سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تردستی یک مطبوعاتی تازه کار
وفتی دولت احمدی نژاد "مهرورز" باشد
قوچانی هم سردبیر "مهرنامه" اش می شود


بهنام محمدی


• ماهنامه‏ی مهرنامه همیشه پشت ادعای دروغین و ریاکارانه‏اش، یعنی حفظ بی‏طرفی، لیبرالیسم در رفتار اجتماعی، ژورنالیسم صادقانه، تعادل در سمت گیری مقالات منتخب و دوری از گرایش یا تعصب ایدئولوژیک سنگر گرفته است تا یکی از ناپاک‏ترین مأموریت‏ها ، یعنی توجیه سرمایه‏داری مفسد ایران را، به انجام برساند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ دی ۱٣۹۰ -  ٣۰ دسامبر ۲۰۱۱


    ماهنامه "مهرنامه" به سردبیری قوچانی در شماره ۱۵ میزگردی را با حضور رئیس دانا و غنی نژاد ترتیب داده بود که در گفته های آقای رئیس دانا نکاتی طرح شده بود که براساس شناختی که از ایشان داشتیم در مغایرت با دیدگاههای وی قرار داشت. تعداد زیادی از دوستان در این خصوص به وی مراجعه کرده بودند که آقای رئیس دانا مدعی می شوند؛ سخنان ایشان تحریف شده و یا حداقل دقیق منتقل نشده است، از این رو اصلاحیه ای را تنظیم و به این نشریه می فرستند. هر چند در شماره ۱۶ مهرنامه یادداشت ایشان درج می شود اما بصورتی ناقص و با شیطنت ژورنالیستی که حق مطلب اداء نمی شود. در دیداری که به اتفاق تعداد زیادی از دوستان با آقای رئیس دانا داشتیم ایشان با پیش کشیدن این موضوع توضیحاتی را در خصوص تحریفات صورت گرفته توسط ماهنامه "مهرنامه" دادند، که در زیر گفته های ایشان البته با ویرایشی که لازمه هر مطلب محاوره ای است، آورده شده.
    ماهنامه‏ی مهرنامه همیشه پشت ادعای دروغین و ریاکارانه‏اش، یعنی حفظ بی‏طرفی، لیبرالیسم در رفتار اجتماعی، ژورنالیسم صادقانه، تعادل در سمت گیری مقالات منتخب و دوری از گرایش یا تعصب ایدئولوژیک سنگر گرفته است تا یکی از ناپاک‏ترین مأموریت‏ها ، یعنی توجیه سرمایه‏داری مفسد ایران را، به انجام برساند. این ماهنامه همیشه، هم خود هم سرمایه‏ی در اختیار خود و هم نیروی قلم به مزد اجیر شده‏ی خود را دربست در اختیار یکی از مهمل‏ترین نظریه‏ها اما یکی از پایگاه‏های شناخته شده‏ی سرمایه‏داری نوفاشیستی و انحصارطلب و جناح نومحافظ کار آمریکا و اروپا (و حتی نه جناح نولیبرال، یا دستکم کمتر در اختیار آن) قرار داده است. در شماره‍ی ۱۶ (آبان ۱٣۹۰) تقریباً ٨۰ درصد از صفحات به معرفی و دفاع از مکتب اتریش مکتب شیکاگو و راست گرایان نومحافظ کار اختصاص یافته است. قبلاً هم چنین کرده است. خواهیم دید که این تصادفی نیست و فقط سلیقه هم نیست. در شماره‏ی ۱۶ سفارش مقاله به نویسندگان آمریکایی و انگلیسی که در جای جای سوابقشان طرفداری از جنگ و حمله به ایران نهفته است داده شده است. راستگرایان افراطی وطنی (وابستگان به جامعه‏الصادق مهدوی کنی) و اتاق بازرگانی و آشکار و پنهان خط رفسنجانی – موتلفه – مهدوی بر پایه‏ی نکبت بارترین نظریه‏های ضدانسانی و وابستگان و دارودسته‏ی نومحافظه‏کاران و باند جورج بوش، شیفته وار مورد دفاع و تبلیغ موذیانه قرار گرفته ‏است. مطابق معمول چند مقاله‏ای هم از نویسندگان چپ و مصاحبه ناعمیقی هم با آقای عمویی یکی از قدیمی‏ترین اعضای حزب توده به عمل آمده و مطابق معمول دوز و کلک سوار کرده است تا با این به بازی گرفتن، ظاهر فریبکارانه‏ بی‏طرفی‏اش حفظ شده باشد. بیش از این هم چنین کرده بود.
    اما اینها همه به پای سرمقاله مهر نامه شماره ۱۶ که در آن با تمام وجود و قوا از نظریه‏پردازان نومحافظ‏کاری و طرفداران سرکوب جهانی – و از جمله حمله به ایران – دفاع می‏کند نمی‏رسند. این سرمقاله در دفاع از ایدئولوژی راست و بازار پرستی افراطی در واقع بازگشت و قدرت یابی بیشتر جناحی از سرمایه‏داری روحانی – بازاری را در سایه‏ی سرکوب و کشتارهای مشابه دهه‏ی شصت علیه نیروهای آزادیخواه و انقلابی در سر می‏پرورد. مهرنامه و سردبیرش، قوچانی، خود را به تمامی ‏نماینده وجدان ثروت بادآورده و قدرت بیرحمانه‏ی سرکوبگری که در رقابت به صاحبان ثروت و قدرت فعلی بر مسند نشسته‏اند می‏داند – و البته از این آخری‏ها تا آنجا که پای قدرت و سرکوب علیه مبارزان عدالت خواه و شراکت در غارت منابع ملی در میان است کاملاً روی بر نمی‏گرداند.
    در این شماره سردبیر با نهایت وقاحت و بی شرمی‏ای که روی بهنودها، شاهنده‏ها و امیرانی‏ها را سفید کرده است می‏گوید "روشنفکری چپ ایران خشونت را تقدیس کرد" و با این گفته می‏خواهد با کوششی ناشی از بچه‏گی توأم با عقب ماندگی سرکوب‏های محمدعلی شاهی، رضا شاهی، محمدرضا شاهی، آمریکایی سلطنتی بعد از ۲٨ مرداد، جنایت‏های دهه‏ی پنجاه، سرکوب‏های گسترده‏ی پیش از انقلاب ٥۷، سرکوب‏های جنایت بار و کشتار و آدم ربایی و قتل و شکنجه‏ی دهه شصت و سپس آدم‏ربایی و آدم کشی دهه‏ی هفتاد را از سوی کارگزاران جمهوری از جمله اربابانش هاشمی، مهدوی، فلاحی، دری، خلخالی، قدوسی، لاجوردی، گیلانی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی و دیگران، که همراه بود با رضایت و زمینه‏سازی‏های کسانی چون خاتمی و کروبی و موسوی و گنجی و مهاجرانی و سروش و مشابهان، در این جنایت‏ها بپوشاند. و تازه پس از آنهمه حمایت سینه چاک و شلواردرانی در می‏آید و می‏گوید "چون او و همکاران و هم بازی‏هایش به نحله‏ی راست افراطی تعلق دارند پس فاقد ایدئولوژیند."
    در سرمقاله این شماره، سردبیر قوچانی، که در میان جامعه‏ی روشنفکری کشور در داخل و خارج، و حتی در میان روشنفکران مستقل اروپایی آشنا با مسایل ایران، به مفتش فرهنگی و خبرچین مطبوعاتی و دشمن قسم خورده‏ی روشنفکران آزادیخواه، رادیکال، مستقل و ملی اشتهار دارد مأموریت ضداستقلال و آزادی را به گونه‏ای کم سابقه‏ی نمایش داده است. او می‏نویسد که او و هم جنسانش (که همگی با انواع زنجیرها و طناب‏ها و کانال‏ها و بی‏سیم‏ها با دستگاه امنیتی و سانسور و آزادی ستیزی ارتباط دارند و هر نوبت دهها میلیون پول می‏گیرند و آن مجله را در می‏آورند و آن گونه هم استثنایی و شبه اشرافی زندگی می‏کنند بی آن که ذره‏ای کار و کارشناسی و تخصص داشته باشند) "عدالت را همان آزادی و آزادی را همان عدالت" می‏دانند. می‏دانید که ایشان این گفته ها را هم از مکتب مبارزان آزادیخواه که بیش از ۱۱۰ سال سابقه مبارزه‏های جانفشانه و خونین دارند کش رفته است. اما او در همان مقاله به هر کس که از عدالت اجتماعی و استقلال و آزادی مثبت سخن می‏گوید و عدالت برای برقراری آزادی واقعی و رهایی از مکتب فقر و وابستگی را درخواست می‏کند با شدیدترین حمله‏ها و ادبیات نوع کیهان می‏تازد و او را فاقد ارزش زندگی کردن قلمداد می‏کند. در این شماره قوچانی و هم کاسه‏هایش، روشنفکران همدل با جنبش وال استریت را به تمسخر می‏کشند. آنان به اقتصاددانان و جامعه شناسان شرکت کننده در اعتراض‏های موسوم به جنبش وال استریت چنان بد و بیراه می‏گویند و اتهام می‏زنند که مثل این که دارند به کسانی می‏پرند که مثلاً در رده‏ی صاحبان قدرت سرکوبگر و دژخیمی و اطلاعاتی پیشین و امروزین ایران‏اند، یا فرمانده‏هان متجاوز حمله به عراقند، یا آنان که در آمریکا و اسرائیل نقشه حمله و ترور و نابودی در ایران را می‏کشند - که البته این آخری‏ها قند در دل قوچانی و ماهرویان و یداله موقن آب می‏کنند. می‏گوئید نه! پس به نوشته‏هایشان را در همین شماره نگاه کنید تا باور کنید.
      مهرنامه علیه مبارزان آزادی خواه و عدالت خواه ایران در این مقاله با تشنج و از دست دادن کنترل، سراپا توهین و بی‏حرمتی روا می‏دارد و علیه سابقه‏ی مبارزاتی سوسیالیسم و چپ، با هدف گرفتن یکی از سازمانهای قدیمی یعنی حزب توده که از قضا از حامیان سال‏های ۶۲- ۱٣۵۷ نظام اسلامی‏ای است که قوچانی و اصلاح طلبان راست برای تداومش این همه می‏کوشند، کف بر دهان می‏آورد و هتاکی می‏کند. او به این سبب به رعشه و غش عصبی در نوشته‏هایش دچار می‏شود که فکر می‏کنند همین آزادیخواهان، عدالت جریان و روشنفکران مستقل بوده‏اند که سنگ بنای غرب ستیزی را گذاشته‏اند و نگذاشته‏اند باندهای هاشمی، مهدوی، لاریجانی، احمدی‏نژاد و دار و دسته‏های متفاوت بیش از این بچاپند و ببرند و این جیره‏خواران کاسه لیس ضد روشنفکری بیش از این‏ها سبیل خود چرب کنند و داخل و خارج خانه بخزند. معلوم نیست آنها که به زعم قوچانی، طباطبایی، ماهرویان و موقن منسوخ شده و کار افتاده و مرده‏اند، چرا باید این قدر در هدف نابودی بازهم بیشتر قرار بگیرند چنان که باید نه تنها جسمشان که نامشان هم در اسید سولفوریک انداخته شود. نوشته‏های اینان علیه مبارزان آزادی و عدالت و سلامت جهانی آدم را یاد موسی چومبه می‏اندازد که مأموریت خلل ناپذیرش نابودی استقلال طلبانی چون پاتریس لومومبای آزادیخواه رادیکال و چپ بود و عاقبت هم همان چومبه، این تجسم دیرینه‏ی قوچانی ها، غنی نژادها و ماهرویان ها، آن راد مرد آزادی و استقلال را در دیگ اسید سولفوریک انداخت و ذوب کرد.
    قوچانی و هم پالگی‏های فکری – قلمی‏اش از این که در جهان سرمایه‏داری علیه این نظام سرو صدای اعتراض بلند شده است نوشته‏های خود را پر از زهر هیستریک، که سالیان دراز در کژدم قدرت مداران آدم کش و حرص ورز و پول پرست انباشته شده است، می‏کنند زیرا به تصور آنان در این جهان دیگر آزدایخواه و روشنفکر منتقدی وجود ندارد که مستحق مرگ نباشد. این بی‏سواد مأجور که مدام برای مغشوش کردن ذهن جوانان طی مأموریت ویژه دروغ زنی و تاریخ را جعل می‏کند این شعور را هم ندارد که بداند جعل تاریخ هم کار بلدی می‏خواهد نه این که بنشینی و پول مفت و رشوه و امتیاز اطلاعاتی بگیری و بنویسی حزب توده، ملکی، آل احمد، کانون نویسندگان ایران، جنبش مسلحانه و فدایی، مبارزان بعد از کودتای ۲٨ مرداد، مسلمانان آزادیخواه، مجاهدین و . . . همه دربست و بی‏تمایز توتالیترلیست‏اند، زیرا پدرشان توده‏ی مردم و بتشان هم تعهد به جامعه و بشریت بوده است و ضمناً هر چه آنها فعال تر و هوشمندتر و خیر خواه‏تر باشند، سوسیالیست‏ترند، پس بیشتر منشاء عقب ماندگی به شمار می‏آیند و بنابراین مستحق انواع حذفند. و نه بنویسی که "روح حاکم بر روشن‏فکری توده‏ای ایران تقلید" بوده است . ایشان وقتی دید در مناظره‏ی یکی از امامانش، یعنی غنی نژاد، دست راستی‏ افراطی و مأجور باند مهدوی – هاشمی و حتی احمدی نژاد این چنین در مقابل بحث و استدلال علمی و چالش نظری و تجربی با رئیس دانا کم آورد، دست به تحریف می زند و نقل قولی از رئیس دانا جعل می کند که خواندن آن خیلی ها را به تعجب وا داشت. اما خیلی زود تردستی وی رو شد و دانستیم که مفتش باشی فرهنگی از ناجوانمردانه‏ترین روش‏ها یعنی به بحث کشاندن و سپس تغییر و تحریف گفته‏ها استفاده کرده است، کاری که هرگز نه از محمد مسعود، نه از کریم پور شیرازی، نه از افراشته و نه از دکتر فاطمی سر می‏زد اما از بهنود و شاهنده چرا. و این نوآمده‏ی پررو خود را شاگرد بلافصل بهنود و از یاوران بی بی سی می‏داند؛ دم خروس را از لابلای فحش نامه‏اش به چپ و روشنفکری و دفاع از اصلاح طلبی مورد تمجید محافظ‏کاران جدید آمریکایی بیابید. رئیس دانا ضمن بیان احساس مثبت و مطمئن و رضایت خود، از آنچه در مناظره گفته و از این که از ترس افتادن در تله‏ی مهرنامه، این اسوه‏ی ... وابستگی، از رو در رو شدن با نظریه پردازان راست افراطی ایران که پدر و پسر و روح‏القدسشان سود و بازار و سروری است طفره نرفته است، تکذیبیه و اصلاحیه‏ی اصلی اش چنین بود:

۱- صفحه ۱٥۷ ، ستون دوم
من گفته‏ام: می‏گویند مارکسیست‏ها به مارکس به مثابه پیامبر نگاه می‏کنند. چه کسی چنین ادعایی دارد؟ این انگ‏ها به ما نمی‏چسبد از نظر یک نفر مارکسیست متین پیامبر به معنایی که شما می‏پندارید یک نفر بیش نیست آن هم حضرت نبی‏اکرم است که می‏گویند ، و نمی‏دانم باور هم دارید یا نه، عاری از خطا است و بقیه هم خطا کارند.
مهر نامه نوشته است: . . . از نظر من مارکسیست پیامبر یک نفر بیش نیست آن هم حضرت نبی اکرم است که عاری از خطا است و بقیه هم خطا کارند.

۲- صفحه ۱٥٨ ستون اول.
من گفته‏ام: من به عنوان یک اندیشمند در نحله‏ی مارکسیسم که ۴۲ سال سابقه آشنایی و دفاع از این اندیشه را دارم هرگز در جزوه و کتابی نخوانده‏ام که سند قابل اعتنایی باشد برای این که مارکس گفته باشد که نظام سرمایه‏داری این چنین با این کارها ناگهان از هم می‏پاشد.
مهر نامه نوشته است: من به عنوان یک مارکسیسم که ۴۲ سال سابقه دفاع از این اندیشه را دارم هرگز جزوه یا کتابی نخوانده‏ام که سند قابل اعتنایی باشد برای این که مارکس گفته باشد نظام سرمایه‏داری از هم می‏پاشد.

٣- صفحه ۱۶۰ ستون ۱ :
من گفته‏ام: آن کس که می‏گوید مقصر بازار نیست به این دلیل دروغ می‏گوید که . . .
مهر نامه نوشته است: آن کس که می‏گوید مقصر بازار است به این دلیل دروغ می‏گوید که . . .

۴- صفحه ۱۶۰ ستون ۲ :
من گفته‏ام: به کسی که به قول امروزی‏ها رانت پدربزرگش را می‏خورد . . . یونان ۱٣۰ میلیارد دلار دریافت کرده و می‏کند و . . .
مهر نامه نوشته است: به کسی که رانت پدر بزرگش را می‏خورد . . . ۱٣۰ میلیارد دلار وام دریافت کرده و به . . .

٥- صفحه ۱۶۱ ستون ۱ :
من گفته‏ام: . . . بدیلی برای سرمایه‏داری وجود ندارد
مهر نامه نوشته است: . . . بدیلی برای سرمایه‏گذاری وجود ندارد

۶- صفحه ۱۶۱ ستون ۱ :
من گفته‏ام: شوروی تجربه‏های خوبی هم داشت اما سرشار است از اشتباه‏های هولناک استالنینستی. استالینیسم اشتباه بود در ایران ولی حزب توده را هم نساخته بودند برای خیانت و ترویج دروغ. اما چه جوانان پاکی قربانی دروغ‏های منتسب به این حزب شدند.
مهرنامه نوشته است: شوروی تجربه‏های خوبی هم داشت اما سرشار است از اشتباهات هولناک. استالینیزم اشتباه بود و در ایران هم حزب توده را ساخته بودند برای خیانت و ترویج دروغ. چه جوانان پاکی قربانی دروغ‏های این حزب شدند و . . .

۷- صفحه ۱۶۱ ستون ۲ :
من گفته‏ام: دموکراتیسم مشارکتی به آغاز و حدود مالکیت کار دارد. تفکیک قوا و آن ساخت کهنه و منسوخش دیگر وجود ندارد در عوض نظارت دموکرات وجود دارد.
مهر نامه نوشته است: دموکراتیسم به مالکیت کار دارد تفکیک قوا وجود ندارد. . .
همین جعل و دست کاری ...را در عرصه‏ی مطبوعات داشته باشید تا بعد.

    مفتش می‏نویسد که "روشنفکران چپ در هر جای جهان روح القدس استبداد بوده‏اند" ولابد منظورش آزادیخواهانی چون چامسکی، ژیژک، کالینیکوس، لیوتار، سارتر، ادوارد سعید، بوردیو، سمیرامین و . . . هستند و به اضافه‏ چهره‏های آزادی خواه مستقل یا چپ و دموکرات ایران مانند ارانی، نیما، شاملو، اخوان، ساعدی، بهبهانی، رئیس دانا، یونسی، درویشیان، زرافشان، سوداگر، گل‏سرخی، بیگلری، سلطانپور و . . . است که هر جا در تاریخ در صف اول مبارزه برای رهایی مردم ایران و برای آزادی اندیشه و بیان جای داشته‏اند. این قوچانی که خود را "غیر ایدئولوژیک و آزاداندیش" می‏داند و قطبش در ایران نیلی، طبیبیان، غنی‏نژاد، ماهرویان، موقن، جنان صفت و این جور آدمهاست در مقاله‏اش می‏نویسد که در برابر، فقط کسانی چون فن‏هایک، فریدمن و هانتینگتن و فوکویاما توانسته‏اند از دانش بشری و آزادی دفاع کنند و چون چنین و چنان به گونه‏ای تعصب آمیز در حلقه‏ء راست افراطی‏ می‏اندیشند، در یک کلام نجات بخش روح بنی‏بشرند.
    در حالی که او نمی‏داند آنها در واقع، جابه‏جا، به زبان قرن بیست و یکم، نه به زبان دهه‏ی ٣۰ قرن گذشته، کماکان می‏گویند که ضد نوع بنی بشرند و عاشق نخبگان برجسته‏ای در جناح راست افراطی و در واقع بر خلاف نظر این بی‏سواد خود را نه از هایدگر و نیچه و کارل اسمیت جدا می‏دانند و نه سالیان سال است از حمایت از حکومت‏هایی که قذافی‏ها، محمدرضا شاه‏ها، پینوشه‏ها و صدام‏ها را سرپا نگاه داشته بودند دست برداشتند. فریدمن مشاور ارشد پینوشه دیکتاتور خونخوار شیلی و مشاور ارشد سیا بود (به بانک مرکزی دوره‏ی شاه هم مشاوره می‏داد). هانتینگتن نظریه پرداز جنگ جهانی مذاهب در راه پیروزی سلطه سرمایه‏داری غرب و فیلسوف برجسته‏ی گروه محافظ‏ کاران جدید آمریکایی (و دار و دسته‏ی بوش + دیک چینی) است . فوکویاما که رسواتر از آنست که حتی بچه مدرسه‏ای‏ها هم آن را ندانند. او صاحب این نظریه است که جهان به اندیشه‏ی امروز قدرت آمریکا خاتمه یافته است و توده‏های مردم و روشنفکران و اندیشه‏مندان همه کشکند. فون‏هایک مدافع مجموعه‏ای است که فقط در آمریکا ۴۰۰ نفرشان معادل ٥۰ میلیون ثروت دارند وظرف ٥٥ سال ثروتشان ۲۷۴ برابر زیادتر شده و همان کسی است که به دولت‏ها توصیه‏های ماکیاولیستی می‏کرد و می‏گفت اگر واقعاً مقاومت از دست دادید و مجبور شدید به فقیران اندک کمک دولتی‏ای را اعطا کنید پس دست کم حق رأی را از آنان بگیرند زیرا آنان جز شهروندان و چندانهم جزء آدمیان به حساب نمی‏آیند.
    قوچانی کف بر دهان آورده، به شدت عصبی از پیروزی روشنفکری مستقل و رسوا شدگی از وابستگی به جامعه‏الصادق، اتاق بازرگانی و هیئت موتلفه و خانواده‏های دزد و مرتشی و فاسد باید در پی این گفته‏های خباثت آمیزش بگوید که چه سندی دارد که اوباما هم مانند سمیرامین یا رئیس دانا سوسیالیست است و همه‏شان توتالیترند و "مانند مبارزان جنبش جهانی وال استریت همه‏اشان هم سنخ قذافی‏اند " و این جا حتی درباره‏ی رهبران نظام جمهوری ‏ای که این بی‏سواد را در خود می‏پرورد و بانگ فساد آنان به آسمان رسیده است جیک هم نمی‏زند. تمام کوشش او همان مرده‏خواری از جنازه عفونت زده‏ی راست افراطی است که به زعامت هایک می‏کوشد نازیسم را همان کمونیسم جابزند و یک باره تاریخ مقاومت و پیروزی ارتش سرخ را در مقابل نازیها و فرصت طلبان آمریکایی که هنرشان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بعد از پیروزی در جنگ بود فراموش کند. او فراموش می‏کند مبارزه جانفشانانه‏ی کوبا را برای رهایی مردم آنگولا از چنگال عفریت برده‏داری و آپارتاید و تجاوز و کشتار میلیونی دولت آفریقایی جنوبی و دست نشانده‏های جنایتکار آنان. او خیال می‏کند بقیه واقعاً مرده‏اند که او و یاوه گویان هم جنس و بی‏سوادش بخواهند تاریخ را جعل یا حقایق را از ذهن روشنفکران پاک کنند.
    خوب است قوچانی، ماهرویان، غنی نژاد، زیبا کلام، جنان صفت، نیلی، طباطبایی، آجودانی و دیگر اعضای دارودسته‏ی راست گرایان افراطی و مورد عنایت همه‏ی دولت‏های پیش و بعد از انقلاب بگویند کجا دیده‏اند که خودشان و دیگر چهره‏های فیلسوف نمای زورکی و وراج و مدعی فقط یک بار اعلامیه‏ای را در دفاع از آزادی حتی یکی از همفکران خود که کمی به خود آمده، کمی پا از حلقه‏ی آنان بیرون گذاشته، برای آزادی دل سوزانده و به زندان افتاده‏است صادر کرده باشند.
    یک چنین آدم پروار شده و بازی داده شده‏ سیاسی و مفتش و سم‏پاش عرصه‏ی مطبوعاتی‏ که خوراک برای دشمنان آزادی فراهم می‏کند فقط آن طور که خود می‏گوید نیست که آرای اکثریت مردم را به استهزا بگیرد و آنها را همیشه نادان بداند مگر آن که از در تسلیم به آرای بوش، سیاست تعدیل، بانک جهانی، اتاق بازرگانی، رفسنجانی و مهدوی کنی در آیند. نه فقط این نیست.
    او عسس و مفتش بیدار کسانی است که می‏بینند که خیال آرزومندیشان برای آن که ایران لیبی، عراق یا افغانستان یا دست بالا تونس و مصر شود و اینها که اکنون سر قدرت‏اند بروند و به جایشان گروهکی از اصلاح طلبان وابسته و راستگرایی که خود سالها در این جامعه حکومت کرده‏اند بیایند سر کار و این کوتوله‏ی مفتش باشی ... بشود مثلاً ماردوک ایران نوین، همه زیر اراده‏ی عمومی و ترقی خواه دارد به باد می‏رود. وحشت آنان از روشنفکران رادیکال و مستقل اشاعه‏ی اندیشه‏هایشان در میان توده‏ها ۹۰ – ٨۰ درصد ایران به ویژه نیروی کار کشور است که حاضر نیستند مبارزه کنند تا تغییر سیاسی‏ای به وجود آید تا درباره‍ی مفت‏خورها، وابستگان ، آزادی‏کش‏ها و شیادان سیاسی، آنهم با یاری موشک پرانی و توزیع سلاح از سوی اسرائیل و ناتو، به قدرت برسند. این آرزو را راست افراطی ایران، وابستگان قلبی وذهنی سرمایه‏داری محافظ کار و بوش گرا (و البته نایب مناب‏های ایران حزب دموکرات) به گور ببرند که چیزی به نام "دموکراسی جدید" و در واقع همان دموکراسی موشکی توخالی شیطانی در ایران جانشین شود و نتیجه‏ء آن افتادن قدرت به دست رانت خواران جدید، دشمنان دموکراسی، مخالفان استقلال ملی و خصم دولت مردمی باشد.
    بسیار خوب همه‏ی خوانندگان را که از حداقل احساس انسانی و دانش برخوردارند و دل آزرده از این همه فساد و عفونت‏اند به پرهیز از عصبانی شدن از این موجود ... دعوت می‏کنیم تا سر فرصت هم سرمقاله‏ی این شماره مهرنامه را بخوانند و هم مقاله‏های دیگر را (و حتماً هم این جور مجله‏ها را نخرند و برایش پول ندهند) سعی کنند ارتباط‏های کلی و مأموریت‏های ویژه‏ی ایدئولژیک این ماهنامه را دریابند. بسیار مهم است که اینجا و آنجا سگ‏های هار رها شده‏اند تا جلوی رشد نمایندگان مترقی را در جایگاه ‏اندیشگی مردم بگیرند. این بسیار مهم است زیرا جهان و جامعه‏ی ما دستخوش تغییر است و ابزارهای سلطه و بهره‏کشی و فساد و دیکتاتوری به خود لرزیده‏اند و می‏خواهند از راه ملکوک کردن و بدسابقه کردن و از اعتبار انداختن بدیل‏های مترقی جهانی و ملی شاید بتوانند راه را برای خود باز بگذارند.

٨ دی ۱٣۹۰


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست