به آن عمل شود و هر فرد ابتدا باید وظیفهء خلق بودنش را مورد توجه قراردهد و چنانچه شرایط مساعد برقرار شد بدانید آرامش فردیتان نیز تحقق خواهد پذیرفت . در روند خلق سازی ، جامعه ایران دارای خلق های مختلفی گردید که می توان پیامدهای خلق سازی را در یک جامعه حدس زد!. اما در روند مبارزات ایرانیان ، مبارزانی که ادبیات مبارزاتیشان بکار برنده واژه خلق بوده بر ایران چیرگی نمی یابند ،اما این نوع ادبیات حضورش را درنزد گروهی از فعالینِ حوزه اندیشه و حوزه سیاست حفظ می کند اما با پایان یافتن جهان دو قطبی و شکستی که برای پیروان ادبیات چپِ حاکم در آن دوران متصور می شود ، این واژه تا حدودی اعتبارش را از دست می دهد. اما درروند تغیراتِ جامعه ایران درسال ۱۳۵۷ حاکمیتی برایران چیرگی می یابد که ادبیات خاص خودش را بکار می برد وبه مردم می گوید شما رعیت و خلق و شهروند نیستید بلکه شما"امت" هستید وبدانید وقتی امت شده اید برشما رسالتی تعریف و تعیین می شود و برای انجام این رسالت تان ،شما امامی خواهید داشت .اما مردمان از آن تاریخ به بعد به فکر خلاصی از این واژه امت هستند و می خواهند به مستبدین جدید که از نوع دینی هستند تفهیم کنند یک فرد ؛نه رعیت نه خلق نه امت است !بلکه او یک شهروند ایرانی است ؛که حق و حقوقِ فردی و اجتماعی دارد که باید توسط حاکمان برسمیت شناخته شوند و این را قطعا" باایجاد ساختار مناسبِ حکومتی تحقق خواهند بخشید!.:::::اما دراین بین گروهی دانسته و یا ندانسته نقش دیگری برای خویش تعریف می کنند به گروهی ازایرانیان می گویند بدانید: که شما شهروند ایرانی نیستید بلکه شما غیوران ومبارزانِ ایل و طایفه و قوم هستید بر شما تکلیفی تعریف شده که این تکلیف مانند تکالیف خلقیسم و امتیسم نیست بلکه چون تو یک نژاد هستی باید خلاص کنندهء نژاد خویش از دست نژادهای دیگر باشید و باید بعداز خلاصی ازنژادهای دیگر ،فقط !حافظ و نگهبان نژاد خویش شوید حق وحقوق فردی یک بازیچه بیش نیست.اما مدافعان این نوع تفکرات وقتی پی می برند که واژه ایل و طایفه و قوم و نژاد بار منفی رابا خود حمل می کنند واژه"ملت " را بر خویش می نهند و گروهی هم با ژست های روشنفکرانه برای ملت ایران در کشور ایران واژه کثیرالمله راباب میکنند که این هم طنزی است از دیگر طنزهای حاکم بررفتار گروهی به اصطلاح فعال سیاسی.......
۶۷٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : «... کسانی مثل(آقای) بنی طرف...»
آ. ائلیار گرامی، می نویسی، «...لازم است کسانی مثل بنی طرف را با این راه حل روبرو کرد و نظرشان را پرسید. و به بحث نشست...»، اگر به نوشته های آقای بنی طرف در همین نشریه محترم اخبارروز مراجعه کنی، شاهد خواهی بود، جز موارد بسیار نادر، ایشان در بحثهای پای نوشته هایش شرکت نکرده است

گمانم بر این است، «... کسانی مثل(آقای) بنی طرف...» به هیچ راهی جز فروپاشی کشور فکر نمی کنند. برای ایشان مسئله «... وجود تبعیض...» دستاویزی بیش نیست، اگر غیر از این بود، و کسانی مثل(آقای) بنی طرف، واقعا خواهان رفع تبعیض بودند، می بایست ایشان، بجای استفاده از وجودِ تبعیضات دهشتناک در کشور برای ایجاد تفرقه بیشتر در پیکره رو به موتِ اپوزیسیون ج.ا، با سامان دادن بحثهایی بی تشنج، به ایجادِ اپوزیسیونی متحد حول برنامه ای مشترک بر اساس منافع ملی کشور یاری می رساندند

