•
برشاخهی کاجِ پیر
تیهوی جوان ماندهست؛
گلبانگِ خزانی را
در گوشِ جهان خواندهست.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٨ خرداد ۱٣٨۹ -
٨ ژوئن ۲۰۱۰
برای حمید جان کوشیار
برشاخهی کاجِ پیر
تیهوی جوان ماندهست؛
گلبانگِ خزانی را
در گوشِ جهان خواندهست.
آتشکدهی پاییز
هر دربچه واکردهست؛
صداخگرِ رنگآمیز
هر گوشه رها کردهست:
گنجِ آناهیتا را
ایثارِ هوا کردهست.
بارانِ گُهر بارد
بر بام و در ِ جنگل.
صیّادِ نهد جا پای
بر رهگذرِ جنگل.
با خِشخِشِ موزناش
برگِ خوشِ پاییزی
آهنگ دهد ره را،
بیتا، به دلانگیزی.
دیواره ی آن درّه
آورده ـ نگاکن! ـ سُرسُرهای از برگ.
با بوی نوازشگری از پوسیدن
وز مرگ.
ناگاه، تهتقتاقی
گیتی بُتُرنجاند.
جنگل دَمَکی ناچیز
از شور و نوا ماند.
آنک، به لبِ برکه،
با عکسِ رخاش در آب،
صیادِ کهن بیدار،
تیهوی جوان در خواب.
۶ نوامبر ۲۰۰۸ ـ بیدرکجای لانهگا
|