یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شب های انتخابات در خیابان های تهران
با آن ها می رقصم، اما رای نمی دهم!

• نوشته ی زیر، یادداشت های دختری زحمتکش از دلایل حضورش در حلقه ی حامیان سبز میرحسین موسوی است ...


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ خرداد ۱٣٨٨ -  ۹ ژوئن ۲۰۰۹


منهم سایه چشمم سبزه

این شبها من هم نوار سبز به دستم بستم، منهم سایه چشمم سبزه، و منهم با ۱۴-۱۵ نفر از دوستام ۲ تا لاک سبز خریدیم و ناخنهامون رو سبز میکنیم، این شبها ما از اون نقطه ته شهر میریم به سمت شمال تا در اولین جاییکه محل تجمع و شادی و سر و صداست برسیم و به همراه بقیه برقصیم، این روز ها و شبها من بارها روبان سبز دستم رو باز می کنم که دوباره از پسری پولدار و شمال شهری بخوام که برام روبان جدید ببنده و دوباره بوی ادکلنش تا ۲ روز روی مچم باشه.
این شبها تنها شبهاییه که ما به خاطر فقرمون مسخره نمیشیم، این شبها تنها زمانیه که کسی از ما نمیپرسه که از کدوم محله ایم، کسی براش مهم نیست کفشمون قیمتش چنده فقط براشون کافیه که ما سبز باشیم، مرجان جان من ۳۲ سالمه و سالهای زیادی رو روی فرش تنها اتاق خونه با رویای داشتن یک همسر از طبقه ای بهتر به صبح رسوندم، یک همسر پزشک یا مهندس از طبقه ای نه شبیه خودم که دست منهم بگیره و با هم بریم بالا، شاید بهترین خواستگاری که داشتم جوان خوش بر و رویی بود که کارگر یک واحد تولیدی بود اما حتی همون هم با دیدن خونه ما و وضع پدرم از من میخواست که بعد از ازدواج کمتر با خانواده ام رفت و آمد کنیم و اگر ممکنه پدرم در مجلس نباشه و من به حرمت دستهای پدرم قبول نکردم ،این بهترین خواستگار من بود.
چرا باید این شبها رو از دست بدم ؟ چرا نباید روبان سبز ببندم به دستم و در زنجیره سبز شرکت نکنم، زنجیره ای که پسری از خانواده از ما بهتران پهلوی من ایستاده و اصلا یادش نیست بپرسه من بابام چکاره است، به دستهای سختی کشیده من نگاه نمیکنه و با تواضع به روم میخنده، اما حاضرم قسم بخورم که حتی به خودش اجازه نمیده که از جلوی در خونه ما هم رد بشه. این شبها آخرین شبهای استفاده از فرصت طلایی یکرنگ بودنه اما صبح شنبه دیگه هیچ خبری از این اتحاد نیست، از صبح شنبه مهم نیست رئیس جمهور کیه من باز میشم دختر فقیر یک کارگر و صاحب مادری که از دید اونها کلفتی می کنه، و اونها دوباره پشت ماشینهای چند میلیونی غذایی رو به سگهاشون میدن که من شاید هرگز نخورده باشم. کدوم یکی از این کاندیداها میخوان این فاصله طبقاتی رو از بین ببرند؟
مرجان عزیز دغدغه های فکری من با اونها یکی نیست که به نماینده انتخابی اونها رای بدم ، اما نمیخوام فرصت لذت بردن با اونها رو از دست بدم ، من در اونها گم میشم اما به موسوی رای نمیدم، یعنی به هیچکس رای نمیدم، چون هیچکدومشون من رو نمیفهمند، اما اگر و فقط اگر قرار باشه کسی رو انتخاب کنم همون اهمتی خواهد بود و بس هر چند که اصلا تصمیم ندارم رای بدم.
این شبها تنها زمانی است که من رو تا حدودی و فقط کمی به آرزوها و رویاهای چندین ساله ام نزدیک می کنه، اینکه کسی من رو ببینه و به روی من لبخند بزنه بدون اینکه بخواد ازم سو استفاده کنه، بدون اینکه ته نگاهش تحقیر باشه، بدون اینکه پیفی بگه و رد بشه، بدون اینکه توقع داشته باشه چون از چنین خانواده ای هستم با ۲۰ هزار تومن پول باید تا صبح در خدمت خودش و رفیقاش باشم، این شبها قیطریه نشینان بی تعصب لبخند میزنند اما از شنبه قصه غصه ها تکرار میشه. من همون پیر دختر چروک خورده جنوب شهرم با پدری علیل و مادر کارگر و اونها همون کسانیکه میخوان کسی رئیس جمهور بشه که به پاسپورتشون بها بده برای سفرهای تفریحیشون، من هم ناخواسته و بدون اختیار به دنیا اومدم اونها هم ناخواسته و بدون اختیار اما در قالب شاهزاده و گدا. من این شبها با تمام قوا داد میزنم میر حسین، چون هر چی بیشتر داد بزنم بیشتر لبخند میزنند به روم، این کار شرافتمندانه تر از خودفروشی است برای دیدن لبخند از ما بهتران.
من وبلاگ نویس نیستم، اما هر شب روی کاغذ مینویسم، تمام آرزوها و رویاهام رو، اگر پسر بودم شاید وضعم فرق میکرد، میتونستم برم تو مغازه مکانیکی کار کنم و خرج تحصیلم رو در بیارم اما الان نمیتونم، و نتونستم. حالا این موج سبز پوش داد میکشه که اتحاد ، این اتحاد من با شما که همیشه به چشم یک موجود پست نگاه کردین فقط به نفع شما تمام خواهد شد، اگر رئیس جمهور شما انتخاب شد که خوش به حال شما و باز هم ما جزو فراموش شدگان هستیم، اما من ترجیح میدم اگر قراره تحریم باشه برای همه باشه برای شمایی که یک عمر مردم هم ردیف من رو تحریم کردین .
من این شبها شاید خائن باشم که با اینکه میدونم نمیخوام رای بدم ولی میرم تو این جمع، اما این کاریه که چندین نفر از ما میکنند ، ما هم دوست داریم گاهگاهی حس کنیم کسانی که یک عمر ما رو ندیدند، حالا میبینند. ما فقط این شبها دیده می شویم، از شنبه دوباره باید با بدبختی های ناخواسته و خدادادیمان بسازیم.
خیلی دوست دارم از این جماعت که فریاد میزنند اگر کارگری یا کارمند یا سرمایه دار الان زمان اتحاده بپرسم ، از این اتحاد چی به من میرسه؟ کدوم آدمی تونست تو ۴ سال نه ۸ سال حتی درد ما رو دوا کنه؟ خیلی دوست دارم بدونم کدوم یک از پسرهایی که در شمال شهر فریاد میزنه ایرانی متحد شو، به عنوان یک ایرانی حاضره بیاد با من ازدواج کنه؟ اینها همون کسانی هستند که اگر من اعتراض کنم میگن کبوتر با کبوتر باز با باز، آیا با این روش هرگز تغییری در طبقه من ایجاد میشه؟ البته آره میشه اما با دزدی، دروغ ، قاچاق، خود فروشی، اینها تنها راههایی هست که هر رئیس دولتی پیش پای ما گذاشته.
این شبها تنها شبهایی هستند که کسانیکه همیشه از بالا به ما نگاه کردند حالا از روبرو نگاه می کنند و چشم در چشم، از نظر من اینهم ادامه همان سو استفاده های قبلی طبقه مرفه از فقیره، این روز ها باز هم خود ما به درد نمیخوریم، رای ما به درد می خوره که درهای دنیا به روی اینها باز بشه، دنیایی که مال من نیست و من به هیچ جاش تعلق ندارم.
مرجان عزیز ، پسر هم محله ای ما چند وقت پیش به جرم حمل مواد مخدر اع.دا.م شد. اما تا حدی به آرزوهاش رسیده بود، خودش معتاد نبود اما عهد کرده بود که تا میتونه برای جوون پولدار مواد تهیه کنه، همیشه می گفت تنها راه رسیدن به اونها اینه که بزنیشون زمین تا خودت هم قد اونها بشی. کدوم رئیس جمهوری اینها رو میبینه و میشنوه؟ کدومشون میاد دست این ۲ تا جوون رو بگیره و بذاره پهلوی هم تا هم قد بشن؟ تا اون یکی معتاد نشه و این یکی اع.دا.م؟ حاصل گله های دل من از خدا چندین و چند دفتره، نمیخوام همه اینها رو بنویسم اما از این چند روز باقیمانده استفاده میکنم و هم پای موج سبز فریاد میزنم و میرقصم و لمس میشم و لمس می کنم با شعار من رای نمیدهم.

منبع: وبلاگ کویر سمنان


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست