از : رضا سالاری
عنوان : مذاکره با غرب یک قدم جلو به نفع مردم و ده قدم عقب نشینی از مواضع سرسخت و ارتجاعی نظام است.
نقد بی رحمانه پندار و گفتار و رفتار ج.ا. دیگر شجاعت نیست، چون در داخل ایران هم اینکار به نحوی گسترده صورت میگیرد، از مترو و اتوبوس و تاکسی گرفتده تا خانه و تالار و سالن های گردهمایی و همایش های مختلف. نوشته های سفید و سیاه دیده شده آقای نیکفر مسلمن نه تمام واقعیت است و نه تمامی خلاف واقعیت.
نوشته های ایشان اثبات کرده که ایشان در نظر ندارد فیلسوفی عمل گرا باشد. اما هم اینکه ایشان ساکت ننشسته و فریاد دل خسته خودرا بگوش هموطنانش می رساند، جای سپاس و تقدیر دارد.
باید همه صداها و فریادها و هشدارها و مهیب ها را شنید. ایشان کل نظام را ظالم و ضد عدالت، ضد استقلال و ضد دموکراسی میبیند. فقط نمیدانم مخاطبان ایشان کیست؟ نمیدانم چه کسانی حرف های ایشان را امروز می خوانند و تحت تأثیر منطق و نوشته های ایشان قرار میگیرند و احیانن تغییر موضع داده و ضد ج.ا. میشوند.
آمار غیر رسمی نشان میدهد که کمتر از دو درصد مردم طرفدار خامنه ای و کمتر از بیست درصد بنحوی طرفدار سیاستهای پوپولیستی احمدی نژاد هستند. به عبارتی بیش از هشتاد درصد مردم خواهان تغییرات اساسی در نظام، حکومت و جمهوری اسلامی هستند و معمولن چندان نیاز و توجهی به چنین نوشته ها یی ندارند تا آگاه تر و روشنتر شوند. اینان عمومن بدنبال روزنه و شکاف و ترک دراین نظام هستند. مذاکره با آمریکا و اروپا و یا دول غربی یک قدم به جلو به نفع مردم و ده قدم عقب نشینی از مواضع سرسخت و ارتجاعی رژیم شعارگوی «مرگ بر آمریکا، مرگ بر غیرخودی» است.
مسلمن روشنگریها و رهنمودهای ایشان هم از طریق همین شکافهای تدریجی به سمع مخاطبان مورد نظر آقای نیکفر میرسد. برای رساندن فریاد شما اول احتیاج به ایجاد شکاف در نظام است. ببینید هم اکنون چگونه جناحهای مختلف نظام به باز شدن همین ترکهای ضد نظام کمک میکنند.
۶۷۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣۹۴
|
از : ایکاروس
عنوان : اعتقاد به مبارزه
آقای قنواتی عزیز!
چه یک روزنامه نگار بدون حق التحریر باشید و چه غیر از آن، موضع گیری شما همانگونه که گفتم خواسته یا ناخواسته خاک پاشیدن به چشم مردمان است در پیگیری حقوق خود. البته این موضع شما با توجه به نزدیک شما به جریان سیاسی ای که علی رغم درس تاریخ (که به اعتقاد شما در شرایط مشخص باید به کناری نهاده شود) و افتضاح سیاسی حمایت از خط "امام" همچنان در سایت خود در انتهای هر مطلبی مردم را به شرکت در انتخابات مجلس خبرگان و شورای اسلامی دعوت میکند چندان عجیب نیست. در اینجایی که شما زندگی می کنید من هم زندگی می کنم و مصایب "جامعه فرو پاشیده و اقتصاد به زانو درآمده" را با پوست و گوشت خود حس می کنم ولی به جای چشم دوختن به بالایی ها و چشم انتظار اقدام و فرجی از جانب آن ها، برای پایان بخشیدن به این فلاکت به مردم و آگاهیشان امید بسته ام و به مبارزه اعتقاد دارم. ایا شما هم اعتقاد دارید؟ اشاره بی ربطی به لنین کرده اید ولی او به ما یاد داده است که برای شناخت یک سوسیال دموکرات باید به جای چشم دوختن بر دهانش، به دستانش نگاه کنید.
