یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اطلاعیه برگزاری کنگره چهاردهم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیاوش فدائی

عنوان : این پلاتفرم فراموش شده است !
در دفاع از سوسیالیسم (۵۲)
پـلاتــفرم چــپ رادیــکال
• طی سه دهه ی اخیر صدای غالب در سازمان ما - البته با نوساناتی- صدای راست بوده، ولی این صدا، صدای تمامی اعضاء و هواداران حاضر و پیشین سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت نیست. این پلاتفرم تلاشی است در راستای صداهای متفاوتی که طی این سالیان همواره بانگ برآورده اند؛ "آرمان و اهداف فداییان نه این است که ارائه می شود، ما گذشته و پیشینه ای داریم، که اساساً در نقطه ی مقابل رویکرد حاضر قرار دارد."

جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت (داخل کشور)
۶۷٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۴       

    از : تبریزی

عنوان : دوستان اکثریتی، به کجا چنین شتابان؟!
در میان سازمان های سیاسی ایرانی حتی یک سازمان سیاسی سوسیالیست را که در رویدادها و کشاکش های سیاسی ایران کارآئی داشته باشد نمی توان یافت! و اگر نخواهیم خودفریبی کنیم باید بپذیریم که سازمان های سیاسی ایرانی که خود را سوسیالیست می نامند یا مرده سیاسی هستند و یا فلج و زمینگیر هستند!

حزب توده ایران مرده سیاسی است!

سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت مرده سیاسی است و تنها کاری که بازماندگان این سازمان انجام می دهند برگزاری همایش هائی برای سالگرد سیاهکل و یا کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ و خواندن سرود و آواز و پذیرائی از شرکت کنندگان در آن گردهمائی ها با کیک و شیرینی و قهوه و نوشابه است! گه گاه نیز بیانیه هائی از سوی این سازمان نوشته می شوند و در آن بیانیه ها چند زنده باد و مرده باد گفته می شوند و دیگر هیچ!

سازمان فدائیان – اقلیت مرده سیاسی است و گذشته از آن که به سختی دچار گروه پرستی (سکتاریسم) است و مانند کرم ابریشم به گرد خودش پیله تنیده است سازمانی نیست که بتواند در کشمکش های سیاسی ایران کارآئی داشته باشد!

سازمان های سیاسی ریز و درشت دیگری نیز که نام فدائی را به روی خود دارند همگی مرده های سیاسی هستند!

سازمان راه کارگر مرده سیاسی است و گذشته از آن که هم اکنون بازماندگان این سازمان دچار چند دستگی هستند روشن نیست که سوسیالیسم و کمونیسم برای چنین کسانی چیست؟

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر مرده سیاسی است و چند تن از بازماندگان این سازمان تنها کاری که کرده اند چاپ چند کتاب و گفتن چند زنده باد و مرده باد الکی است!

اتحادیه کمونیست های ایران یا سربداران که چند تن از بازماندگان آن نیز حزبی به نام حزب کمونیست مارکسیست – لنینیست – مائوئیست را برپا کرده اند مرده سیاسی است!

حزب کمونیست ایران که از شاخه های حزب ناسیونالیست و پان کرد کومله بود و روشن نیست که چرا با داشتن دیدگاه های ناسیونالیستی نام خودش را حزب کمونیست گذاشته بود مرده سیاسی است!

حزب کمونیست کارگری که پس از جدا شدن گروهی از وابستگان به حزب کمونیست کومله پس از گلایه از این که سوسیالیسم و ناسیونالیسم ناسازگار هستند برپا شد دیدگاه های درست و روشنی درباره پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی دارد و بسیاری از سخنان حزب کمونیست کارگری درباره سوسیالیسم به جای الگوبرداری خشک اندیشانه (دگماتیک) از مارکسیسم کهن و کلاسیک سخنانی نوین، ارزنده و سودمند هستند اما این حزب نیز نیروئی ندارد که بتواند در کشاکش های سیاسی ایران کارائی داشته باشد و همچنین روش های نادرستی را که یکی از آنها نیز سکتاریسم است برای گرداندن این حزب در پیش گرفته است!

اینها فشرده ای از چند و چون سازمان های سیاسی ایرانی هستند که خودشان را سوسیالیست می نامند و همچنان که دیده می شود هیچکدام از این سازمان ها در رویدادهای سیاسی ایران کاره ای نیستند و جز مرده سیاسی و یا فلج سیاسی نامی نمی توانند داشته باشند!

**********

بی هیچ اما و اگری پشتیبانی حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت از رژیم آخوندی پس از انتحار اسلامی یکی از سیاهترین برگ های تاریخ سیاسی ایران است! پشتیبانی فدائیان اکثریتی در خردادماه سال ۱۳۵۹ از رژیم ولایت فقیه و پیوستن حزب توده ایران به اکثریتی ها در هواداری از رژیم گدایان مفت خور آخوندی تنها در سه سال ۱۳۵۹ – ۱۳۶۰ – ۱۳۶۱ انجام شد اما پس از آسوده شدن روح الله خمینی از سازمان مجاهدین خلق ایران و چند سازمان سیاسی دیگر و پس از کشتار هزاران تن از وابستگان به این سازمان های سیاسی نوبت به همان اکثریتی هائی رسید که به همراه توده ای ها سه سال پیاپی می گفتند: "زنده باد خمینی!" از سال ۱۳۶۲ سرکوب توده ای ها و اکثریتی ها از سوی رژیم ولایت فقیه آغاز و بدون شلیک حتی یک تیر از سوی اکثریتی ها و توده ای ها و بدون کشته شدن حتی یک تن از سردمداران رژیم آخوندی به دست چنین کسانی، هزاران تن از توده ای ها و اکثریتی ها دستگیر، بازجوئی، شکنجه و تیرباران شدند و نیروی بزرگی از چپ گراها که می توانست در ساختن ایران بدون آخوندیسم به کار گرفته شود از میان رفت و برخی از اکثریتی ها و توده ای ها که تیرباران نشده و حتی توبه نامه نوشته و در زندان بودند در کشتار تابستان سال ۱۳۶۷ سر به نیست شدند!

البته هم اکثریتی ها و هم توده ای ها دست کم دارای وجدان سیاسی و فهم سیاسی بودند که کردار خودشان را در هواداری از رژیم آخوندی نکوهش کنند و از همگان پوزش بخواهند اما چه سود که با پشیمانی و پوزش خواهی زیان های کوبنده ای که به بار آمدند جبران شدنی نبودند! کسانی نیز از اکثریتی های پیشین و توده ای های پیشین هستند که هنوز که هنوز است می گویند: "ما که گفتیم ماست سیاه است سخن درستی گفته ایم و ماست سیاه است که سیاه است!" روشن است که حساب این کله گچی های بی وجدان با حساب اکثریتی ها و توده ای های باوجدان و شریفی که کردارهای نادرست پیشین را برای هواداری از رژیم ولایت فقیه نکوهش کردند و از همگان پوزش خواستند یکی نیست، البته بدون جبران کردارهای نادرست گذشته تنها افسوس خوردن و پوزش خواهی چاره ساز نیست و باید کردارهای نادرست گذشته را در میدان کردار جبران کرد.

**********

پس از این پیشگفتار بپردازیم به اطلاعیه برگزاری کنگره چهاردهم سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت و دعوت این سازمان به مشارکت در مباحث این کنگره:

آن چه که در اسناد پیشنهادی این سازمان دیده نمی شود برنامه ای پرتوان و روشن برای نابودی رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه و پرتاب لاشه پلشت آن به زباله دان تاریخ است! برای نمونه اگر به بخش (مطالبات و سیاست ها) نگاه کنید خواهید دید که در این بخش سخنانی درباره: ( لغو اعدام، آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر از زهرا رهنورد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی، پشتیبانی از جنبش زنان، خود را جزو جنبش سبز دانستن و دفاع از آن، دفاع از حقوق ملی ـ قومی، پشتیبانی از جنبش دانشجوئی، دفاع از مبارزه روزنامه نگاران علیه سانسور، مبارزه علیه فساد حکومتی و فساد اقتصادی، حفظ محیط زیست، توقف بدرفتاری با مهاجران افغان، توسعه کارآفرینی و ..... ) نوشته شده اند، پس با این روال کی نوبت به براندازی رژیم دوزخی ولایت فقیه در (مطالبات و سیاست های) سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت خواهد رسید؟ و برای نابودی این رژیم چه باید کرد؟ آیا برای نابودی رژیم گدایان مفت خور آخوندی باید کار فرهنگی کرد؟ جنگ مسلحانه به راه انداخت؟ اعتصابات کارگری به راه انداخت؟ و ..... ؟! همچنان که دیده می شود در هیچ یک از بخش های (مطالبات و سیاست های) سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت برنامه ای برای براندازی رژیم دژخیمان و شکنجه گران یافت نمی شود!

حتی می توان گفت از زمان برپائی سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت یک بار نیز دیده نشده است که این سازمان برنامه ای برای براندازی رژیم آخوندی را نه در میدان کردار که حتی در گفتار و نوشتارش داشته باشد! هزاران تن از وابستگان به فدائیان در گروه های گوناگون اکثریت و اقلیت و ..... از سوی رژیم آخوندی دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام شده اند اما آیا تا کنون دیده شده است کسانی که خود را فدائی می نامند حتی برای آن که کین خویشان و یارانشان را بگیرند با شلیک تیری و یا با ترکاندن بمبی یکی از دژخیمان رژیم را بکشند؟ نه! دریغ از انجام چنین کارهائی! تنها کاری که اکثریتی ها و اقلیتی ها انجام می دهند برگزاری گردهمائی برای بزرگداشت اعدام شدگان در تابستان ۱۳۶۷ و خواندن سرود و آواز و پذیرائی از شرکت کنندگان در آن گردهمائی ها با کیک و شیرینی و قهوه و نوشابه است!

نه تنها برنامه ریزی برای به رگبار بستن دژخیمان رژیم آخوندی تا کنون جائی در کردار فدائیان نداشته است که حتی در گفتار و نوشتار چنین کسانی هیچ سخنی از چنین چیزهائی گفته و نوشته نشده اند! در زمان رژیم پادشاهی برخی از بنیانگزاران سازمان چریک های فدائی خلق ایران به پاسگاهی در سیاهکل تاختند، تا کنون ده ها برابر بودجه ای که برای تاختن به آن پاسگاه به کار رفت هر سال در سالگرد آن رویداد کسانی که خود را وابسته به فدائیان می دانند در کشورهای گوناگون برای بزرگداشت آن رویداد هزینه می کنند اما چنین کسانی نه تنها برای به راه انداختن یک سیاهکل دوم برای نابودی رژیم آخوندی کاری نمی کنند بلکه در این باره سخنی نیز نمی گویند! سخن کوتاه، برنامه برای براندازی رژیم ولایت فقیه جائی در کردارها و گفتارها و نوشتارهای اکثریتی ها ندارد!

**********

از یک سو دوستان اکثریتی خود را دشمن رژیم آخوندی می نامند و از سوی دیگر سخنانی می گویند و می نویسند که برابر با پذیرش این رژیم است! به این سخنان نگاه کنید:

..... دولت روحانی با سیاست رفتن به پای میز مذاکره و رسیدن به توافق ..... در پای میز مذاکره نشست که مثبت و به سود منافع ملی بود! .....

..... ما از مذاکره و توافق میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای ۱ + ۵ که ناظر بر تأمین منافع ملی ایران باشد حمایت می کنیم! .....

..... ما از اقدامی که دولت روحانی به سود منافع ملی، مصالح جامعه و روندهای دموکراتیک انجام دهد استقبال می کنیم! .....

..... انتخابات مجلس شورا سال آتی برگزار می شود ..... ما بر شرکت فعال در کارزار انتخابات مجلس ..... تأکید داریم! .....

باید به این دوستان اکثریتی گفت که دوستان، به کجا چنین شتابان؟! دشمنی با رژیم ولایت فقیه و رژیمی که هزاران تن از فدائیان را دستگیر، بازجوئی شکنجه و اعدام کرده است کجا و نوشتن این هذیان ها و پرت و پلاها کجا؟! آیا ما باید هم دشمن رژیم آخوندی باشیم و هم در انتخابات فرمایشی و یا بهتر است بگوئیم در انتصابات فرمایشی رژیم دژخیمان و شکنجه گران شرکت هم بکنیم؟! آن هم شرکت فعال؟! آیا باید به نامزدهائی رأی بدهیم که پیشاپیش با فرمان حضرت ایه الله العظمی دیکتاتور به مجلس آخوندی راه یافته اند و رأی دادن و رأی ندادن ما به این عروسک های کوکی یکی است؟! آیا گفتگوهای نمایندگان رژیم ولایت فقیه با نمایندگان کشورهای دیگر مثبت و به سود منافع ملی ایرانیان است؟! چه سودی؟! چه نفعی؟! برای کدام ملت؟! و آیا ما باید از این گفتگوها پشتیبانی هم بکنیم؟! شما از کدام اقدام دولت روحانی برای مصالح جامعه سخن می گوئید؟! آن چه که آن را مصالح جامعه می نامید چیست؟ دوستان اکثریتی، روشن کنید که شما از کدام اقدام دولت روحانی که دارای روند دموکراتیک است پشتیبانی می کنید؟! کو آن روند دموکراتیک؟! و آیا با گفتن و نوشتن سخنانی از این دست دوستان اکثریتی امیدوارند که هزاران تن از مردم ایران برایشان کف زده و از این سازمان هواداری هم بکنند؟

**********

در هیچ کجای جهان ناسیونالیسم با ویژگی هائی که دارد با سوسیالیسم سر سازگاری نداشته است و نمی تواند داشته باشد چون راست گراترین راست گراهای جهان ناسیونالیست ها هستند! اگر بخواهیم با آوردن نمونه ای چگونگی ناسازگاری سوسیالیسم و ناسیونالیسم را نشان دهیم ناسازگار بودن اسلام و بت پرستی است، همچنان که مسلمان بودن و بت پرست بودن باهم سازگار نیستند و یا باید کسی مسلمان باشد و یا بت پرست، ناسیونالیسم و سوسیالیسم نیز باهم سازگار نیستند و از میان ناسیونالیسم و سوسیالیسم یکی را باید برگزید و نمی شود که هم کسی ناسیونالیست باشد و هم خودش را سوسیالیست بنامد! در فرهنگ واژگان سیاسی سازمان ها و یا کسانی که ناسیونالیست هستند اما نمادها و یا واژگان فرهنگ سوسیالیستی را به کار می برند هرگز در گروه سوسیالیست ها گنجانده نمی شوند و این سازمان ها و این کسان در گروه ناسیونالیست ها گنجانده می شوند!

مانند حزب سوسیالیست بعث عراق به رهبری صدام حسین دیکتاتور پیشین عراق که با چسباندن واژه سوسیالیست به واژه بعث این حزب سوسیالیست نمی شود و همه جهانیان حزب بعث عراق را یک حزب ناسیونالیست و پان عرب می دانند نه یک حزب سوسیالیست! و یا حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان یا N.S.D.A.P یا حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر که با به کارگیری واژگان سوسیالیست و کارگر این حزب وابسته به سوسیالیسم نمی شود و همه جهانیان هیتلر و نازیسم را وابسته به ناسیونالیسم می دانند نه وابسته به سوسیالیسم! همه جهانیان حزب کارگران کردستان ترکیه یا P.K.K را یک حزب ناسیونالیست می دانند نه یک حزب سوسیالیست و با به کارگیری واژه کارگر در نام این حزب هیچکس این حزب را یک حزب سوسیالیست نمی داند! در فرهنگ واژگان سیاسی کسانی که ناسیونالیست هستند اما ادای سوسیالیست ها را درمی آورند ناسیونالیست چپ نما نامیده می شوند!

از سوی دیگر کسانی که سوسیالیست هستند اما همان سخنان ناسیونالیست ها را از زبان مادری گرفته تا دیوارکشی های هیتلری میان ترک و فارس و کرد و عرب با دستاویزهائی مانند فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت طوطی وار بازگو کرده و بازتاب می دهند چپ پوپولیست نام دارند! بدبختانه سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت با سخنانی که می گوید و می نویسد بی چون و چرا در گروه چپ های پوپولیست ناسیونالیزه شده جای می گیرد! برای نمونه فدرالیسم از دیدگاه سوسیالیستی و اینترناسیونالیستی ابزاری برای گرداندن بخش های گوناگون یک سرزمین به دست مردمی است که در آن بخش ها زندگی می کنند اما فدرالیسم از دیدگاه ناسیونالیستی دستاویزی برای دیوارکشی میان مردم یک سرزمین بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان است! در سایه خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) یک سرزمین پیشرفت می کند اما در سایه فدرالیسم ناسیونالیستی اگر کار به جنگ و کشته و زخمی و آواره شدن میلیون ها تن نکشد آن چه که پیاده خواهد شد یک رژیم بوم شاهی (ملوک الطوایفی) است!

در زمان های گذشته رژیم های پادشاهی با این روش کشورداری می کردند و پادشاهان کوچک در سرزمینی که بر آن چیره بودند فرمانروائی خودکامه داشتند و تنها در برابر شاهنشاه (امپراتور) که شاه شاهان بود پاسخگو بودند و کاری که برای او می کردند دادن باج و گردآوری سرباز برای نبرد با سرزمین های دیگر بود، در زمان کنونی رژیم های دیکتاتوری که نام رژیم خود را فدرال گذاشته اند با این روش کشورداری می کنند! و گر چه در زمان کنونی رژیم های بوم شاهی نیز نام خودگردان یا فدرال را به روی خود می گذارند اما خودگردانی مردمی با رژیم بوم شاهی هیچ پیوندی ندارد، اکنون بیائید باهم به برنامه سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت درباره فدرالیسم نگاه کنیم:

..... فدرالیسم پیشنهادی ما جغرافیائی - ملی است! در این ساختار، حاکمیت واحد است ولی قدرت تقسیم می شود تا امورات مردم میان خود مردمان از هر ملیت و منطقه جغرافیائی توزیع گردد! .....

دوستان اکثریتی، خواهشمندم روشن کنید ناهمسانی برنامه شما با فدرالیسمی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند در کجاست؟ و اگر برنامه شما پیاده شود جز یک رژیم ملوک الطوایفی مانند رژیم های ملوک الطوایفی در زمان های برده داری و دهداری و زمان فرمانروائی پادشاهان چه چیزی دیده خواهد شد؟ آیا این است فدرالیسم بر پایه دموکراسی و سوسیالیسم و اینترناسیونالیسم؟! آیا پنجاه استان آمریکا با دیوارکشی های جغرافیائی – ملی به گرداگرد پنجاه نژاد برپا شده اند؟ آیا در آمریکا، آلمان، فیلیپین، چین، مکزیک و ..... ساختار فدرالی بر پایه دیوارکشی های جغرافیائی – ملی به گرداگرد مردم آن سرزمین ها برپا شده است؟

درباره آموزش زبان سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت این چنین نوشته است:

..... زبان آموزشی، فرهنگی و رسانه ای هر ایالتی همان زبانی است که اکثریت ساکنان آن به آن تعلق دارند! ..... اقلیت های ملی - قومی ساکن در مناطق ملی از حق تحصیل به زبان مادری برخوردارند! .....

باز هم پرسش این است که ناهمسانی چنین سخنانی با دیدگاه های ناسیونالیست هائی که زبان، زبان می کنند در کجاست؟ و آیا این است باورمندی به سوسیالیسم و اینترناسیونالیسم؟ زبان پرستی و بت ساختن از زبان مادری و ستایش از چنین زبانی کاری است که همه ناسیونالیست ها در همه جهان انجام می دهند و یکی از بزرگترین ابزارهای ناسیونالیست ها برای دیوارکشی میان خودشان و دیگران زبان مادری است! و زبان پرستی ناسیونالیستی به همراه واژه تراشی و دروغ بافی و تاریخ تراشی درباره زبان مادری از دیگر کارهائی است که ناسیونالیست ها در همه جا انجام می دهند اما از دیدگاه اندیشه خردمندانه زبان تنها ابزاری است برای پیوند میان انسان ها و جز این ارزش دیگری ندارد و سخن گفتن یا سخن نگفتن با یک زبان نشانه خوب بودن و بد بودن و برتری هیچکس در هیچ کجای جهان نیست.

این کردار انسان ها است که آنها را خوب و بد می کند نه سخن گفتن به این زبان و آن زبان! و آن چه که مردم یک سرزمین را خوشبخت یا بدبخت می کند رژیم است نه زبان! زبان دری که به نادرست فارسی نامیده می شود هزار سال است که زبان کاربردی همه ایرانیان است و همه ایرانیان خودشان با خواست خودشان هزار سال است که این زبان را برگزیده اند و سخنان و واژگانی مانند: (رفع ستم و تبعیض در رابطه با زبان مادری) را ناسیونالیست ها پیاپی می گویند و می نویسند! سخنانی که دوستان اکثریتی نوشته اند رونوشت برابر اصل سخنان ناسیونالیست هائی است که راست گراترین راست گراهای جهان هستند!

**********

هرگز برنامه های پیشنهادی سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت نه تنها نمی توانند پیاده شوند بلکه هیچ گونه سازگاری هم با دیدگاه های سوسیالیستی و اینترناسیونالیستی ندارند و سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت اگر می خواهد از مرده سیاسی بودن به درآید باید ببیند که زندگان در کدام راه گام گذاشته اند؟ راه ناسیونالیسم یا راه اینترناسیونالیسم؟ و راه براندازی رژیم آخوندی و یا راه یکی به نعل و یکی به میخ زدن در برابر این رژیم دوزخی؟!
۶۷٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣۹۴       

    از : اژدر بهنام

عنوان : تمامیت نظام یا ولایت فقیه؟
پیش از همه، انتشار عمومی اسناد ارائه شده به کنگره سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) – (از این پس برای اختصار سازمان اکثریت خواهم نوشت) - را اقدامی بسیار مثبت می‌دانم و امیدوارم که این شیوه، در میان سازمانهای سیاسی ایران عمومیت یابد. بردن اسناد و تصویب آنها در کنگره‌ها و اعلام بعدی آنها، شیوه‌ای غیردمکراتیک است که متاسفانه در میان اکثر سازمان‌های سیاسی مرسوم است.
و اما در مورد اسناد:

سند سیاسی مصوب شورای مرکزی
علیه ولایت فقیه، نظامی ـ امنیتی ها و راست افراطی...:

۱- به نظر من بخش اول، یعنی "پروژه هسته‌ای و سیاست‌های ما"، زود هنگام است و به احتمال زیاد، بسیاری جاهای آن، بجز بخش آخر که سیاست‌های سازمان را مشخص می‌کند، هم در صورت توافق و هم در صورت عدم توافق، اجبارا تغییر خواهد کرد. بطور مثال اینکه "شوربختانه هنوز تاکنون توافق جامعی بین طرفین حاصل نشده"، و یا "هم از این رو شکست مذاکرات برای کشور ما فاجعه بار خواهد بود و..." در صورت توافق، موضوعیت خود را از دست خواهند داد. و یا اینکه "اگر خامنه ای بخواهد برمواضع تا کنونی خود بایستد و سرسختی نشان دهد..." در هر صورت، چه توافق حاصل بشود یا نشود، موضوعیتی نخواهد داشت.

۲- بخش دوم: "دولت روحانی و سیاست ما"
در ابتدای این بخش آمده است: "حسن روحانی با وعده تغییر وضعیت فاجعه بار کشور، رای اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات را کسب کرد و با پیروزی در انتخابات..."
کدام انتخابات؟ آیا واقعا آنچه را که تاکنون در ایران جاری بوده است، می‌توان "انتخابات" نامید؟ به نظر من بهتر است صفات اصلی آن، یعنی "فرمایشی و مهندسی شده" بودن آن، به نحوی به همراه کلمه "انتخابات" بیاید. مگر اینکه سازمان اکثریت معتقد باشد که واقعا انتخابات است که در ایران جاری است.

۳- بخش سوم: "ولی فقیه، نظامی ـ امنیتی ها و راست افراطی"
برخلاف سازمان اکثریت، به نظر من تنها "ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه و نهادهای وابسته به آن مانع جدی در راه استقرار مردم‌سالاری و پیشرفت کشور" نیستند بلکه کل ساختار و نظام جمهوری اسلامی مانع جدی در راه استقرار مردم‌سالاری و پیشرفت کشور است.
به این معنی که اگر فردا شرایطی پیش بیاید که نهاد ولایت فقیه و نهادهای وابسته به آن هم از ساختار جمهوری اسلامی حذف شوند، (که در این صورت، جمهوری اسلامی دیگر خصوصیات فعلی را نخواهد داشت) سیستم سیاسی این نظام، بدون این نهادها نیز، مانع جدی در مقابل مردم‌سالای خواهد بود، زیرا در این صورت نیز نهاد دین و دولت وابسته به هم هستند و قانون اساسی کشور بر اساس دین و قرآن است.
بر این اساس، به نظر من زمانی سیاست سازمان اکثریت درست خواهد بود که کل نظام را هدف قرار دهد و نه فقط نهادهایی از آن را. از نگاه من در این سیاست، می توان - و درست است - که نهادهای ولایت فقیه و نهادهای مستقیما وابسته به آن و نیز شورای نگهبان، مجلس خبرگان و... را در اولویت قرار داد.
۴- بخش ششم: "انتخابات مجلس"
به نظر من درست این است که هر چیزی را با نام واقعی آن بنامیم. نام این نهاد، نه "مجلس" و نه "مجلس شورا" است بلکه مشخصا "مجلس شورای اسلامی" است.

۵- بخش نهم: "مطالبات و سیاست‌ها"
تا آنجایی که من اطلاع دارم سازمان اکثریت مخالف حکم اعدام است. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم برای صراحت دادن به سیاست سازمان، جمله‌ی "ما ضمن دفاع از لغو اعدام، از "کمپین لغو گام به گام اعدام" حمایت می کنیم." به این صورت نوشته شود: "ما مخالف حکم اعدام هستیم و در این راستا از "کمپین لغو گام به گام اعدام" حمایت می کنیم."

تغییرات پیشنهادی در برنامه سازمان
غلبه بر تبعیض ملی ـ قومی
به نظر من تغییرات پیشنهادی در این بخش بسیار مثبت هستند. اما در این بخش مواردی وجود دارند که از نگاه من درست و یا دقیق نیستند.
۱- نوشته شده است: "در ایران زبان مشترکی وجود دارد که از دیر باز عامل ارتباطی مردم این سرزمین بوده و شکوفایی آن مدیون خلاقیت همه فرهیختگان این سرزمین از هر قوم و زبان بوده است. فارسی به مثابه زبان مشترک...."
به نظر من درست این است که هر چیزی را با نام واقعی آن بنامیم.
فکر می‌کنم اصطلاح "زبان مشترک" برای فارسی موضوعیت ندارد. زبان فارسی، زبان ارتباطی بین ایرانیان است، نه زبان مشترک.
درکم را از زبان مشترک با مثالی توضیح می‌دهم:
اگر چندکودک کانادایی، آمریکایی و انگلیسی را در یک جا جمع کنیم که مدرسه نرفته و بیسواد هستند، این کودکان به راحتی می‌توانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند زیرا زبان مشترک دارند که انگلیسی است.
اگر چند کودک آلمانی و اطریشی را در یک جا جمع کنیم که مدرسه نرفته و بیسواد هستند، این کودکان نیز به راحتی می‌توانند همدیگر را بفهمند و با همدیگر ارتباط برقرار کنند زیرا زبان مشترک دارند که آلمانی است.
اگر چند کودک فارسی زبان ایرانی و تاجیک و افغانیان دری زبان را در یک جا جمع کنیم که مدرسه نرفته و بیسواد هستند، این کودکان هم به راحتی می‌توانند همدیگر را بفهمند و با همدیگر ارتباط برقرار کندد زیرا فارسی، زبان مشترک آنهاست.
این مثالها را می‌توان ادامه داد.
حالا اگر چند کودک فارسی زبان، بلوچ، ترک، کرد، لر، عرب را که همه ایرانی هستند، یک جا جمع کنیم که مدرسه نرفته و بیسواد هستند، این کودکان هیچگونه ارتباطی نمی‌توانند با همدیگر بگیرند و از فهم همدیگر ناتوان خواهند بود زیرا "زبان مشترک" ندارند. این کودکان برای ارتباط گیری باید زبان دیگری را یاد بگیرند تا بتوانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند. این زبان، دیگر نه "زبان مشترک" بلکه "زبان ارتباطی" خواهد بود.
پیشنهاد من این است که به جای "زبان مشترک"، نام واقعی آن یعنی "زبان ارتباطی" نوشته شود.
۲- در همین بند آمده است: "فارسی به مثابه زبان مشترک، باید زبان همه ارگان‏های دولت، زبان مکاتبات اداری بین ایالات با مرکز و با یکدیگر باشد."
منظور از "همه ارگان‌های دولت" چیست؟ اگر منظور، ارگان‌های دولت مرکزی باشد، به نظر من درست است ولی اگر منظور "همه ارگان‌های دولت، شامل ارگان‌های فدرال‌ها" هم باشد، این حکم درست نیست زیرا این خود فدرال‌ها هستند که زبان اداری خودشان را تعیین می‌کنند. این بند دقیق و صریح نیست.
آیا دلیلی وجود دارد که زبان اداری مناطق کردنشین، ترک نشین، یا بلوچ نشین و... فارسی باشد و نه زبان خود آنها؟
طبیعتا زبان مکاتبات اداری فدرال‌ها با همدیگر و با مرکز، باید به "زبان ارتباطی" باشد.
۶۷۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست