یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در ستایش محمد رضا شجریان - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهمن توانا

عنوان : پرسش
اقای حسیبی ایا شما برادر خسرو حسیبی هستید؟ اگر اینطور است لازم است بگویم من برادر شما خسرو را نمیشناسم وندیده ام. شاید هم اصلا ایشان وجود خارجی ندارند، در نتیجه بنده شما را هم نمیشناسم. وعجب نعمتی است نشناختن ادم ناشناسی مثل شما. وشاکر اخبار روز باشید که من بدانم شما هم وجود دارید و متاسفانه در اثر عدم مراقبت از موتور زندگی ترمز بریده اید اگر توانسته اید در جایی متوقف شوید تا دیر نشده ببرید ترمزهاتان را نگاهی بکنند برای سلامتی خوتان خوبست. کاری هم به روشنفکر و هنرمند و شاعر ونویسنده و ادبب و دانشمند و غیر اینها نداشته باشید حیف شما نیست با دانش اسمانی و مدرن!سلام مرا به اخوی برسانید. راستی ببخشید اخوی را نمیشناسم. پس سلام بهر مصرف دیگری میخواهید برسانید
۷٣٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : داریوش حسیبی
برادر گرامی و ارجمندم جنابِ حسیبی بر حقیر مثلِ روز روشن است
که شما انسانِ نیک نفس و آنچه میگویید از سرِ دلسوزیست
ولی عزیزِ دل نباید تر و خشک را جمله با هم سوزانید در بسیاری از
امور انسانها البته که باید اختلاف سلیقه داشته باشند و این حقِّ مسلمِ
ایشان است
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این گروهی آن پسندند
ولی این اختلاف سلیقه ها نباید ما را از هویّت ملّی خود غافل سازد
و باعث گردد که قدرتِ تمایز میان سره و ناسره را از دست بدهیم
موفق و پیروز باشید.
۷٣٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت/سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
عجبا کارا! جماعتی که تا دیروز زیرِ منبرِ آقا ریش می جنبانیدند
امروز منوّرالفکرانه همچون وام خواهان دست بر کمر کلّه می جنبانند...
جماعتی آنقدر محسن نامجو ها و همای ها و مستان ها تا الی ماشالله
را چون گرز و بت بر سر ملت کوبیده اند که امروزه جرات این را نداریم
که از هویّت ملّیِ خود و ارکانِ حقیقی آن،آن هم در عالمِ هنرِ شعر تجلیل به عمل آوریم

آقایِ حسیبیِ گرامی شما نه اینکه اجازه بلکه صلاحیتِ آن را ندارید
که در بابِ ادبیات و بزرگانِ آن سخنی به میان آورید چه آنکه شما
به جز نام و اسم هیچ چیزِ دیگری از ادبیات و بزرگانِ آن نمی دانید

تمدنِ انسانی چه در قرنِ بیست و یکم و چه در هزاره هایِ بعد از آن هم
نمی تواند بارِ امانتِ همین یک سخنِ ابوسعید را به دوش بکشد
آنجا که نامِ بوسعید رود همه را وقت ها خوش شود
از آنکه از ابوسعیدی هیچ با ابوسعید نمانده...
از منیِّ خود برون آ ذوفنون
تا جهان را جمله گردی رهنمون
ای عجب صد عالم از ایشان عیان
بوسعیدی می نبینی در میان
در رَهِ تقلید چندی بی امان
روز و شب بر دین و کیشِ طوطیان
در رَهِ تحقیق مردِ کار شو
محرمِ خلوتگهِ اسرار شو.
تا کی گِردِ اسم گردی،گر مردِ طالبی
قدم در طلبِ مُسمی زن...
۷٣٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : ملیحه ش

عنوان : شرمساری
واقعا برای ما باید باعث شرمساری باشد. اگر تجلیل و بزرگداشت و ستایش کردن یکی از یزرگترین شاعران میهن ما از یکی از بزرگترین فخرهای موسیقی ما، )بت پرستی( نام بگیرد. واقعا شرم و حیا چیز خوبی است. بیماری استاد شجریان مثل بمب در ایران منفجر شده و بسیاری از مردم ما که غم و شادی ی خود را در صدای این هنر مند برجسته یافته اند، از این خبر متاسفند. واقعا شرم آور است اگر تجلیل از یک هنرمند معترض و شریف و کم نظیر چون شجریان بت پرستی نام گیرد. این ها همه ناشی از آن سر بام افتادن و شیپور را از سر گشادش دمیدن است آقای حسیبی.
۷٣٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : گپ گفتی با دوستان
اینکه گذشتگانی ؛ سدکننده ی روندگی به جلو اند؛می تواند درست باشد. اما بحث بر سر اینست: رد گذشتگانی ،که می شود؛ مقدمه ی پی ریزی گذشتگانی دگر که یا نبوده اند یا بودنی در حد همان گذشتگی خویش داشته اند که ممکن است؛بودنی فسیل بودنی بودند. این جدلی ست ؛ شاید! پایان ناپذیر.
۷٣٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹۵       

    از : داریوش حسیبی

عنوان : حکایت اندر ..حکایت
اقا جان ما در قرون سوم و پنجم هجری..نیستیم و بزرگان ادب ما فابوسیعد خرازها..حامد اسود ها..شیخ ابولحسنخرقانی ها وابو سهل تستری ها..نیستند !
ما در قرن بیستو یکم ،که گفته میشود نزدیک به اوج تمدن انسانی ! ست ،زندگی میکنیم.

ما میگویم چنانچه زندگانی ما ایرانیان ،این کاروان پریشان و حیران ۱۴ قرن گمگشته..که ریشه هایش از بن فاسد گشته است..بخواهد به روزی روزگاری به سامان برسد ، باید از اساس و بنیان دگرگون گردد.
باید هر انچه از ائین ۱۴ قرن در ما ریشه دوانده و ژن ایرانی را فاسد نموده است..از بیخ و بن دگرگون گردد.
روضه خوانی ها و تعزیه ها و بت سازی و بت پرستی ها و هزاران و هزاران نمونه های دیگر ائین مذهب جزیره عربستان ۱۴ قرن گذشته میبایست با ما وداع گوید.

ما میگویئم اقا جان بت سازی را ببوسیم و به کناری نهیمش..
میگوئیم هر انچه از این چندین قرن در جوهر ایرانی رخنه کرده است را پاک کنیم.همین.
ما نیز به اقای شجریان احترام میگذاریم و صدایش رو دوست داریم..جوانی ما با این موسیقی امیخته است..از بدبختیمان!! اما..دیگر بتش نمیدانیم .
۷٣۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۵       

    از : حمید رضا منفرد

عنوان : بت سازی
با سلام مجدد به دوستان..

دوستان گرامی این که اقای حسینی گفته اند در مورد قهرمان سازی و بت سازی ،خب مگر بد است؟
ما ایرانیان در این مقوله چه زخم ها که دیده ایم..بت سازی و بت پرستی در تاریخ ما به وفور اتفاق افتاده است و مردم این کشور را بدبخت ساخته است..از اخوندی بی سواد و نادان چون خمینی چه بت ها ساختند و قهرمان پروری کردیم و کردند ..بعنوان مثال..
اقای شجریان خواننده خوبی ست و به موسیقی این مملکت بسیار خدمت ها کرده است ..دیگر به جایگاه بت نشاندنش..لزومی ندارد ..دارد؟
۷٣۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : چنان عاشق کُشی شد کاندران شهر/نوایِ مطربان سوز و گداز است...
موسیقیِ اصیل و متعالیِ این مرز و بومِ کهن هیچ گاه از شعر و حکمت
آن جدا نبوده و در تمامی اعصار و قرون پا به پا و دوش به دوشِ حکمت و
شعر آن به حرکتِ خود ادامه داده،این که چرا موسیقیِ امروزه ی ما غم انگیز و
حزن آلودست را باید در ریشه هایِ تاریخی و فراز و نشیب های آن سرزمین جستجو
کرد.
حکایت در وصفِ حال
آورده اند که مادر جوحی رضی الله عنه چون فوت کردی بَلمه مردی طامع
نزدِ ایشان آمدی و او را بشارت دادی که مادرت اهلِ بهشت بود
جوحی گفت آخر از کجا؟!
گفتی از آن که بر رویِ سنگ به غسال می خندید!
جوحی آهی بزد و بگفت:او به گورِ پدرِ خود و تو می خندید
در آن مکان چه جایِ خندیدن بود...
خنده چو بی وقت گشاید گره
گریه از آن خنده ی بی وقت بِه
روزی که چادر قیرگون جهل و استبداد بر سر این سرزمین و
ملت شریف آن چاک شود و خورشید زرین آزادی بر دل و دیده ی
همگان پرتو افکند
باز خواهند آمد بزرگانی از قبیل فرهنگ فر ها مشکاتیان ها
که با نغمه هایِ طرب انگیز با دست افشانی های خود
خاک این مرز و بوم گرامی و شریف را پای کوب کنند...
و در آخر
ای عزیزی که قلات را قرات نام برده ای
زنهارا که در آن نام به دیده ی خُردی منگری
که حقیر که کهترینِ ایشانم اینم،تا بزرگان چه باشند...
از قلات عرفان برفت ای دوستان
تا چو سعدی گُل بیارد بوستان
همچو سعدی میسزد اعجاز را
تا به فخر آرد هم او شیراز را
بر تن عرفان مرگ را آسوده گیر
چون بُوَد کاری تو آن را بوده گیر
گر بمیری تا قیامت مانده ای
زین سخن کِش فرقِ خلق افشانده ای...
۷٣۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : علیرضا قلاتی

عنوان : زهی خیال باطل...
المنته لله که با نظرات عزیزان شمّه ای با کلیدِ این قفلِ
قرنها زنگ زده آشنا شدیم.
با این استدلال ها و نقطه نظرات ارجمند و البته کارشناسانه و کارساز
توقع مدارید که نلسون ماندلا یا ماهاتما گاندی بر ما به جای احمدی نژاد
حکومت کند...
اُستُنِ این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است

چون ندیدم غیرِ غم در سرگذشت
ای خُنُک عمری که در غفلت گذشت

صد ز منصوران به دار آویختیم
بس که ما در ریگ روغن ریختیم...
۷٣۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

    از : منیر یهیوی

عنوان : خیام
هیچ شاعری به قدر خیام در زندگی حال نکرده است و خوش ،نبوده.
خیام و اندوه؟؟
باده و گلستان و یار خال بر لب...شراب سرخ رنگ همچون لب معشوق...
خیام و اندوه؟؟
۷٣۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست