از : البرز
عنوان : رزم مشترک، برای خروج کشور از دور باطل استبداد
خانم پوردانش گرامی، سالهای اواخر دهه پنجاه ،تا اواخر دهه شصت سالهایی سراسر فاجعه بار، دهشتناک و خونین بود. امروز همه ما به راحتی میتوانیم، در جای خود نشسته و اشتباهات رهبران آن سالها را یکی پس از دیگری بگیریم. نقد در نفس خود پدیده ای است زیبا و ارزشمند، و باید با آنچه در توان داریم، از آزادی نقد که همانا آزادی سخن نیز هست پاس بداریم
اما اینکه انتظار داشته باشیم، که با نقد شکل و ماهیت تجربه و اتفاقات پیش آمده، در آن سالهای دهشتناک را عوض خواهد شد، انتظار بیهوده ای است. ولی از آن همه تجربه دهشتناک میتوانیم بیاموزیم. مثلا میتوانیم از خود بپرسیم، مردمان کشورمان که در بزرگترین قیام تاریخ خود مستبدی خشن و متکبر را ساقط کرده بودند، چرا تَن به استبدادی بمراتب خشن تر و غیر انسانی تر داد؟
اگر با خود صادق باشیم، در پاسخ خواهیم گفت، که این همه، بواسطه نبود فرهنگ مردمسالاری واقع شد، به بیانی دیگر، گروهی که نفوذش بیش از سایر گروهها بود، از تشتت و متحد نبودنِ مردمان کشورمان حول برنامه ای مشخص و مترقی، استفاده کرده، و یک یک گروهها را یکی پس از دیگری از صحن علن جامعه بیرون راند، و استبدادی به مراتب خشن را دگر بار بر جامعه مسلط کرد
و امروز با اینکه مصداقیها به خوبی میدانند، که جنبش فدایی خود بیش از دیگران به نقد گذشته خود هنوز هم می پردازد، و از این راه در صدد است که به اتحادی فراگیر در بین مردمان کشور حول برنامه ای آزادخواهانه و متکی بر منافع ملی کشور برسد، بجای همراهی در این رزم مشترک، برای خروج کشور از دور باطل استبداد، تمام سعی خود را معطوف مسائلی می کنند، که هیچ خدمتی به اتحاد مردم ندارند
۶٨۱۲۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : سهیلی س
عنوان : کار اشباه را با اشتباه جبران نباید کرد
با سلام من با عموم نظرات سیاسی اقای نگهدار مخالفم. پیشنهاد دارم او از خیر فعالیت به نام چپ بگذرد و در تشکلی که در چارچوب نظراتش قرار دارد فعالیت کند. اگر چنین کند این برخوردهای کینه توزانه به میزان زیادی کم می شود. در رابطه با این مصاحبه هم چند نکته دارم
یک- به نظرم اخبار روز نمی بایست این مطلب را منتشر می کرد. در این مطلب کلمات توهین امیز وجود دارد
دو- اخبار روز نمی بایست با اقای نگهدار مصاحبه می کرد. از او می خواست او به اتهامات طبق ضواط مطبوعات پاسخ دهد. درج ان برای اخبار روز الزامی بود. اما چو خشت اول معمار نهاد کج تا ثریا ....در اینجا اخبار روزکار غلط خود را با این کار غلط-مصاحبه- خواسته است جبران کند
سه- مصاحبه با اقای نگهدار ضعیف است. مصاحبه کننده به کار روزنامه نگاری مسلط نیست. برای نمونه به خواست نادرست نگهدار جواب درستی داده نمی شود.اقای نگهدار می گوید و انتقاد می کند که چرا چنین تیتری زده اید. اگر مصاحبه کننده مسلط بود پاسخ این بود
سردبیران در گذشته نه تنها تیتر بلکه حتی در شعر شاعران هم دست می بردند. امروز که دموکرات شده ایم سردبیر کارش در چارچوبی مقید می شود. تیتر اخبار و یا حتی گزینش اخبار و تیتر سرمقاله و یا یادداشت سیاسی و کلا هر مطلبی که اخبار روز با مسئولیت و امضای خود می زند توسط سردبیر انتخاب می شود. اما مقاله دیگران مسئولیتش با نویسنده است و نشریه و سردبیر ان حق دستبرد در ان را ندارد. فکر نگهدار در این زمینه هنوز در چارچوب احزاب برادر سابق متوقف مانده است
در خاتمه لازم می دانم بگویم کار اخبار روز در درج نظرات متفاوت کار درستی است هر چند که اشتباهاتی هم در جریان انجام وظایف رخ می دهد. که چندان غیر طبیعی نیست. خسته نباشید
۶٨۱۲۵ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : علی کبیری
عنوان : سیف گرامی...!
شما به جمعی اندرز میدهید که زبان شما را نمی فهمند. اینجا بحث بر سرِ اینست که "فرخ دلش میخواست مثل بیژن باشه!" خب...این آرزوی فردی فرخ بود. به ما چه ربطی داره که این آرزوی فرخ برآورده نشد. مگر ما مانع رسیدن فرخ به آرزوهایش بودیم که حالا باید به درد دل فرخ گوش فرا داده و دربارهء او به داوری بنشینیم؟
دردنیای سرمایه داری هر روزه صدها اندیشمند برای تداوم آن برنامه ریزی میکنند. اما فرخیان مارکسیست ما نه تنها نظریهء جدیدی برای نجات زحمتکشان ایران از این وضع اسفناک و رقت انگیز ارائه نکرده اند، بلکه هنوز که هنوز است دارند دربارهء اینکه آرزوی فرخ چه بود، مباحثه میکنند. به قول معروف " خر راگم کرده اند، دنبال پالونش میگردند!"
که رستم یَلی بود درسیستان/ منش کردمش رستم داستان
۶٨۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : سیف ب
عنوان : یکی میمرد از بینوایی یکی میگفت زردک میخواهی
سلام
عزیزان گرامی که اینجا ساعتها وقت ارزشمندتان را صرف این ....میکنید. این مقاله را بخوانید و ببینید که دارند این مملکت را غارت میکنندو ما داریم اینجا بحث میکنیم که ۴۰ سال قبل چه کسی فلان جزوه را از کی گرفت و به کی داد وقس علیهاذا (ببخشید اگر عربی نوشتم. ولی خواهش مکنم سر عربی نوشتنم بحث راه نندازید)
من فکر میکنم مبارزه واقعی در جای دیگری جریان دارد. در جنگها مبحثی هست به نام »آتش جنبی« یا »آتش پهلویی« آتشی که توجه را به سمتی منحرف میکند و از این انحراف استفاده میکنند تا ضربه را از جای دیگر وارد کنند.
http://www.pyknet.net/۱۳۹۴/۱۱ordibehesth/۰۷/page/pul.php
بهتر نیست تا همه ما نیرویمان را متمرکز و صرف مبارزه با این غارتگران بکنیم؟
پایدار باشید.
۶٨۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : زهره پور دانش
عنوان : آیا به گفته های فرخ نگهدار می توان باور داشت؟ فرخ نگهدار بزرگترین سازمان چپ ومترقی خاورمیانه را به انحراف کشاند!
عذاب وجدانی از کردارهای ضد انسانی سال های تاریک و جنایت آمیز دهه شصت که علیه انسانهای بی گناه صورت گرفت اینک گریبان همه آن کسانی را که مسئول و مسبب مستقیم و غیر مستقیم اجرای کشتار دسته جمعی آن دوره بودند ، گرفته است!
«من و مسعود رجوی طی سال های ۵۸ و ۵۹ بارها رو در رو پیرامون پاسخ به این سوال با هم گفتگو کردیم. هردو پیش بینی می کردیم که قطع نظر از میزان دوری و نزدیکی سیاست های حکومت از مواضع و سیاست های ما، یک چیز مسلم است و آن این که این حکومت گروه های سیاسی را تحمل نخواهد کرد و حق فعالیت سازمان یافته از فدائیان و مجاهدین و دیگر احزاب و سازمان ها سلب و یا بشدت محدود خواهد شد. هر دو می دیدیم که دیرتر یا زودتر ما را هم خواهند زد.» فرخ نگهدار
اگر فرخ نگهدار بعنوان دبیر اول سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) طی سالهای ۵۸ و ۵۹ واقعا ارزیابی کرده بود که رژیم اسلامی، عاقبت همه گروههای سیاسی را قلع و قمع خواهد کرد، پس چرا در سایه دنباله روی و پیوند ارگانیگ با حزب توده ایران به سیاست شکوفائی جمهوری اسلامی ورسیدن به آستانه سوسیالیسم و مبارزه ضد امپریالیستی خط امام روی آورد؟
اگر فرخ نگهدار طی سال های ۵۸ و ۵۹ اعتقاد وافر داشت که رژیم اسلامی دیرتر یا زودتر همه گروههای سیاسی را خواهد زد، پس چرا سازمان را برای روزهای ضربه و بحرانی آماده نکرد و بر خلاف آن چیزی که ابراز می دارد به حمایت از رژیم اسلامی برخاست؟
بدنه سازمان چریکهای فدائی خلق (اکثریت) در سال های ۵۸ و ۵۹ که هنوز از تجربه چریکی برخوردار بود برخلاف حزب توده به تقاضای دادستان انقلاب اسلامی ازدادن آدرس های اعضاء و کادر های سازمان سربا زد و همین باعث حفظ نیروهای آن سازمان گردید!
اما حزب توده آن چنان به جمهوری اسلامی ایمان آورد بود که هیچگاه نمی اندیشید که رژیم اسلامی آنها را نیز به بهانه کودتای کذائی ـ سلاخی خواهد!
فرخ نگهدار تا به امروز نیز بطور جدی ازسیاست حفظ نظام و ایجاد تحول در آن جانبداری می کند و قبل از محمد خاتمی به رهبر جمهوری اسلامی نامه ارسال می نماید تا شاید زمینه های آشتی جناح های درگیر حکومت فراهم گردد!
همگان بخوبی می دانند که حکومت اسلامی قبل از پایان سال ۱۳۵۹ در پوشش احساسات میهنی و جنگ ایران و عراق ،نقشه نابودی همه نیروهای سیاسی را طرح ریزی کرده بود.بیشتر نیروهای سیاسی که پیرامون آقای بنی صدر سنگر گرفته بود ،رژیم را برآن داشت تا ریاست جمهوری بنی صدر را با کودتای خونین پایان بخشد.
مبارزه مسلحانه سال شصت سازمان مجاهدین نه اینکه به رژیم هیچ آسیبی نرساند بلکه با کشته شدن چند روحانی بلند پایه مانند "بهشتی" باعث شد که رژیم بتواند بسیار وحشیانه تر همه جامعه سیاسی را سرکوب کند!
آیت الله بهشتی در سایه انزجار مردم از وی که در رقابت های اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بود ـ در مقابل ۱۳ میلیون آرای آقای بنی صدر فقط به سیصد هزار از آراء نائل شد، اما پس از کشته شدن وی ،او یکباره به فرمان خمینی "یک ملت شد!
اینکه جریانات افراطی وقدرت طلب مانند سازمان مجاهدین خلق ایران با قیام مسلحانه همه خواست و بهانه ای که رژیم اسلامی بدنبالش بود را فراهم کردند ،مبحث بسیار گسترده ای است باید کنکاش کرد.درجریان سرکوب دهه شصت همه نیروهای سیاسی که حتی به نظام وفادار بودند نیز قربانی گردیدند که این خود جای سئوال کلیدی دارد که اگر مجاهدین خلق چون بدنبال مبارزه مسلحانه بودند ، ازجانب تبلیغات نظام طبیعی جلوه داده می شد که باید سرکوب گردند اما گناه نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی و غیره که اعتقادی به روش های مسلحانه نداشتند وبه قانون اساسی نیز التزام قانونی دارند ،چرا حکومت تا به امروز با آنها با خشونت رفتار کرده است؟ رژیم اسلامی که نیروهای اصلاح طلب حکومتی را که طرفدار حفظ نظام و برگشت به دوران طلائی خمینی هستند را تحمل نکرده است ،چگونه می توان در آن دریچه ای بسوی آزادی گشود؟رژیم عقرب صفت حاکم بر ایران بنا بر ذات خود می گزد و می کشد !آن نیروهائی که هنوز نظام اسلامی را نشناخته اند و دائما تلاش می نمایند آنرا دور بزنند تا به سیاست های خود دست یابند یا بسیار ساده لوحند یا ساست شومی را دنبال می کنند ،وگرنه جمهوری اسلامی بارها چهره واقعی و پراز قساوت خود را برای چندمین بار درهمه عرصه ها نشان داده است!
اگر به گفته های فرخ نگهدار به دقت بپردازیم هیچ صداقتی در آن یافت نمی شود. او در صحنه سیاست همواره تلاش نموده تا بر روی دو صندلی که نیاز زمان و مکان هست بنشیند تا خود را یک رجل سیاسی صاحب سبک و تعیین کننده جابزند که از شمه موقعیت سنجی ویژه ای برخوردار هست!
۶٨۰۹۰ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : آ. ائلیار
عنوان : دیالوگ ؛ نقد و ضد نقد
ایرج مصداقی با انتشار مطب خود در مورد طرف مقابل پای به «دیالوگ» گذاشته است.
در این دیالوگ چه چیز ها مطرح کرده؟
- مصداقی می نویسد:«میکوشم ...با مرور برخی اسناد، خاطرات و از جمله روایتهای خود فرخ نگهدار از روابطش با بیژن جزنی، حمید اشرف و سازمان تا پیش از "عضویت ویژه" اش در سال ۵۷، میزان «صداقت» او را نشان دهم.»
یعنی :
-«اسناد، خاطرات» را مطرح میکند تا نشان دهد:
- « میزان یا درجه ی صداقت» شخص را. (ببینیم واقعاً اینطور است)
شیوه ی دیالوگ :
- مصداقی تنها«اسناد و خاطرات» را مطرح نمیکند که «درجه ی صداقت» را خود خواننده به عنوان داور معین کند. و خودش هم نتیجه گیری را در پایان اعلام کند؛ او نگهدار را «ناصادق»، و « خائن و همکار جنایتکاران» مینامند: عبارت مصداقی: «فرخ نگهدار خیانت، همکاری با جنایتکاران».
-دیالوگ پر است از این کلمات و جملات :«...و کارنامه سیاسی معلوم و اقتصادی مبهم و نامعلوم فرخ نگهدار در بیش از سه دهه گذشته، انتظار اینکه بیان واقعیتها، نشان دادن دروغها و تناقضها و برملا کردن تاریخ سازیها و جعلیات فرخ نگهدار او را متنبه کند، انتظاری غیر واقعبینانه خواهد بود.»
یعنی طرف مقابل «دروغگو و جاعل و... است».
نتیجه:
-شیوه ی دیالوگ «سنتی»ست و نه «مدرن». خود متن صحبت «هتک حرمت» از طرف مقابل است.
- هدف مصداقی در دیالوگ « ستیز و ترور شخصیت» است. نه چیز دیگر.
-«اسناد و خاطرات» «ابزار»ی ست برای «هتک حرمت » و «نابودی شخصیت»دیگری.
سه نوع دیالوگ داریم ۱- «ترور شخصیت؛۲- سنتی؛۳- مدرن.
دیالوگ اول نمونه اش نوشته ی مصداقی ست که توضیحش را دادم و دونوع دیگر را در زیر میتوان
دید.
- هرکس و هر چیز را می توان «نقد» کرد. و آزاد است. اما ترور شخصت نقد نیست. هتک حرمت از دیگری حتی از «دشمن» نیز نقد نیست.
خواننده لازم است انتخاب کند آیا موافق ترورشخصیت است یا نه؟
میخواهد به چیزی که نقد نیست و تنها با ابزار کردن برخی چیزها-که اما و اگر فراوان دارند-توجه کند یا نه؟ از نظر من چیزی که از مشخصات نسبی نقد بی بهره است قابل توجه نیست.
دیالوگ مدرن- دیالوگ سنتی:
در گفت و گوی مدرن طرفین اندیشه های خود را در رابطه با «موضوع» روی میز میریزند. بهمراه دلایل اثباتی. بدون اینکه سعی کنند «حقیقت را تنها از آن خود بشمارند» و دیگری را «کذب محض» قلمداد نمایند. بدون اینکه منظورشان مجاب کردن باشد. شنونده یا خواننده با توجه به نظرات هر دو یا سه طرف، و مقایسه آنها با افکار خود، میکوشد به نتایجی راه یابد. یا نیابد.
اما در متد سنتی طرفین افکار خود را تنها در رابطه با موضوع مطرح نمی کنند. اندکی به موضوع می پردازند- به عنوان ابزار- بعد با موضوعات بیرونی به قصد اثبات اهداف مخفی و خارج از موضوع- با تلاش برای زمین زدن طرف دیگر- و حق و حقیقت دانستن خود- وارد دیالوگ میشوند.
آنها « پیشداوری» خاصی دارند- در مورد «موضوع» و «مواضع سیاسی» همدیگر. منظورشان آنالیز«بی طرفانه» ی موضوع نیست که نکات تاریک مسئله روشن شود. گوشه های تاریک، مشکل آنها نیست.
اصلاً در گفت و گوی سنتی، موضوع، گوشه تاریکی ندارد، همه چیز روشن است و «هرکس حقیقت مطلق- و خالق سعادت». عین دو دیکتاتور بر یک تخت. هدف حل مشکل یا قضیه نیست بل رفع یکدیگر است. «حذف همدیگر». با هر شیوه ای.
که میتواند بکاری گیری تحقیر- توهین- اتهام- سیاسی یا شخصی؛ و دروغگو نامیدن دیگری و راست نمایی خود- دستیازی به اجداد و تاریخ مردمی یکدیگر، کندوکاو در زندگی خصوصی و بیوگرافی متقابل و خلاصه هر چیز و همه چیز به خدمت گرفته میشود- تا «موجود یا خانم» نامیده شدن دیگری- که طرف بگوید « من حقم و خالق بهشت» - «تو باطلی و خالق جهنم».
من در این بحث پیروزم و تو بازنده. این منم که باید ترا تسخیر کنم - نه تو.من تا میتوانم یقه شما را رها نمکنم تا مفتضح تان نمایم. تو دشمن من هستی. تو خائنی. و ...
اینها میتواند با کلمات بزک شده و غیر مستقیم نیز عنوان شوند- و میشوند. هدف متد سنتی تسلط است- و آماج متد مدرن حل قضیه. به سهم و از دید خود. بدون پیشداوری و با حفظ بی طرفی نسبی. مثل حل یک مسئله فیزیک و شیمی- و یا ریاضی.
در بحث سنتی طرف کاری ندارد که « ایده» ی شما پیرامون مسئله مشخص چیست- بل هدف اینست که « چه ایده ای» میتواند به شما «نسبت» دهد تا شکست تان تحقق یابد.اتهام.
گفت و گوی سنتی دیاگوگ نیست - میدان نبرد است. مثل میدان جنگ - بین دو دشمن-در هزاران سال پیش؛ یا امروز. میدان تزویر و ریاست- نه آزمایشگاه علمی بین نظرات.
این متد با کشف بیطرفانه ی پاسخ نسبی قضایا بیگانه است- کوشش آن برای حذف طرف مقابل بهر وسیله و شیوه ممکن و ناممکن است. در جوامع عقب مانده - یا واپس نگهداشته شده- شیوه بحث ها غالباً سنتی است. پایه دیالوگ سنتی « ترس» است و احساس«عدم امنیت»- و تآمین امنیت را در «تسلط» میجوید. اما اساس دیالوگ مدرن « آزادی» ست- و «انتخاب».
۶٨۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : آ. بزرگمهر
عنوان : برای ح ـالف از ایران
کامنت شما می توانست بسیار مثمر ثمرتر واقع شود اگر مشخص تر و دقیقتر نوشته می شد. قبل از هرچیز بگویم یکی از کار های درست فدائیان شرکت نکردن در همه پرسی "غیر قانونی" جمهوری اسلامی آری یا نه توسط دولت موقت و خمینی بود.
با این وجود علاقمندم که نظر شما را به دو نکته مهم جلب کنم.
۱.بنا بر تمام شواهد و اسناد معتبر وقتی جیمی کارتر در انتخابات سال ۱۹۷۶ برنده شد .مهمترین پروژه ی او قرار داد کمپ دیوید برای صلح مصر و اسرائیل بود و توصیه رعایت حقوق بشر به کشورهای دوست آمریکا در الویت بعدی قرار داشت .
در زمینه ی قراردادد کمپ دیوید تمام فیلمهای مستند حاکی از حمایت آخرین شاه ایران برای جلب نظر رهبران عرب در منطقه و حاشیه خلیج فارس برای حمایت این این قرار دادبوده است. انورسادات و مناخیم بگین در شهریور ۱۳۵۷ / ۱۹۷۸ قرار دادد را امضا کردند و جائزه صلح نوبل سال ۱۹۷۸ را دریافت کردند. ( مرگ بر سه مفسدین کارتر و سادات و بگین )
۲. اتحاد جماهیر شوروی بنا بر تحلیل خود و قطعنامه های احزاب برادر که ما بعداز انقلاب مطالعه کردیم. خیال می کرد که "سوسیالیزم واقعا موجود" پروسه ی گذار به سوسیالیزم را با موفقیت طی کرده و "برگشت ناپذیر" گردیده بود.
با این تحلیل برای رهبران حرب کمونیست شوروی سیاست های جیمی کارتر ـ حزب دموکرات ـ با نیکسون جمهوری خواه چندان توفیری نداشت و دیدیم که قرار داد کمپ دیود و کنفرانس های بعدی آنرا ۱۳۵۷/۱۹۷۸بایکوت کردند و سازمان آزادیبخش و چند کشور در گیر با اسرائیل را نیز بدنبال خود کشیدند. علاوه به این تشنج آفرینی مسکو در قبال سیاست های واشنگتن ، یک سال قبلش یعنی در سال ۱۳۵۶/۱۹۷۷ با حمایت از کودتای نظامی چپگرایان افغانستان عملا جو ضد کمونیستی در ایران و منطقه و جهان را دامن زدند.
نتیجه گیری:
مروری بر تغییراتی که در سال ۵۶ در روند مبارزاتی مردم ایران بعداز برگزاری شب های شعر در انیستیتو گوته صورت گرفت. نشان داد که چگونه نیروهای ملی ، چپ و سکولار خیلی سریع کنار زده شدند و جو سیاسی در مدت کوتاهی با «کمک» تمام رسانه های داخلی و خارجی مذهبی گردید. فراموش نکنیم که سران حکومت پادشاهی همیشه با حزب جمهوریخواه راحت معامله کرد ه بودند و نمی توانستند رئیس جهموری از حزب دموکرات را «هضم» کنند و از جان اف کندی نیز خاطرات خوشی نداشتند. ولی معلوم نیست خرابکاری های حکومتیان از جمله با نشر نامه ی احمد رشیدی مطلق چه اهدافی را دنبال می کردند؟ تضعیف کارتر و شاه یا تقویت خمینی ؟ واقعا نمیدانم ولی پیامد های آن بنفع خمینی شد. تغییر موضع و برخورد غرب و آمریکا نسبت به موقعیت و نقش شاه در حکومت ایران نیز بخصوص بعداز ۱۷ شهریور ۵۶ نشان می دهد که با سفر خمینی به پاریس در ارتباط بود . شاید ناشی از محاسبات جدید غرب در قبال ایران بود که دیگر موضوع نقض حقوق بشر بخشی از دکترین کارتر موضوعیت نداشت. خطر کمونیسم در دستور کار غرب قرار گرفته بود.
برای غرب روشن بود که نیروهای مذهبی برهبری خمینی دیگر مانند ملی شدن صنایع نفت « ضد امپریالست» نیستند و نسبت به سایر نیروها کم خطر تر بودند چون با دغدغه اسلام عزیز که در بهمن ۱۳۴۱ علیه تغییر قانون انتخابات و حق رای زنان نشان دادند. ماهیت ارتجاعی خود را بثبوت رساندند. همینطور با « تقدس» مالکیت و ضدیت با اصلاحات ارضی توسط روحانیون برهبری خمینی شناخته شده بودند. اما معلوم نیست چرا حزب توده که در سال ۴۱ و ۴۲ بدرستی ماهیت ارتجاعی خمینی نسبت به اصلاحات ارضی و زنان را درک کرده بود در سال ۵۷ به حمایت از خمینی پرداخت؟
تا این علل این تناقضات و پاسخ به سئوالات اساسی در آستانه انقلاب در مورد تعارضات شرق و غرب ، مسئله افغانستان و نقش و ماهیت خمینی توسط چپ های ۵۷ روشن نشود . نمی توانیم از تشتت و سکتاریسم بعداز انقلاب صحبت کنیم.
زندگی ثابت کرد که گذار «موفقیت آمیز» سوسیالیزم واقعا موجود صورت نگرفت و فقط یک «رویا » بود که بر گشت ناپیر بودن آن نیز یک « شوخی» بیمزه به حساب می آید چرا شوروی با جیمی کارتر همانطور رفتار کرد که با نیکسون نمود؟ دیدیم که بعداز انقلاب خمینی و رونالد ریگان برای شکست جیمی کارتر گروگانهای سفارت آمریکا را ۴۴۴ روز اسیر کردند. بهتر است بگویم معامله کردند. پیروزی رونالد ریگان و گسترش مجدد جنگ در منطقه و علیه اشغال افغانستان همه و همه بقیمت نابودی جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران و چند کشور دیگر تمام شد. آیا ما چپ های ایران به وقایعی که در بغل گوش ایران در جربان بود و غرب را برای تقویت حکومت ضد کمونیست خمینی حمایت میکرد توجه داشتیم؟
۶٨۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : Hadi shahab
عنوان : شما میتوانستید راه بیژن را انتخاب کنید اما راه دیگری را انتخاب کردید.
آقای نگهدار,
من با حمید اشرف و بیژن جزنی را از طریق نوشتارها یشان آشنا شدم آنهم چند سال بعد از کشته شدنشان.
صدای حمید اشرف را اول از سرودی که از او ضبط شده بود در خاطر دارم و دوم از صدای نوارهای گفتگو بین ۲ سازمان فدایی و مجاهد.
در سرود او خود را معرف پرچمدار دار ستمکشان میدانست ... و هیچ گونه سازشگری با نیروی مستبد و استثمارگر نداشت. جان در راه مبارزه برای بهروزی زندگی زحمتکشان گذاشت و در تاریخ جاودانه شد.
آقای نگهدار این حق طبیعی شماست که نظرتا ن را تغییر دهید و ا ز انقلاب به رفرمیست برسید یا طرفدا ر رهبر با بصیرت علی خامنه ای باشید.
جناب نگهدار, البته برای کسانی که به ولایت فقیه معتقد هستند تصورش مشگل است که این مردم قدرت فکر کردن دارند و فرق میان فدایی خلق (بخوان حمید اشراف) و شما ( طرفدار رهبر با بصیرت علی خامنه ای) قائل شوند.
شما بنا به گفتار خودتان دوست حمید و بیژن بوده ا ید. آقای نگهدار بیشتر از ۳۰ سال است که شما دوست حکومت جمهوری اسلامی هستید.
شما میتوانستید راه بیژن را انتخاب کنید اما راه دیگری را انتخاب کردید.
آقای نگهدار لطفآ برای خوانندگان یک حد اقل درک و فهم قائل باشید . ما گوسفند نیستیم و علی خامنه ی چوپان ما نیست .
سر نگون باد نظام کثیف جمهوری اسلامی
هادی شهاب
۶٨۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : ئاواره
عنوان : اقای نگهدار نه چپگراست و نه در اپوزیسیون
با کامنتهای سنجیده دانشجوی تاریخ موافقم.
در حال حاضر دو مشخصه اصلی جناب نگهدار را مشخص می کند:
یکم:
ایشان در اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیستند و در پوزیسیون هستند. همه هم و غم ایشان حفظ ولایت فقیه و نرم خو کردن آن است. ایجاد و گسترش پشتیبانی بخش سکولار جامعه از رهبری نظام و امید به اجازه یافتن شرکت در فعالیتهای محدود و کنترل شده در نظام و زدودن هرگونه تصور تغییر بنیادی در جامعه از اهم وظایف ایشان است. بنابر این کسانی که نقد و طرد آقای نگهدار را با ایجاد تفرقه و یا ضربه به اپوزیسیون حکومت همسان می بینند، کاملا آگاهانه و یا احتمالا ناآگاهانه در صدد مخدوش کردن صفوف اپوزیسیون و پوزیسیون هستند. آقای نگهدار در بخش سکولار خارج کشور حکومت ایران فعالیت ژورنالیستی - سیاسی دارند.
دوم:
ایشان چپ نیستند و خودشان هم چنین ادعایی ندارند، اگر هم این ادعا را بکنند ( که من یقین دارم نخواهند کرد) ، جهت گیری و ادبیات سیاسی و اجتماعی ایشان نافی چنین ادعایی است و رد کردن ونقد ان بسیار ساده است.
اقای نگهدار استعداد شایانی دریک قل دو قل کردن با جملات وکلمات دارند و خودشان هم معترفند که هر کلمه ای را که بر می گزینند به ان بار مثبت ( تو بخوان مورد نظر) می دهند. صحنه ارایی، چیدن امکانات و قوا و دادن بهترین موقعیت ممکن به خود و برداشتهایش، سانسور و زدودن دیگر احتمالات و تصورات و ....
در مورد بار کلمات: مثلا اگر علی خامنه ای خود را رهبر انقلاب و یا دلسوز مردم ایران می فهمد، ایشان معتقدند که نباید او را طوری خطاب کرد که او خود را در ایینه نظرات تو متمایز از انچه خود در مورد خویش می پندارد یا دوست می دارد، بیابد. حالا انهمه ویرانی و خانه خرابی و قتل و شکنجه و ..... که خواجه حافظ هم داند را ولش . مهم اینست که زبان و ارتباط مشترک یافت، بخصوص با رهبر نظام،
به همین دلیل هم در شب تقلب انتخاباتی انتخابات ۸۸ ایشان را به بی بی سی اوردند و او رهنمود میداد که رهبر انقلاب ( کدام انقلاب؟) بایستی با همدلی دیگر دلسوزان نظام و کشور( احتمال زیاد به شمول آقای نگهدار) در این مورد باهم چاره جویی کنند. عالم و ادم میدانست که تقلب تحت مدیریت و با فرمان رهبر نظام بود ولی اقای نگهدار می خواست به خلق الناس بقبولاند که رهبر بیطرف است و ملت بایستی دست بدامانش شود.
سری به فیس بوک ایشان زدم، ایشان واقعا صنفی هستند، اصولا نامگذاری بیژن جزنی اینجا هم نشان از نبوغ این چهره تاریخی دارد. هنوز هم تمام ادبیات و کلماتی را که در انجا بر می گزینند، نشان از ان دارد که او مانند یک شهروند ساده غیر سیاسی که قصد ندارد کوچکترین تضاد سیاسی و فکری با حکومت داشته باشد بنویسد. از این لحاظ که او هنوز خود را فدایی می خواند ولی در عمل از ابراز و بکارگیری ادبیات و مرزبندی که این تعلق ایجاب می کند بشدت پرهیز دارد و سعی می کند کلمات و ادبیات رایج آخوندی - حکومتی را بکار ببرد از ان جمله اند : صدامیان، احاد شریف ملت ایران، حق و باطل، به دلم برات شده بود،رجاء واثق،
روبه صفتان زشت خو، اقای رهبر،
از طرف دیگر در فکر دکوراسیون جنگ ارتجاعی شیعه - سنی ایجاد شده توسط انحصارات امپریالیستی و مرتجعین منطقه و با پیشقدمی حکومت اپارتاید شیعه حاکم بر ایران به جنگ هویتی هویتهای ایرانی- ترکی و عربی است تا برای حکومت اخوندی در بخش سکولار جامعه سربازگیری کند.( فیس بوک مجادله با اقای فرهاد واکف)
به این مناظره کوتاه دقت کنید:
فرهاد واکف:
*یک هویتی برای ما درست کردند و مرکز این هویت بخشی هم رژیم ملایان است و دایره اش هم کشورهای شیعه نشین می باشتد: بخشی از یمن، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین و حتی افغانستان. مرکز نشینن ها یعنی ملایان با دلارهای نفتی این دایره را به تنگی ممکن به خود متصل نگه می دارند. اساس این هویت دینی - مذهبی است. که پشتبندش هم دلارنفتی است. این گونه که من متوجه شدم، این مثلث قدرتی که فرخ دارد ازش صحبت می کند، یک وجه اش هم همین هویت کاذبی است که معمار اصلی اش خود امپریالیستها اند و از حضور این شکلی و با این هویت ایران در منطقه هم مفاصد توسعه طبانه و امپریالیستی خودشان را دارند. کل رویکرد فرخ بر شالوده همین هویت امپریالیستی ساخته ایران است که با هورا از آن یاد می کند از این که عصر جدیدی آغاز شده و از این حرفها.*
فرخ نگهدار:
"فرهاد واکف عزیز! چرا فکر می کنی هویت ایرانی، عربی، یا ترکی عثمانی هویت کاذبی است که امپریالیست ها معمار اصلی اش بوده اند؟ تعجب کردم از حرف ات."
ایا این اقا چپ است؟؟؟
اگر بلی! پس راست کدام است؟؟؟
چند نقل قول دیگر از ایشان:
"من در نوشته ها و مصاحبه ها از قبل از انتخابات همواره تاکید داشته ام که ایران قادر به حل مساله هسته ای و برداشتن تحریم ها نخواهد شد هرگاه موفق نشود شکاف دولت ملت و شکاف های درون حکومت را به حداقل برساند."( فیس بوک، نگهدار) .
کاری به درست نادرست بودن گزاره نداریم. این گزاره را تنها شخص غمخوار و سهیم در حکومت می تواند بنگارد نه یک سیاستمدار دور از حلقه قدرت و در اپوزیسیون.
" همان زمان که حساب توئیتری آقای خامنه ای به زبان انگلیسی نقشه راه برای نابودی اسرائیل را توئیت کرد در همین صفحه نوشتم که این یک کار شکنی آشکار در کار دولت است و من شک دارم که آنچه توئیت شده دقیقا از سوی آقای رهبر بوده است. چون که حرف های وب سایت خود ایشان کاملا با حرف های هیات مذاکره کننده همسو بود و کاملا پشتیبان آن." (فیس بوک نگهدار).
یار و یاور و همدل و دلواپس رهبر.
شما در سراسر دنیا بگردید یک چنین اپوزیسیونی رو گیر بیاورید، چه چپ چه لیبرال چه و چه! وصی وکیل رهبر هم می شود تا به پرستیژ اقا در اذهان عمومی خدشه وارد نشود. حتما شیاطین بد طینت در توئیتر ایشان دست می برند این روبه صفتان دیو سیرت دشمن اقا و نظام.
نقل قول دیگر:
"بهزاد حبیبی عزیز!
سلام و ممنون
قضاوت کار دشواری است. باید رجاء واثق داشت. شواهد محرز است. اما این انصاف نیست که همه کسانی را که جزو راست های افراطی به جساب می آیند وطن فروش یا دزد تلقی کنیم. ( فیس بوک نگهدار).
لطفا از چین چندین هزار جفت وطن فروش و دزد وارد کنید برای نمایش در ایران، واسه این امت شهید پرور وطن فروش !!! و دزد !!! ندیده.!!!
نگهداره دیگه.
یک نقل قول دیگر:
"ژرفا و بلندای تحولی که در راه است فقط همان نیست که همین امروز در لوزان نقد می شود. آنچه در شرف رخ دادن است بیش از شکستن تحریم ها و ارزان شدن دلار و سهولت واردات و صادرات است.
نه فقط ایران، که تمام خاورمیانه دارد به عصر تازه ای پا می گذارد؛ عصری که در آن دیگر خط کش های وزرای خارجه قدرت های بزرگ مرز بین حق و باطل را تعیین نمی کند. معنای تاریخی توافق هسته ای لوزان، نه فقط تعیین تعداد سانتریفوژها و شکستن تحریم ها، بلکه مهم تر از همه، بازگشت ایران، به مثابه یکی از سه ضلع اصلی مثلث خاورمیانه است؛ ضلعی که از این پس بدون حضور آن هیچ تصمیم و هیچ سیاست مهم استراتژیک منطقه ای رقم نخواهد خورد."
این هم عظمت طلبی یک ناسیونالیست بورژوا که با این الفاظ و عواطف سازی
قصد دارد که حقوق و روابط درون ملی را کم رنگ و به نقطه کور ببرد. چه چپی و چه اپوزیسیونی ؟؟؟
درست ادامه سیاست قبلی حزب توده در مورد اهمیت مبارزه ضد امپریالیستی و بی اهمیتی مبارزه برای ازادی های فردی و دموکراتیک مردم و درخواست عدم پایداری و عدم جبهه بندی علیه حاکمیت اپارتاید مذهبی درایران.
جناب نگهدار عجایب و غرایب فراوان دارد. اما چرا؟؟؟
۶٨۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : Behdadi
عنوان : Khabar
این حرف خمینی که میگوید "هر کسی را که مخالف نظام است باید کشت چون معآند اسلام است" هم "نظر" است هم "دعوی" هم "داوری" اما خبر هم هست. خبر مهمی هم هست. سه تای اول را چجوری میشود تمیز داد? مگر در هر نظری یک داوری و ادعا هم نیست؟ از این گذشته سایت های ایرانی معمولآ چیز های دیگری جز خبر هم درج میکنند.
۶٨۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣۹۴
|