زیبا و پسندیده می نویسی، «...در نهایت خود مردم تصمیم گیرنده اند...»، و واقعیت این است، که مردم ایران هزاران سال است، که تصمیم خود، یعنی حراست از کشورشان را گرفته اند. اما متأسفانه برخی افراد با وارونه کردن وقایع و واقعیات، سعی در تلقین خواستِ فروپاشی کشور به مردم را دارند
۶۷٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : "در خصومت با ملت عرب ایران حجم زیادی را سیاه کرده است"
با گرد و خاک کردن و توهین و دروغ پراکنی که نمی توان حقیقتی را سیاه نمود. کجای نوشته ی پر از دلسوزی من در خصومت با خلق عرب در ایران است!؟

همیشه از همه ی خلق های ساکن ایران زمین بطور یکسان دفاع نموده ام. عمری در این را گذاشته ام. بار ها در وصف زبان سرشار، ریشه ای و ثروتمند عربی به هر بهانه ای سخن رانده ام. اگر ضد عرب بودم به هر بهانه ای از زبان عربی نمی نوشتم.
نظریات خود را بسیار روان هم در دفاع از دیدگاه ایشان و هم با نقد صادقانه و عمیقن دوستانه بیان داشته ام. کجای آن سخن، ضد عربی است!؟ شما فکر می کنید که اگر دروغی را سرهم کنید برنده اید!؟

بگذار خود آقای بنی طرف بیایند و اینجا بنویسند که لیثی حبیبی ضد عرب است؛ من آنگاه بی هیچ جوابی به ایشان می روم پی کار خود. تا کی می توان براحتی وجدان را زیر پا نهاد و با تیرگی ی زورزنی زلال یک بحث منطقی و دوستانه را گِل آلود کرد!؟

آنجا که من می گویم باید با همه همبستگی داشت، معنی سخنم این است که بجای دامن زدن به جنگ های قومی و مذهبی که ارتجاعی ترین نوع جنگل است در جهان؛ باید انساندوست بود و به همه ی انسان ها اندیشید. در عین حال من از زورگویی به خلق های ساکن ایران بیزارم و هرجا چنین زورگویی ای دیده ام بر علیه آن شوریده ام.
به همه ی خلق های ساکن ایران نهایت احترام را دارم؛ زیرا همه را انسان و شریف با حقوق برابر می دانم. وقتی وبلاگ زدم اولین پست وبلاگ خود را نه به زبان سرتاسری ایرانیان - فارسی - نه به زبان مادری خود - تالشی - بلکه شعری به زبان گیلکی در آن منتشر نمودم. در واقع وبلاگ من از این نظر باید به کتاب گینس برود، زیرا نه در خارج و نه در داخل میهن چنین نمونه ای را سراغ ندارم. به من ضد عرب و یا ضد هر خلق دیگری گفتن نهایت بی وجدانی و بیهوده پَرانی است. اندیشمند بزرگ گیلک مهندس عاشورپور در ترانه ی «جینگِه جان» فراز جالبی دارد که می گوید: «بوگفتم بازی دانی؛ هَتو خوره پَرکانی!».
«فکر کردم بازی بلدی، حالا می بینم همینطوری برای خودت پَرت می کنی!»

کجای نوشته ی من ضد عربی است!؟

من به فحش و توهین جواب نمی دهم که نشانه ی حقارت آدمی است؛ این توضیحات هم برای مردمی هست که اینجا حضور پیدا می کنند. بار ها افرادی فحاش به من حمله ور شدند و جوابی نگرفتند. در آن نوشته ی از دل بر آمده، زلال ترین احساسات خود را با خواننده در میان نهاده ام؛ سخن مرا او دریابد که در درون خود گُل به سر یابد؛ و به این رسیدن کار هرکس نیست، باید عمری برای زلال شدن گذاشته باشی.
اگر تلنگر من در تو اثری ندارد علت را باید در درون خود جستجو کنی. من در آن نوشته ی خود از شیوه ی تزویری سود نجسته ام؛ زیرا عمیقن اعتقاد دارم که حقه باز ترین آدم ها در نهایت بازنده ترین هایند، حتی اگر موقتن پیروز گردند. به همین خاطر همیشه حتی با کسانی که دشمنی می ورزند، برخوردی صاف دارم تا هرکس به وسع خود بر گیرد.

من اگر روز به این برسم که بخواهم با فند و ترفند زنی زندگی بگذرانم، به آن زندگی تف می کنم؛ زیرا آدمی را در درون سیاه می سازد و در نتیجه دیگر زشت و زیبا برایش یکی می شود؛ و این یعنی فاجعه. من هرگز و به هیچ قیمتی حاضر نیستم چنین فاجعه ای در درون من رخ دهد.
بسیار متأسفم که وجدان بشری در دوران ما دارد بطور کامل محو می شود.
۶۷٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : کارون اسفندیاری

عنوان : همبستگی۲
در نوشته قبلی ام، اشاره ای داشتم به پا نوشته ای ازعلی قدیمی. حالا می بینم که شخص دیگری؟! با اسمی چهار قلو به خشم آمده و به تلاش افتاده تا فضای این گفتگو ها را
متشنج سازد. نوشته ی بنده نه توهینی به کسی بود و نه قصد شانتاژ در آن دیده میشد. این نویسنده ی عصبانی پنداری خود را در اوج آسمانها دیده، نوشته خود را در الفاضی زیبا و چشم نواز آراسته تا شاید بتواند نیّت واقعی خود را مخفی نگهدارد و البته که موفق نشده است.
ایشان در جایی از نوشته اش بر ما بندگان منت نهاده که »وقت زیادی که بیهوده هدر دهم ندارم. از وقت کارهای دیگر میزنم و گاه اینجا مینویسم، تا شاید بکار آید«
باری، نوشته بنده بسیار ساده بود. نوشته بودم...» آقای بنی طرف یک رنج مویه نوشته و نگاهش را به دو سو انداخته است. یکی به جوانانی که خود را باری به هر جهت ایرانی میدانند و برای حقوق پایمال شده و سرکوب و همواره تحقیر شده ی خود میجنگند و چه شجاعانه هم. نگاه دیگر این نویسنده ی خلقی، متوجه نیروهای سرکوبگر و بویژه فاشیستهای حاکم است.« برای من این سوال هنوز باقیست که مخالفان مقاله بنی طرف در چه سمتی قرار دارند. بنی طرف به رژیم ارتجاعی ج ا تازیده و از مبارزات قهرمانانه جوانان عرب ایرانی با افتخار یاد نموده است. آیا انسانی که در همین صفحه مینویسد...» برای به سازی مینویسم و برای استواری دوستیها« تمام نوشته خود را خوانده است؟ بنده در جایی دیگر نوشتم که...» به جای جبهه گیری در برابر آقای بنی طرف، با او همدردی نماییم و مبارزه ی آزادیخواهانه ی مردم عرب ایران را گرامی داشته و همراه با آنان خشم و ایستادگی خود را در رویارویی با رژیم ددمنشانه ی جمهوری اسلامی نشان دهیم. در آنصورت است که آقای بنی طرف ما را در کنار خویش و خود را در کنار ما خواهد دید.« اما ایشان جواب بسیار عجیبی داده » برای همبستگی باید صادق، راستگو و دلسوز باشی« !!! دروغ نوشته من چه بوده است؟ آیا رژیم ج ا ارتجاعی نیست؟ آیا ج ا سیاست دد منشانه نسبت به مردم عرب ایران ندارد؟
ایشان نوشته اند، » شما که مدعی طرفدار همبستگی هستید باید با دیگران هم اعلام همبستگی نمایید.« جل الخالق! این دیگر از آن حرف هاست. نویسنده عزیز اسم چار قلو! مگر شما مرا میشناسید که اینگونه مینویسید؟ منظورتان از همبستگی با دیگران چیست؟ شما که از عنوان همبستگی با یکی از ملل ایران اینگونه به خشم آمده اید مدعی همبستگی با تمام خلقهای ایران هستید؟ اگر اینظور است دمتان گرم و سرتان خوش باد عزیز. اما یادتان باشد اینجا و فعلا صحبت از سرکوب و دستگیری و شکنجه خلق عرب ایران است، خیلی دلسوز هستی لطفا صورت مسئله را عوض نکن.
۶۷٣۰۶ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : آ. ائلیار

عنوان : به دنبال راه حل
دوستان عزیز
آیا بهتر نیست درد را تشخیص دهیم و به دنبال راه حل باشیم؟
- آیا آنچه بنی طرف در مورد مردم عربی زبان و دیگران پیرامون دیگر ملیت ها مطرح میکنند
نشانه ی «وجود زخم و درد» نیست؟ درد « تبعیض»؟ تبعیض کهنسال در عرصه های
فرهنگی،سیاسی و اقتصادی؟ پاسخ پرسشها مثبت است.چرا به راهکاری در این زمینه نمی اندیشید؟ چرا پیشنهادی نمی دهید؟
-واقعیت این است که ملیتها-یا هرنامی که دوست دارید اطلاق کنید- در تبعیض نابودگرانه به سر می برند. راه رفع آنهم «رفع تبعیض» است. اما چگونه؟
- کسانی در «سه راه» جداگانه و متضاد میکوشند:

۱- تجزیه ی ایران به ۷ کشور. در این مسیر افراد افراطی و گروهی از سیاستمداران غولهای جهانی تلاش میکنند.

۲- حفظ ایران با یک رژیم تمرکر طلب . هم چنان که تاکنون این راه عمل شده.

۳- ایجاد نظام غیر متمرکز فدرال. مثل آلمان، یا آمریکا؛ در ایران. با ۷ -یا بیشتر- واحد فدرال یا ایالات . و تأمین حق اداره ی امور خود. ایجاد برابری در زمینه ی فرهنگی،سیاسی، و اقتصادی. و از این راه رفع تبعیض موجود و حفظ برابری و همزیستی.

--------
قبول کنیم تبعیض وجود دارد . نفی آن مشکل را حل نمی کند. وجود تبعیض برآمده از عدم تقسیم قدرت و تمرکزگرایی فارسی محور بوده است. این راه ما را به تجزیه و جنگ داخلی و دخالت بیگانگان سوق میدهد.

از نظر من راه حل عملی و خردمندانه راه سوم است. لازم است کسانی مثل بنی طرف را با این راه حل روبرو کرد و نظرشان را پرسید. و به بحث نشست.
حل مسایل جزیی از این کانال میگذرد. و در نهایت خود مردم تصمیم گیرنده اند.
۶۷٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : مرجان ش

عنوان : آقای اسفندیاری و مسئله نژادپرستی
آقای اسفندیاری خواسته با محکوم کردن دیگران ، ژست متفکرانه و متمدنانه و بسیار دمکراتیک!! بخود بگیرد غافل از آنکه انسان متمدن و پیشرفته کسانی هستند که انسان ها را نه بر مبنای رنگ؛ شمایل، جنسیت، ملیت، نژاد، دین، عقیده وو آرمان بلکه تنها و تنها بر مینای انسان بودن آنها و وفاداری و احترام به ارزش های انسانی قضاوت میکند. ایشان حتمن آگاه هستند که در گروه جانیان بالفطره داعش، حزب الله، النصره، القاعده و .... موجودات دوپایی وجود دارند که هم زن هستند و هم مرد، هم عرب هستند و هم چچین، اروپایی، آمریکایی، ایرانی ، هم سیاه پوست هستند و هم و سفید پوست و زرد پوست ولی هیچکدام نه از انسانیت بویی برده اند و نه ذره ای ازخصایل انسانی دارند. خامنه ای ترک زبان هست و شیخ خزئل عرب زیان، هاشمی فارس زبان هست ولی همگی یک راه و روش و عقیده و ایمان دارند، وحشیگری، چپاول، غارت و آدمکشی. مبارزه امروزی انسان ها نه با انسان های دیگر با نژاد و ملیت و جنسیت و رنگ دیگر بلکه مبارزه با عقیده و مرامی است که بوی تعفن ضد انسانی اش دنیا را پر کرده، با عقیده و مرامی است که تنها به نابودی انسانیت و حامعه انسانی نظر دوخته و خواهان بازکشت به دوران بربریت بادیه نشینان صحرای عربستان هستند.
هوش بسیاری نمیخواهد که از لابلای نوشته های آقای بنی طرف که مرتب اینور و آنور چاپ میشود، بوی تعفن نژاد پرستی و برپایی جنگ ملیت ها و نژاد ها را دید. آقای بنی طرف آموزش چندانی ندیده و تاریخ را مطالعه نکرده تا متوجه شود بعد از حملات ددمنشانه و کشتار و ویرانه گرا نیروهای اسلام، تاتار، ازبک، یونان، مغول و .... به ایران و تجاوز آنها به زنان و دختران و مانده گاری آنها در این سرزمین و ازدواج های برآمده از آن، ایرانیان انسان هایی چند نژآده اند و تنها ذهن های منجمد چنین واقعیت هایی را نمیپذیرد. اگر من و آقای اسفندیاری و هر ایرانی دیگر بروند در هر کشور عربی (گرچه سرزمین اعراب تنها شبه جزیره عربستان هست و سرزمین های حاشیه خلیج فارس) و زبان باز نکنند، ابدا کسی متوجه غیر بومی آنها نمیشود و همنطور هر انسان عرب زیانی به ایران بیاید چنین پیش میاید.
صحبت از عرب و فارس و ترک و کرد و ...... تنها از طرف کسانی مطرح میشود که خواهان مانده گاری رژیم جهل و جنایت اسلامی هستند و بدنبال سیاست "تفرقه بیانداز - حکومت کن" هستند. امیدوارم آقای اسفندیاری آگاه شده باشند و همین طور دیمی دست به محکومیت دیگران نزنند
۶۷۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : کارون-اسفندیاری
کارون، زاینده بخش وسیعی از سر زمین ایران است و اسفندیاری می تواند نشان از بخشی از بختیاریت باشد، وقتی جناب کارون اسفندیاری یک نوع همبستگی با شخصی بنام بنی طرف را می خواهد این خواسته گویای پیامی است که امیدوارم ربطی به بازی شیر علی مردان خان خامنه ای خواه نباشدکه این روزها دربین گروهی اندک از بختیاریها باب شده است و سمینارهای حکومتی نیز برای امثا ل شیر علی مردان خانها برپا می شود و همبستگی تفرقه افکنانه ای هم طلب می شود . جناب کارون اسفندیاری باید گفت: وقتی جناب بنی طرف صحبت از سواحل کارون از شوشتر تا.......می کند، آن جناب می داند چه می کند او دنبال سر زمین سازی عربی است مسائل ربطی به جوان ایرانی چه عرب زبان و چه غیر عرب ندارد، اگر شما در بازی شیر علی مردان خانی نیستید بعضی از مسائل هوشیاری بیشتری را می طلبد!.
۶۷۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و اما همبستگی. من همیشه در همبستگی به قول آن مصرع زیبای حافظ شیراز:
روح دوستی را استشمام کرده ام و برق وصال و همراهی را دیده ام. این تفکر پیشه ی من است؛ بُنِ اندیشه ی من است؛ برایش زندگی داده ام. به قول صائب تبریزی به نقد جوانی خریده ام.
«شَمَمتُ روحَ وِدادٍن و شِمتُ بَرقَ وِصال»
(حافظ شیراز)

متون من گستردن همین اندیشه است.
انشا نمی نویسم.
گاه در همین متن ها که شما بلند خوانده اید، برای اینکه بیش از اینها بلند نشود از توضیحاتی دست کشیده ام، در حالی که می دانستم خیلی ها ممکن است به عمق سخن نروند. در راستای همبستگی، من حتی خلاف دیدگاه ها ونظریات خود قدم برداشته ام بسیار بار، که شاید چنین توانی در شما نباشد.
همبستگی به حرف نیست، باید اهل عمل باشی؛ و از آن مهم تر باید صادق، راستگو و دلسوز واقعی باشی؛ و نه تظاهر چی. همبستگی فقط با جناب بنی طرف عزیز نباید صورت گیرد؛ همبستگی در یک کشور باید با همگان صورت گیرد. یعنی ایشان، و شما که مدعی هستید طرفدار همبستگی هستید، نیز باید با دیگران اعلام همبستگی کنید. من همانقدر از حقوق خلق عرب ایران دفاع می کنم که از زاغه نشینان غیر عرب جنوبی کشور ما که در نداری و فلاکت می لولند. از کرد، لُر، بلوچ و همه دفاع می کنم. این است همبستگی واقعی یک شورشی. در همین راستا بر ضد خود نیز بار ها برخاسته ام.

به یک مثال بسنده می کنم تا شاید شما اگر صداقت دارید به فکر فرو روید و دیگر زود قضاوت نکنید. زمانی نه چندان دور در دفاع از مبارزان کوبانی، آن خطه را «روژاوا» نامیدم. شما که از بلندی متن نالیده اید و به زحمت دلسوزانه ی من حتی توهین کرده اید؛ شاید بعد از خواندن این مثال عرق شرم بر پیشانی تان بنشیند که برای راندن دیگری و بستن دهان او به شانتاژ پناه برده اید.

باری، من در مثنوی شعری درجا سروده شده، که در کامنتی در همین «اخبار روز» آورده بودم، «کوبانی» را «روژاوا» نامیدم. «روژاوا» یعنی غرب، یعنی جایی که روز و خورشید «آوا» و یا «اَوی» = گُم، می شود. کوبانی را در همبستگی، یک همبستگی واقعی و عمیق شورشی«روژاوا» نامیدم؛ یعنی غرب سر زمین کردستان. یعنی سر زمینی به نام کردستان را به رسمیت شناختم و برایش سَمت جغرافیایی با واژه ای ویژه و کردی مشخص نمودم. و این بیان در واقع خلاف دیدگاه خود من بود؛ زیرا من اعتقاد دارم که به سود کردستان ایران است که با ایران بمانَد و از ثروت بیکران اش سود بجوید برای ساختن آن سامان.
ولی وقتی تو کل سرزمین کردستان را به رسمیت می شناسی، یعنی گامی فراتر از نظر خود برداشته ای؛ و من بخاطر همبستگی با مبارزه ی کم نظیر مردم کوبانی این کار را کردم.

این توضیح را نوشتم زیرا شکی ندارم که بسیاری از بی حوصلگان و یک سو نگرانی چون تو، توان دریافت از این دست نکات بسیار ظریف در نظرات مرا نداشته اند. در این متن ها که هر یک خلاصه ی مقاله ای است، بار ها، کلمات و جملاتی را بکار برده ام از این دست که رازی تاریخی و یا مفهومی ویژه و یا چندگانه داشته، ولی بی توضیح از آن ها گذشته ام. من سیاه نمی کنم. از سیاه بازی های روزگار که بسیار معمول است در بین شانتاژ چی ها نیز همیشه گریخته ام؛ بیزارم از آن. زیرا آن نوع "زیستن" که زیستن نیست، آدمی را از زیبایی، از مِهر انسانی تهی می کند و موجودی دو رو و به هَرز رفته از او برجای می گذارد.
نوشته های من با دلسوزی از دل بر می آید و بی هیچ حقه بازی ای - که رسم روزگار ماست - بر صفحه نقش می بندد. اگر یک روز من به بعضی ها که زبانشان با دلشان کاری ندارد بدل گردم، فورن قلم را می شکنم و پی کار خود می گیرم.

چرا؟

برای اینکه من از صافی نوشته ی خود عمیقن لذت می برم. هنگام نوشتن، درست مانند آدمی را می مانم که به سوی ییلاقات روانه است و در میانکوه تالش زمین بهشتی کنار چشمه ای می نشیند، دست و رو می شوید، و از آن سرد و زلال می نوشد تا حالی دِگر سازد و باز به راه افتد.
من در واژه ها صادقانه جاری می شوم و مایه ی همیاری. بجز این بودن را نوعی خود زنی می دانم؛ پس در زلال اندیشه می مانم تا از زیبایی تهی نگردم. همه ی دارایی را داده ام و به این رسیده ام - این تنها ثروت من است.

از همه عذر می خواهم بخاطر این توضیحات. چون به من توهین شد، ناچار به توضیح دادن شدم. هیچ نکته ی بیجایی در آن نوشته بکار نبرده بودم؛ هرچه نوشته ام ضروری دانسته ام، پس دلسوزانه بیان کرده ام؛ زیرا من وقت زیادی که بیهوده هدر دهم ندارم. از وقت کار های دیگر می زنم و گاه اینجا می نویسم، تا شاید بکار آید.

شما می توانید شانتاژ کنید؛ می توانید توهین کنید.
آنها را به وجدان شما وا می گذارم و تمام.
۶۷۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : من با ایشان عمیقن ابراز همدردی کرده ام؛ ولی دوستی خاله خرسه را رواج نداده ام. یعنی هم همدرد ایشان بوده ام
ژرفِ ژرف؛ و هم نظرم را بسیار دوستانه و صادقانه در بابِ نظرات ایشان بیان داشته ام. چیزی را مخفی نکرده ام. به عبارتی دیگر من برای سازندگی، برای به سازی می نویسم؛ برای استواری دوستی ها می نویسم، و نه برای رو در رویی و یا نان قرض دادن به کسی.
می دانم که این زبان را بعضی نمی پسندند، ولی من همیشه با صمیمانه ترین احساسات انسانی نوشته ام. این یک تاکتیک نیست؛ استراتژی هستی من است. با تمام وجود به مهر انسانی باور دارم.

اسفندیاری عزیز، دوباره متن مرا، این بار با حوصله بخوانید تا دچار شتابزدگی در بر خورد خود نشوید. این سخن را به یاد داشته باشید بدردتان می خورَد:
هرگز زود قضاوت مکنید.
من برای کسی تبلیغ نکرده ام؛ بلکه به عمد نام یکی از شریف ترین و مظلومترین دانشمندان جهان را یاد آوری کرده ام؛ در این سال های آوارگی پیوسته این کار را کرده ام و می کنم.؛ تا بگویم ما مظلومیت ترا بخاطر داریم ای زیبا اندیشه، ای روشنی پیشه؛ ای بزرگ چو دریا و بیشه.

مهم نیست، تو آزادی، پس هرچه خواهی برگیر از سخنم.

«آ که گِر آییم به گِردِ گِرد ها»
این هنر است، و نه شعار زدگی، کینه ورزی و یا تاخت تاز.
۶۷۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

    از : کارون اسفندیاری

عنوان : همبستگی
آقای بنی طرف یک رنج مویه نوشته و نگاهش را به دو سو انداخته است. یکی به جوانانی که خود را باری به هر جهت ایرانی میدانند و برای حقوق پایمال شده و سرکوب و همواره تحقیر شده‍ی خود میجنگند و چه شجاعانه هم. نگاه دیگر این نویسنده‍ی خلقی، متوجه نیروهای سرکوبگر و بویژه فاسیستهای حاکم است. اینکه عده ای بنام ایرانی ـ بخوان ایرانی بی غش ـ وارد این موضوع میشوند و با خون جوشان خود هرچه از دهانشان بیرون میاید مینویسند، عجیب است. خانم مرجان معلوم نیست در کجای نوشته‍ی جناب بنی طرف دیده که ایشان نژاد عرب را بهتر از دیگر نژاد ها معرفی کرده. آقای دیگری هم با نوشته‍ی بسیار طولانی در تبلیغ و بازار گرمی برای حزب توده و احسان طبری وارد گود شده، دانش و بینش ایشان را یگانه و بدون تکرار نامیده و ایضا" در خصومت با ملت عرب ایران حجم زیادی را سیاه کرده است.آقای قدیمی گویا فراموش کرده اند که همین جناب احسان طبری و یاران او بودند که یکی از خونریز ترین موجودات تاریخ ایران را امام ضد امپریالیست لقب داده و کمر به خدمت او بستند. این نوع شیفتگی باعث ندیدن بسیاری از واقعیّتها میشود و متأسفانه کمکی به اتحاد و همدلی مردم ما نمیکند. بجای جبهه گیری در برابر آقای بنی طرف، با او همدردی نماییم و مبارزه‍ی آزادیخواهانه‍ی مردم عرب ایران را گرامی داشته و همراه با آنان خشم و ایستادگی خود را در رویارویی با رژیم ددمنشانه‍ی جمهوری اسلامی نشان دهیم. در آنصورت است که آقای بنی طرف ما را در کنار خویش و خود را در کنار ما خواهد دید. این نوع برخورد به برقراری دوستی بین مردم گوناگون ایران ضربه میزند.
۶۷۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۴       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست