یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مختصری درباره‌ی حقوق اقلیت‌های ملی - ب. بی نیاز (داریوش)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : بهنام

عنوان : زبان خطرناکترین سلاح...
آقای ارسلان تبریزی از لطف شما متشکرم. همچنین از تذکر بجا و آموزنده‌ای که داده‌اید ممنونم.

من فکر می‌کنم که زبان در اساس خود وسیله ارتباط است. از این وسیله ارتباطی می‌توان در برقراری رمانتیک‌ترین روابط عشقی و عاطفی و انسانی استفاده کرد، می‌توان آنرا برای آگاه‌سازی، برای ایجاد و استحکام امر آزادی انسانها و دمکراسی بکار برد و همچنین می‌توان آن را در خدمت برقراری خشن‌ترین، ظالمانه‌ترین و مخرب‌ترین روابط قرار داد. همچنانکه انرژی اتمی، هم می‌تواند در خدمات پزشکی وسیله‌ای نجات‌بخش باشد و هم می‌تواند در ساختن بمب اتمی به کار رود که میلیونها انسان را به نیستی بکشاند.

زبان وسیله ارتباط بین انسانهاست. حال بر ماست که آنرا در خدمت چه نوع ارتباطی بکار گیریم.

برای شما در امتحان فردایتان آرزوی موفقیت می‌کنم.
۲۰۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ارسلان تبریزی

عنوان : زبان خطرناکترین سلاحی است که بشر در اختیار دارد--- هولدرلین--
اقایان بهنام و بی نیاز: حیف که فردا امتحان دارم والا در این بحث آموزنده شما شرکت می کردم. فقط سریعا به سه نقطه اشاره کرده و به شما موفقیت و سلامتی ارزو می کنم.

آقای بهنام: تحلیل شما بر عواقب حق جدایی طلبی دقیق و علمی است. منهم معتقدم که شناسایی این حق نه تنها مردم را به جدایی ترغیب نمی کند بلکه رشته دوستی و اتحاد را محکمتر می سازد. هر چیزی که قدغن باشد مردم با اشتیاق زیاد دنبالش می روند. نمونه اش قانونی بود که چتد سال پیش در ایالت فلوریدا می خواستند که اجرا یش کنند که سیگار کش های پائین ۱۸ جریمه تقدی می شدند و بزرگترین شرکت دخانیات آمریکا یعنی مالبرو از این قانون حمایت می کرد برای اینکه می دانست جوانان به چیز های ممنوعه بیشتر علاقه مند می شوند. همین سیمستر قبل کلاسی داشتم در باره اخلاق در علوم پزشکی که با آمار ثابت شده بود که در ایالاتی که خودکشی توسط یاری پزشکان--- Physician Assisted Suicide قانونی است در صد افرادی که از این حق استفاده می کنند خیلی خیلی پائین تر از آن ایالاتی است که این عمل غیر قانونی است و حتی آنهائیکه برای گرفتن این حق سالها در کوریدور دادگاه ها دویده بودند به محض اینکه این حق را بدست آوردند دست به خودکشی نزدند. این موضوعی است پیچیده در روانکاوی لکانی که وقتی فردی به ارزو هایش دست می یابد ازش بیزار می شود.

اما من با یزداشت شما در باره زبان که نوشته بودید فقط ابزار ارتباط است موافق نیستم. زبان سلاحی است برای مرعوب کردن و در خدمت قدرت. صد ها متفکر و زبان شناس و فیلسوف --- مخصوصا فمنیست های رادیکال--همین قرن اخیر در باره این ماهیت مرموز و پوشیده زبان کتاب ها نوشته اند. فوکو و دریدا و گادامر و ریکور و کرستوقر نورس و ÷ی÷ک و تری ایگلتون و فردریک جیمسون و بودیار و کریستوا و باتلر و دیگران همه بدون استثنا به این بخش از ساختار و ماهیت زبان اشاره کرده اند. بهترین کتاب در این باره Contested Knowledge, Social Theory in the Postmodern Era by Steven Seidman است که خوسبختانه به فارسی تحت عنوان کشاکش ارا در جامعه شناسی توسط هادی جلیلی ترجمه شده و نشر نی منتشرش کرده است.

اقای بی نیاز: تعریف شما از ملت هم صحیح نیست برای اینکه برای ملت شدن احتیاجی به داشتن دولت و شناسائی از طرف جامعه جهانی نیست. صد ها ملت بدون دولت وجود دارد. با تعریف شما آن ملت هائیکه قبل از فروپاشی یوگسلاوی دز داخل آن محدوه زندگی می کرده اند شبانه به ملت تبدیل شده اند.

در همین انترنت صد ها نوشته در این موارد نوشته شده است. ادرس پایینی یکی از آنهاست.


http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=fa&u=http://tedepe.blogspot.com/&ei=UGVZS۶O۱Bszd۸Qbcz۹X۱BA&sa=X&oi=tr
۲۰۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : بهنام

عنوان : حق جدایی
آقای بی‌نیاز گرامی،

خسته نباشید

شما به درستی به دو دلیل تاریخی و حقوقی برای پیوند زدن این دو سند اشاره کرده‌اید. آیا فکر نمی‌کنید که دقیقا به خاطر همین دو دلیل تاریخی و حقوقی باید حق جدایی هم به رسمیت شناخته شود؟

به رسمیت شناختن حق جدایی باعث می‌شود که از نظر مراجع بین‌المللی و افکار جهانی، هر جدایی طلبی‌ای مذموم نباشد و هر رژیمی که مایل به احقاق حقوق اقلیت‌ها نیست، بدون نگرانی از اِعمال فشار از سوی مراجع بین‌المللی و افکار جهانی به سرکوب اقلیتها نپردازد. اکنون با جدایی‌طلبان مانند جذامی‌ها رفتار می‌شود و هیچ کس، حتا مدافعان حقوق بشر هم به فکر آن نمی‌افتد که آیا آنها حق دارند یا نه. تنها برچسب جدایی طلبی کافیست که محکوم باشی.

به رسمیت شناختن این حق باعث می‌شود که اقلیتها با پشت‌گرمی بتوانند از همه راه‌ حلهای مسالمت‌امیز، با پشتیبانی مراجع بین‌المللی بهره جویند و رژیم‌های سرکوبگر بدانند که سلاحی به نام جدایی در مقابل آنهاست.

بی‌نیاز گرامی

وقتی سرکوب از حدی بگذرد، عکس‌العمل آرام جای خود را به عکس‌العمل شدید دفاعی می‌دهد. نمونه‌های آنرا در تظاهرات اخیر ایران شاهد بودیم. همچنین من هنوز جنگهای ترکمن صحرا و کردستان را فراموش نکرده‌ام. امیدوارم این راههای خشونت‌آمیز، از هیچ سویی، هرگز تکرار نشوند. مردم ایران امروز به این حد رشد فکری و فرهنگی رسیده‌اند که خشونت را سازماندهی نکنند ولی جمهوری اسلامی در سازماندهی خشونت همتا ندارد. آیا شما قول می‌دهید که در هیچ شرایطی در یک عکس‌العمل تدافعی، تفنگ را از دست سرکوبگر نگیرید و به او شلیک نکنید؟ اگر شخصا این قول را می‌دهید، آیا حاضرید این قول را از سوی مردم هم بدهید؟

پیروز باشید
۲۰۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : بهنام

عنوان : آقای ارسلان تبریزی
آقای ارسلان تبریزی گرامی

از انتقادی که کرده‌اید سپاسگزارم. همانطوریکه در پیام من مشاهده می‌کنید، من فقط به یک پیام شما اشاره کرده‌ام، همان پیامی که حذف شد و تصحیح بعدی آن با عنوان "تصحیح تایپی" و با متن «منظورم "اعضای ملت ستمگر- مانند شما- وجود دارد." بود» هنوز در بخش نظرات موجود است. بله من این نظر شما را خواندم. اگر قبل از آن نظری داده بودید متاسفانه ندیده‌ام.

من این نظر شما را خواندم و پس از ساعتی شاهد حذف آن بودم. این پیام شما دو بخش داشت که من بخش اول آن را منسجم و منطقی می‌دانم ولی متاسفانه بخش دوم آن ناسزا بود و قضاوت من هم بر همین نظر شما مبتنی است. راست این است که من از سابقه کار و چگونگی نظرات پیش از آنِ شما و چگونگی حذف آنها بی‌خبرم.

البته من اگر جای مسول سایت بودم، ناسزاهایی را که به خود من می‌شود تحمل می‌کردم با این توضیح کوتاه که: " از آنجاییکه دشنامها متوجه من هستند از حذف نطر خودداری می‌کنم."

به امید آنکه همه ما بتوانیم در جوی آرام نظرات خود را مطرح کنیم و بهترین نتیجه را از آن بگیریم.

یاشا، همشه آنلی آچیق، باشی اوجا اولاسان
۲۰۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ب. بی نیاز داریوش

عنوان : هموطن عزیز (حق)
به اعتقاد من هموطنان عزیزی که واقعاً می خواهند جنبش کنونی به یک جنبش سراسری و ملی تبدیل شود و عجولانه دست به تدوین این یا آن بیانیه می زنند ابتدا لازم است بدانند که ما از چه ابزار حقوقی می توانیم بهره مند باشیم. به نظر من در کنار پذیرش «منشور جهانی حقوق بشر» ضروری است که «اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، قومی و زبانی»، که اتفاقاً به طور مستقیم به جامعه ی متنوع ما مربوط می شود، پذیرفته شود. این دو پیمان، بستر توافق حقوقی- سیاسی میان افراد و گروه های سیاسی ایرانی خواهد شد و می تواند اقشار وسیع اجتماعی را حول مطالبات مشخص سیاسی سازماندهی کند. این که چه موقع؟ زمانی که اراده ی سیاسی ما بر این باشد که این حقوق را به رسمیت بشناسیم. بدون این که بخواهم بدبین باشم، باید بگویم که ظاهراً هنوز زمان آن نرسیده است.

با تشکر از شما
شاد و سرافراز باشید
۲۰۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : سئوال
آقای بی نیاز گرامی،با درود فراوان

پرسشی که برای من پیش آمده اینست که این به رسمیت شناختن حقوقی که شما مکمل منشور حقوق بشر عنوان می کنید بوسیله چه کسانی و جه زمانی باید صورت بپذیرد؟

سپاسگزارم
۲۰۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ب. بی نیاز داریوش

عنوان : هموطن عزیز (بهنام)
ابتدا با سپاس فراوان از برخورد مسئولانه و صادقانه شما در این بحث

شما به درستی بر روی یک مسئله‌ی مهم انگشت گذاشته‌اید: به رسمیت شناختن این یا آن حق. یعنی ما ابتدا باید مثلاً بپذیریم که طلاق یک حق دوجانبه است، و هر یک از طرفین قرارداد می‌تواند آن را فسخ کند، طبعاً با قبول تمام خسارات یا غرامت‌هایی که مرجع قضایی مستقل برای او تعیین می‌کند. در حوزه‌ی سیاسی ما باید ابتدا باید بپذیریم که اقلیت‌ها، دارای حقوق ویژه‌ی خود هستند. این اعلام اراده‌ی سیاسی مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین گام است برای حل مسایل بعدی.
ولی به چه دلیل تدوین‌کنندگان سند «اعلامیه‌ی حقوق افراد متعلق به اقلیت‌های ملی، قومی و زبانی» آن را با منشور سازمان ملل که تمامیت ارضی به عنوان اصل خدشه‌ناپذیر تصریح شده، گره زده‌اند؟ به دو دلیل تاریخی و حقوقی. دلیل تاریخی این بوده است که کشورهای قدرتمند و به ویژه‌ی کشورهای استعماری از فشار و ستم وارده بر اقلیت‌ها بهره‌برداری می‌کردند (مانند شوروی، بریتانیا، حتا همین اخیراً نفوذ بعضی از کشورهای اروپایی در کشورهای بالکان). از سوی دیگر آن بخش از اقلیت‌ها که وابسته به قدرتهای بزرگ نبودند نیز به بهانه‌ی «خدشه وارد آوردن به تمامیت ارضی» توسط دولتهای مرکزی شدیداً سرکوب می‌شدند. دلیل حقوقی‌اش این بوده است که بستری فراهم بیاید که مشارکت واقعی مردم را در سرنوشت سیاسی خود تضمین نماید. یعنی احزاب و سازمانهای اقلیت‌ها در این فرآیند موظف می‌شوند که منشور حقوق بشر و اعلامیه‌های تکمیلی آن را رعایت نمایند. و اگر مثلاً مردم کردستان و آذربایجان خواستند روزی از ایران جدا شوند بدانند چرا و به چه دلیل، نه این که چون فلان خان یا بچه خان، یا انسان محترم و شریف گفته خوب است، پس خوب است و باید این کار را انجام داد.
از سوی دیگر هر حقوقدانی می‌داند که قراردادها یا قابل جرح و تعدیل‌اند یا قابل فسخ، ولی موضوع اصلی بر سر آن است که چگونه؟ و با چه ابزاری؟
شما می‌گوئید «ولی اگر حقوق آن فرد یا گروه اجتماعی برآورده نشود، آن وقت چی؟ اگر این فرد یا گروه اجتماعی حق قانونی فسخ قرارداد را نداشته باشد چی؟ آیا چاره‌ای به جز به کارگیری روش‌های "نامعقول" و "غیرقانونی" و یا تن دادن به قرارداد ناخواسته برایش می‌ماند؟»
آقای بهنام عزیز، حقوق بشر و تحقق آن در ایران یک حق شناخته شده و به رسمیت شناخته است که بیش از سی سال توسط حکومت اسلامی به فجیع‌ترین شکل خود نقض می‌شود، چرا من و شما دست به اسلحه نبرده‌ایم و یک ارتش نساخته‌ایم و علیه این بقایای صدر اسلام لشکرکشی نکرده‌ایم؟
یعنی به قول خود شما به روش‌های «نامعقول» پناه نبرده‌ایم. چون من و شما می‌دانیم برای غلبه بر هیولا لازم نیست که آدم حتماً خود به هیولا تبدیل شود!
به هر رو، باز هم متشکرم که بدون رودربایستی و تابو سازی مسایلی چون حق جدایی و جدایی‌طلبی را مطرح کرده‌اید. امیدوارم که مابقی هموطنان عزیز، مانند شما بی‌پرده سخن گویند!

شاد و تندرست باشید
۲۰۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ارسلان تبریزی

عنوان : قضاوت کردن بدون آگاهی همه جانبه معمولا به اشتباه می انجامد.
اقای بهنام: با همه احترامی که به افرادی که مسئله بنیادین ستم مللی در ایران را مطرح می کنند -- حتی اگر مخالف اش باشند---و لااقل با همین اولین قدم بقول مارکس" کیفیت های یخ زده را با ملودی های ارام و مخصوص به نرمش و رقص وا میدارند" قائل هستم ولی انتقادی هم به شما دارم که بدون آگاهی از کل پرونده کسی فقط به مشاهده یه عمل در باره آن فرد قضاوت می کنید.

شما فرموده اید که پیام های من بخاطر فحش های رکیک حذف شده است. ایا شما از محتوای پیام حذف شده قبلی من آگاهید.؟ یعنی من اینقدر احمق هستم که در سایتی رکیک ترین فحش ها را روانه گرداننده گانش کرده و انتظار داشته باشم که نه تنها آنها باید درج و منتشر بلکه که برایم سبد گلاب هم بفرستند.؟

دوست عزیر: در اولین پیام حذف شده من نه تنها یه کلمه رکیک بلکه حتی یه کلمه انتقادی هم نبود. من پیام حذف شده را دارم که بعدا نصب اش می کنم. من نوشته بودم که با تحلبل های من ایران ناگزیر است که در آینده با آمریکا شاخ به شاخ شودو بعدا هم نوشته بودم که من نه طرفدار حمله نطامی آمریکا هستم و نه طرفدار مبارزه خشونت آمیز و فقط پیام رسانی هستم که اگر پیام ناگواری را می رسانم مقصرش من نیستم. من دلم به حال آن بیچاره ای می سوزد که فکر می کند که آمریکا ممکن است بخاطر تحلیل های من به ایران حمله کند یا اینکه دو دوجین ایرانی که به این سایت رجوع می کنند ممکن است که روحیه رزمنده گی شان رو به تحلیل رود.
شب و روز در رسانه های داخل و خارج ایران به مسئله حمله نظامی آمریکا به ایران پرداخته می شود و من فقط تحلیل های خودم را داده و رویش پایفشانی می کنم.
در کجای اینگونه پیام ها به کسی توهین شده و یا افترایی زده شده که سانسورچی حذف اش می کند.؟

اقای بی نیاز: باز هم بخاطر شکستن این تابو و شرکت مستقیم در بحث ها از شما متشکرم و با خیلی از گفته هایتان موافق هستم. من هم مانند شما معتقد هستم که برای حل مسئله غامضی مانند مسئله مللی در ایران نمی توان از اول نسخه پیچی کرد و وقتی مشکل مطرح شد مطمینا افراد کاردانی راه حلی برایش پیدا خواهند کرد. با روش Procrustean گردن کلفت یونان قدیم نمی توان مشکلات را حل کرد.

در مورد راحتی زبان مادری در مقایسه با زبان های یاد گرفته خارجی با شما هم همعقیده ام. من هم مانند شما کتاب های انگلیسی را بهتر از کتاب های فارسی و یا تورکی می فهمم اما ترجمه فارسی اکثر کتاب هایی را که به انگلیسی خوانده ام را نیر از ایران خریداری کرده ام.

من اصلا نمی دانستم که اقای محمد رضا شالگونی اذربایجانی هستند. چندی قبل به مصاحبه ای از ایشان گوش می کردم که ایشان گفتند که ۶۴ سال دارند و بیش از ۵۰ سال است که به فارسی نمی نویسند و حرف می زند ولی از مصاحبه شان پیدا بود که ایشان نه تنها فارسی را با لهجه اذربایحانی حرف می زدند بلکه در پیدا کردن کلمات مناسب گاها به مشکل بر می خوردند و مکث می کردند.

یا دگیری زبان مادری بنیان و پایه ای است که یاد گیری زبان های دیگر را اسانتر می کند.
الان وقت ندارم ولی می خواستم بیشتر از این وارد بحث شوم.

موفق و سلامت و سرفراز و شاد باشید
۲۰۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : بهنام

عنوان : حق جدایی
آقای بی‌نیاز گرامی

اول از همه می‌خواهم از شما برای شرکت مستقیم در بحث تشکر کنم. ای کاش دیگر نویسندگان مقالات هم مثل شما عمل کنند.

پاسخی مفصل و مفیدی را که داده‌اید طبیعتا می‌تواند موضوع یک مقاله مستقل باشد ولی همین اندازه هم برای من کافی و مفید است و اطلاعات ذیقیمتی را به من می‌دهد.

شما از زندگی خانوادگی و طلاق صحبت کرده و مثال‌هایی آورده‌اید. می‌دانیم که زندگی در یک جامعه و ملتی با اقوام و ملیت‌های گوناگون با زندگی خانوداگی، در عین حال که شباهت‌هایی باهم دارند متفاوت و بسیار پیچیده‌تر است.

در زندگی خانوادگی (و همچنین در زندگی یک جامعه پیچیده) بدون به رسمیت شناختن حق طلاق یا جدایی، کار به احتمال زیاد به خشونت می‌کشد. اول باید این حق را به رسمیت شناخت، بعد مساله دادگاه و تقسیم ثروت و... پیش می‌آید.

حتا در زندگی خانودگی مشکل همیشه وجود یک مرد یا زن دیگر نیست و عوامل متعددی می‌توانند در جدایی دخالت داشته باشند و آنوقت این عوامل مساله تقسیم دارایی و یا احیانا پرداخت غرامت و... را تحت الشعاع قرار می‌دهد و وضعیت دیگری را پیش می‌آورد.

به نظر من این پرسش‌ها در حال حاضر گمراه کننده نیستند بلکه به اصل مطلب می‌پردازند یعنی به اصل به رسمیت شناختن حق جدایی.

طبیعتا داشتن یک حق به معنی استفاده بلافصل از آن حق نیست. استفاده از هر حقی در شرایط خاصی صورت می‌گیرد.

شما در آخر نوشته خود مساله مهمی را مطرح کرده‌اید. من هم مثل شما فکر می‌کنم که هر فرد یا گروه اجتماعی اگر در آن جایی که زندگی می‌کند، حقوقش برآورده شود، ضرورت فسخ قرارداد هم پیش نخواهد آمد.

ولی اگر حقوق آن فرد یا گروه اجتماعی برآورده نشود، آن وقت چی؟ اگر این فرد یا گروه اجتماعی حق قانونی فسخ قرارداد را نداشته باشد چی؟ آیا چاره‌ای جز به کارگیری روش‌های "نامعقول" و "غیرقانونی" و یا تن‌ دان به قرارداد ناخواسته برایش می‌ماند؟

من هم مانند شما معتقدم که احزاب سیاسی باید بکوشند که به احزاب دمکراتیک مردمی تبدیل شوند و روح دمکراتیک و منشور حقوق بشر را در میان مردم اشاعه دهند ولی باید توجه داشته باشید که احزاب سیاسی برای این کار اول از همه باید خودشان این روح را دریابند.

آنچه که من در یادداشت قبلی بر آن تاکید داشته‌ام و باز هم تاکید می‌کنم، به رسمیت شناختن حق جدایی ست و تناقض را هم در همین به رسمیت نشناختن می‌دانم. درست مانند تحصیل به زبان مادری، وقتی ما زبان مادری مردمی را به رسمیت نشناسیم چگونه می‌خواهیم به آن مردم حق بدهیم که به آن زبان تحصیل کنند؟ در این صورت تصمیم از پیش مشخص است: نه!

با سپاس
۲۰۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ب. بی نیاز داریوش

عنوان : هموطن عزیز (بهنام)
با سپاس فراوان از طرح این مسئله‌ی حقوقی بسیار مهم!
شما در نوشته‌ی خود به دو مسئله‌ی بسیار مهم اشاره‌ کرده‌اید: ۱- «تقدس» تمامیت ارضی و ۲- تبدیل شدن به اقلیت ملی یا قومی به یک دولت- ملت.
ابتدا موضوع «ملت» را به لحاظ حقوقی روشن کنم که ملت در تعریف کنونی بین‌المللی یعنی چه و سپس به تبدیل یک اقلیت معین به ملت می‌پردازم.
۱- ملت یعنی چه؟
اساساً مفهوم «ملت» (Nation) از زمان انقلاب فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۹) وارد ادبیات سیاسی مدرن شد. تشکیل مجمع ملی (Nationalversammlung) در طی انقلاب انقلاب فرانسه اساساً عطف به یک دولت مرکزی با مرزهای معینی داشته است و به همین دلیل صرفاً بیانگر یک کشور معین با مرزهای معین جغرافیایی و دولت متمرکز می‌باشد. به سخن دیگر، مفهوم ملت هیچ گونه‌ اشاره‌ای به ترکیبِ قومی، زبانی، فرهنگی یا بومی یک کشور نمی‌کند. یکپارچگی ملت (یک کشور با دولت متمرکز) فقط اعلام وضعیت حقوقی- سیاسی در مقابل دولت‌های پراکنده‌ی فئودالی بوده است. زیرا یکی از وظایف تاریخی انقلاب فرانسه پایان بخشیدن به قدرت‌های غیرمتمرکز اشراف (خوانین) بوده است، یعنی رهایی مردم به مثابه‌ی رعیت و آغاز تبدیل آن‌ها به شهروندان آزاد که نه تحت سیطره‌ی قوانین و سنن منسوخ مناطق گوناگون فئودال‌نشین بلکه فقط در مقابل قانون (یا قوانین) دولت مرکزی پاسخگو می‌باشند. به سخن دیگر «ملت» عبارت است از مجموعهء مردمی که در درون مرزهای جغرافیائی - سیاسی یک کشور که بوسیلهء کشورهای دیگر برسمیت شناخته می شود زندگی می کنند. در واقع، بنیادهای گسترده و بزرگی همچون سازمان ملل و بانک جهانی و نظایر آنها هم بر پایهء همین تعریف ساخته شده اند. به همین دلیل کلماتی مانند nationality که مترادف آن در آلمانی Staatsangehörigkeit است (تابعیتِ یک کشور)، هیچگونه اشاره‌ای به کیفیت قومی یا زبانی یا دینی فرد نمی‌کند. به همین دلیل بعضی از ملت‌ها به لحاظ قومی یا زبانی یکپارچه هستند بعضی از ملتها (کشورها) متنوع.
ملت یا کشور ایران به لحاظ قومی، زبانی و دینی متنوع است. به همین دلیل «اعلامیه‌ی افراد متعلق به اقلیت‌های ملی، قومی، دینی و زبانی» به ما مربوط می‌شود.
۲- هیچ پرسش یا طرح هیچ مسئله‌ای برای ما انسانها تابو نیست و نبایستی تابو باشد. زمانی برای ما ایرانیان طلاق، رابطه‌ی جنسی دو همجنس یا ترک دین خود جزو تابوها (مگو) های گناه‌آلود بوده است. طرح مسئله‌ی جدایی هم تابو نیست. برای تدوین کنندگان حقوق اقلیت‌ها، مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین مسئله، تحقق حقوق بشر و ایجاد یک بستر دموکراتیک است. تدوین‌کنندگان این اسناد هم دولتها نبوده‌اند، بلکه فیلسوفان اخلاق، فیلسوفان سیاسی و جامعه‌شناسان بوده‌اند که در سازمانهای غیردولتی (ان. جی. او) خود را سامان داده‌اند و این حقوق را به سازمان ملل و دولتها – بدون رودربایستی گفته شود- تحمیل کرده‌اند. نمونه‌ی بارز آن، «منشور جهانی حقوق بشر» است.
آقای بهنام عزیز، تمام تلاش تدوین‌کنندگان این اسناد، ایجاد یک بستر حقوقی دموکراتیک است برای پرهیز از قهر و خشونت.
ابتدا تلاش می‌کنم با دو مثال مسئله‌ را تا حدی روشن کنم. ازدواج یک قرارداد یا پیمان حقوقی بین دو نفر (فرض کنیم بین یک مرد و یک زن) است. اگر این مرد و زن نتوانند با یکدیگر زندگی کنند و دچار اختلاف شدند، دو راه دارند یا وارد یک جنگ پرخشونت شوند یا مشکل خودشان را از طریق دادگاه حل می‌کنند. فرض کنیم که مرد می‌خواهد با یک زن دیگر زندگی کند، یعنی همسرش را ترک کند، این مورد از نظر دادگاه طوری دیگر قضاوت می‌شود تا وقتی هر دو طرف اعلام کنند که می‌خواهند از یکدیگر جدا شوند. مثلاً کسی که خانه را باید ترک کند، مرد است یا در تقسیم ثروت به زن بیشتر می‌رسد تا به مرد، یا در رابطه با بچه‌ها و غیره و غیره. مثال دوم: شما در یک قرارداد تجاری با فردی دیگر هستید، طبق قرارداد شما باید در زمان معینی کالا یا کالاهای معینی به آن فرد تحویل بدهید، ولی از قضا یک مشتری خوب برایتان پیدا می‌شود و شما یک طرفه قرارداد را فسخ می‌کنید، شما طبق رأی دادگاه موظف به پرداخت غرامت خواهید شد (احتمالاً این بند در قرارداد شما خواهد بود).
حال به یک موقعیت فرضی یا محتمل بپردازیم: فرض کنیم که ایران از همین امروز کشوری فدرال شده است، هر قوم ایرانی منطقه‌ی خود را طبق قوانین فدرال ایران اداره می‌کند و مردم آن منطقه هم به زبان مادری خود تکلم و تحصیل می‌کنند. فرض کنیم این موقعیت جا افتاده است و یک نسل یا دو نسل هم گذشته است. مثلاً حکومت محلی آذربایجان یا کردستان یک رفراندم ایالتی برگزار می‌کند و اکثریت قریب به اتفاق مردم آن مناطق رأی می‌دهند که مثلاً ما می‌خواهیم با کشور آذربایجان یا مثلاً کردستان عراق یک کشور بشویم. طبعاً این ناقض تمامیت ارضی کشور ایران است، این یعنی فسخ قرارداد (ملی) از سوی یک طرف. من مطمئن هستم که اگر بستر دموکراتیک در ایران جا افتاده باشد، حکومت مرکزی مقدمتاً به این مسئله از این زاویه می‌نگرد که این جدایی برای مابقی چقدر زیان یا نفع اقتصادی و سیاسی دارد. زیرا هر عقد یا فسخ هر قراردادی با منافع گره می‌خورد. اگر فسخ این قرارداد با خسران توأم باشد، آنگاه آن کس که جدا می‌شود بایستی غرامت بپردازد. (تازه ما نمی‌دانیم بیست یا سی سال دیگر جهان تغییراتی به خود خواهد دید)
ولی به اعتقاد من این پرسش‌ها در حال حاضر گمراه کننده هستند، زیرا من معقتدم که هر فرد یا گروه اجتماعی اگر در آن جایی که زندگی می‌کند، حقوقش برآورده شود، ضرورت فسخ قرارداد هم پیش نخواهد آمد.
از سوی دیگر به اعتقاد من، بایستی احزاب سیاسی مقدمتاً بکوشند که به احزاب دموکراتیک مردمی تبدیل شوند و روح دموکراتیک و منشور حقوق بشر را در میان مردم اشاعه دهند، مطمئن باشید آن گاه بسیاری از مسایل ما به شکل درست خود حل خواهند شد.

شاد و تندرست باشید
۲۰۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست