از : احسان فاطمی
عنوان : mester leningrad
برای کاربر گرامیleningrad که خیلی مطمئن از پرونده ی پدر تاجدار و غلامان نثار میخواهد قربانیان رژیم نوکر منش پهلوی را به «محاکمه» دوباره بکشاند.
واقعا شرم آور ست که بخود حق میدهی خودسرانه و غیر مسئولانه وارد قلمروی حقوق و قضا وارد شوی . لطفا از کسانی که میدانند بپرسید که این « سئولات مطروحه» نیاز بر مقامات صلاحیت دار دارد نه بی هویت و فراری که ممکن ست تا آرنج به خون قربانیان دیکتاتوری آغشته باشد.
تردید نداشته باشید که روزی فرامیرسد که مردم ایران با تشکیل دادگاههای حقیقت یاب خیانت ها و جنایت های پهلویها و ملاها را رسیدگی خواهند کرد
شما و امثال شما نباید با این شگرد ها ی ورشکسته حتی درخیال خود جای مجرمین حرفه ای و سلاخان رضاخان مانند سرپاس مختاری را با قربانیان آنها عوض کنید . کودتاگران مزدور ۲۸ مرداد همیشه منفورند فرقی نمی کند که داماد شاه باشد - یا داماد ژنرال کودتا زاهدی . فرقی نمی کند که امروز هم از رضا پهلوی حمایت کنند.
در هر صورت باید به تمام خونهائیکه بدستور شاهان و خمینی و حواریون آنها در بیدادگاهای «دارسی ارتش » یا «دادگاه انقلاب » در سراسر ایران ریخته شده رسیگی شود مهم نیست که قبل از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده باشد یا بعداز آن. مهم نیست که قربانیان دکتر فاطمی بوده یا دکتر ارانی - مهم نیست که فداثیان اسلام احمد کسروی را ترور کرده باشد یا تیمسار رزم ارا .
برای اینکه خیالتان راحت باشد مردم ایران بهتر از شما می فهمند و در دادگاههای حقیقت یاب بررسی خواهند کرد چرا شاهان تا قبل از شروع مبارات مسلحانه ی فدائیان و مجاهدین- آنهمه بلا بر سر مردم آوردند تا فرزندان آنها مجبور شوند دست به اسلحه ببرند؟
اجازه دهید کارشناسان ، محققان، بازماندگان قربانیان ، شاهدان عینی ، جامعه شناسان ، روانشناسان ، سیاستمداران شریف و خوشنام ، از مرگ رستگان، فعالان حقوق بشر ، قضات و حقوقدانان در دادگاههای حقیقت یاب به این کار بزرگ تاریخی بپردازند .لطفا شکم خود را صابون نزنید اگر در بعداز انقلاب ملایان با زد وبندهای فراوان اجازه ندادند مردم به ریشه تباهی های ستم شاهی برسند فکر نکنم این موضوع دوباره تکرار شود .
دیگر سیاهکل تکرار نمیشود که به بهانه ی آن دهان را ببندندند و زندانها را پر کنید !
بدون مبارزه مسلحانه هم زندان ها پرشده ست !
امروز میلیونها جوان برومند ایرانی با آگاهی از آنچه بر سر مردم و فرزندان آنها آمده میخواهند دیکتاتوری را با شیوه ای ضد دیکتاتوری کنار بزنند
بهمین دلیل از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ شاه اللهی ها در خارج از کشور با پرچمهای خود همه جا را بهم ریختند تا از غافله عقب نیفتند و جلسات سخنرانی را بهم ریختند که صدای «سرور» آنها هم بلند شد و اخیر هم «جنگ داخلی» آنها شروع شده و «شاهنشاه آینده» و سرور و غلامان خانه زاد بر سر قدرت دچار مسئله شدند.
آرام باشید گرد وخاک نکنید شما هم مانند تمام نحله های فکری قدر مسلم در ایران زمین طرفدار دارید و حق و حقوق شهروندی شما تا ابد باید محفوظ بماند
هیچ آزادیخواهی منکر آن نیست وگرنه آزادیخواه نیست !
اما فراموش کنید که مانند ۱۲۹۹ یا ۱۳۲۰ یا ۱۳۳۲ و یا ۱۳۵۷ مردم اجازه خواهند داد که دوباره تاریخ تکرار شود و فراموش نکنید که حق شهروندی همه ی شما محفوظ ست فقط این حق را به مردم بدهید که در فرضتی به حساب جنایت گران رسیگی کنند این موضوع را هزگز فرموش نکنید.
برای اینکه خیالتان را آسوده کنم تمام نیروهای مخالف شاه و خمینی هم که در حین مبارزه بهر دلیلی باعث کشتن یاران خود شدند مستثنی نیستند
اما اجازه دهید بجای حکومت اسلامی و پرویز ثابتی دادگاههای حقیقت یاب به مهم بپردازد.
۲۴۱۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : نقش فقر در شخصیت!
آقای پنجاه ساله ی عزیز،
فرصتی پیش آمد که نظرتان را بخوانم و انصراف خود را از ادامه این بحث بیهوده اعلام کنم زیرا تصور من از رقم زدن این سطور و " گفت و گوی کتبی " با شما تفاوت بنیادین دارد.
ببینید من هم در همان حدود پنجاه سالگی اطراق کرده ام، با یکی دوسال تفاوت، یعنی در مرزی بالا تر از پنجاه سالگی. لذا با آن فنون و شگردهایی که شما بکار می برید کاملا آشنایی دارم، اما آگاهانه و شرافتمندانه گرد آنها نمی گردم. بعبارت دیگر من دیروز متولد نشده ام! من از این مباحثه قصد آموختن دارم و آموزاندن اگر بتوانم. اما این بحث فرسایشی ارزان که شما پیش کشیده اید نه مرا اقناع نمی کند و نه ره به دهی می برد.
اولا من قصد داشتم چار چوبی برای بحث تعیین کنیم و در آن چارچوب با تمام کاربران از هر طیفی فکری که هستند بحث نسبتا سالمی را آغاز کنیم.
ثانیا شما این تصور را برایم پدید آورده بودید که محور بحث مقایسه ی نظرات قائلان و منکران کودتای رضا خان- ایرون ساید و نظرات آقای مجد و منازعان اوست. اما شما وارد این بحث نشدید و از موضع روانشناسی عامیانه به نقد زنده یاد جزنی پرداختید، آنهم با کینه و بغضی که شایسته ی انسانهای فرهیخته نیست.
هموطن عزیز شما که جزتی را نخوانده اید و با آثار او آشنا نیستید چگونه درباره ی او این چنین کور کورانه و نا منصفانه قضاوت می کنید. جزنی بی شک یکی از شاخص ترین و برجسته ترین متفکرین میهن ماست. لای و لجن شاهنشاهی و اسلامی که از میهن ما زدوده شود، نام ونشان جزنی در کنار ارانی، مصدق، گلسرخی، رضایی ها، سلطانپور و. ندا و... زینت بخش تاریخ ما خواهد شد.
جزنی در "تاریخ سی ساله "، خطوط تاریخ نویسی علمی را برای نخستین بار در میهن ما ترسیم کرد و به نقد علمی تاریخ معاصر پرداخت و تحلیلی را که گروه مفتاخی، احمدزاده، پویان از اصلاحات ارضی شاه -کندی داده بود بسط داد و نتایج آنرا با استدلات علمی پیش بینی کرد. این اثار دکتر صدیقی ِ جامعه شناس، یکی از بزرگترین مفاخر فرهنگی ما را به ستایش واداشت.
جزنی برای نخستین بار در دایره بحث های سیاسی میهن مسائل روانشناسی اجتماعی ر ا مطرح کرد، که نوشته ی "روانشناسانه " اکنون پس از حدود چهل سال شما بیگانگی شما را با این مقولات نشان می دهد. کاش جزنی را می خواندید و سپس در باره ی او قضاوت می کردید.
یادتان باشد که این آثار را جزنی در زندان های شاهنشاهی نوشت؛ با حداقل منابع.
دوستان به آثار او در همین ستونها اشاره کرده اند، خواهش می کنم بروید آثارش را پیدا کنید و بخوانید از این طریق هم ایران را بیشتر می شناسید و هم آگاهی تاریخیتان افزوده می شود!
هم میهن من، شما که باور نمی کنید ولی برای هم میهننان دیگر می نویسم، نگاه من به زنده یاد جزنی از زاویه هواداری یا باور به اندیشه های چپ نیست. شما بخوانید و مقایسه کنید و مشابه آن را به من نشان دهید. من بعنان یک ایرانی که بفرهنگ میهنم علاقمندم تاریخ را صرفنظر از خاستگاه سیاسی نویسنده ی آن می خوانم،
حالا به جای هرگونه بحث تازه ، نوشته ی مستندی درباره رضا خان راکه براساس وقایع و واقعیات نوشته شده اینجا نقل می کنیم. گفتم نقل می کنم یعنی این نوشته ی من نیست. در شرح حال رسمی رضا شاه که مورد تایید پهلوی هاست به شرح این سفر و فقر رضا و مادرش با لحنی متفاوت اشاره شده است.
فکر کنید که ژنرال ادموندایرون ساید زمام امور یک کشور را بدست کسی بدهد که بر اساس استدلال خود شما بیمار روانی است. انوقت چه فجایعی در آن مملکت روی می دهد. من عامل فقر موجد شکل گرفتن شخصیت جنایی در افراد نمیدانم و این داوری را اهانت به ملیونها انسان فقیر و زحمتکش جهان تلقی می کنم.
{رضا خان که بود؟
در اسفند سال ۱۲۵۶ (۱۲۹۵ق) همزمان با سفر دوم ناصرالدین شاه قاجار به اروپا و زمزمه تشکیل قزاقخانه توسط روسها در ایران، در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران کودکی به دنیا آمد که رضا نام گرفت (بعدها انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس حکومت پهلوی به دست وی به وقوع پیوست).
نام پدر رضا، عباسعلی (سرهنگ فوج سوادکوه) و مادرش زهرا (نوش آفرین) از مهاجرین قفقاز میباشد. نوشآفرین همزمان با تولد رضا، همسرخود را که در مأموریت تهران بود از دست داد. مرگ عباسعلی و ناسازگاری اعضای خانواده همسرش که تولد این فرزند را بد قدمی او میدانستند موجب شد به همراه کودک نوزاد خود از آلاشت به تهران نزد برادر و دیگر اقوام خود مهاجرت نماید. در بین راه در منطقه سرگدوک فیروزکوه به خیال اینکه فرزند نوزاد وی بر اثر سرما و برف شدید فوت نموده است به کاروانسرادار محل تحویل میدهد تا پس از فروکش کردن برف او را دفن کند. کودک پس از مدتی مداوا به وسیله یک کاروان دیگر به مادرش برگردانده میشود.در نهایت رضا به همراه مادر به تهران بازمیگردد و نزد دایی خود چندین سال در محله سنگلج در کمال فقر و تهیدستی زندگی میکند.رضا به واسطه ازدواج مجدد مادرش نوش آفرین، صاحب یک برادر ناتنی به نام ” حدیکجان آتابای“ که بعدها اسم کوچک خود را به هادی تغییر داد، شد.رضا بزرگ میشود و به یک نوجوان شرور و سرکش تبدیل میگردد. برای تهیه نان و گردش زندگی به کارهای مختلف از جمله شاگردی مغازه آهنگری و کارگری در اصطبل خانه سفارت انگلیس گمارده میشود...
....}
من داوری مشخصی در باره این نوشته ندارم. داوری را به خوانندگانی می سپارم که استدلال روانشناسانه شما را در باره ی زنده یاد جزنی خوانده اند و با داستان علمی پرستار که مبتنی بر خاطرات شخصی شماست هم آشنا شده اند. این بحث را مختومه تلقی می کنم. این بحث مکانیکی دوطرفه که شما مرا در آن درگیر می کنید برای کم آموزنده نیست. موفقیت شما را آرزو می کنم.
۲۴۱۱٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : leningerad
عنوان : آیا اگر اکثریت مردم ایران در یک رای گیری آزاد زیر نظر سازمان ملل یک رژیم مشروطه سلطنتی را ترجیح دهند باز کمونیست های سابق با ان خواهند جنگید ؟
این بحث سناریویی ساخته پرداخته شده توسط چپهاست که ظاهرا یکی رول سلطنت طلب نقابدار بازی میکند دیگری توده ای نقابدار و ان دیگری فدایی نقابدار . نتیجه هم قابل پیش بینی است . چپ روسی پیروز و رژیم شاهنشاهی با مشروطه خواهی یکی فرض و از صحنه بیرون رانده میشود . این همان سیاستی است که در سازمانهای سانترال دموکرات مثل فدایی و مجاهد و در سیستمهای استالینیست مثل حزب توده اجرا شده و هدف ان موجب کردن مصنوعی هواداران است و جلوگیری از ریزش آنها در مواجهه با واقیت بیرونی .
وگرنه سوالهای اساسی زیر باید مطرح و بدون فحاشی و استفاده از زبان لنینی و برچسب زنی استالینی به آنها جواب داده شود .
۱- آیا راه حل چریکی و مبارزه مسلحانه راه حل درستی بوده و هست یا نه ؟
۲- آیا خشونت (انقلابی علیه چند ژاندارم و پلیس ) از همان جنس خشونت (دیکتاتوری علیه چند مبارز آزادیخواه مسلح) هست یا نه ؟
۳- آیا هر ایدیولوژی به صرف اینکه هوادارانش آماده جانفشانی برای ان باشند و پر شور و سر سخت از ان دفاع کنند آزادی و دموکراسی و پیشرفت می آورد ؟ یا کاملا بر عکس موجب پدید آمدن دیکتاتوری مقدس خطرناکتری میشود ؟
۴- آیا حرکت چریکها و مجاهدین در تغییرات پدید آمده اثر مثبتی داشته و به طور نسبی موجب اثرات مثبت در وضعیت سیاسی کنونی ایران شده یا کاملا برعکس ما را از یک رژیم دیکتاتوری مدرن به یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک ایدیولوژیک رسانده ؟
۵- آیا هر رژیم سلطنتی به دلیل اینکه تجربه رژیم شاه مورد قبول جمهوری خواهان نیست لزوما بد و غیر دموکرات است ؟
۶- آیا اگر شاه دیکتاتور بود فرزند او هم اتوماتیک از همان نوع شاه خواهد شد ؟
۷- آیا اگر اکثریت مردم ایران در یک رای گیری آزاد زیر نظر سازمان ملل یک رژیم مشروطه سلطنتی را ترجیح دهند باز کمونیست های سابق با ان خواهند جنگید ؟
۸ - آیا احتمال دیکتاتوری در یک رژیم جمهوری کمتر از یک رژیم سلطنتی است ؟
و بلاخره اگر این بحث هدایت شده و سناریوی نیست چرا افراد سلطنت طلب و جمهوری خواه و فدایی و توده ای و ... شناخته شده بدون نقاب در ان شرکت ندارند ؟ چرا اخبار روز نظرات مستقل را سانسور میکند ولی بحث های خاصی را نگاه میدارد ؟
۲۴۱۱۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : نهاد سلطنت موروثی
ظاهرا در میان پیامگذاران در اینجا فردی مدافع نظام سلطنت موروثی نیست. در غیر اینصورت سلطنت طلبان میتوانستند برتری نظام سلطنتی موروثی بر سیستم حکومتی ادواری منتخب مردم را توضیح دهند. به نظر میرسد از نظر سلطنت طلبان، دفاع از نهاد سلطنت موروثی به اندازاه دفاع از نهاد ولایت مطلقه فقیه شرمآور است.
۲۴۱۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : داریوش شیرانی
عنوان : "رپُرترها ۵۰" ساله نداشتند .اما از قرار MI۶ پنجاه ساله فراوان دارد .
حقیقت را بخواهید مردم ایران که منهم یکی از آنها هستم . آنچه را که ......ده ایم دو باره نمیخوریم . مطمئن باشید و چون بت عیار هر لحظه به رنگی و نیرنگی در نیآئید . ما شما را در هر لباسی که در آئید می شناسیم . زهی وقاحت ، زهی بیشرمی . بعضی ها با روانی پریشان و افکار ی منحط می نویسند که - ایکاش بیژن به زندگی بیشتر از شهادت توجه میکرد - تو گوئی این بیژن و هزاران فرهیخته ی آن مملکت بودند که خود دست به تیرباران خود زده اند نه بیمار خود بزرگ بینی چون خدایگان آری از مهر . کردارتان که معلوم است در خدمت کیست ، اربابِ ارباب سابقت . گفتارتان هم که پُر از کین و نفرت به کسانی است که پوزه ی شاهت را به خاک مالیدند . بارها تکرار می کنی که "مستقل " و ناوابسته هستی !؟ اگر کسی واقعا مستقل باشد دَم به ساعت قسم نمی خورد که مستقل است . بلکه به نظر خواننده ی کامنتش موکول میکند . این اجازه را میدهد که دیگران در مورد او داوری کنند .
۲۴۱۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : رسانه
آقای ۵۰ ساله ی عزیز منظور من از رسانه، رسانه ی نوشتاری مانند همین ستون در اخبار روز بود. ما اینجا کاربرانی داریم که با شنوندگان رادیو تلویزیون از نظر کیفیت اندیشگی و علایق تفاوت دارند. من مشارکت کاربران را در بحث سازنده می دانم و به رابطه ی گفتاری_ شنیداری و پرسش و پاسخ که در مفهوم ایرانی خود عموما چیزی جز مچ گرفتن نیست اعتقادی ندارم. شما چرا اینقدر با تردید به قضایا نگاه می کنید. اجازه بدهید من در در محدوده ی اراده و اختیار خودعمل کنم. من تمام متن شما را هنوز نخوانده ولی با کما میل می خوانم و نظرات خو را می نویسم. احتمالا فردا. بدون انکه قصد رد یا نفی نظرات شما را داشته باشم. اینجاست که کار بران دیگر هم مجال مشارکت و همفکری با ما را پیدا می کنند. پیروز با شید
۲۴۱۰۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. من هیچیک از اینها را در آقای عبدی و همفکران ایشان در اینجا مشاهده نکرده ام.
آقای سروش عبدی مگر شما آرزوی حضور در یک رسانه را نکرده بودید و مگر این آرزوی شما را نظر دهنده ای با نام ناظر برای شما برآورده نکرد؟ چرا رد کردید و بهانه آوردید؟ شکی نیست که یک برنامه یک ساعته در رادیو سه یا چهار برابر آنچه در اینجا نوشته شده است را پر خواهد گرفت. شما که ساعت ها در اینجا وقت گذاشته اید چرا باید یک ساعت حضور تلفنی در رادیو برایتان مشکل باشد؟ یکی از دلائلی که برای رد این دعوت ارائه کرده اید اینست که بدنبال شهرت نیستید. آیا واقعا فکر می کنید که ایرانیانی که در رادیو تلویزیون ها حضور می یابند همه بدنبال شهرت هستند و دغدغه ایران را ندارند و در صدد نیستند که از این طریق به مردم آگاهی کافی بدهند تا مردم این بار تصمیمات درست تری از سال ۵۷ بگیرند؟ آیا شما نمی خواهید مانند آنها به ملت ایران اینگونه خدمت کنید، بویژه که خودتان آرزوی حضور در یک رسانه را کرده بودید؟ سند گفته خودتان در این رابطه را به شما یادآوری می کنم:-
«ما برای ادامه ی بحث نیاز به رسانه داریم. کجا!؟ من در خدمتم.
۲۴۰۸۰ - تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹»
نظر دهنده ای از شما پرسیده بود که آیا تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را خوانده اید یا خیر و اگر خوانده اید نقدی بر آن ارائه دهید. به جواب نا کامل خود توجه کنید:-
« رشته ی من تاریخ است و نه تنها نوشته های آقای صباحی را خوانده ام...»
اگر رشته شما تاریخ است و تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را مطالعه کرده اید نباید مشکلی در پاسخ به پرسش کننده داشته باشید. آیا فکر می کنید این جمله ناتمام شما کسی را ارضاء می کند؟
اطلاعات من در باره بیژن جزنی در حد آنچه در اینجا خوانده ام می باشد و نظری در این رابطه تاکنون نداده ام ولی آنچه درباره بیژن در نظر ناشناس آمده مرا به سختی تکان داد. امیدوارم این نظر باز شود تا صحت و سقم آن آشکار گردد. نظر ناشناس نشان می دهد که بیژن در محیط خانوادگی نا سالمی رشد یافت و روان او را پریشان کرد و نتیجه آنچه شد که شد. طرز تفکر او بسیار طالبانی بنظر می رسد و باید از خود پرسید که در آنزمان و هم اکنون با چنین افرادی چگونه باید برخورد می شد و می شود. زندان، شکنجه و اعدام اینگونه افراد غلط است. در آنزمان شاید روانشناسان اطلاعات کافی برای ارزیابی اینگونه شخصیت ها نداشتند و آنها را تبهکار و خائن تلقی می کردند ولی امروزه متخصصین روانشناسی با اینگونه افراد کار می کنند تا راه های بهتری برای مبارزات خود انتخاب کنند و خود آزاری و افکار انتحاری را از خود دور کنند. اگر آنچه ناشناس در نظرات خود آورده است درست باشد، من بیژن را بیشتر قربانی دوره طفولیت او می دانم تا یک قهرمان. امروزه اینگونه افراد را تحت درمان قرار می دهند و نه زندان و اعدام.
من دیکتاتوری زمان شاه را انکار نمی کنم، بنابراین نظرات مرا در مورد بیژن حمل بر طرفداری از پهلوی ها نکنید. من نظر خود را بعنوان یک شخص مستقل درباره نظر ناشناس داده ام همانطور که نظر خود را درباره نظرات مخالف ناشناس خواهم داد. همانطور هم که قبلا گفته ام اطلاعات من درباره بیژن محدود به مقاله ک.معمار و نظرات داده شده است. همه می دانیم که جوانان امروز ایران ارجی به مبارزاتی از نوع مبارزات بیژن نمی نهند و از نداها و سهراب ها الهام می گیرند تا بیژن ها.
قبل از اینکه جلوتر بروم یاد آوری بخشی از نظر شما در رابطه با آنچه در بالا آورده ام و در زیر ادمه خواهم داد را لازم می دانم. شما می گویید:-
«من تاکنون از زنده یاد جزنی سخن نگفته ام. تردیدی نیست که بگلوله بستن او و همرزمانش با دستور مستقیم شاه و اربابان آمریکایی اش انجام گرفته. حالا بعد از اینهمه سال و گسترش جو لیبرالیسم و آزادیخواهی و تغییر جهان؛ اقایان سلطنت طلب هنوز این عمل ضد انساپنی وجنایتکارانه را تقبیح نمی کنند. این یعنی اگر دوباره به قدرت برسند از تکرار اعمال مشابه در حق مردم میهن ما پرهیز نخواهند داشت».
با توجه به آنچه در بالا نوشته ام باید بگویم که من، بسیاری از هم نسلانم و جوانترها دیکتاتوری زمان شاه را انکار نمی کنیم بلکه مواضع سیاه و سفید در برابر وقایع را بر نمی تابیم، کاری که شما می کنید. ما بیشتر توجه خود را معطوف به آن بخش بسیار بزرگتر خاکستری رنگ می کنیم، و راز موفقیت جنبش سبز و مبارزه برای بدست آوردن حقوق شهروندی ما هم در همین نگاه ماست، نگاهی که متاسفانه شما از آن غافل مانده اید.
آقای عبدی، من و همفکرانم طرز فکر لیبرال دمکراسی را زندگی می کنیم، به همین دلیل دو طرف قضیه را با شک و تردید و با در نظر گرفتن شرایط زمان، مکان و دانسته های آنروزین و امروزین نگاه می کنیم. ما نمی توانیم توقعی که شما و همفکران هم نسل شما از ما انتظار دارند را برآورده کنیم و همه چیز را سیاه و سفید و با منابع گزینشی یک سویه و آنزمانی ببینیم و تنها بسنده کنیم به تقبیح کردن اعدام بیژن. ما نمی توانیم با استانداردهای امروزی به داوری گذشته بپردازیم، این غلط محض است و هیچ عاقلی چنین کاری نمی کند. مثالی کوتاه در اینجا برایتان می آورم تا نکته مهم را دریافت کنید.
در سال ۱۹۸۰ در بریتانیا با پرستاری آشنا شدم که کارش آموزش دادن مهارت های اولیه برای یک زندگی ابتدایی به زنانی بود که دهها سال در تیمارستان ها نگهداری شده بودند. زنانی که دیوانه نبودند و قبل از ورود به این تیمارستان ها حتی افسرده هم نبودند. «جرم» آنها باردار شدن «نامشروع» بود. این والدین بودند که دختران حامله خود را به مراکز معینی تحویل می دادند تا فرزند بدنیا بیاید. پس از وضع حمل، این نوزادان را از مادرانشان جدا می کردند و خانواده های نازا این نوزادان را به فرزندی می پذیرفتند. جدایی از فرزندان دلبند، برخی از مادران را بقدری افسرده می کرد که کارشان به تیمارستان می کشید و در تا آخر عمر در آنجا ماندگار می شدند. پرستاری که من می شناختم برخی از این بیماران را آماده می کرد که وارد جامعه شوند. به انها یاد می داد چگونه پول را بشناسند و بودجه بندی کنند، خرید، آشپزی، تمیز کاری.... کنند. آقای عبدی، انگلیسی های امروزین آنچه بر این زنان در آنزمان رفت را تقبیح نمی کنند بلکه تاسف می خورند که چنین شد و از اینکه به این توحش خاتمه داده شد خرسندند. در عین حال کشتارهای جمعی ای که در طول تاریخ انجام گرفته را تقبیح می کنند، این حسابش جداست چون در طول تاریخ این عمل شنیع نکوهیده بوده است حال می خواهد چنگیز خان مغول باشد یا هیتلر و استالین و صدام حسین.
اعدام افرادی مثل بیژن در آنزمان در جهان معمول بود، البته اگر توام با آنچه در آنزمان نامردی محسوب نمی شد، و با «جرائمی» به مراتب جزئی تر. امروزه جهان بسوی لغو مجازات اعدام حرکت می کند در حالیکه در زمان بیژن اینگونه نبود و اعدام مجازاتی معمول و رایج در جهان بود. من و امثال من از اینکه بیژن اعدام شد بسیار متاسفیم و ایکاش که مجازات اعدام در آنزمان لغو شده بود، و ایکاش بیژن به زندگی بیشتر از شهادت توجه می کرد، ایکاش روان او بررسی می شد و بجای اعدام درمان می شد، ایکاش با بخشی از ثروت خود و همفکرانش مدارس و درمانگاه و ... غیرو ایجاد می کرد تا محرومان آنزمان که او ادعا می کرد برایشان مبارزه می کند بهره مند می شدند، ایکاش که به نهاد های مدنی بیشتر توجه می کرد و به مردم می رسید بجای اینکه از آنها خواسته و ناخواسته استفاده ابزاری کند....در آنزمان بسیاری از مخالفان شاه بجای براندازی او سعی کردند سطح رفاه مردم را ارتقاء دهند، چرا بیژن ها اینکار را نکردند پرسش بی ربطی نیست.
بنابراین نظرات من و امثال مرا در مورد بیژن حمل بر طرفداری از پهلوی ها نکنید چون ما اینرا طفره رفتن، گریز از مسئولیت و استفاده ابزاری از بیژن ها برای سوء استفاده های سیاسی می پنداریم. پیوند دادن نظر مخالف به مشروطه خواهی بسیار مغرضانه است و زشت. آیا شما کسی که را که چپ، لیبرال دمکرات، سکولار و عضو جنبش سبز است و برایش مهم نیست که نام نظام آینده ایران پادشاهی یا جمهوری باشد بلکه محتوای آن نظام برایش مهم است را دشمن خود می دانید و با چه منطقی؟ آیا شما تفاوت میان نام و محتوا را قبول دارید وقتی نهیب می زنید که آی مردم اگر نظام پادشاهی بیاید دوباره همان آش و همان کاسه خواهد شد و آی مردم بترسید که اول فاشیستی مثل ژنرال فرانکو ظهور خواهد کرد که جاده را برای رضا پهلوی صاف کند؟ شما نهیب خود را زمانی بزنید که ایران آزاد شده باشد و مردم در فضای سیاسی باز و مشارکت مستقیم خود و با خرد جمعی خود درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرند. در آنزمان شما رای خودتان را بدهید و اجازه دهید مردم هم رای خود را بدهند. من مطمئنم که مردم رای درست خواهند داد؟ آیا شما هم مثل من به خرد جمعی اعتقاد دارید یا نه؟ بدانید که ملت ایران هم ملت چند دهه پیش نیست، نگاهی به جنبش سبز بیاندازید که چقدر مترقی است و متمدنانه بدنبال حقوق شهروندی خود است و نه بدنبال ناجی.
من نظر خود را بعنوان یک شخص مستقل درباره نظر ناشناس داده ام همانطور که نظر خود را درباره نظرات مخالف نظر ناشناس هم خواهم داد. همانطور که قبلا هم گفته ام اطلاعات من درباره بیژن محدود به مقاله ک.معمار و نظرات داده شده است. همه می دانیم که جوانان امروز ایران ارجی به مبارزاتی از نوع مبارزات بیژن ها نمی نهند و از نداها و سهراب ها الهام می گیرند تا او. از نداها و سهراب ها پشتیبانی کنیم و به آینده ایران با در نظر گرفتن گذشته خود بدور از هر نوع حب و بغض و تعصب بپردازیم. در گذشته گیر کردگان و ذوب شده گان را رها کنیم.
گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. من هیچیک از اینها را در آقای عبدی و همفکران ایشان در اینجا مشاهده نکرده ام.
۲۴۱۰۶ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهرام شمیرانی
عنوان : طنز تاریخ و ناظر
شاهدوستان رستاخیزی ۱۵ سال پیش به صرافت افتادند که بهتر ست« مشروطه خواه » بشوند تا بتوانند تاج پادشاهی را به شاهزاده کورش رضا پهلوی برگردانند
در بالای سایت خود هم نوشته اند The CONSTITUTIONALALIST Party
که این عنوان بمعنی حزب پادشاهی یا طرفداران سلطنت و یا رویالیست و یا مونارشی /مونارکی نمی باشد. البته بمعنی بیسوادی یا کم سوادی مسئولاناین حرب نیست بلکه آنها فلاش می کنند تا خود را سینه چاک مشروطه جلوه دهند.
این هموطنان نشریه تلاش را هم برای تنویر افکار منتشر می کنند وتلاش می کنند از نام و سابقه ی چریک های فدائی خلق برای جلب خواننده استفاده کنند .تا آنجا که من بخاطر میاورم با حشمت رئیسی، جمشید طاهری پور ، بهزادکریمی ، فواد تابان ،مجید عبدارحیم پور، مهدی فتاپور و چند نفر دیگر مصاحبه داشته و در همین اخبار روز هم مندرج شده ست.
جالب اینست که فقط طیف اکثریت در مقام پاسخگوئی به شاهدوستان بر میایند در صورتیکه فدائیان بعداز انقلاب تا امروز در طیف اکثریت محدود نمیشوند.
در باره ی نکته ی هموطن «ناظر» باید عرض کنم که هزاران دختر و پسر ایرانی بعداز انقلاب به فدانیان و مجاهدین پیوستند و این سازمانها قادر به سازماندهی آنها نبودند
خانم الهه بقراط یکی از آن هزاران ست که که بقول خودش و جمشید طاهری پور از اعضای اکثریت بوده ست که در تحریریه کار اکثریت فعالیت میکرده ست.
ایشان از اکثریت بودن خود هم شدید پشیمان ست و حق هم دارد ولی چریک فدائی خلق نبوده ست بهتر ست تاریخ را درهم و برهم نکنیم ایشان بقول خودش در زمان شاه شلوار جین می پوشیده و به طالار رودکی می رفته تا ادای روشنفکران را در آورد در صورتیکه در سال ۵۰ تا ۵۷ دانشجویان و روشنفکران ایرانی در یک نبرد نابرابر با حکومت درگیر بودند در مورد درستی و نادرستی آن در اینجا صحبت زیاد شده ست ولی ایشان می توانند در باره بخشی از روشنفکران که خود نمونه ای از آنها بودند واقعا بیشتر بنویسند ولی آقای قائم مقامی می توانند از آدمهای صلاحیت داری در باره ی چریکهای فدائی اطلاعات کسب کنند من شخصا خانم میهن قریشی / جزنی و امثال ایشان را معرفی می کنم نه خانم الهه الهه بقراط با دلایل فراوان دیگر و شیوه ی معروف ایشان که خوشبختانه بعضی از آنها در آرشیو اخبار روز موجود ست
۲۴۱۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ح. کمالی
عنوان : به SHEBH ESLAM
آقا جان وقتی نسبت به یک پدیده ، شخص و یا اشخاصی دانش و آگاهی کافی ندارید و آنچه که میدانید از زبان این ملا و یا آن عامی شنیده اید و مطالعه ای در آن مطلب ندارید بهتر نیست حرفهایتان را مستند - در حد سواد یک کودک دبستانی - کنید و سپس قلم فرسائی بفرمائید !؟
آنجا که می نویسید - چرا سینه چکان !؟ طبقه کارگر همه بچه پولدار و بچه تاجرند یا زندگی مرفه دارند ؟ لنین و انگلس و مارکس هم پولدار بودند . - وقتی شما چنین می نویسید که اساسا ربطی به بحث های طرح شده در این نوشته ها را ندارد . مایه خنده خوانندگان می شوید .
بیچاره مارکس که کودکانش در اثر فقر و گرسنگی مُردند و خود لباس درست و حسابی نداشت که با پوشیدن آن تا کتابخانه ی سر محله اشان در تبعیدگاهش انگلیس و در شهر لندن برود و مطالعه و تحقیق کند ، منتظر میماند تا دوستی ، آشنائی که لباس قابل پوشیدن داشت بیاید و لباس او را قرض کند و از خانه بیرون بیاید . مارکس بتا به استدلال شما مثلا یکی از این - بچه پولدارهای طرفدار طبقه کارگر است !!؟؟؟
الحق که حتی " اسلام " هم نیستید بلکه همان " شبه اسلام " هستید و نفرت و کینه ات به زحمتکشان و به طبقه کارگر از دانش دینی - اسلامی ات - سر چشمه میگیرد.
۲۴۱۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : محسن شمسائی
عنوان : تحریف یا اشتباه ؟
کاربر محترم «ایرانی» جنبش جمهوری خواهی ایران در داخل و خارج کشور را بشناسید.
بخش اعظم د رداخل ایرانست.
بخشی در خارج از کشور در در اتحاد جمهوریخواهان و جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک فعالیات میکنند و بخش بزرگی پراکنده هستند.
شما جنبش جمهوری خواهی راآگاهانه یا ناآگاها نه دست کم گرفتید.
۲۴۱۰۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|