یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چرا رنگ ســبـز ناگهان آتشفشانی از اندیشه های مردمی را برانگیخت؟ - منوچهر جمالی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : گرچه یک سانیم و هم باور شدیم --- شعله های مست یک ساغر شدیم، گرچه از فر و شکوه داریم نشان --- فرق هم داریم با هم بی گمان ...
و یک نکته ی ظریف
از قدیم گاهی بعضی واژه ها را که ریشه اش را نمی شناختند، یکی پنداشته و یک معنی را برای دو یا چند واژه در لغت نامه ها می نوشتند. از آن جمله است فَرَوَرش، و فَرَوَر = فروهر. به نظر من این دو واژه گرچه هم پایه اند و تقریباً هم مایه، اما دقیقاً یکی نیستند. پس در فرهنگ لغات باید یا جدا نوشته شوند و یا در زیر هم جدا گانه معنی گردند. زیر وَر از مصدر وَردِن یا ووئَردِن = آوردن، مشتق - گَل آوَز - شده است. در حالی که وَش، از مصدر وَشِن = شعله ور شدن، گَل آوَز شده است. پس این دو دقیقاً یکی نیستند.
شاد باشید
۲٣۲۰۶ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : خلِه، واکنش نهان است در تنهایی بیکران
با پوزش، اشتباهی صورت گرفته که اصلاح می کنم. توضیح خلِه - آواز فراخوان - از قلم افتاده که بهش می پردازم.

خلِه، آواز فراخوان است. تالش کوهی و جنگلی در بلندای نقطه ای قرار گرفته با صدای ویژه ای کسی را فرا می خواند. و این دو حالت دارد. کسی که فراخوانده می شود انسانی مشخص است. اما بسیار گاه فراخوان کلی است. و حتی فقط فرا خواندن انسان نیست. بلکه خطابی درون گرایانه است که به گوش هستی - همه عالم - در شور مستی و یا کمی و کاستی درون، به فریادی کش دار و بلند و ریتمیک و آواز گون، بدل می شود. یک نوع آواز و ترانه ی بی واژه است. گاهی برای ریتم بخشیدن، یکی دو واژه نیز در آن گنجانده می شود. زن ها و دختران عموماً برای فراخواندن افراد مشخص خلِه سر می دهند. مرد ها اما گذشته از آن، برای دریافت انرژی از دست داده و کسب شادی و یا تقسیم احوال خود با دیگران و کل هستی، به آن می پردازند. همه در این هنر نمایی مهارت ندارند. در هر منطقه ای، کس یا کسانی برترند. بیشتر کار مرد های جوان است. یک نوع ارتباط گیری است. رفع احتیاجی را می ماند. شکستن سکوت کوهستان است. مصنوعی نیست، از ژرفا بر می آید، برای دریافت نان جان است، واکنش نهان است، در تنهایی بیکران.

نوشتم واژه خلِه اول ساکن است.
واژه ی سلاویان را من عمداً بدون الف می نویسم. زیرا این واژه در اصل اول ساکن است.اما از آنجایی که فارسی زبان دیگر امروز از کودکی با این ویژگی واژه آشنایی ندارد، در نتیجه هنگام تلفظ به اولش یک حرف یا اعراب می افزاید.این ویژگی شعر آلود و افشرده ساز، در زبان های تالشی، تاتی استان اردبیل، کردی، آلمانی، و هر سه زبان سلاویان شرق - روسی، بلاروسی و اکراینی - و بعضی گویش های ایرانی همچون سمنانی، سیستانی و ... فراوان دیده می شود. این نوع تلفظ زیبایی خاصی به بیان می بخشد.در زبان فارسی دری، متأسفانه این گوشه ی دلپذیر زبان دیگر منسوخ شده است.
۲٣۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : سلام و سئوال
سلام بر مزدک خرمدین عزیز، من به زبان لری علاقه ی زیادی دارم، اما متأسفانه این زبان را بلد نیستم. کردی را کمی بلدم، اما بیشتر از لغت نامه استفاده می کنم. آرزو دارم بر گردم و چند سالی را در کردستان و لرستان زندگی کنم برای آموختن این دو زبان پر و سرشار از واژه های کهن.
و یک سئوال آیا واژه نامه ای به لری موجود است؟
۲٣۱۹۴ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : زیر نویس ها
زیر نویس ها:

۱ - ویشه - همان بیشه ی فارسی دری است. در واقع بیشه غلط مصطلح ویشه است. ویشه یعنی فرو رفته، یعنی پایین رفته. و آن از مصدر ویشِن = فرو رفتن، پایین رفتن، مشتق - گَل آوَز - شده است. در واقع درخت ها را فرو رفته در زمین دیده اند.

۲ - با اینکه فرهنگ تعلیم و تربیتی تالشی بر سه اصل کلی زیبا بنیاد نهاده شده - خرد، مهر، و دلیری - اما متأسفانه از سنت پرنده کُشان باستان تا همین سی و اندی سال پیش هنوز گاه اثری تلخ و زشت و ضد فرهنگ عمومی تالش های بسیار مهربان و مهمان نواز و طبیعت نواز، دیده می شد. خوشبختانه حالا دیگر کاملاً منسوخ شده است.
در فرهنگ تالشی، کلکاپیس ۶ - سِهره - را لو دهنده ی نمی دانم کدام شخصیت عارف و یا پیامبر می شمردند و اگر می گرفتند، رویش نفت و خاک هیزم سوخته مالیده به آتش اش می کشیدند و رهایش می کردند. یکبار در زندگی خود شاهد این صحنه ی زشت و زیبایی کُش بوده ام در کودکی، و هرگز آن قدرت را که باید نداشتم، تا بتوانم فراموشش کنم.

۳ - بسیاری از واژه های تالشی و پهلوی هم شکل هستند، گاه با این تفاوت که تالشی گوتاهتر از پهلوی است.
مثل گا و گاو، مثل گاه و گا، مثل کوه و کو. و همین، گاه کاوندگان و مردم را به اشتباه انداخته. مثلاً در منطقه ای تالش نشین از استان اردبیل، کوهی وجود دارد به نام سیوکو = سیاه کوه، ولی بعد ها مردم یک کوه دیگر هم به زبان ترکی آذربایجانی بر آن افزوده اند.
امروزه نام اش: سیوکو داغ، است.
چرا؟
برای اینکه کو را کوه حس نکرده اند. در نتیجه یک کوه = داغ، بر آن فزوده اند تا محسوس شود. در واقع معنی امروزی آن به فارسی می شود: سیاه کوه کوه ........

۴ - گستردگی و افشردگی تالشی.
در زبان تالشی گستردگی ویژه ای وجود دارد که این زبان عمیقاً ریشه ای را پر تر می سازد. به عنوان نمونه، در تالشی عموماً هر مصدری، پنج مصدر فرعی نیز دارد. که دریاوارگی غریبی به این زبان می بخشد. این ویژگی را در زبان های ایرانی ندیده ام. اما در هر سه زبان سلاویان شرق - روسی، بلاروسی و اکراینی - چیزی نزدیک به این ویژگی موجود است؛ که آن زبان های ریشه ای را پر تر می سازد.

نمونه: وَشتِن = پریدن، پریدن کوتاه، جهیدن. مثل پریدن انسان از روی جوی آب؛ مثل پریدن جیرجیرک. لطفاً دقت شود، تا وَشتِن = پریدن، با وَشتَن = رقصیدن، اشتباه گرفته نشود.

و اینک مصادر فرعی این مصدر اصلی.

پ ِ وَشتِن = از پایین به سوی بالا پریدن، آنطور که ماهی های لاکس به هنگام سفر برای تخم ریزی، از پایین به بالا می پرند، وقتی که به مانع، مثل سنگ و آبشار بر می خورند.

وی وَشتِن = از بالا به پایین با سرعت آمدن. مثل گربه یا پلنگی که به سرعت از درخت پایین می آید.

دَ وَشتِن = فرار کردن

جی وَشتِن = رها شدن و در رفتن. مثل گاو یا اسبی که بسته باشند و افسار باز شود و در برود.

آ وَشتِن = منشعب شدن، بر آمدن. مثل انشعاب عده ای از یک گروه یا حزب، مثل گاوی که از گله جدا شده گم گردد به روز کوچاکوچ، مثل شاخه ای نو که از تنه ی درخت بر آید.

و اما افشردگی غریب این زبان نادر در دنیا.

بگذارید یک مثال از فارسی دری و یک مثال از تالشی بزنم تا منظور دقیق تر دریافت شود.

مثال از فارسی دری

دیدن

فعل امر دیدن را در فارسی و تالشی، اینک صرف می کنم.

ببین

بالا را نگاه کن

پایین را نگاه کن

به نزدیک خود نگاه کن

به دور دست نگاه کن

چپ چپ نگاه کن

مثال از تالشی

دیَشتِن = دیدن ۷

دیَس

پ ِ دیَس

وی دیَس

دَ دیَس

آ دیَس

جی دیَس

لطفاً خودتان مقدار لغات بکار برده شده در دو زبان را برای مقایسه بشمارید.
در واقع ما بسیاری از گوشه های زبان فارسی دری را صحبت نمی کنیم، بلکه توضیح می دهیم.
به نظر من آموختن این زبان کهن و غریب می تواند بسیاری از گره های کار دانشمندان ما را بگشاید. در کتاب چاپ ناشده ی واژه شکافی، بسیاری از این گوشه ها را بر جسته کرده نشان داده ام.

من متأسفانه در این خانه هیچ مرجع ای ندارم. یک واژه نامه و چند جلد کتاب دیگر تمام سرمایه ی من است. آنچه می نویسم عموماً از حافظه است. پس شعر شاعر سغدی را که در زیر می نویسم اگر کم و کسری دارد لطف کرده اصلاح نمایید.
یکی از کهن ترین اشعاری که برای ما بر جا مانده این شعر شاعر سغدی است.

آهوی کوهی که در دشت دَوَزا
چو ندارد یار بی یار چگونه بوَزا
....................

دَوَزا، از مصدر فرعی دَوَشتِن، مشتق - گَل آوَز - شده است.
و، بوَزا، از مصدر اصلی وَشتِن، مشتق - گَل آوَز - شده است.

۵ - وَش ۸، یعنی شعله. و آن مشتق شده است از مصدر وَشِن = شعله ور شدن.
وَش واژه ی فَرَوَش، نیز ریشه در این مصدر دارد .
فَرَوَش، به تالشی یعنی فر فروزان، فر آتشناک، فر درخشان. و منطقه ای در تالش ایران - آلیان - به همین نام وجود دارد. فَرَوَر که غلط مسطلح آن امروزه فروهر است، به تالشی یعنی فر آور، یعنی آورنده ی فر ایزدی. وَر از مصدر وَردِن یا وُئَردِن = آوردن، مشتق شده است.

۶ - معنی کلکاپیس چیست؟

این واژه مرکب از سه واژه تشکیل شده. کل + کا + پیس.

پیس در در زبان ترکی آذربایجانی یعنی بد. اما در تالشی یعنی کچل. یعنی لک دار واژه ی لک و پیس فارسی نیز ریشه در این دارد. شاید هم بخاطر لک و پیس داشتن پر و سر آن، این پرنده اینگونه نامیده شده.
آتش به تالشی همان آتش است. کل هم به تالشی یعنی آتش. آتش انبوه. کیلاگاه = کل َ گاه، یعنی آتشگاه. و کل کا همان کل گاه = آتشگاه است. پس می توان این واژه ی مرکب را اینگونه معنی کرد: کچل یا لک دار، یا پیس ِ آتشگاه.
در ضمن تالش ها به چهارشنبه سوری، می گویند: کلی کلی چهار شنبه. دو بار کل را تکرار کردن، گویای کل ها است. زیرا تالش ها آتش چهار شنبه سوری را در هفت نطقه، در یک خط مستقیم، پا می کنند.

۷ - تالشی با آلمانی ویژگی ها و واژه های مشترک فراوان دارد. صفت و موصوف آن نیز بر عکس فارسی دری مانند آلمانی است، و شکل مصدر کامل تالشی هم عین آلمانی می باشد. در تالشی دو شکل از مصدر وجود دارد. کوتاه و کامل. مثل وَشتِه و وَشتِن.

۸ - نوشتم که فَرَوَش یعنی فر درخشان و آتشناک. اینک معنی کلمه فروهر = فَرَوَر و فَرَوَش را از فرهنگ عمید این زیر می نویسم.

فروهر - فرَوَر، فرَوَش(پهلوی) در آیین زرتشتی ذره ای از ذرات نور اهورا مزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نور افشانی و نشان دادن راه راست به روان است؛ و پس از مردن تن راه بالا می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد. و فقط روان است که از جهت کار های نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند.
فرهنگ عمید صفحه ی ۹۱۴

سبز، شاد، و بهاری باشید چو درخت
۲٣۱۹٣ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : رش
رش در زبان لری در نواحی فارس هم بمعنی نارنجی تیره یا سرخ تیره است و در مورد گاو درست مثل زبان تاتی بکار برده میشود.
۲٣۱۹۱ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : یک پیشنهاد و پی آمد های آن. پی آمد همیشه منفی نیست. پی آمد آن نیز است که در پی چیزی، یا کنشی می آید. اما گاه فقط یک مفهوم از واژه ای بر جسته می گردد .......
سلام بر استاد منوچهر جمالی، و بر همه سلام

به نظر من موارد اختلاف بین فرهنگ زرتشی و فرهنگ کهن تر ایرانی: زوروانی، سیمرغی، خُور و نسا، آسمان نگر، و اوسترولوگی کهن ایرانی - که کشف نوروز زیبا و بی نظیر در جهان نیز به دقت و ظرافت آن بر می گردد - با همه ی اختلافاتی که در آنها وجود دارد، گاه همدیگر را تکمیل می کنند.
به عنوان نمونه، تالش ها که خود را نماینده کهن ترین و اصیل ترین فرهنگ های ایرانی می دانند، این دو را با هم در آمیخته و در یک کاسه ریخته اند چنان که گاه تشخیص مرز ها دشوار است.
آداب نگاه کردن به ماه تمام، آداب بردن غذا در هنگام غروب از خانه، آداب بردن تخم مرغ هنگام غروب از خانه، آداب بردن شیر و ماست و نمک به بیرون از خانه - از خانه ی خود به خانه ی دیگری بردن منظور نظر است - آداب جهانی شده ی سه(عدد ۳) - زوروان، اهورا مزدا، اهریمن(تا سه نشه بازی نشه(فارسی)، باید سه گردد(تالشی)، خدا سه را دست دارد(فرهنگ سلاویان شرق)، خدای من! کمک کن، نجات بده، و حفظ کن(فرهنگ مذهبی سلاویان شرق)، پدر، پسر، روالقدس (آداب مسیحیت) و ...
آداب نوروزی، و ... و بخصوص احترام به سبز زنده، یکی از پایه های فرهنگ تالشی است. اگر کودکی یا فردی نا آشنا به فرهنگ سبز اندیشه تالشی، برگی زنده - برگی که هنوز نخشکیده - را در آتش بیندازد، تالش برای نجات آن سبز زنده، دست در آتش می کند. - زیرا زندگی از نظر تالش، فقط در وجود انسان و جانور و ویشه ۱ و ریشه نیست، بلکه برگی که حتی از تن مادر ، یعنی درخت و گیاه، جدا شده و هنوز نخشکیده زنده به حساب می آید. یعنی زندگی هنوز با تمام عظمت خود در آن نهفته است. باری، تالش اگر انبر آتش گیر ، دم دست نداشته باشد. دست کرده در آتش، برگ سبز را، که زیبای زندگی را در آن نهفته می داند، بر میدارد تا زندگی را از سوختن نجات دهد. تالش در عین حال که به آتش احترام ویژه می گذارد، که ظاهراً یک نماد زرتشتی معرفی می شود، که در واقع بیش از این است، زیرا هم از آن ِ پیش از این است. در عین حال سوزاندن سبز زنده و هر زنده ی دیگر- جانوران و حشرات - را در حد جنایت نگاه می کند ۲. افسانه های شاهنامه در بین تالش ها، بخصوص تالش های کوئج، کوئژ = کوه ژی، رواجی پُر دارند. و این افسانه ها مربوط به بعد از اسلام و بعد از نوشتن شاهنامه نیست، بلکه در زندگی هزاره های این مردم ریشه و حتی نماد بر جا مانده دارد. این دیدگاه ها با شاهنامه ی فردوسی بزرگ، فرق چندانی ندارد. جز در مواردی اندک. مثلاً رخش در زبان تالشی رش است. رش در فرهنگ کردی یعنی سیاه، اما در فرهنگ تالشی خرمایی رنگ را می گویند. و فقط به حیوانات نسبت داده می شود. امروزه در تالش فقط به گاو خرمایی گفته می شود رَش گا ۳. اسب خرمایی تیره را کهر، و اسب سرخ رنگ را کوران می نامند. ............ اما در فرهنگ سلاویان های شرق، به حیوانات سرخ رنگ کلاً رِژی = رَش یا رَژ، می گویند. و این نشان می دهد که در تحقیق به هنگام مقایسه هرگز نباید چیزی مطلق شود. زیرا بسیار گاه در فرهنگ های گوناگون، کاملاً یکی دیده نمی شوند. پس در هنگام ریشه یابی می توانند گول زننده باشند، بخصوص اگر ما فقط به یک فرهنگ یا یک زبان تکیه داشته باشیم. به عنوان نمونه به نظر من رش = سیاه و خرمایی و سرخ رنگ، همه نمی توانند اصیل باشند، یکی یا بیشتر می تواند غلط مصطلح باشد. این نتیجه، کند و کاوی بلند را می طلبد، که در طی سالیان دراز تحقیق می توان به آن رسید.

باری، و از این دست بسیار است که در این اندک نمی گنجد.

و اما نتیجه: به نظر من جدا سازی مطلق این دو فرهنگ - فرهنگ دیرین، و بعد از آن - کمی خشکی نگری را در کَ ی جان می نشاند بی ثمر. کَ یا کَه = خانه است. کَ بینت - کابینت - کَ بین - کابین - و ... نیز باید به احتمال قوی هم ریشه ی این واژه ی کهن ایرانی باشند.
و این را هم فراموش نباید کرد که خیلی از واژه ها، شکل عوض کرده اند. چنانکه اگر کسی زبان های کهن ایرانی: کردی، سغدی، پهلوی، تالشی، تاتی استان اردبیل و ... گویش های جنوبی و شمالی ایران. سمنانی، و گویش سیستانی که خود زبانی است پر و پر از اول ساکن، و ... را نداند، می تواند با شکل امروزین آن ها گمراه شود.
مثال
پاییز هرگز پا اییز، نیست. پا به معنی پای تن منظور نظر است. بلکه در اینجا، پا = با = وا، است. مثال: باکو = واکو = جایی که باد در آنجا می کوبد. به شدت می وزد.

پس پاییز، وا اییز است. یعنی فصل بر خاستن باد.

«خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد ِ خنگ از جانب ِ خوارزم وزان است»

یا، آفتاب = آو تاو = آب تاب است، یعنی تابنده بر آب. و این در حالی است که بسیاری آن را با آفتابی اشتباه می گیرند، در حالی که آفتاب نام دیگر خورشید است؛ که واژه ی خرنق و خَرِم - خَ ر ِ م - نیز ریشه در آن دارد.
یا اگر بخواهیم آیینه را با واژه ی فارسی دری آن ریشه بیابیم، ما را به آیین و رسوم برده، بکلی گمراه می کند، در حالی که اصل این واژه آوینه، آوینا = نشان دهنده، است. و آن مشتق شده از مصدر آویندن = نشان دادن. در واقع تالش وقتی به کودک خود می گوید برو آوینه را بیاور؛ یعنی برو نشان دهنده را بیاور. و از این دست بسیار است.
تالشی جز نادر زبان های ایرانی است که گذشته از گستردگی و افشردگی ویژه ی خود ۴ بسیاری از کلمات منسوخ شده ی زبان های ایرانی را در خود حفظ کرده دارد.
رقص(عربی) = وَشتَن تالشی است. مسابقه(عربی) = وَرزِنِش - وَ ر ز ِ ن ِ ش - تالشی است. شهر آوَرد، من در آوردی است، و مسابقه نیست. این واژه را شاید بتوان جنگ شهر ها معنی کرد. در حالی که وَرزِنِش با ورزش هم ریشه است، و مناسب. و از دیر باز اجداد ایرانیان آن را بکار می برده اند. پس لازم نیست واژه هایی را که از دیر باز وجود داشته اند، دوباره بسازیم و آن هم نا مناسب؛ و یا نامناسب جایگزین کنیم.
تالاب مرداب نیست. تالاب تل آب، و کول آب است. در حالی که مرداب، مرده آب، و آب راکد است. این را، آن نامیدن، زلفعلی را کچل خواندن است، و بر عکس.
بگذریم، که این رشته سر دراز دارد و به پاییزَه شب های بلند نیاز

پس چه باید کرد؟

جواب: در هر دو فرهنگ، آنجا که ضد زندگی و آمیخته با خرافات و یا دیکتاتوری است را باید شناخت - در هر دو فرهنگ، زرتشتی و پیش از آن - باید نیک و بد را از هم جدا کرد، و آنگاه به زیبای مانده در هر دو، دل باخت، و با آن روشن دلپذیر، چراغ جان فروزان کرد و چون الماس بی خش، چون وش ۵، چون شعله در شعر، چون پَلُومَه و مهر، از آن سود جست؛ از آن دست که تالش کوهی و جنگلی - کوئج، کوئژ = کوه ژی - با این در هم آمیزی در خلِه ۶ - واژه ی خلِه، اول ساکن است - با جهان، با انرژی ارتباط بر قرار می کند و کَ ی جان تازه می سازد.

سئوال از استاد جمالی: آیا شما با این الک زنی، و بر گزینی مخالف هستید؟

این سئوالی بسیار حساس است، پس جناب استاد منوچهر جمالی و دیگر عزیزانی که قصد جواب دادن به این سئوال را دارند، به این نکته باید توجه خاص داشته باشند: هر دو فرهنگ از آلودگی کاملاً بری نبوده اند. پس اگر ما نیک و بد یکی را بر گزینیم، نیک و بد دیگری را به دور انداخته ایم. پس، آیا بهتر این نیست که، نیک + بد، و باز، نیک + بد، را به خانه ی الک ِِِ خرَد بکشانیم، تا آن زلال باقی مانده را به سرای دل بنشانیم؟ و این نتیجه را داشته باشیم:
نیک منهای بد، باز نیک منهای بد = نیک + نیک = نیک نیک.

به نظر می رسد که این پیشنهاد و سئوال، پیشنهاد و سئوالی مهم باید باشد، نه؟

زیرا نویس ها را - البته اگر وقتی بود - دیر تر می نویسم.

همیشه شاد و شکفته باشید چو بهار
۲٣۱٨۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست