سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأملی بر اتصال و انفصال ما از احزاب و سازمان های سراسری - احمد مرادی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : سپهر فداکاری و جانباختگی
گروهی بر این اعتقادند: در هر زیست جمعی و هر جامعه ای یکی از وظایف،که شاید وظیفه اصلی هر فرد نیز محسوب گردد :داشتن روحیه و انگیزهء مبارزه گری است بطوریکه: وجود روحیه و انگیزه مبارزه گری برای تکامل جامعه از ضروریات دانسته شده و باید در جامعه و زیست جمعی جاری و ساری باشد .این روحیه و انگیزه مبارزه گری را نباید مختص به گروهی و یا تشکیلاتی خاص دانست و با عملکرد غلط آنرا به گروهی و تشکیلات خاصی محدود کرد و بار آنرا فقط بر دوش گروهی که شاید آنان را نیز پیشرو نیز بنامند قرارداد که این روش غلط: بخش کثیری از جامعه را بسمت تماشاچی شدن خواهد برد آنهم بخش کثیری که ایجاد کننده زیست جمعی می باشند. ::::: گروهی که روحیه و انگیزه مبارزه گری را وظیفه همه می دانند شیوه کار را چنین می آورند: هر فرد در همان موقعیت اجتماعی که قرار گرفته است می تواند با اقداماتش عملی را انجام دهد که معرف یک مبارزه گری باشد و آن عمل، مبارزه ای بر علیه ایستائی جامعه اش قلمداد گردد و عملش نمادی از مبارزه را به رخ دستگاه استبداد و شرایط ایستایی جامعه بکشد. مثلاً موسیقی دان با خلق اثری و نقاش با خلق اثری و خواننده و نویسنده و قصاب و بنا و ........ بایدگفت: در دوران تحول خواهی در ایران در این صدو چند سال اخیر دربین گروهی از فعالین و تحول خواهان جامعه دیدگاهی و روشی مطرح بوده که این دیدگاه و این روش، بسیارانی را بخود مشغول کرده بود وشاید مشغول کند. که آن دیدگاه و روش چنین است: براساس تئوری های اجتماعی خاص تشکیلاتی ایجاد و سازماندهی خاصی انجام می گیرد و در این تشکیلات و سازماندهی، افراد وابسته به تشکیلات، رسالت مبارزاتی را بر خود می پذیرند و مقید به آن می شوند که دراین روش و تفکر مبارزاتی، مبارزه آرام آرام بسمت انحصاری شدن می رود که در این روند فرد وابسته به تشکیلات خود را در موقعیتی می بیند که باید مبارزه را به پیش ببرد و دراین پیشبرد متوجه می شود که باید از جانش نیز بگذرد و رهائی از این سپهر فداکاری و از جانباختگی شاید غیر ممکن گردد که این فداکاری و از جانباختگی خود را، یا با نبردی مسلحانه و یا با خوردن سیانوری؛ آنهم برای حفظ تشکیلات نشان خواهد داد.و .....
۷۰۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : هر یک از ما، هر گروهی از ما، متأسفانه تنهای تنهاست
کیم: میر گرامی، حق با شماست، وقتی خطابِ به من می نویسی «از قبل حدسم اینست که ایشان بدلیل ضعف اطلاعات عاجز از این پرداخت باشد». متن دستپخت شما را نه تنها البرز، بل خود شما هم که عالم به علوم بوده و در پی کشفِ روح مطالب هستی، هم نمیتواند تصحیح کند. اگر غیر این بود، جوابیه بیست و دو سطری اخیرت را با بیش از پانزده غلط املایی راهی درج در بخش نظرات نمی کردی.

اگر پس از نوشیدنِ یک لیوان آبِ سردِ گوارا، مطلبِ آقای مرادی را با آرامشی سقراط گونه، موردِ دقتِ مجدد قرار دهی، شاید به این نتیجه برسی، که آقای مرادی نیز، چون شما، در پی کنکاش و جستجو در تاریخ کشورمان برای رسیدن به جوابهایی منطقی برای سئوالاتش هست. و طبیعی است، که برخی از استنتاجات ایشان، از دیدگاه شما یا من موردِ قبول نباشد، اما این همه به شما یا من مجوزِ زیر سئوال بردنِ شخصِ ایشان را نمی دهد. لذا لازم می بینم، که بگویم، اگر بواقع سقراط را معلم گرفته ای، و به استنادِ آموزه های ایشان قصدی برای از پای در آوردن دیگری نداری، به هنگام نقد، شتابِ بیش از حد، ارزشِ و وزنِ نقد را کم می کند.

همه ما، بیش از هر زمانی، نیاز به نقدِ یکدیگر، برای بهتر ساختنِ خویشتن هستیم، اما متأسفانه در غالبِ موارد از نقد، برای از پای درآوردنِ یکدیگر سود می جوئیم. و چون مدام در حالِ از پای درآوردنِ یکدیگریم، در مواجهه با مشکلاتِ بزرگی که کشورمان را در احاطه دارد، هر یک از ما، هر گروهی از ما، متأسفانه تنهای تنهاست.
۷۰۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱٣۹۴       

    از : کیم : میر

عنوان : آسانترین وشریفترین راه از پای در آوردن دیگران نیست بلکه بهتر ساختن خویشتن است!سقراط
وقتی مطلب آقای البرز را دیدم متعجب شدم چون چنین قصدی نبود فقط منظورم روح حاکم بر مطالب آقای مرادی بوده و پاسخ آقای مرادی "ب همایون"البته اگر البرز فکر میکند که با ویرایش مطلب بنده بنتجه میرسه بنده بایشان وکالت میدهم که به ویرایش - پیرایش- آرایش وجیزه مورد اشاره بپرازد . ولی از قبل حدسم اینست که ایشان بدلیل ضعف اطلاعات عاجز از این پرداخت باشد .و اما..آنچه مرا وادار ببیان مطلب کرد همانا درد همیشگی نداشتن اطلاعات همه جانبه نسبت بموضوع, ببنید"تاسفبار آنکه بتاریخ گذشته ایران........از راست تا جپ......."(مرادی)واقعن اینطوریه تاریخ گذشته یک چنین حقیقتی را بروز میدهد و یا بصورت عام همه متاثر از فرهنگ امام سوم شیعیان بودند؟ویا فقط چریک فدائی مشمول این تعریف میشه؟و یا شهید نامیدن کشته شدگان فدائی و فقط سه نویسنده از ابتدای مشروطه داشتیم که بفلسفه غرب علاقه داشتند و عقب ماندگی ما بعدم علاقه بفلسفه غرب بوده وقس علی هذا یعنی اینهم کتاب از ترجمه و تالیف تا مقاله و جزوه انواع هنر از نقاشی مجسمه سازی گرفته تا شعر و موسیقی ....یعنی همه اینها بهیچ کاری نیآمده؟"و امروز براین باور هستیم که روشنفکر ایرانی.........فلسفه غرب درک نکرده ....."واقعن شجاعت میخواد که باین محکمی در مورد اصلیترین مقوله روشنفکری کشور با این صراحت حکم کنه و"حتی از جنبش پروتستانیزم هم اطلاعی نداشته باشد...."منکه پشتم لرزید که دارم نقل قول میکنم . اگر اینگونه حکم کردن صرفن در خصوص فدائی باشه وظیفه شخصیت حقوقی سازمان مربوطه است که در رد یا قبول مطلب اظهار نظر بکنه ولی متاسفانه این حکم حاکم مستبده وحتی بفرهنگ مذهبی تاخته که"چرا مارا از آزاد اندیشی وا داشته...."بلاخره نفهمیدیم ایشان متولی هم فرهنگ غیر مذهبی هستنند وهم مذهبی؟و بعد ذر جواب "همایون "میگوید "لطف کرده دیدگاه فلسفی گذشتگان تان را ........."شما که تمام دیدگاه های فلسفی گذشتگان را در یک کاسه ریخته ومورد هجوم قرار دادید لطف کرده بما بگوئید منابع تان را توضیح دهید که چرا ما چیزی نداریم وتمام خیل عظیم اندیشه ورزان گذشته ما وجود ندارندو حرفی هم زدند حرف مفت بوده وبقول مادرم لبو فروش سرکوچه هم لبو توش نمی پیچه .آقای البرز ویرایش شده ونشده اش همانست چه کنم که بینوا همین دارد!
۷۰۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : دوستانه و خاضعانه
کیم میر گرامی، هم رقص بلدم و هم دستی نسبتاً ماهر در نواختن موسیقی، اما باور بفرما، سر از یادداشت نظرت در نیاوردم، لذا میخواهم دوستانه و خاضعانه از شما خواهش کنم، قبل از ارسالِ نظر محبت کرده، با آرامش آن را مورد پیرایش و ویرایش قرار دهی
۷۰۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : کیم : میر

عنوان : گفت سوسیالیسم یعنی چه؟! گفت بلدی برقصی ؟گفت نه !جواب داد پس نمی توانی بفهمی!
وقتی مشی چریکی حاکم بر روح و اندیشه شد استخلاص از آن باید ققنوس وار باشد وگر نه براهی خواهی رفت که باخه را . تو گوئی این دیار نه تاریخ فکری داشته ونه گذشته ای تلاشگر برای تجدد . فقط تاریخ تفکر یا از۴۹ برای عده ای و۴۲ برای گروه دیگر شروع میشود . برای تشحیذ ذهن یادآور میشوم که حوزه تمدنی ایران بواسطه شمشیر و پادشاهان کشورگشا وسفاک نبوده بل این اندیشه و مجموع تمدن و فرهنگ بوده که از یک طرف تا پامیر از سوی دیگر تا مرز اروپا اثر خود را تا امروز نهاده است. نمود امروه آن همین چند روز پیش در ماجرای هسته ای که با تمام پیشینه منفی حدود یکماه تمام دنیا رو بسوی محل مذاکرات .انسانهای پاک سرشتی که حداقل از ابتدای تجدد گرائی شروع و آموزش پرسشگری کردند ودر نهاد های مدنی و حزبی همراه با تعداد و میزان باسوادان و سطح آن این مقوله را وارد جامعه تقلیدی کردند و گرنه بدون این پیشنه امثال نویسنده پرسش خود را نمی توانست طرح کند . متاسفانه متن مقوله ای را تذکر میدهد که خود رعایت نمیکند وعظی که خود متعظ آن نیست .روح دمکراسی حکم میکند اندیشه متعلق بهرکه باشد در منظر ومرعی عام باشد حال چه سروش وشریعتی باشد و یا پویان و جزنی حال اگر حاصل امر مطلوب نشد دلیل بهانه جوئی نیست . وقتی ام آی سیکس دربست کارش مبارزه با اندیشه مبتنی بر پایه فلسفه علمی و نقددیالکتیکی قرار گرفت از فیلم وسینما گرفته تا مقاله و روزنامه نگار و نویسنده کتاب و استاد دانشگاه تا نهادهای مدنی و حزب ودسته و گروه ولی از آنطرف هرآنچه اینها رشتن آنها تنیدن و بافتن وتحویل جامعه روشنفکری و اندیشه ورز دادند و چون مدعی پایه دیالکتیکی و فلسفه علمی بودند و مشروعیتی که با فدا کردن جان بدست آورده بودند و نه با دانش و بینش ادعائی بدین سبب نتوانستندبذهن های خام و خالی دانش و فلسفه مدعی به," را جای دهند نه اینکه نخواهند بل. خود نمی دانستنند و یا اگر چیزی در انبان داشتنند مخلوطی ار نوع رژی دبره و کافکا و سیوسیالیستهای تخیلی وهمراه با رومانتیسم انقلابی تودل برو و آغشته بهمان رنگ ولعاب در آمده از نهادهای نوع جرج سورس و کارینگی و هتاکی ام آی سیکیسی (روزنونیست - اپورتونیست-خائن- پیرو و پاتال- ترسو-سوسیال امپریالیست..........)حاصل همان شد که مبینید و متن نویس قسمت اندک آنرا گفته و هنوز استبداد و خود محوری از آن میبارد که در جواب "همایون" گفته آمد و این ادامه خواهد داشت.تا نقطه پرگار است دیگران هم دایره .
۷۰۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : عمده انگیزه احمد!
احمد مرادی عزیز پیش دوستانش به پرسش گری،کاوش در چرایی ها و پی کاوی و کوشش در شناخت چالش های نظری و سیاسی شناخته‌ است. در این نوشته نیز می توان آشکارا رد پای این برداشت از تلاش های او برای اندیشیدن مداوم را باز یافت. حجم اصلی نوشته احمد به مناسبت بیست سالگی انفصال عمومی فعالان ترکمن از سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - که البته برای من یکی پایه تعیین و اعلام یک چنین تاریخ دقیقی چندان هم روشن نیست - به بررسی نوع نگاه انسان ایرانی بطور عام و فدایی خلق بطور خاص اختصاص یافته است که منطقاً حاصل مدتها تاملاتش است روی پرسش های کلان مطروحه برای وی. از نظر من در این تبیین و تحلیل، خواننده هم با یافته های درستی روبرو است و هم در همانحال مواجه با پاره‌ایی استنتاج ها و احکام بگمان من نادرست که نیاز به درنگ بیشتری بر آنهاست. اگرچه احمد در این نوشته هنوز هم بگونه مستقیم و مشخص به سئوال مشخصی که پیش کشیده و آن را تیتر نوشته‌اش کرده است چندان نمی پردازد و تنها در آخر نوشته‌اش است که به شش پرسش عمومی به جای خود مثبت و مفید بسنده می کند اما بگمان من پرسش بسیار مسئولانه وی در این نوشته، همانی است که او نقادانه با خود و با دیگر فعالان ترکمن بعد انقلاب در میان می نهد: چرا موج وار به سازمان پیوستیم و چرا موج وار از آن گسستیم؟ و در یافتن پاسخ به این سئوال مشخص، او بدرستی در نقد و اعتراضش به پدیده عموماً غیر خردگرایانه موج گرایی این جهتگیری را دارد که: با قهر و پرخاش و یا رفتن و ماندن در لاک خودی و مشغول شدن به بازی خودی و غیر خودی ناسیونالیستی، نمی توان به جواب درست در این زمینه دست یافت. حرف و انگیزه عمده احمد مرادی در طرح سئوالش و نوشته‌اش در اینست که او را به نقطه‌ایی می رساند که بگوید: مقدمتاً باید در خود نگریست و آنهم بر بستر نگاه نقادانه و تاریخی به نوع تفکر بیشترینه روشنفکر ان متعلق به هر ملیت در این سرزمین طی دوره‌ایی معین تا که مستعد پاسخ دهی کارآمد شد به پرسش هایمان. از نگاه من، بیشترین ارزش این نوشته در همین انگیزه نویسنده است. تعمیق شناخت و ترفیع شعور، همانا از بازنگری خردورزانه و آزاد اندیشانه در خویشتن خویش ما می گذرد. این نوع نگاه در میان تلاشگران یک دوره از تاریخ مردم ترکمن صحرای ایران می تواند نقطه عطفی باشد: عبور از روزنه شماتیستی کهنه به دروازه کلان نگری مدرن. تلاش احمد پر دوام.
۷۰۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : رواج نقادی در جامعه، آنهم با خردِ نقادِ بی رحم
بایدگفت:چتر حفاظتی در مقابل هر نوع شیادی و فریبکاری و رواج خرافه گری در هر زیست جمعی و جامعه ای چیزی نیست جزء:چیرگیِ فرهنگ نقادی!آنهم با بکارگیری خرد نقادِ بی رحم و آزادی بیان!. جناب مرادی ارجمند در نوشتارش تلاش داشته اند که با نقد گذشته، گذشته ای که خود درگیر آن بوده که شاید حسرتی را از اتلاف وقت هم آفریده باشد، هشداری به حالیان و آیندگان بدهند.که اقدام ایشان می تواند مصداقی برای عمل نقد باشد که نقد کردن از ضروریات جامعه است. ایشان در نقدش نکات مهمی را می آورد آنهم: نبود فزهنگ نقدکردن و نقدپذیری و عدم تکثر گرائی در اندیشه و نبود آزادی بیان درکارهای تشکیلاتی و سازمانی، که این نبودها در هر کار حزبی و تشکیلاتی، آفاتی برای جامعه آفریده می شود؛که هرز برندگیِ نیروهای فعال اجتماعی یکی از آنان خواهد بود. این نقادی جناب مرادی درخور توجه و مفید به حال جامعه است!. ::::: اما باید گفت: وجود NGO ها با کارکرد خودشان و احزاب با کارکرد دیگری یکی از ضروریات هر جامعهء زنده و پویاست و نمی توان آنان را در جامعه نادیده گرفت. در جامعه ایران با توجه به تنوع قومی، احزاب سراسری آنهم با شاخه های محلی برای ایجاد پیوند بیشتر بین مردمان این سرزمین از ضروریات است و بی توجه ای به این موضوع می تواند مشکلات خود را برای جامعه بیآفریند. عملکرد غلط گذشتگان نباید نافی وجود احزاب سراسری گردد!. هر تفکر و اندیشه ای با حفظ پذیرش تکثرگرائی در حوزه اندیشه رسالتی چنین خواهد داشت:برای دادن آموزش های سیاسیِ لازم و شرکت دادن مردمان در سرنوشت خویششان به سازماندهیِ حزبی بیندیشند و آنرا نیز تقویت کنند!.
۷۰۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۴       

    از : احمد مرادی

عنوان : آقای شباهنگ
آقای شباهنگ عزیز! متأسفانه در پیش نویس یادداشتهایم که از برخی از آنها در این مقاله استفاده کردم ذکر منبع آنها نوشته نشده بود و بدنبال تذکر شما و مراجعه به اصل منابع، این چند سطر از آقای آرامش دوستدار هستند که جا داشت در این مقاله نیز بدان اشاره میگردید :
« برای اینکه من بتواند خود را آماده سازد و آزادی را بسازد، آزادی باید با فکر آغاز شود و فکر با آزادی » ( ص. ۴۱۸ )
« سروش و آل احمد وجه مشترکشان این بود و هست که هر دو در چنگ دین گرفتار و بیگانه با علم ، پی نمی بردند و نمی برند که نه دین علمی میشود و نه علم دینی » (ص.۱۸۰ ).
« تفکر همواره پیش از هر چیز یعنی پرسش و جویندگی از جمله نیز در این امر که حقیقت چیست و اگر هست کدامست و چگونه است » (ص.۱۱۴)
از تذکر شما متشکرم.
۷۰۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۴       

    از : شباهنگ

عنوان : پیدا کنید سارق ادبی را
فکر می‌کنم آرامش دوستدار بعضی از جمله‌های کتاب‌هایش را از روی این مقاله‌ی آقای احمد مرادی کپی کرده و به اسم خودش جا زده است!!
۷۰۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : در عین حال سو و علتِ دیگر ماجرا علل و عوامل داخلی است...
به یقین حق به جانب نویسنده نوشتار است، وقتی می نویسد، «...اگر ما... به حداقل متدلوژی برخورد نسبت به یک جریان سیاسی آشنایی میداشتیم...»
و سپس چند بند پائین تر در باره علتِ این عدم«آشنایی» می گوید، «...دیدگاه سنتی و ارتجاعی و واپسگرا که بدنبال سیادت خونین اسلام بر جامعه ایران آغاز گردیده...» در اینجا عنوان شدنِ سیادت اسلام بر ایران به عنوانِ آغاز ارتجاع و واپسگرایی در جامعه ایرانی، میتواند این معنا را در ذهن تداعی کند، که جامعه ایرانی قبل از اسلام بر اساسِ اصولی مترقی اداره می شده است؟

بخشی از علتِ وجودی و پایداری اندیشه های ارتجاعی در جامعه ایرانی، میتواند متوجه نقش عوامل خارجی چون اسلام و دیگر تهاجمات خارجی به جامعه ایرانی باشد. اما در عین حال سو و علتِ دیگر ماجرا علل و عوامل داخلی است. مثلا:

چرا اندیشه های هموطنانِ خوشفکری چون میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی که می گفت؛ «پیشرفت غربیان در فلسفه و علوم و سیاست، نه خیالات و اوهام است و نه معجزه. این پیشرفت زاده "شناخت" آنهاست. در حالی که شرقیان دلمشغولی دیگری جز "ماوراء الطبیعه" ندارند، غربیان به برکت عشق به "طبیعت" و "تجربه گرایی" به ترقیات بزرگ نائل آمده اند. "ماوراء الطبیعه" امری ناشناختنی است و باید آنرا رها نمود و به پژوهش و کشف امور قابل شناسایی همت گذاشت»، نتوانسته و نمی تواند نفوذ و گسترشی مستمر در جامعه امان داشته، و موردِ حمایتِ آحادِ جامعه باشد.

چرا ج.ا با اینکه ادعای حرکت در مسیر منافع ملی کشور را دارد، اما همزمان حسن رحیم‌پور ازغدی ها را در بهترین ساعاتِ پخش تلویزیونی از صندلی سخنرانی مأمور کین پاشی و تحمیق مردم می کند.

و یا چرا همایون، بجای ایجاد بحثی انتقادی بر این نوشتار، نویسنده نوشتار را هدف گرفته و می نویسد؛ « نمونه ی کامل یک شبه روشفکری که خیال می کند چشم باز کرده و دنیا را کشف کرده و پیشینیان او یک مشت آدم نفهم و احمق بوده اند!! او نخواسته پا بر شانه های گذشتگان خود بگذارد و بالاتر برود او خواسته با بی اعتبار کردن آن ها خود را بزرگ کند!

در اینکه، «... روشنفکران روضه خوان کراواتی مثل جلال آل احمد ها و علی شریعتیها در صدد علمی کردن دین بر آمدند و اندیشمند!! اسلامی معاصر ما آقای سروش و همفکران آن میخواهند دین را علمی کنند، در حالیکه وجه مشترک همه آنان این بوده و است که در چنگال دین گرفتار و بیگانه با علم بوده و پی نمی بردند و نمی برند که نه دین علمی میشود و نه علم دینی...» با نویسنده نوشتار همفکرم.
اما به گمانم نویسنده نوشتار، از توجه به نقشِ حاشیه ای دین در اداره جامعه، در نگاهِ این قبیل دینداران غافل است، غالب به اکثر این قبیل دینداران دین و مذهب را امری شخصی تلقی می کنند. اجتماعاتِ اروپایی هم، علیرغم پیشرفتهاشان در سایه دستگاه اداری سکولار، اجتماعاتی کاملا غیر مذهبی نبوده، و بساطِ معبد و مسجد و کلیسا در هر شهری برقرار است

سازمان سراسری و وظایفش در قبال مسائل ملی بی تردید، نه تنها یکی از چالشهای فکری و عملی هر حزب و سازمانی، بل دغدغه خاطر آحاد کشور است. گر چه محرومیتها و رنجهای تلنبار شده توسط استبداد حاکم، در گوشه هایی از کشور تحتِ ستممان از دیگر گوشه های آن بیشتر است، اما برای رهایی از ستم و ستمهای مضاعف چاره ای جز مبارزه مشترک بر علیه استبداد نداریم. و مبارزه بر علیه استبداد به انجام قطعی نخواهد رسید، مگر آنکه آحادِ سازمانها، احزاب و مردم کشور مُصر بر وجودِ روابط دموکراتیک در سازمانها، احزاب و روابطشان باشند.
۷۰۰۰٨ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۴       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست