یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گزارش به بیژن - ک. معمار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : پرسشگر

عنوان : به آقای عبدی، نتوانستید مرا متقاعد کنید.
آقای عبدی در جواب به نظر من بسیار کم لطفی کرده اند که لازم می بینم پاسخ ایشان را بدهم.

آقای سروش عبدی می فرمایند، «سیاست سرکوب و خشونت را رژیم سفاک پهلوی تعیین می کرد. خط اصلی سیاست پهلوی در طول پنجاه سال سرکوب بود».

ایشان فراموش(!!!) می‌فرمایند که در آنزمان ۹۰ درصد جهان اسیر دیکتاتوری ها و تمامیت خواهان بود سرکوب می شد. حتی در کشورهای آزادی مثل آمریکا، سیاهپوستان و در انگلستان دگرباشان و ایرلندی های مخالف انگلیس سرکوب می شدند. آقای عبدی نه مکان و زمان را در نظر می گیرد و نه شرائط را، انگار که ایران در خلا وجود داشت و ایران و جهان تا قبل از ورود پهلوی ها همه لیبرال دمکرات قرن بیست و یکمی بودند. او وانمود می کند که هیچ جا در جهان بدتر از ایران نبود، از خود و هم کیشان خود بطور کل سلب مسئولیت می کند و همه تقصیرها را به گردن یک نفر می اندازد. آقای محترم، این ساده لوحانه و عوام فریبی محض است و ما ملت ۳۰ و ۴۰سال پیش نیستیم که همه چیز را سیاه و سفید ببینیم و گنجشک رنگ شده را بعنوان قناری بخواهند به ما قالب کنند.

آقای عبدی، آیا انکار می کنید که سرکوب و خشونت در رژیم های سفاک کمونیستی، فاشیستی و دینی بسیار گسترده‌تر و وحشتناک تر از سرکوب و خشونت پهلوی ها بوده و هست؟ آیا دروغ است اگر بگوییم که سرکوب و خشونت های لنین، استالین، برژنف، هیتلر، موسولینی، مائو، ژنرال فرانکو، پینوشه، پل پات، خمینی، خامنه ای، ایدی امین، صدام حسین، موگابه...اصلا با سرکوب و خشونت پهلوی ها قابل مقایسه نیست؟
**************
آقای عبدی می فرمایند، «حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت و برچسب خشونت و دیکتاتوری زدن به حزب توده کم لطفی است». از من انتظار دارند که بپذیرم که حزب توده فعالیت های ایران ستیزانه نداشته است.

۱. نقش حزب توده در آذربایجان و کردستان چه بود؟ دو استانی که با همکاری حزب توده و روسیه از ایران جدا شده بودند و اگر جلوی اینکار گرفته نشده بود نهایتاً ایران حداقل ۴ تکه، همه مستعمره روسیه، همگی کمونیست، و طبیعتاً بخش بسیار مهمی از اتحاد جماهیر شوروی می‌ شدند ،آنهم در اوج جنگ سرد، با سرنوشتی که بهتر از جمهوری های دیگر بلوک شرق در آسیای میانه نمی بود.

۱. اگر نقشه حزب توده و روسیه در ایران عملی می شد، آیا این جمهوری هایی که از دل ایران بیرون آورده بودند واکنشی به غیر از واکنشی از خود نشان می دادند که ما بعد از فروپاشی از جمهوری های دیگر شوروی در ۱۹۸۹ می دیدیم؟ ایشان فراموش(!!!) کرده اند که همه از اینکه از شر روسیه خلاص شده بودند در پوست خود نمی گنجیدند، و از آنزمان تاکنون هیچکدام از این جمهوری ها به هیچ وجه خواستار بازگشت کمونیسم به کشورهایشان نبوده و نیستند؟

آیا آقای عبدی هنوز معتقدند که حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت؟

۲. آیا ایشان کشور کمونیستی ای را می‌شناسند که خشونت و دیکتاتوری (در حقیقت باید گفت تمامیت خواهی و نه دیکتاتوری) را به فجیع ترین درجه اعمال نکرده باشد که در مقابل آنها جنایت هایی که در زمان پهلوی رخ داد بنظر نمی آیند؟

۳. آیا ایشان این حقیقت را انکار می‌کنند که مهمترین خصلت احزاب کمونیستی، منجمله حزب توده، دیکتاتوری که سهل است بلکه تمامیت خواهی است و حزب توده در حد فکر باقی نماند و برای عملی کردن نظریه اش فعال بود؟

(در رابطه با آنچه در بالا گفته شد: کشتن حتی یک انسان هم زیاد است بنابراین بمن حمله نشود و بحث را در این رابطه به انحراف نکشید. با اتهام سلطنت طلب هم از جواب دادن فرار نکنید).

************
آقای عبدی می فرمایند، «حزب توده درک درستی از دموکراسی نداشت و از شوروی کورکورانه پیروی می کرد ولی برچسب دیکتاتوری زدن به این حزب قیاس مع الفارق».

عجب!!! امیدوارم آقای عبدی معنی این حرف خود را درک کرده باشند چون درک من از این گفته ایشان بقرار زیر است:- حزب توده یک حزب بالغ نبود، نیاز به قیم داشت و قیمومیت روسیه را بی برو برگرد پذیرفته بود، و نمی‌فهمید که به یکی از عوامل روسیه تبدیل شده و از بیگانه‌ای خطرناک الهام می‌گرفت که بدنبال منافع ملی روسیه بود.

۱. آیا اعضاء حزب توده از میان تحصیل کرده ترین قشر جامعه ایران نبودند؟ مگر شک و تردید، نقد و بررسی، و تجزیه و تحلیل اساس تحصیلات عالیه نیستند که دانش آموخته گان توده‌ای از آن بی بهره مانده و کورکورانه از کشور بیگانه‌ای در اوج جنگ سرد پیروی کنند؟

۲. چگونه دانش آموخته گان توده‌ای بدون درک درست از لیبرال دمکراسی به این نتیجه رسیده بودند که کمونیسم از لیبرال دمکراسی برتر و دمکرات تر است؟ با در نظر گرفتن چنین ضعف بزرگی، توده‌ای ها با چه معیاری خود را روشنفکر و برتر از دیگران می شمردند، و خود را تنها آزادیخواهان راستین و ضد دیکتاتوری در ایران می دانستند؟ چگونه کیانوری را روشنفکر قلمداد می کردند ولی شاپور بختیار را نه؟
************
آقای عبدی می فرمایند، «بایستی حزب به قدرت می رسید تا در عمل نشان میداد که مثل اعلیحضرت همایونی شما دیکتاتورست یانه! این حزب هرگز به قدرت نرسید. در نتیجه این نظریه آقای پرسشگر و شما اساسا باطل است». عجبا!!! رو که نیست سنگ پای شهر منست.

۱. آیا جهان به اندازه کافی از احزاب کمونیستی تجربه نداشته است که بشود فهمید که نتیجه بقدرت رسیدن حزب توده در ایران چه فاجعه‌ای به بار می آورد؟ آیا باز هم معتقدید که حزب توده اگر در ایران بقدرت می‌رسید معلوم نبود همانند شاه دیکتاتور می شد. آقای محترم، احزاب کمونیستی توتالیتر هستند که به مراتب از دیکتاتوری هایی مثل دیکتاتوری شاه وحشتناکترند. بنابراین نظریه من باطل نیست بلکه نظریه شماست که باطل است، بخصوص اینکه خودتان اعتراف کرده‌اید که حزب توده پخته نبود و از شوروی کورکورانه پیروی می‌کرد.

۲. شما یا تفاوت میان نظام های دیکتاتوری و توتالیتر (تمامیت خواه) را نمی‌دانید و یا می‌خواهید وانمود که هر دو یکی هستند. نظام دیکتاتوری شاه در میان همه نظام های دیکتاتوری زمان خود اگر معتدل ترین نبود ولی یکی از آن‌ها بود. این در حالی بود که معتدل ترین نظام های توتالیتر کمونیستی جهان زمان شاه به مراتب وحشتناک تر از دیکتاتوری او بودند.

(لطفاً نکته را در اینجا بگیرید بجای اینکه آنرا بعنوان دفاع از شاه مورد سوء‌استفاده قرار داده و بحث را منحرف کنید و مرا سلطنت طلب بخوانید).
***********

آقای عبدی می فرمایند، «سازمانهای مسلح مثل مجاهدین و چریکها نیز در برابر خشونت شاه واکنش نشان دادند».

چرا این سازمان ها واکنشی که گاندی و مارتین لوتر کینگ و شاپور بختیار نشان دادند را سرمشق قرار ندادند؟ آیا دلیل این نیست که کمونیست ها در آنزمان اصلاحات نمی خواستند بلکه سقوط کامل سرمایه داری و طبقه متوسط، پایان رابطه ایران با غرب و اسراییل، و برپایی دیکتاتوری پرولتاریا و هم پیمان شدن با شوروی را می خواستند و به هیچ چیزی کمتر از اینها تن نمی دادند؟

***************

آقای عبدی می فرمایند، «هرکدام از این سازمانها البته اشکالات و مشکلات بسیاری داشتند، اما هموطن عزیز دیکتاتوری مقوله ی دیگری است. محمل و منصه دیکتاتوری دستگاه حکومتی است. یعنی عمل نه نظریه و تئوری». «ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی».

آقای محترم، تئوری‌ها و نظریه‌هایی که در عمل به وحشتناک ترین حکومت ها تبدیل شدند، فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم بوده اند. مگر غیر از اینست که لنین، مائو، هیتلر و خمینی آن بهشت موعودی را که در اذهان مریض خود ساخته بودند بر پایه نظریه ها و تئوری های مورد علاقه شان بود؟ آیا انکار می کنید که اینها بدنبال قدرت بودند که نظریه های خود را پیاده کنند و کردند و دیدیم؟ سعی نکنید حزب توده را سرطانی خوش خیم و بی اثر در تاریخ معاصر ایران معرفی کنید.


۲. آیا انکار می‌کنید که دستگاه‌های حکومتی کمونیستی چین و روسیه با استفاده از نظریه‌های مارکس، لنین، مائو و استالین مردم جهان غیر کمونیستی را تحریک می‌کردند، دوره هایی برای آموزش آنها می گذاشتند، احساسات آن‌ها را بر می انگیختند تا حکومت های غیر کمونیستی خود را براندازند و دیکتاتوری پرولتاریای تحت الحمایه روس و چین برپا کنند؟

۳. آیا انکار می‌کنید که زمان شاه، جهان درگیر جنگ سردی بود که عوامل دوره دیده روسیه، چین و عوامل غربی در ویتنام، ایران، کره و …..فعال بودند و هریک از این سه قدرت در پی گسترش نفوذ خود بودند که معنایش دستگاه‌های حکومتی قهار بود؟

**************
آقای عبدی می فرمایند، «شما قاعدتا باید به سن و سالی رسیده باشید رابطه ی علی (علت و معلولی) پدیده ها را درک کنید. هموطن به معلول نپردازید, علت را ببینید». نه آقای محترم، هر دو مهم و مسئول هستند، به هیچکدام نباید اجازه داد که با بهانه های مختلف از پاسخگویی بگریزند، یقه هر دو را باید گرفت که دفعه دیگر از اینکارها نکنند.

آقای عبدی می‌فرمایند، «ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی». آقای محترم، پایه ایدئولوژی‌ها، تئوری‌ها و نظریه‌هایی است که وحشتناک ترین آن‌ها در عمل فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم بوده اند. آیا لنین،مائو،هیتلر و خمینی بدون ایدئولوژی خاصی بدنبال قدرت بودند؟

بله، آقای عبدی، من با شما موافقم که ما «با اظهار نظر هایمان سطح آگاهی خودرا نمایش می دهیم». تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.

**************

آقای عبدی، در آخر نظرتان برایم آرزوی پیروزی کردید، ممنونم. مایلم بدانید که من موقعی پیروز می شوم که ملت ایران در سایه قانون اساسی نوینی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و اقتصادی آزاد شاد و شکوفا شود و در جشنی بزرگ چادرها، روسری ها .... و همه ایدئولوژی ها را بسوزاند چون حالم از هر چه ایدئولوژی است بهم خورده.
۲۴۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : حرف ارزان است
آقای سالاری ، امروزچه آسان است بالای برج عاج نشستن ، اندرز دادن و ارشاد کردن. یادتان باشد آگاهی از طریق مطالعه و ارتباطات بدست می آمد. و رضا شاه فقط بانک و دانشگاه و... را بنیانگذاری نکرد، سانسور و خفقان و آمپول تزریق هوا را هم پایه گذاری کرد. حرفهای شما با توجه به نسبیت زمان چقدر بی انصافانه و نا آگاهانه بود. برادر خواندن داستان ماهی سیاه کوچولوسرو کار شمارا به داغ و درفش می کشانید. حرف ارزان است.
حمید -اریزونا
۲۴۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : انتقاد است که ما را مجبور به یافتن فنون و روشهای نو و جدید میکند
‫ شکی نیست که بیژن فردی بسیار شجاع و باهوش بود و از توانایی ها و قدرت مقاومت و رهبری کارریزماتیک بسیار بالایی برخوردار بود و رژیم شاهی هم از او، از توانائیها، و از افکار او سخت وحشت داشت! اولاً در احترام همدردی با ‫شما طرفداران او یادش گرامی باد! ثانیاً، با معیار و قضاوت تاریخی آن زمان، یعنی همان ده ۴۰ و ۵۰ تقویم ایرانی، نه با معیار و عرف امروزی، اگر به قضاوت بنشینیم، مسلماً باید از بیژن جزنی بعنوان یکی از قهرمانان ملی ایران، که سمبل شجاعت و مقاومت بود و بخاطر مخالفت و اعتراض به ستم ها و نابرابری های رژیم شاه، اول زندانی شد و بعد سخت ناجوانمردانه به قتل رسید، نام برد.

ولی با معیار امروز کارنامه سیاسی ایشان بعنوان یک سیاسی کار رد و مردود شده قضاوت میشود!

از این گذشته، مضمون نوشتار نویسنده محترم و برخی کاربران تعبیر و پیام دیگری راهم ممکن است القا کند. مقاله و برخی نظرات طرفداران را میتوان اینچنین خلاصه کرد:

«‫ چون بیژن عزیزاز گزیینه خمینی را برای رهبری و هژمونی مردم معترض و انقلابی صحبت و یاد کرد، آنهم بعد از واقعه عینی ۱۵ خرداد سال ۴۲، و تجربه دیدن سیل زندانیان مذهبی رقیق و غلیظ در زندان رژیم شاه، پس حتماً خیلی خارق العاده، خیلی باسواد، نابغه و بابینش بوده، که اگر میماند، تاریخ حوادث بعدی را عوض میکرد! مثلاً اگر بیژن عزیز زنده میبود، شاید فدائیان نه تنها تکه پاره و منشعب نمی شدند، بلکه ممکن بود حتی رهبریت انقلاب را بدست گیرند و سکاندار کشتی نجات خلق ایران می شدند. اگر او زنده می بود شاید مجاهدین رفتار دیگری داشتند، شاید بر خمینی غلبه میکرد، شاید انقلاب از نوع دیگری می شد! و اگر..... و....،شاید!»

‫خیر ایشان زیاد نمیدانست، بقیه هیچ یا کم میدانستند! خیر تمام اینها خواب و خیالات است، همچون خواب و خیالات یک نظام کمونیستی ایده ال که در عالم واقع و تجربه محقق نشد! ایشان زیاد آگاه نبودند، بقیه هیچ یا کم آگاهی داشتند! . چرا باید بیائم اورا بیاوریم به زمانهای جلوتر از خود و دچار اشتباه قضاوت گذشته با معیار و محک امروز شویم؟ مهمتر اینکه ناخداگاه نتیجه بگیریم که: او کاملاً باز و آگاه و باسواد به سیاست روز و تاریخ گسترده ایران و جهان بود، و یا عقایدی کاملاً خالی ازتعصب داشت، ویا کاملاً درست و منطقی و علمی و تجربی و عملگرا فکر میکرد!

هموطن، چرا اینقدر ما ایرانیان دچار افراط و تفریط میشویم؟

‫‫با چند اعتصاب و تظاهرات و زندانی کشیدن، آیا باید، یکباره و بدون تحقیق و مطالعه لازم و بدون اندیشیدن به مردمی که خلقش میخواندند، به راه حل خطرناک مشی و نبرد مسلحانه که هم استراتژی و هم تاکتیک است، رسید؟ در کجای چنین تصمیمی نبوغ خارق العاده سیاسی نهفته است؟ که این تصمیم نه تنها شدت سانسور و خفقان و سرکوب را بیشتر و طاقت فرسا تر کرد، بلکه به آوردن نیروهای مذهبی ارتجاعی و سنتی از حاشیه به متن کمک کرد که بتدریج با غلبه و کنار زدن نیروی های ملی−مذهبی طرفدار لیبرال دموکراسی، رهبری اپوزیسیون را از سالها قبل از انقلاب در دست خود گرفتند و تمام نیروهای مخالف دیگر، از جمله همان نیرویی که خود بیژن کلی برایش زحمت کشیده بود و خون دل خورده بود، به حاشیه رفتند و بعد از انقلاب هم سخت سرکوب و متلاشی شدند. انقلاب و تمام نیروها، بجز آخوندهای نماینده مرتجعین سنتی، همه شکست خوردند، چون استراتژی هیچ نیرو و گروه مخالفی دموکراسی نبود، حتی نهضت آزادی، بعنوان نماینده انشعابی جبهه ملی تار و مار شده، اول شعار جمهوری دموکراتیک اسلامی را برای هدف و استراتژی خود سر داد، که بعد همان را هم در مقابل تشر خمینی پس گرفت و فراموش کرد. یعنی هموطن درد را حس کن، تنها امید مردم ما از مدعیان یک حکومت لیبرال دموکراسی نیم بند، هدف و استراتزی اش را پاک فراموش کرد و به خمینی هدیه کرد!

‫‫فقط ‫انتقاد از گذشتگان و عزیزان و دوستان از دست رفته است که موجب تغییر وتحول ما و جامعه کنونی ما و درنتیجه حرکت و پیشرفت ما بطرف جلو آینده میشود. گذشته و گذشتگان را بت گونه ستایش مکن چون همه بایستی تغییر کنیم. تغییر اساس زندگی مدرن است. ‫ انتقاد است که ما را مجبور به یافتن فنون و روشهای نو و جدید میکند. آینده از آن نقد کنندگان گذشته است. پیروز باشید!
۲۴۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمید زرگری

عنوان : تاسف
طرفداران محترم پادشاهی، بجای اینکه از همدیگر سپاسگذاری کنید و کارت تقدیر برای هم بفرستید بروید مطالعه کنید. از منابع هر دوطرف بخوانید. به آقای صبحی اکتفا نکنید.. آدلسون را هم بخواننید. نوشته های گودرزی را هم بخوانید. نجاتی و غنی را هم بخوانید . شما که از ترس به مجد نزدیک نمی شوید که مبادا مبانی اعتقاد سلطنت طلبانه ی تان متزلزل شود، لا اقل غنی رابخوانید.
آیا شما واقعا به آن حد از رشد فکری نرسیده اید که بفهمید که سیاست انگیس پیچیده تر از آن عمل می کند که دریافتنش آسان باشید.زنده یاد برنامه ی ایرون ساید را موبمو توضیح داده است. بعد از هشتاد سال ...... واقعا تاسف آور است
۲۴۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : امید

عنوان : درود بر هموطن با انصاف
درود بر شما هموطن با انصاف که به دور از هر نوع حب و بغض به مسائل نگاه میکنید. صحبتهای شما نمونه بارز رشد نسل جدید ایرانیان در مقابل به اصطلاح فعالین سیاسی منزوی و منجمد شده نسل گذشته است. همانطور که میبینید این جماعت از گفتن هیچ دروغی رو گردان نیستند. در حالیکه هیچ سند و مدرک معتبری وجود ندارد که ثابت کند دولت انگلیس رضا شاه را به قدرت رسانده، در حالیکه خود ژنرال انگلیسی به صراحت اعتراف میکند که بدون مشورت دولتش کودتا را راه انداخته (ادعایی که توسط وزیر خارجه انگلیس نیز تایید شده)، در حالیکه همین ژنرال انگلیسی صزیحاْ اعتراف میکند که هدف از این کودتا نه برانداختن سلسله قاجار بلکه به قدرت رساندن سید ضیا به عنوان نخست وزیر بوده، باز هم شاهدیم که این خیالپردازان دروغگو همچنان تفسیرهای سفسطه آمیز خود را بر واقعیات ارجحیت مینهند و با کاسه داغتر از آش شدن ادعاهای مسخره ای را عنوان میکنند همچون
" آن پیشرفت کذایی را انگلیس آغاز کرد که جاذبه ی سوسیالیسم کذایی در مرز شمالی را ازچشم ایرانیان بیندازد و رضا شاه هم عاملش بود".
تو گویی اینها در آن جلسات محرمانه در لندن حضور داشتند و از نزدیک شاهد تصمیمات دولت انگلیس بوده اند.
من نمیدانم آیا میتوان آزادی زنان، ایجاد مدارس مدرن در کشور، ایجاد دانشگاه، ایجاد بیمارستان و آوردن پزشکی مدرن به ایران، ایجاد بانک و بیمه ایرانی و منحل کردن بانکها و شرکتهای بیمه خارجی که اقتصاد کشور را در انحصار خود داشتند، ایجاد سیستم برق کشی و راه کشی و ده ها و صدها طرح بنیانی دیگر در طول فقط ۱۶ سال حکومت را نادیده گرفت و برپایه ادعاهای یک فرد مغرض که کتابش ۱۸۰ درجه با واقعیات در تضاد است و مورد نکوهش اساتید برجسته تاریخ قرار گرفته یکی از بزرگترین خادمان کشور را، که البته به دور از نقطه ضعف نیز نبود، نوکر انگلستان بدانیم و افرادی را که با تمام وجود به ایدئولوژی ضد مردمی و ضد بشری و ورشکسته مارکسیسم-لنینیسم پایبندند مترقی؟ من در همینجا با صدای بلند اعلام میدارم که آن به اصطلاح "نوکر انگلیس" را هزار بار به این رفقای ضد بشری ترجیح میدهم.
دوست با انصاف عزیز همانطور که قبلاْ نیز بیان شد کلیه جریانات مخالف پهلویها به مراتب بیش از آنها به دیکتاتوری و زورگویی تمایل دارند. اسلامیها را که میبینیم و عملکرد آنها نیازی به توضیح ندارد. کمونیستها نیز سالها از یک نظام زورگوی ضد بشر حمایت میکردند و مبنای اعتقاداتشان بر اصولی است که در عمل جز تباهی چیزی را برای جامعه بشری به ارمفان نیاورده. اینها از هوادارن سرسخت نظام آخوندی نیز بودند تا آنکه امام ضد امپریالیستشان سرانجام سراغ آنها نیز آمد. عملکرد مصدقیها را هم در دوران حکومت ده ماهه دولت موقت دیدیم. آنها در مقام مسئولین اجرایی مملکت باید جوابگوی تمام جنایات رژیم آخوندی باشند. بنابر آمار موجود (و نه بر پایه خیالپردازیهای معمول از جانب رفقا) میزان جنایت رژیم، سرکوب احزاب و گروهها، سرکوب دانشگاهیان،و بستن مطبوعات در دوران دولت موقت به مراتب بیشتر از دوران حکومت شاه بود. حال انصاف بدهید کدام خونخوارترند!
رفقا ادعا میکنند که عقب بودن ذهنیت روشنفکران تقصیر رژیم شاه است. سوال بنده این است بخش عمده ای از این به اصطلاح روشنفکران در زمان رژیم گذشته در خارج از کشور زندگی میکردند. اینها همانهایی بودند که راه گشای خمینی برای برقراری فاشیسم اسلامی در کشور شدند. چطور آنها نتوانستند در محیط آزاد غرب خود را از تنگناها و کوته فکریهای رایج خود رهایی بخشند؟ آیا آن هم تقصیر شاه بود؟ امروز بیش از سه دهه از سقوط حکومت گذشته میگذرد. چطور بعد از سی و اندی سال زندگی در خارج از کشور این به اصطلاح رفقای مترقی نتوانسته اند به اندازه یک سر سوزن رشد فکری داشته باشند و همچنان عاجز از درک واقعیات موجود در افکار گذشته خود منجمد هستند (نمونه هایش را هم در همین ستون میتوان دید)؟ آیا این هم تقصیر محمد رضا شاه است؟
هموطن عزیز شما هم نمونه دیگری از روشنبینی نسل جوان کشور در مقابل نسل فرتوت گذشته هستید. این جماعت از شما وحشت دارند. امیدوارم که نسل شما بدور از حب و بغض و کینه جوییهای نسل گذشته بتواند ایران را آباد کند! موفق باشید!
۲۴۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : leningrad

عنوان : به نظر دهندگانی که شیپور حزب توده را مینوازند
مگر روشنفکر ها را شاه به وجود آورد ؟ یا روشنفکر کسی است که مثل مهندس و دکتر در دانشگاه تربیت میکنند ؟ پس در قرون وسطا و در اثر تزار ها نباید روشنفکری یا دانشمندی به وجود اید. شاه ۳۷ سال سلطنت کرد . قبل از این که او کاملا قدرت را قبضه کند در ایران روشنفکران بودند . پس از آنکه او رفت هم همینطور . مشکل این بود که مافیای توده ای بر همه نهادها و کانون های روشنفکری و نویسندگان و احزاب سیاسی و حتا گروه های کوچک سیطره دشت و دارد . یعنی کسانی را که مارکسیست روسی بودند بزرگ میکردند و کسانی را که نبودند با زبان لنینی میکوبیدند . هنوز هم هر کس با روسیه و مارکسیسم روسی مخالف باشد توسط گاردهای رسانه ای حزب توده کوبیده میشود . تفکر مارکسیستی بود که حزب رستاخیز را ایجاد کرد (جعفریان و انصاری و باهری و نیکخواه و ... توده ا یهای توبه کرده بودند )
مثل امروز که تفکر توده ایها به صورت نقابدار در گروه های مذهبی به صورت نفی غرب و نزدیکی به شرق (روسیه و چین ) و حتا در اپوزیسیون و وب سایت ها و کانون نویسندگان و روزنامه ها (حتا رادیو فردا ) وجود دارد . کسانی چون زیبا کلام و گنجی و مهاجرانی و زید آبادی و سروش و بهنود و بهاره هدایت و توکلی و عماد به آور و هنگامه شهیدی و ... سانسور و کوبیده میشوند . اما موسوی و تاج زاده و نبوی وپیمان و آشوری و ... علیرغم مذهبی بودن مثل حلقه مارکسیست ها (دولت آبادی و ریس دانا و درویشیان و زرافشان و براهنی و ...) تمجید میشوند . حتا روشنفکران و فعالین سیاسی چپ غیر روسی (مثل نگهدار و کشتگر و فتاح پور و کاخساز و ...) مورد حمله گاردهای رسانه ای مورد حمایت چپ روسی هستند . آنکه فضای روشنفکری را در ایران با استبداد سیاه بندی مافیایی بسته نگاه داشته در ۵۷ سال اخیر تفکر مارکسیستی روسی و باندهای مافیایی محافظ آنند . به چه دلیلی دولت آبادی باید به سروش حمله کند که چرا او کروبی را انتخاب کرده ؟ زرافشان و ریس دانا چرا باید بعد از ۱۶ آذر و عاشورا به جنبش دانشجویی حمله برند و نقش آتش نشان بازی کنند تا موسوی با بیانیه ۱۷ فاتحه جنبش سبز را بخواند ؟ چرا رسانه های چپ روسی باید به بیانیه ۵ روشنفکر حمله کنند و از بیانیه ۱۷ حمایت؟ اصلا موسوی را کی به جنبش اصلاح طلبی تحمیل کرد ؟ نقش توده ای تواب شهبازی در این بازیها چیست ؟ مجاهدین انقلاب و خوئینیها بازوی اجرایی کدام حزب در حکومتند؟ اصلا لازم نیست حزبی داخل حکومت باشد تا به ایجاد و تثبیت دیکتاتوری کمک کند . حزب توده به علت وابستگی به روسیه در تمام بزنگاه ها ی تاریخ در سمت استبداد داخلی ایستاده و تامین منافع روسیه . این چریک بازها هم به علت آدم اطلاع کافی از سیاست و بی تجربگی در بستن فضای سیاست و تثبیت دیکتاتوری بسیار درخشان عمل کرده اند .
۲۴۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : احمد فارسی

عنوان : اجازه دهیم آینده ی ایران مانند امروز و دیروز نشود
چرا بحث ها در « شاه» چنین و چنان کرد خلاصه شده ست ؟
یک کمی به دور و ورمان توجه کنیم و بدون «تعصب» از جوامع میزبان الهام بگیریم که سیستم های آنها چگونه عمل می کند.
ـ درکشورهای آزاد اعم از پادشاهی یا جمهوری چون پای بند به قانون اساسی خود و حقوق شهروندی هستند وظائف و اختیارات تعریف شده ست . همه در زندگی اجتماعی مشارکت دارند. چه در جمهوری یا پادشاهی .
ما نسبت به تاریخ ۲۵۰۰ ساله ی خود حساسیت یا عادت داریم به همین دلیل باید بیطرفانه به پادشاهی های جهان دقت کنیم. مثل انگلستان ،سوئد ،نروژ ،ژاپن ، دانمارک، هلند، و...و...و...و....
مردم مشکلات و یا بحران های گذشته و کنونی اقتصادی و اجتماعی را به حساب ملکه ی خود یا پادشاه و یا امپراطور کشور نمی گذارند. چون آنها همه کارهی مملکت نیستند. افتخارات و دستاوردهای ۱۰۰ سال معاصر رانیز بحساب آنها نمی گذارند چون مردم کم وبیش در فعالیت ها مشارکت دارند.
نکته ی دیگر اینکه بیماری کیش شخصیت در این جوامع کمتر دیده میشود. از قبل و بعداز جنگ دوم ده ها شخصیت سیاسی مثل ایدن ، چرچیل ، تاچر، بلیر و براون در انگلستان حضور داشته که مسئول اجرای قوانین مملکتی بودند و ملکه هم در کاخ خودش با احترام زندگی کرده ست.
ـ ولی در کشورهای دیکتاتوری اعم از پادشاهی یا جمهوری یا کمونیستی قضیه فرق می کند می بینیم که طرقداران رضا شاه و محمد رضا شاه تلاش می کنند که آنها را با پیشینیان یعنی شاهان قاجار و یا ملایان معاصر مقایسه کنند .
با وجودیکه واقعا پهلویها هم از قاجارها بهتر بودند و هم از ملاها ، شایسته ست به این نکته توجه شود که جرا اصلا باید پهلویها بعداز مشروطه اینقدر امور مملکتی را در اختیار خود قبضه می کردند؟
بهتر ست در این باره صحبت کینم که چرا خامنه ای هم دیکتاتوری می کند نه اینکه شاه از او بهتر ست.
در اینجا باید با صراحت گفت دیکتاتور ها دفاع ندارند فرقی ندارد که شاه ایران باشد یا ولی فقیه یا صدام عراق یا پینوشه و استالین و نظائر آنها.
بچگانه ست که ما بگوئیم شاه از ملاها بهتر بود یا عراقیها که مبگویند زمان صدام از امروز بهتر بود.
اجازه دهیم آینده ی ایران مانند امروز و دیروز نشود بلکه آغازی برای مشارکت همه در سرنوشت خود و مملکت گردد. آسان هم نیست و راه دراز ست و دشوار ولی شدنی و اثبات شده .
احمد فارسی
۲۴۰۵٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : پیشرفت و دیکتاتوری
آقای با انصاف گرامی، به پایان خط نزدیک شده ایم و این مقاله به زودی از دور خارج می شود امیدارم فرصتی پیش آید که با هم درباره ی وابستگی، رشد ناموزن، موقعیت ایران در منطقه، سیاست بیگانگان در باره ی ایران و اینکه چه می توانستیم باشیم و چه شدیم. صحبت کنیم.
شما که آدم منصفی هستید با این قضیه فکر کنید که در مملکت "پیشزفته" ی شاهنشاهی چرا اینقدر ذهنیت ها، حتی ذهنیت روشنفکران عقب افتاده بود؟ شما از کدام رشد و پیشرفت صحبت می کنید؟ ویرانه های فکری را هم بینید. آن زرق و برق و رنگ روغنی که که در مسیر چپاول نصیب میهن ما شده بود فقط ساده لوحان را می فریبد. پیشرفت واقعی یک مملکت باید همه جانبه باشد هم ذر زمینه ی اقتصاد و معیشت و هم در زمینه فرهنگ و اندیشه . پیشرفت فرمایشی عقب افتادگان را راضی می کند. دیکتاتوری و پیشرفت؟ کاش سری به روستاها می زدید یا همین حالا بزنید. هنوز آثار پهلوی باقی است و ادامه دارد.
هاشمی رفسنجانی هم فراوانی تلفن موبیل را در ایران به حساب پیشرفت ایران می گذارد و احمدی نژاد هم " دستاوردهای انرژی اتمی" را! انصاف داشته باشید. و دچار احساسات نشوید.
آن پیشرفت کذایی را انگلیس آغاز کرد که جاذبه ی " سوسیالیسم کذایی" در مرز شمالی را ازچشم ایرانیان بیندازد و رضا شاه هم عاملش بود. خواهش می کنم فکر کنید. جای دیگر باشما سخن خواهم گفت. پیروز باشید
۲۴۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : با انصاف

عنوان : اصلا کاری به "نتیجه" ها ندارد
من در سال انقلاب بدنیا آمدم و بعدها فهمیدم که شاه و رضا شاه کی بودند و این نسل پدر مادرهای ما که علیه آنها انقلاب کردند چه اشتباه بزرگی کردند. چیزی که من تعجب میکنم بخشی از این نسل بالای پنجاه سال اصلا کاری به "نتیجه" ها ندارد و هنوز در یک دنیایی میان نوستالژی و آرزوهای غیر واقعی و دلسوزی برای خود دست و پا میزنه. هنوز هم نتونسته یک فاصله عقلانی از آنچه که بوده و آنچه که گذشته بگیره و از ایده آلهای خوش خیالانه اش دل بکنه. همه را نمیگم. پدر مادر من خیلی پشیمانند. اما برخی دوستان آنزمانشان وقتی با پدر مادر من بحث میکنند همش به جنایات شاه و رضا شاه اشاره میکنند و راجع به خدماتشان و اصلاحاتشان در زمینه زنان، آموزش، سیاست بین المللی، توسعه چشمگیر اقتصادی و و و توجهی نمیکنند. به همین ترتیب وقتی راجع به دشمنان شاه مانند مصدق صحبت میکنند با بزرگواری تمام، اشتباهات اورا ماستمالی میکنند. آیا این انصاف است یا کینه ورزی است. من فکر میکنم نسل گذشته برای اینکه خود را بازنده نبیند و گناه انقلابی را که کرده به گردن نگیرد دست از سر شاه و پهلوی ها بر نمیدارد. من وقتی دستاوردهای حکومت پهلوی را نگاه میکنم از تعجب شاخ در میارم که چقدر یک کشورعقب افتاده در این مدت کوتاه دچار تحول شده.بوده و خیلی در وجودم به سیاست کلی دوران پهلوی احترام برانگیخته میشود. اما وقتی برخی دوستان پدر مادرم یا پدربزرگم راجع به شاه حرف میزنند اصلا براشون این دستاوردها مهم نیست و تمام توجه شان به زندانیان سیاسی زمان شاه است و مثلا ایجاد حزب رستاخیز. مگر پهلوی ها خدا بوده اند که نباید اشتباه میکردند. چرا همه اجازه دارند
اشتباه بکنند اما پهلوی ها نه؟ مگر در کنار اشتباهات اینها خدمات نداشتند.

تازه من تا جایی که با ذهنیت این نسل قدیم آشنا شده ام چندان دموکرات منشی و مدارایی ازشان نمیبینم، نه درروابط خانوادگی و نه در نظرات سیاسی شان نسبت به مخالفانشان. حتما سی چهل سال پیش بدتر از این هم بوده اند. اما تعجب من اینجاست که انتظار اینها از شاه بسیار بسیار فراتر از آنچیزی هست که خودشان توانسته اند بعد از اینهمه ادعا در عمرشان داشته باشند.

من فکر میکنم اگر این نسل را بحال خودشان بگذاریم بهتر باشد. چون اینها فقط با فحش دادن به شاه حال میکنند و اصل آرمانهای خودشان بوده و هست تا منافع ملی ایران. اصلا هم به "نتیجه" آن دوستی های خاله خرسه شان برای ایران توجهی ندارند. حال باید به آن کسی که رضا شاه و شاه را یه جنایتکاری و دزدی متهم میکند گفت که آقای عزیز "نتیجه" آنچه شما دزدی و جنایت مینامید، درخشانترین دوران تاریخ معاصر ایران است. ایکاش باز هم میگذاشتید که این بقول شما "نوکران استعمار" کارشان را بکنند و منافع ملی ما را قربانی آرمانخواهی بچه گانه خود نمیکردید. این نظر من و بسیاری از همنسلان من است که دوران پهلوی را در عکسها و گزارش ها و از زبان پدرمادران خود میشنوند و به آن حسرت میخورند. ما باید چارقد و روسری سرمان کنیم و تو سری بخوریم تا شما دلتان خوش باشد که شاه را سرنگون کردید. ما که از ایران در رفتیم ، بیچاره آنها که مانده اند. حال در آینده هر نوع رژیم میخواهد سرکار بیاید، گذشته را نمیتوانیم بدلبخواه انکار کنیم. واقعیت این است که مردم در زمان پهلوی خوشبختتر بوده اند . تازه کجای دنیا سیاستمدارانشان بی عیب و نقص بوده اند؟ اما مردم سرزمینهای دیگر انصاف دارند و از سیاستمدارانشان به قدر دانی یاد میکنند. نه با انکار وفحش.

یک توصیه دوستانه هم به دوست پنجاه ساله دارم: وقت خود را برای مجاب کردن آدمهای یکدنده تلف نکنید. شما بخوبی ادعای خود را مستدل کردید، من یکی خودم از آن آموختم. اما تکرار مجدد آن سودی ندارد. مهم این است که بسیاری از خوانندگان نظرات گوناگون را در کنار هم میبینند وخودشان میتوانند قضاوت کنند. قرار نیست هرکس آخرین خط را نوشت حق هم با او باشد. بعضی ها اگر حرف آخر را خودشان نزنند شب خوابشان نمیبرد. بحث حرفه ای خلاف این روش کینه ورزی بگو مگوست.
۲۴۰۴٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : دیکتاتوری ۱۰۱
آقای فرامرز گرامی،
من مغلطه نمی کنم، استدلال من خیلی ساده است و البته اصلا هم تعجب نمی کنم که شما متوجه نمی شوید. اجازه بدهید ساده تر یا عوامانه بگویم شاید افاقه کند. سیاست را دستگاه دولتی و احزاب خاکم تعیین می کنند که لوازم و منابع آن را در اختیار دارند. سیاست سرکوب و خشونت را رژیم سفاک پهلوی تعیین می کرد. خط اصلی سیاست پهلوی در طول پنجاه سال سرکوب بود. حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت و برچسب خشونت و دیکتاتوری زدن به حزب توده کم لطفی است. اصولا دیکتاتور ی خصیصه ی نیروی حاکم است نه اپوزیسیون. من هم فکر می کنم که حزب توده درک درستی از دموکراسی نداشت و از شوروی کورکورانه پیروی می کرد ولی برچسب دیکتاتوری زدن به این حزب قیاس مع الفارق. بایستی حزب به قدرت می رسید تا در عمل نشان میداد که مثل اعلیحضرت همایونی شما دیکتاتورست یانه! این حزب هرگز به قدرت نرسید. در نتیجه این نظریه آقای پرسشگر و شما اساسا باطل است. سازمانهای مسلح مثل مجاهدین و چریکها نیز در برابر خشونت شاه واکنش نشان دادند. هرکدام از این سازمانها البته اشکالات و مشکلات بسیاری داشتند، اما هموطن عزیز دیکتاتوری مقوله ی دیگری است. محمل و منصه دیکتاتوری دستگاه حکومتی است. یعنی عمل نه نظریه و تئوری.
من به منابع و امکانات رژیم پهلوی اشاره کردم که شما متوجه شوید که دیکتاتوری سازمانیافته فقط از سوی دستگاه حاکمه اعمال می شود.
شما قاعدتا باید به سن و سالی رسیده باشید رابطه ی علی (علت و معلولی) پدیده ها را درک کنید. هموطن به معلول نپردازید, علت را ببینید. شاید این حرفها برای شما دشوار باشد، اما بگذارید اشاره کنم. ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی. دوست عزیز ما با اظهار نظر هایمان سطح آکاهی خودرا نمایش می دهیم. پیروز باشید.
۲۴۰٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست