از : سیما سین
عنوان : شاملو و اصلاحات ارضی (قابل توجه آقای رسام)
با چشمها احمد شاملو
ز حیرت این صبح نابهجای
خشکیده بر دریچهی خورشید چارتاق
بر تارک سپیدهی این روز پابه زای،
دستان بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
اینک
چراغ معجزه
مردم
تشخیصِ نیمشب را از فجر
درچشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب
پرواز آفتاب را
با گوشهای ناشنوایتان
این طُرفه بشنوید:
در نیم پردهی شب
آواز آفتاب را
دیدیم
گفتند: خلق نیمی
پرواز روشناش را.آری
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:با گوش جان شنیدیم ، آواز روشنش را
باری
من با دهان حیرت گفتم :
ای یاوه
یاوه
یاوه
خلایق !
مستید و منگ؟!!
یا به تظاهر تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی !
هر گاوگندچاله دهانی
آتشفشان روشن خشمی شد :
این غول بین
که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.
توفان خندهها...
خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز بر نگذشته است
توفانِ خندهها...
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
سرتاسر وجود مرا
گویی
چیزی بهم فشرد
تا قطرهای به تفته گی خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمامی دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتشان بود
احساسِ واقعیتشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریب صداقت بود.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادی هاشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بیرون نیاورند
افسوس
آفتاب مفهوم بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب گونه ای
آنان را
اینگونه دل فریفته بودند !!
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
۱۹۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : شاه و حق شهروندی
آقای رسام عزیز،
من نمیدانم چه کلماتی را در این نوشته بکار برم که باعث رنجش خاطرشما نشود. من واقعا از رنجاندن و تحقیر کردن و این جور حرفها که در بحتهای سیاسی ما خیلی معمول است پرهیز دارم. اصولا این نوع نوع بحث ما را به دهی نمی رساند. اما متاسفانه باید بگویم که شما تاریخ را نمی دانید. نمی گویم نخوانده اید، شاید خوانده اید ولی نمی دانید.
هم میهن عزیز، نوشته ی خود را بخوانید:
""رژیم سابق اساسا ما را با داشتن حق شهروندی آشنا کرد چنانکه مبنای درخواست امروزی ما وجامعه معترض به جمهوری اسهالی (اسلامی؟) بر همان مبنا استوار است.""
برادر ، شاه شناسنامه ی مارا کف دستمان گذاشت و گفت چمدانتان را برداریدو بروید. این یعنی سلب طبیعی ترین حق یک انسان. شاه برای اولین بار در تاریخ ایران رسما ایرانیان را به سلب حقوق شهروندی تهدید کرد. کمی انصاف داشته باشید.
آقای مرزبان مرا از یادآوری بسیاری از نکات بی نیاز کرده اند. شما نمی دانید. اینها واقعیتهای تاریخ ماست.
اگر تاریخ مشروطه می دانستید و با آرمانهای آن آشنا می شدید، آنوقت ایران را با کشورهای منطقه مقایسه نمی کردید و متوجه می شدید و شاه و پدرش آن آرمانها را که مردمی و پیشتاز در منطقه بودپایمال کرده اند. حتی شاهزاده رضا هم این ها را اقرار می کند. واقعا بی اطلاعی شما حیرت انگیز.
من صحبت کتاب نمی کنم، از اسنادصحبت می کنم. شما با این مقوله گویا اصلا آشنا نیستید. این اسناد که عمدتا مکاتبات و نامه های محرمانه ی وزرارت امور خارجه امور خارجه ی آمریکا و انگلیس است ومذاکرات و زد و بندهای دربار پهلوی و بیگانگان را در بردارد؛ نشان می دهند که بیگانگان چگونه به اعلیحضرت همایونی خط می دادند و اورا مثل عروسک خیمه شب بازی می گرداندند. آخرین این اسناد نامه ی جرج بال است. شما را به آن حس میهن پرستی تان سوگند، بت پرستی را کنار بگذارید، خودتان فکر کنید و رای خودرا به خودمگان وطنفروش تفویض نکنید. روزگار این حرفها گذشته است.
دوستانه خدمتتان عرض کنم، مصادره اندیشه های شاملو, از طرف سلطنت طلبان عوامفریبی است. شاملو تمام عمرش سیاسی را در مخالفت با شاه گذرانده است.
آیا شما می دانستید که گفتاورد شما از شاملو از شعری است که او در اعتراض، دروغین بودن و بیهودگی اصلاحات ارضی سروده است. همان چیزی که شما به آن افتخار و برای آقای طاهری پور در باره فواید آن موعظه می کنید. گفتم که شما نمی دانید، اگرچه خوانده اید. امیدوارم از من نرنجیده باشید.
۱۹۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : به ه رسام
ه رسام امروز در آستانه ی ۲۰۱۰ چنان از «شاه » صحبت می کند که آدم را یاد گذشته ها می اندازد:
« شاه عاقبت آنچه شما و دوستان نا آگاهتان انجام میدادید را حس میکرد... »
هموطن محترم به «شاه» چه مربوط خودش را قیم مردم می دانست خودش را در همه کاری دخالت میداد حزب می ساخت ، منحل میکرد وکیل و وزیر عوض میکرد و وبوقل عباس میلانی در لوله کشی و سیم کشی هم دخالت داشت ، تا ۵۷ که صدای انقلاب مردم را شنید. «اعلیحضرت» می توانست گوش «مبارک» را قبلا باز کند و به نصایح پدارانه و صالح خیراندیشان گوش کند. نه بعداز ۲۵ سال نخوت ناشی از کیش شخصیت بسراغ دکتر صدیقی برود. که کار از کار گذشته بود. فتنه ای که اعوان و انصارش با نامه ی رشیدی مطلق بپا کرده بودند. در داخل و خارج از کشور اسلام پناهان را سازمان داده بود. بهشتی ، بنی صدر ، یزدی ، قطب زاده ، خمینی و حواریونش
بعداز ۶ بهمن ۴۱ و اصلاحات ارضی ؛ جبهه ملی با شعار «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه ! » و « شاه باید سلطنت کند نه حکومت »
دقیقا بر تخلف های ضد مشروطه و قانون اساسی شاه انگشت گذارد ولی «شاه» که به زعم شما دیگران را «نا آگاه» می دانست فقط زندان و حکومت نظامی ! به جای اینکه مشت خمینی را با کمک نیروهای «اصلاح طلب» باز کند تا ماهیت ضد ملی و ضد زن و ضد مشروطه او را برای همیشه برای مردم روشن کند مانند پدر «بزرگوارش» به سرکوب خونین مردم عامی هوادار «مرجع » پرداخت و به او و باند او «مشروعیت» بخشید. شاه بیمار با پشتگرمی غرب هم مشروعه خواه و مشروطه خواه را سرکوب میکرد. مثل امروز خامنه ای !
در زمستان سال ۱۳۴۶ وقتی مردم درسوگ جهان پهلوان تختی عزادار شدند در پشت صحنه، ساواک در وحشتی بزرگ دست و پنجه نرم میکرد ، ساواک جزنی و یارانش را با توطئه ای بدام انداخته بودند بدون اینکه آنرا اعلان کنند.
داریوش فروهر را بازداشت کرده بودند بدون اینکه کسی در «جزیره ی آرامش » بداند چرا !
داماد سرخانه ی «شاه» اردشیر زاهدی در مجلس «شاه» از لایحه تفکیک بحرین از ایران دفاع میکرد و محسن پزشکپور از این خیانت انتقاد میکرد. مردم هم بی خبر از همه چیز ! داریوش فروهر با اعلامیه ای این خیانت کثیف را فاش کرد.
وقتی در بهمن ۴۶ ساواک و شهربانی و ژاندارمری با شبیخون سراسری در تهران ، تبریز، اصفهان ، شیراز، مشهد صد ها دانشجو را بازداشت کردند شاید بعضی اوج درماندگی و ترس «شاه » و حکومتش را می فهمیدند. ولی اکثریت آنها متوجه نبودند که چرا با آن جنون دانشکاهها را از تمام دانشجویان فعال صنفی و نحله های مختلف فکری تهی کردند.
برای رژیم شاه جزنی سال ۴۶ و فروهر و بقیه نیروها علی السویه بود همه «دشمن» محسوب میشدند.
در آن زمستان سرد که تمام انفرادی ها قبلا به جزنی و یارانش تخصیص داده شده بود ساواک را وادار نمود که ما را به حیاط معروف قزل قلعه بفرستند که ۴ تا اطاق فکسنی داشت در یکی از اطاقها یک آخوند تنها و از قیل بود که وقتی جماعت دانشجو را دید گل از گلش شکفت و ابراز شادمانی کرد. امیدوارم هر کجا که هست در کنار مردم باشد و بیاد آورد که که او تنها بود و ما بیش از ۳۰۰ !
اینها را بسیاری که در آن زمان در سراسر ایران چون آتش زیرخاکستر علیه دیکتاتوری مبازه میکردند تائید خواهند نمود.
تز شاه «مشت آهنین» بود و هیچ پیشنهاد و انتقادی نمی پذیرفت و همه را «جزنی » فرض میکرد.
در بهار ۱۳۴۷ بیژن جزنی با اعتراض کنفدراسون بین المللی دانشجویان ایرانی در بیدادگاه ساواک-ارتش به ۱۵ سال زندان «محکوم» شد که برای اولین بار در روزنامه های دولتی درج شد.
در پائیز ۱۳۴۸ اعتصاب مردم و دانشجویان علیه افزایش قیمت بلیط اتوبوس ها واحد چرت حکومت «اصلاحات» و شاه را پاره کرد ! پاسخ
ساواک و روسای دانشگاهها مانند سابق دستگیری و اخراج دانشجویان ( به مصاحبه ی زیبای آقای گرگین و خانم ماندانا زندیان مراجعه فرمائید)
آقای ه رسام اجازه بده همین جا موضوع را تمام کنم چون تا ۱۳۵۰ و موضوع سیاهکل خیلی اتفاقات دیگر در جامعه افتاد و تمام اثبات می کند که تمام تلاش های علنی اعم از صنفی، فرهنگی ، هنری ، سیاسی، و..و.. با بدبینی و شک و کینه ی حکومت شاه روبرو بود
و این بیماری نتوانست تمام نیروهای منتقد را زیرزمینی کند و لی بخشی در آن کشور بزرگ به مبارزات زیرزمینی کشیده شدند.
چریک ها از شکم مادر چریک زاده نشدند. شاه دانشکاه چریک سازی داشت ( به سخنا ن نوری زاده مراجعه فرمائید)
اگر سئوالی دارید بفرمائید
۱۹۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : نظر
جناب سیما سین فرمایشات شما شعر شاملو را به ذهن متبادر میکند آنجا که میگه :خورشید را گذاشته میخواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش بیچاره خلق را متقاعد کند ..............
عزیزم این همه واقعیت عریان برای شما کافی نیست که میخوای منو با مطالعه فلان کتاب به نتیجه برسانی تازه از کجا اطلاع داری که من مثلا آن کتابهای مورد نظر شما را نخوانده باشم عزیز اگر دلیل وبرهانی برای اقامه دارید بفرمائید بنده بگوش هستم.
در زمان رژیم سابق آزادی سیاسی وجود نداشت این حرف کاملا درست است ولی فراموش هم نکنید که زمانه مقوله آزادی را طور دیگری فهم میکرد آزادی برای من وشما و جناب طاهری پور از اساس و بنیاد در تناقض وتنافر با آن چیزی بود که امروز از مفهوم آزادی میفهمیم.این به جای خود محفوظ ولی در بذل آزادیهای اجتماعی رژیم سابق اساسا ما را با داشتن حق شهروندی آشنا کرد چنانکه مبنای درخواست امروزی ما وجامعه معترض به جمهوری اسهالی بر همان مبنا استوار است.
یک نگاه سطحی به وضعیت امروزی ما و کشورهای پیرامون ایران صدق گفتار بنده را شاید بر شما آشکار کند کوچکترین حادثه در عراق فعلی صدها کشته به جا میگذارد و کشته شدن یک ندا در ایران ببینید چه تحولی با خود به همرا میاورد تمام جامعه متاثر میگردد آنقدر که رژیم جهل وجنایت هم دست به تهیه سناریو میزنه که مسئولیت این قتل را نپذیرد و به گردن این وآن بیندازد.چرا ؟ این هیچ وقت از خودتان سئوال کردید .
رفیق جان اینها اتفاقی نیست و تو اون کتابها که شما بهش اشاره کردی میشه دلائلش را جستجو کرد به همین خاطر مطالعه دقیقتر و بیطرفانهتر آنها را به شما پیشنهاد میکنم
۱۹۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : پ پیمان
عنوان : یک نکته کوتاه و پیشنهادی به مصاحبه آقای جمشید طاهری پور فدائی اکثریت و پیرو خط امام خمینی سابق
از اینکه جناب آقای جمشید طاهری پور مدت ها است از حمایت جمهوری اسلامی دست کشیده و رژیم زا حکومت استبداد دینی می نامد جای بسی خوشحالی است. البته روشن نیست که چنین ماهیتی را برای رژیم جمهوری اسلامی از بدو استقرار ش می داند و یا این ویژگی را در سالهای اخیر و یا پس از به اصطلاح دولت کودتا ( که ماههای اخیر بسیار مد شده ) برای ماهیت جمهوری اسلامی می داند. برای من جمهوری اسلمی از بدو تاسیس چنین ماهیتی داشته و دارد. اما نکته ی پیشنهادی من به مصاحبه آقای طاهری پور این است:
در پایان مصاحبه ایشان می فرمایند: " ما سازش بختیار را محکوم میکردیم و این یک اشتباه تباهی آور بود." سیاستمداران بطور غیر مستقیم می توانند نتیجه بگیرند که این اشتباه تاریخی موجب استقرار حاکمیت اله به رهبری خمینی و پیروانش از چپ و راست و حاکمیتی متعلق به دوران بربریت بر مردم چیره شد. ولی اگر آقای جمشید طاهری پور می گفتند:
" ما سازش بختیار را محکو م کردیم و این یک اشتباه بود و از حاکمیت خمینی دفاع کردیم یک اشتباه تباه آور " آن وقت نشان می داد که مصاحبه کننده عزیز تا چه حد به راهی که می رفت و چه تباهی برای مردم ایران به ارمغان آورد، پی برده است.
پ. پیمان
۱۹۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : تحلیل یا احساست
آقای رسام گرامی
پس از گذشت سی سال و بیرون آمدن اینهمه سند از بایگانی های وزارت امور خارجه ی دوستان سابق شاه و انتشار کتابهای نزدیکان شاه مانند آقای علم، عجیب است که شما اینگونه اظهار نظر می فرمایید. حکومت پهلوی بخشی از تاریخ ماست و تاریخ را باید با اسناد سنجید و نه احساسات. حتی شاهزاده رضا نیز امروز بگونه ای مصلحت طلبانه بعضی از نارسایی ها از جمله دیکتاتوری را پذیرفته اند؛ شما انکار می کنید. نوشته ی آقای طاهری پور را از جهات بسیار می توان زیر علامت پرسش گذاشت اما نه با دفاع از رزیم شاه.
اگر باور ندارید اشاره بفرمایید تا نام و مشخصات اسناد و مدارک وابستگی، بی ارادگی وسرسپردگی شاه را که بوسیله ی دوستانش منتشر شده خدمتتان اینجا اعلام کنم. واقعا عجیب است که شما از اصرار کندی برای انجام اصلاحات ارضی و منافعی که این اقدام برای غرب و آمریکا داشت اطلاع ندارید. میهنمان پیروز باد
۱۹۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : نظر
آقای طاهری پور گرامی شما میگی دهه چهل اختناق بر کشور حاکم بود کدام اختناق ؟
شاه عاقبت آنچه شما و دوستان نا آگاهتان انجام میدادید را حس میکرد رژیم سابق تمام تلاش خودش را کرد تا از طریق تزریق پول و به جریان انداختن کاروان رشد از بین شما تحصیل کردگان نیروئی در مقابل ارتجاع سیاه درست کند هر چند به عینه میدید که تلاش بیهوده ای میکند دوست گرامی شما این امکان را داشتی که در شهر زادگاهتان مشاهده کنید که اوضاع و احوال کشاورزان بعد از اصلاحات ارضی در حال تغیر است .جوانان هم شهری شما آنها که بی خاصیتشان میخواندید میتوانستند از امکانات موجود آن زمان بهره بگیرند و تحصیل کنند و به درد چهار نفر بخورند .ولی انتخاب شما و دوستان شما چیز دیگری بود به اسم خلق و با لقب فدائی خلق دست به اقداماتی زدید که هم برای خودتان هم برای جامعه اسباب زحمت فراهم آوردید قهرمان آن زمان شما حمید اشرف بود که بطور قطع میلش به آدم کشی نه از سر مهر به خلق بلکه به احتمال بسیار زیاد ریشه در تربیتی داشته که تجربه کرده بود به احتمال بسیار زیاد اگر ایشان در آن بازیهای بچه گانه کشته نمیشد و بعد از انقلاب را تجربه میکرد مثل بیشماران دیگه به راه دیگری میرفت و یا اگر در این سنگر باقی میماند مثل خیلی های دیگه دچار سر درگمی بود که چه کردیم وچه باید بکنیم شما میفرمائید دهه چهل اختناق حاکم بود . یکبار شده خودتان را جای نظام قبلی بگذارید ببینید اگر با زبان نفهمهائی از نوع خمینی و نمک نشناسهائی از نوع دوستان فدائی و وابستگانی از نوع رفقای توده ای و خشک مقدسهای رادیکالی از نوع آقای رجوی و دوستان ابریشمی ایشان طرف بودید به اضافه مشکلات و محدودیتها بین والمللی آن زمان شما کاری متفاوت از آن رژیم میکردید.
آقای طاهری پور شما بعنوان یکی از مسئولان سازمان فدائی مسئول بسیاری زحمات ومشکلاتی هستید که تصمیمات شما ودوستانتان برای بسیاری فراهم آورده . نخواهید که بیش از این با تحریف تاریخ جامعه را دچار سر در گمی کنید.
آقای طاهری پور عزیز شما در دهه چهل دنبال آزادی نمی گشتید و فدائی خلق هم نبودید .جنبش چریکی مد زمانه بود و شما آن مد را پسندیده بودید آنهم نه تمام وکمال چون شما به درد آدم کشتن نمیخوردید روح سر کار شما لطیف تر و انسانی تر
از این حرفها بود اون رفیق شما در زندان وقتی بهش گفتند فدائی خلق گفت کدام فدائی کدام خلق فلانی و فلانی افتادن تو این مسیر منم چون به آنها علاقه داشتم
راه افتادم دنبالشان .
آقا من برای شخص شما احترام زیادی قائل هستم و حساب شما را با نگهدار وفتاپور و امثال این کاسبکارها جدا میدانم.موفق باشید.
شی می فدا
۱۹٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : عباسیان
عنوان : دلمشغولی پرسشگر
تمام دلمشغولی پرسشگر دفاع از رژیم گذشته در غالب رد مبارزه چریکی علیه آن رژیم هست و آقای طاهری پور برخلاف آقای تابان بدان تن داده اند . آگاهانه یا متوجه منظور حریف نشدند؟
۱۹٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨
|
از : زری حسنی
عنوان : انقلابیگری راه رسیدن به آزادی و دموکراسی هست
از قرار معلوم منظورتان از انقلابیگری روش چریکی و ترور سردمداران حکومتی است که حتی در هنگام آتش گشودن رژیمهای جبّار به روی مردم لازم میگرددد و گاهی هم برای شکستن جو سکوت و خفقان لازم می آید چنانکه فدائیان و مجاهدین خلق پیش از انقلاب ۵۷ میکردند و گاهی از سوی استبدادیون وابسته بامپریالیسم برای اغتشاش افکار به پلیس کشی تعبیر میشد. بعد از پیروزی انقلاب در ادامه این راه افراط شد و در هنوز نماینده خالص ارتجاع و تحجر فاجعه آفرین گردید. اما انقلابیگری به معنی جان نثار کردن بدون سلاح گرم و آهن سرد را باید تقدیس کرد و همین جوانان دوست داشتنی انجامش میدهند. ولی این را نمی توان برای همه ایام نسخه پیچی کرد و تجویز نمود.
۱۹٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨
|