۶۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣۹۴
|
از : علی کبیری
عنوان : خیزید وخرامید کنون فصل بهارست!
جناب آقای قنواتی
۱- خطاب به نیکفر فرموده اید:
« اینکه دیپلماسی جدید جمهوری اسلامی بالاخره بعد از پرداخت هزینه های بسیاری برای سیاست های گذشته هسته یی خود امروز (متقاعد) به بازنگری در این سیاست شده است نه تنها نباید موجب عصبی شدن امثال ما شود که به صراحت باید در این خصوص مورد استقبال قرار گیرد.»
سئوال از شما اینست که آیا بقول شما جمهوری اسلامی " امروز متقاعد به بازنگری در این سیاست [ سیاست فرآوری اورانیوم برای بمب سازی] " شده است یا آنکه این سیاست را از طریق فشار تحریمها و انزوای بین المللی به آن تحمیل کرده اند؟ حتماً توجه دارید که فرق است بین "متقاعد شدن" و "تحمیل شدن." متقاعد شدن براساس تمایل صورت میگیرد و تحمیل براساس زور یا اجبار. آیا توجه دارید که با پیچاندن نوک قلم دارید آب به آسیاب جمهوری دستاربندان میریزید؟
و استدلال بعدی شما ادعای "آب به آسیاب ریختن رژیم" از سوی شما را ثابت میکند.
فرموده اید که « اینکه امروز ماشین فاجعه در لبه پرتگاه متوقف شده است درست است که موجبات احتمالی بقا و حیات نظامی می شود که شاید به زعم بسیاری چندان خوشایند نباشد اما این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که در زیست اجتماعی و پراگمای سیاسی یک ملت همیشه آنچه که اهمیت دارد اتخاذ تصمیم درست و تاثیر آن بر زندگی توده های مردم است.»
جادارد از شما سئوال شود که بنظر شما "اتخاذ تصمیم درست [به منظور] تاثیر آن بر زندگی توده های مردم " چگونه باید انجام می پذیرفت؟ آیا این رهبرانی که شما هنر "توقف ماشین فاجعه در لبهء پرتگاه" را جزء کیاست وکاردانی آنها وانمود کرده اید، به ضرب زور و به بهای انزوای بین المللی کشور و شکستن کمر مردم و صرف مخارج هنگفت وادار به سازش با غرب شده اند یا آنکه با تمایل رژیم چنین امری صورت گرفته است؟ آیا نباید چنین کیاستی را از بیست سال پیش بخرج میدادند و چند صد میلیارد دلار صرف باج دادن به روسیه و چین و نیز صرف تهیهء لوازم وتجهیزات بمب سازی از بازار سیاه نکرده و قوت لایموت مردم را هزینهء ماجراجوئی خود نمیکردند؟ اصلاً شما بفرمائید که اگر راننده ای بقول شما ماشین را تالبهء پرتگاه بُرد و جان خود و سرنشینانش را بخطر انداخت، باید بازهم اجازهء پشت فرمان نشستن به او داده شود؟ این چه طرز تجزیه و تحلیل این فاجعهء ملی به این عظمت است؟
درپایان کامنتتان به نیکفر و سایرین میفرمائید: « توصیه ام به شما و دیگر دوستان عزیز این است که چنانچه به هر دلیلی تشخیص دادید که یک اقدام درست انجام شده است به جای تخریب و عصبانی شدن از این موضوع استقبال کنید...»
بنابراین جادارد تا روشنفکران هم بنا به توصیهء شما بدنبال مردم ناآگاه روان شده و به شور وشعف و پایکوبی پرداخته و بی خیال باشند که این همه ضرر و زیان که به آنها و به کشورشان وارد شده است. لابد به زعم شما " جلوی ضرر را از هر جائی که بگیری، نفع است. "
آقای قنواتی گرامی،
اینست راهنمائی شما: شما و امثال شما قلم بدستان به روشنفکران و متفکران توصیه میکنید تا بجای ایفای نقش تاریخی خودشان در روشنگری مرد ناآگاه، پوپولیست شده و همراه مردم به شکرانهء این بلائی که مشتی آخوند بسرشان آورده اند، جشن ملی و شادی و سرور برپاکنند؟ پس ای روشنفکران و ای متفکران:
این بوی بهاراست که از صحن چمن خاست/یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست
انفاس بهشت است که آید به مشامم/یا بوی اویس است که از سوی قرن خاست
این سرو کدام است که در باغ روان شد/وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست
بشنو سخنی راست که امروز در آفاق/هر فتنه که هست از قد آن سیم بدن خاست
سودای دل سوخته لاله سیراب/در فصل بهار از دم مشکین سمن خاست
تا چین سر زلف بتان شد وطن دل/عزم سفرش از گذر حب وطن خاست
آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من/گویی ز پی صید دل خسته من خاست
هر چند که در شهر دل تنگ فراخ است/دل تنگی ام از دوری آن تنگ دهن خاست
عهدی است که آشفتگی خاطر خواجو/از زلف سراسیمه آن عهدشکن خاست
بر اساس تحلیلهای مارکسیستی ازاین دست بود که در سال ۵۷ هم قلم بدستان درپی ملایان روان شده و مردم ناآگاه نیز در پی آنان و این تفکر قالبی هنوز هم اشاعه دارد. اینست پروو کردن جامهء دیالکتیکی بر پیکرهء یک فاجعهء ملی.
۶۷۵۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : آس برنده
گمان دارم که جناب زارعی قنواتی با گفتن این جمله, آس برنده را رو کرده اند که آیا ما باید با خوردن جام زهر اول مخالفت میکردیم و بنا بر آن باید با خوردن جام زهر دوم هم مخالفت کنیم؟ کسی کارت قوی تر دارد رو کند. به گمانم هنوز دود از کنده بلند میشود.
۶۷۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : بهروز الف
عنوان : به آقایان قنواتی و پویان
باز مقاله ای انتشار یافت که رژیم را نشانه گرفت و داد و فغان عده ای به اوج رسید و بجای حمله به رژیم ، حمله به نویسنده را پیش گرفت. ابدا قصد ندارم به هوراچیان حرفه ای و آنجه امروز به ساندیز خوران معروف شده جوابی بدهم (گر چه تعداد شان در پای نوشت این مقاله بسیار هست) اما صرفن برای ثبت در تاریخ به نکاتی از نوشته های اقای قنواتی و پویان میپردازم
۱. اقای قنواتی نظیر هزاران دیگر با توسل از "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" لنین به محکوم کردن مقاله آقای نیکفر میپردازد، غافل از آنکه ایشان شزایط مشخص را در ۳۶ ساله اخیر تاریخ ایران متوجه نشده و یا نمیخواهد متوجه شود. شرایط از سال ۵۷ ها به کنون ابدا عوض نشده که ما مرتب بخواهیم تحلیل جدیدی بدهیم. بسیار کوتاه و ساده اینکه نیروهای اسلام ناب محمدی به بیعت نیروهای استثمار گر بین المللی رفتند و به کمک آنها خیزش مترقی سال ۵۷ ایران را به بیراه کشانده و به قدرت رسیدند و از فردای بقدرت رسیدن اعدام ها را ابتدا با ظاهر مخالفت با سران رژیم گذشته و سپس کشتار نیروهای ضد سرمایه داری شروع کردند (رجوع کنید به نظرات اقای حسن دانایان فر و سند های بیرون داده شده وزارت خارجه آمریکا و کتاب های خاطرات سالیوان و .....) مسلمین ناب محمدی بقدرت رسیده از آنزمان تا کنون خواهان برپایی خلافت اسلامی - شیعه ای (داعش شیعه) در ایران منطقه داشته و بازگشت بدوران بربریت بادیه نشنی و بر پایی حکومت عدل علی (سر زدن بیش از ۷۰۰ نفر از کافران - از افتخارات شیعیان-صد رحمت به داعش سنی). با به قدرت رسیدن رژیم اسلامی و ادامه آن، مردم ایران تنها و تنها با یک شرایط مشخص روبرو هستند (حکومت جهل و جنون و کشتار و غارتگر) و تنها تحلیل مشخص هم میباید سرنگونی کلیت رژیم و بر پایی دادگاه علنی برای رسیدگی به جنایات و غارت این مسلمین ناب محمدی تا درسی باشد برای هر دیکتاتور آینده. کشانی که درک و شناخت از شرایط اعمال شده از این رژیم در ۳۶ سال گذشته را ندارند یا چشم و دست در کیسه آنها دارند و یا عاجز از درک شرایط مشخص.
نکته دیگری که اقای قنواتی دارد بخورد ما میدهد دادن آسپیرین به مریض در حال فوت هست. گدا پروری را رواج میدهد و خواسته و ناخواسته رواج زندگی انگلی ترویح شده در اسلام. ایشان میگوید باید بداد کسی که در صحنه تصادف مجروح شده رفت و ابدا بفکر اینکه چرا (تخلف راننده، خراب بودن جاده، نبودن امکانات، بودن هزاران ماشین تقریبن اسقاط شده در حاده ها -در حالیکه "بیت" آیت الله و رانت خوران ماشین های میلیونی سوار میشوندو ...) نبود (نمونه تحلیل مشخص از شرایط مشخص اقای قنواتی) باید به گدا ها پولی رسیده (از قیل رفع تحریم ها) و فکر فردا را نکرد که خدا بزرگ هست و روزی رسان. احتیاجی نیست که در فکر ایجاد کرد و حلوگیری از اخراج و ندادن حقوق کارگران بود همین که رفع تحریم ها اب باریکه ای برای آنها میاورد باید خوش شد و همانند مردمان مسخ شده در خیابان رقصید و دلقک مذاکره کننده را مصدق نامید. تحلیل مشخص از شرایط مشخص اقای قنواتی
۲. آقای پویان (که به احتمال نام مستعارش هست و بهتر میبود نام نیک امیر پرویز پویان را به نوشته های ضد آفکار ایشان ربط نمیداد و از نام خاتمی، گنجی، حجاریان، نگهدار استفاده میشد) علل ادامه و بسط دیکتاتوری را ناشی از اندیشه ها، نوشته ها و عملکرد روشنفکران میداند. (ضدیت اسلام گونه با روشنفکر و افکار مترقی) . جناب علل ادامه کاری و وجود دیکتاتوری در سرزمین ایران و منطقه تنها و تنها وجود و تسلط اسلام در این سرزمین ها هست و بس. اگر با بودن دهها هزار مدرک هنور مشگل آگاهی در ایم حوزه را دارید، این دیگر مشگل شماست نه روشنفکران
۶۷۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : اردشیر زارعی قنواتی
عنوان : در اینجایی که من زندگی می کنم بوی کباب نمی آید، دارند خر داغ می کنند
خطاب به جنابان کبیری و ایکاروس
نقد کوتاه من در مورد مطلب آقای نیکفر قبل از آنچه مترتب بر ذات مقاله ایشان و نفی فاکت های مشخص ارائه شده باشد مبتنی بر یک اصل اولیه منطق تحلیل سیاسی در خصوص یک موضوع مشخص بوده است. گویا دوستان همچنان عادت دارند تا در بزنگاه هر حادثه یی آسمان و ریسمان را به هم ببافند تا از زیر بار مسئولیت مدنی خود جهت امدادرسانی اورژانسی به مصدوم حادثه را لاپوشانی کنند. هر تحلیلگر و نویسنده یی این حق را دارد تا طبق داوری خود حقایق کلی در مورد یک مجموعه حاکمیتی و ساختار سیاسی را تبیین کند اما اینکه درست در زمان وقوع یک رخداد با بهانه قرار دادن کلیات و سوابق گذشته موضع مشخص خود را نسبت به فعل انجام شده در حاشیه قرار دهد بدون شک ناشی از یک اشتباه محاسبه است. همچنان که خود جناب نیکفر تفاهم انجام گرفته در لوزان را به جام زهر دوم تشبیه فرموده اند بنا بر همین منطق آیا این سوال پیش نمی آید که تاثیر مثبت آن جام زهر اول که به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و ختم جنگ ایران عراق منجر شد بنا بر هر دلیلی یک اقدام و تجدیدنظر سیاسی درست در مرز فاجعه بود که باید مورد استقبال قرار می گرفت یا اینکه چون چماق بر سر کسی کوفته می شد تا اصل قضیه ختم جنگ مورد تشکیک قرار گیرد. من و شما می توانیم تا ابد از اقدامات خانمان برانداز و جنایتکارانه کسانی که نقدشان می کنیم قلم فرسایی کنیم و هیچ خطری هم به خصوص وقتی در آن ور آب باشی پیش نمی آید و جسارت و شهامت را هم لازم ندارد ولی مسئولیت یک کنشگر سیاسی - اجتماعی برای برخورد با رخدادهای مشخص در زمان مشخص قابل اغماض نیست. اتفاقا بر اساس آموزه های لنینیستی روشنفکر و متفکر آن نیست که مرتب بر حقایق واضع و محبوس در گذشته حرکت می کند بلکه درک و شناخت تاکتیک روزآمد و تاثیرگذار، مشخصه شناخت روشنفکر اصیل خواهد بود. یکی از بزرگترین اختلافات مابین ولادیمیر با پلخانف دقیقا به همین حقیقت برمی گردد چرا که منشویک ها با تشبث و نگاه تجریدی به فضای تئوریک فاقد درک پراتیکی بودند که لنین در هر بزنگاهی ار انقلاب کبیر اکتبر از معاهده برست لیتوفسک تا سیاست نوین کشاورزی "نپ" اتخاذ کرد. نه حاکمیت جمهوری اسلامی را می شود با انقلاب روسیه مقایسه کرد و نه ذات این دو موضوع ارتباط چندانی با هم پیدا می کنند اما این اشاره به یک واقعیت عینی بود که هر کنشگر سیاسی و روشنفکر چپ می بایست در شرایط مشخص عکس العمل مشخص نشان دهد. من از این زوایه بر مقاله جناب نیکفر نقدی کوتاه نوشتم که هم اینک که به قول خودتان از درون یک فاجعه، هر چند به ناچار یا به میل، تجدیدنظری انجام گرفته است عکس العمل با عصبانیت و ارجاع به تاریخ برای مخدوش کردن این اقدام چندان به سود منافع مردم نخواهد بود. ما در کشوری زندگی می کنیم که با تمام آنچه به درستی نیکفر اشاره کرده است بالاخره مواجهه با رخدادهایی می شویم که باید موضوع خود را مشخص کنیم مثلا به بهانه مخالفت با نظام که نباید هر قانونی در خصوص مقررات رانندگی یا اقدامات محیط زیستی را به سخره گرفت به این دلیل که حاکمیت در وقوع این صدمات خود مقصر اصلی بوده است. آقایان می توانند همچنان دنبال روشنفکر و متفکر مورد وثوق خود بگردند و بنده حقیر هم افتخار می کنم که یک روزنامه نگار بدون حتی گرفتن حق التحریر نوشته هایم، در ایران با هزار تهدید و تحدید قلمکی می زنم. این دوستان اگر به فضای واقعی و عینی جامعه در هم فروپاشیده و اقتصاد به زانو در امده ایران واقف بودند آن وقت شاید بهتر درک می کردند که راه برون رفت از بن بست هسته یی و منازعات منطقه یی برای کشور به چه مفهومی است.
با سپاس بیکران اردشیر
۶۷۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : masoud memar
عنوان : تکرار مکررها
نوع برخورد نیروها یا فرد سیاسی با رویدادهای تاریخی و سیاسی روز بطور طبیعی نخست به فلسفه نگرش برمیگردد تا آرمانهای مد نظر یا ارزیابی مجرد خود پدیده ( سود و زیان یا ضرورت و عدم ضرورت غنی سازی ) ٬ بیانیه اتحاد فدائیان خلق نیز در مواجهه با تفاهم هسته ای با نوشته آقای نیکفر همسو است . این نوع برخورد نیز مثل همه نوشته های همیشگی اغلب نیروهای اپوزسیون بخصوص در خارج از کشور مانند برخورد با انتخابات تا مذاکره بگیرید از پیمانهای اقتصادی تا مجامع ورزشی ٬ همگی به فلسفه نگرشی برمیگردد که یک سو خلق قهرمان یکدستی ایستاده است و در آنسو یک حکومت یکدست و دیکته کننده از ۵۸ تا امروز قرار دارد و با این نگرش سرکوب شدید قوه قضائیه بعد از انتخاب دولت روحانی را بپای خود دولت یا هسته یکدست میگذارد. آنجا که از جابجائی سران سپاه از حصر منتقدین بیت رهبری از ترور مطهری تا ترور ناموفق حجاریان از تنش با دلواپسان عبور کرده و همه را یکدست و برنامه ریزی شده برای فریب افکار عمومی تلقی میکنند و مینویسند : « ادا و اطوار درمی آورند و حوصله سر می برند ». امثال آقای نیکفر بدرستی به وقایع بیش از سه دهه اشاره میکنند از حذف دگراندیشان تا قتلهای زنجیره ای از الیگارشی سپاه تا پروژه هسته ای که گفتنش نیز ضروری است و تکرارش برای جامعه ای که فرد فردش از آن اطلاع دارند ایرادی ندارد ٬ کسی که تا به امروز با وجود این همه وسائل و امکانات رسانه ای از فجایع آگاهی ندارد فرقی برایش نمیکند و بعد از این نیز نخواهد فهمید . اما مهمترین و بنیادی ترین مسئله ٬ تفکیک و بررسی نیروها و علل وقایع است که نپرداختن و نادیده گرفتنش پاک کردن و فرار از واقعیت ها است مثل تحلیل فله ای که یکسو حکومت خونخوار یکدست که اجزاء آن سرنخ اطاق فرمان است و اعدام قوه قضائیه را در باطن طرح خود دولت معرفی میکند و آنسو خلق قهرمان و پاک و یکدستی که نماینده اش ( اپوزسیون ) ایستاده است دور از واقعیت است و به همین دلیل نیز برخورد جامعه با رویدادها کاملأ با برخورد امثال آقای نیکفر متفاوت است مانند رویکرد به انتخابات یا حمایت از دولت در مذاکره هسته ای. همین نگاه سفید و سیاه نقطه اشتراک بین تمایتخواهان است از جمله جناح اقتدارگرا در حکومت جمهوری اسلامی که آراء مردم را بررسمیت نمیشناسند .
۶۷۵۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : همایون
عنوان : گنجشک به جای قناری!
مشکل با شما آقای پویان انصاری و نظایر شما این است که گنجشک را جای قناری رنگ می کنید و می فروشید. می گویید عقب نشینی رژیم؟! اگر به این عقب نشینی باور داشتید که ما «براندازان» حکومت با شما مساله ای نداشتیم. شما و امثال شما دوش به دوش بلندگوهای تبلیغاتی حکومت اسلامی یک عقب نشینی از سرناچاری را دارید یک پیروزی جا می زنید. اگر غیر از این بود پرچم های جمهوری اسلامی و عکس های محمد جواد ظریف را دم به دم در شبکه های اجتماعی پخش نمی کردید و او را با مصدق و امیرکبیر مقایسه نمی کردید. مصدق از یک امر حق برای ایران دفاع می کرد و در جنگش با انگیسی ها حق داشت. آقای ظریف از چه دفاع می کرد؟ که «عقب نشینی» هر چه کمتر باشد و حکومت سربلندتر. این جبهه ای که تمجیدکنندگان روحانی و ظریف و امثالهم درست کرده اند، فرقش با دفعات قبل این است که دفعات قبل مدعی بودند که کارهایشان «نه» به حکومت است، این بار اما دقیقا در حال دفاع و تکریم و تمجید حکومت هستند. مشکل در این است که این عده به جای این که یقه ی حکومت را بگیرند که بیست سال سرمایه ی این ملت را بر باد دادید و اقتصاد را نابود کردید و مردم را گرسنه نگاه داشتید و مخالفان ار سرکوب کردید به خاطر چه؟ حالا دارند از همین سرکوبگران و نابودکنندگان کشور «قهرمان ملی» می سازند اسمش را هم می گذارند سیاست اصلاح طلبانه!!
۶۷۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : منصور پویان
عنوان : توافق هسته ای جام زهری برای براندازان
محمـّدرضا نیکفر، جمهوری اسلامی را دارای یک ذات با ماهیت کشتار ارزیابی می کند.
محمـّدرضا نیکفر، هوار می زند که آهای مردم؛ با “غنیسازی” کلاه گشادی بر سرتان رفت.
-------------------------------------------------------
جمهوری اسلامی زاییده یک تاریخ ست و در این روال؛ باید به اتفاقات مرداد ۵۸ در کردستان و شروع جنگ هشت ساله نیز عطف نظر داشت. سخن گفتن از کشش و گرایش ذاتی به خشونت، و اینکه چنین ماهیت بالفطره ای هر بار موجب ِپسرفت در اجرای " پروژه مردمسالاری" در ایران و برقراری مجدّد ِراهـبـُرد خشونت گشته است؛ همانا ریشه در استیلای ِاسطوره انقلابیگری در ذهنیت منادیـّـان پروژه "روشنفکری" در ایران دارد.
در موزه تاریخ مبارزات انقلابی یا بعبارت دیگر؛ مبارزات ِخشونت آمیز در یکصد ساله اخیر؛ ما شاهد آدمها و جریانات و جنبش هائی هستیم که در جهت تغییر شرایط اجتماعی؛ بر باورهای مارکسیستی یا هر دکترین رادیکالیسم ِدیگری از برای تسخیر ِقدرت پای می فشارند. اینان نیرو ها و متوهمـّانی هستند که بجای مبارزات صلح آمیز و مـَدنی؛ می خواهند دگران را حول ِمبانی ایدئولوژیکی خویش قالب-بندی کرده؛ دیگران را بر حسب باورمندی های خود؛ به راهبـُرد ِانقلابی و براندازی دعوت نمایند. اینک چنین دیدگاهها و ایدئولوژی هائی مقبولیت تاریخی خود را بر اثر آزمون انقلاب در ایران؛ بتدریج ولـّی با گذشت زمان؛ کاهیده شده؛ انگاره و مـُدل جدیدی بجایشان بر اریکه قدرت و اقبال عام می نشیند. در این راستا، نظریه "انقلاب" و براندازی یک شائبه و رویکردی ایدئولوژیک بیش نیست. اصلاح امور در عرصه اجتماعی منوط به بهبود در نگرشهای فردی ست و از خویشتن آغاز می شود و نه از طریق راهـبـُرد ِ"جنگ طبقاتی"، "دیکتاتوری پرولتاریا" و یا از طریق باورمندی به "ماتریالیسم تاریخی". نظریه "زیربنای اقتصادی بمثابه تعیین کننده روابط روبنائی" کاملن با نظریات غلط مارکس در باب "ماتریالیسم تاریخی" و "جنگ طبقاتی" و "دیکتاتوری پرولتاریا" در ارتباط قرار دارد.
در قرن ۱۹ و همزمان با نظریات خشن و رادیکال مارکس، مضامین دموکراسی و رویکرد "خشونت-گریز" توسط اصحاب جنبش روشنگری مانند ژان ژاک روسو و منتسکیو و ولتر و اسپینوزا مطرح و مقدمات قوانین امروزین حقوق بشر فراهم آمده بود. نظریه "فایده مندی-یوتیلیترینیسم" قبل از جرمی بنتام توسط دیگرانی مثل دیوید هیوم در باره اخلاق ، قانون ، نهاد های حکومتی و عدالت مطرح شده بود. امّا نظریه فایده گرایی بطور مبسوط توسط جرمی بنتام و جان استوارت میل صورت بندی نهایی یافت. بنتام معتقد به نوعی لذت گرایی در امور روانشناختی بود و می گفت هر انسانی بالطبع خواهان کسب لذت و دفع الم است . نام کتاب بنتام "اخلاق و قانونگذاری" ست و این امر نشان می دهد که بنتام اصل فایده گرایی را برای رفع مشکلات اجتماعی و در صحنه سیاست لحاظ می کرد. او در جهت اکتساب بیشترین خوشی برای افراد جامعه، به لغو سلطنت و نیز به الغای مجلس اعیان و سپردن امور اجتماعی به مردم و بدست مجالس مردم اعتقاد داشت. زیرا سر جمع، از نقطه نظر وی؛ مردم-سالاری و طریق تعلیم و تربیت بهتر مصلحت عام را برمی تابد. جان استوارت میل نیز از طرفداران نظریه ی فایده گرایی بنتام بود و تلاش نمود روایت جدیدی از آن ارائه دهد. جان استوارت میل ارزیابی کاملا کمـّی بنتام از لذت را رد نمود و ارزیابی کیفی را جایگزین آن نشانید. استوارت میل تکیه بر برابری آحاد مردم می کرد و امر تربیت را در تشخیص خیـر عمومی بر نفع فرد مقدم می شمرد. جان استوارت میل باور داشت که اصل سودمندی راهنمای تعقـّل و رفتار مردم در تمیز مصلحت عمومی است؛ چرا که آنان می دانند کجا ها از لذت شخصی خود صرف نظر کنند تا بیشترین لذت نصیب عموم افراد یا جامعه شود. همینجا باید خاطر نشان شد که اساس نظریه جرمی بنتام و جان استوارت میل، با نظریه "ولایت مطلقه فقیه" و نیز با نظریه اقتدارگرایانه "مصلحت نظام" کاملاً در تقابل قرار دارد. در نظریه بنتام و استوارت میل؛ اقدام و تدبیر در صورتی درست است که بیشترین خیر را برای بیشترین افراد جامعه ایجاد کند. در حالیکه نظریه ولایت و مصلحت نظام؛ منافع گروهی و اِعمال قدرت بر مردم را وجه همت خود در امر مدیریت قرار داده؛ بهره مندی "خودی ها" را بر "غیر خودی ها" مقدم می شمارد.
با اینهمه، علیرغم اظهارات آقای محمـّدرضا نیکفر؛ رژیم جمهوری اسلامی نشان داد که در امر مذاکرات هستهای و در برابر فشار افکار عمومی و از طریق مسالمت آمیز؛ می توان عقب نشینی های بزرگی را بر نظام تحمیل کرد. بهمین نحو نیز می توان اصلاحات عدیده ای را بر بدنهء سیستم و بر قانون اساسی اِعمال کرده؛ به تعدیل نهاد های استصوابی و فرا جمهوری اقدام ورزید.
۶۷۵۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|
از : ایکاروس
عنوان : عصیان بر ناآگاهی
آقای قنواتی! این "عصیان خارج از منطق سیاسی" نیست، این عصیان بر حکومت و بر کسانی است که همراه با حکومت خاک بر چشمان مردم می پاشند. وظیفه روشنفکر و نیروهای سیاسی خیره شدن بر تحولات و پیروی تابع النعل از مردم نیست در غیر اینصورت چه نیازی به وجود آنان است، مردم که خودشان هستند. روشنفکر و نیروی سیاسی باید همراه با مردم همچنان که مو را می بیند، پیچش مو را نیز ببیند و برای آنان عیان کند. شادی مردم از توقف یک فاجعه منافاتی با تاختن بر مسببان این فاجعه ندارد. مگر نه این است که باید مترصد آن بود که ارتجاع و استبداد را در بزنگاهها و به هنگامی که در ضعف قرار دارند تحت فشار قرار داد و پا بر گلویشان گذاشت؟ این منطق مبارزه و همان "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" است که اشاره می فرمایید. ارتجاع این را بهتر از شما می فهمد و به همین خاطر است که در چنین بزنگاههایی بسته به موقعیت دست به سرکوب روشنفکران و نیروهای سیاسی می زند تا مبادا چنین شود، همچنان که در سال ۶۷ کرد. آیا نباید همچنان که مردم از رفتن احمدی نژاد شادی می کنند، از آنان خواست بر حامی اصلی او طی این هشت سال خشم گیرند؟ اکنون نیز باید ضمن استقبال از توقف فاجعه سیاست هسته ای که می خواهد به پیروی از ایده رهبران پاکستان به قیمت به علف خواری افتادن مردم بمب اتم بسازد، از مردم خواست بر مسببان ریختن ثروت کشور در چاه هسته ای و به فقر و فلاکت کشیدن مردم در این راه و سپس اینچنین عقب نشینی فضاحت باری خشم گیرند و عصیان کنند و اجازه نداد در سایه شادی مردم پنهان شوند. اگر قرار نیست به هنگام ضعف ارتجاع و استبداد بر آن تاخت پس چه هنگام باید چنین کرد؟
۶۷۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۴
|