یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گزارش به بیژن - ک. معمار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : احسان فاطمی

عنوان : eningrad
باوجودیکه امثال leningrad
سعی می کنند با حرف های بی پایه و دروغ آمیز خود ، موضوع مقاله را از مسیر خازج کنند ،وظیفه ی خود میدانم خیلی مختصر به ایشان عرض کنم که بقول برتولت برشت : « آنکه حقیقت را نمی شناسد نادان ست ، ولی آنکه حقیقت را می شناسد و آنرا تحریف می کند تبهکارست ».

leningrad فرموده ست :
جزنی طبق حکم کدام دادگاه صالحه ای بر اساس کدام مستند قضائی حکم ترور چند ژاندارم یا پلیس را صادر و اجرا میکند به دلیل اینکه شاه مستبد و آمریکایی است ؟

پاسخ : در ایران هیچ دادگاهی چنین ادعائی علیه بیژن جزنی اقامه نکرد . این ادعای من در آوردی شماست . ایشان حکم ترور هیچ کسی را صادر نکرد و در سال ۱۳۴۶ توسط ساواک دستگیر شد که هنوز وقایع بعداز ۵۰ صورت نگرفته بود ملتفت هستید .

شما دارید از عمل رذیلانه ی ساواک دفاع می کنید که بیژن جزنی را بخاطر اینکه دیگر فدائیان چند دژخیم حکومت از جمله عباس شهریاری را ترور کردند دفاع می کنید.

در دنیای متمدن مانند ایرانیان پاک نهاد برادر را بخاطر برادر مجازات نمی کنند. اگر در خارج از زندان تروری صورت گرفت. شاه ، ساواک و هیچ قصاب دیگری حق نداشت تلافی آن ترورهای خارج از زندان را در مورد زندانی اسیر بیژن جزنی روا دارد. این یکی از قانون شکنی های شاه جلاد بوده و خمینی هم در سال ۱۳۶۷ دستور قتل هزاران نفر زندانی سیاسی را صادر کرد که تمام اینها باید رسیدگی شود و آمران و مجریان بسزای اعمال خود برسند وگرنه بازهم تکرار خواهد شد.
اساسا بازجویی های ساواک غیر حقوقی و فاقد ارزش قضائی بوده و هست یهمین دلایل یک روز باید تمام پرونده سازی های ساواک و بیدادگاه های نظامی شاه و بیدادگاههای انقلاب اسلامی رسیدگی شود. شما شیپور را از دهان گشادش می نوازید که خیلی نا هنجار ست.

اطفا پنبه را از گوشتان بیرون آورید گذشت آنزمان که در اوین و کمیته پرونده سازی میکردند. دیگر نوبت مردم ست

احسان فاطمی
۲۴۱٣۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : بیماری آنتی کمونیزم و پشیمانی!
کالبد شکافی همین نزدیک به یکصد کامنت نشان می دهد که ما هنوز چقدر نیازمند "گفت و گو" هستیم و "گفت و گو" بیش از دهان ، نیازمند گوش است ! آنچه که بسیاری از ما متاسفانه کمتر ازآن برخورداریم . در این کامنت ها، مورد های قابل توجه بسیاری وجود دارد . کامنت Unknown با تمام دقت صاحبنظرانه اش که حاکی از حضور نویسنده در بطن مبارزات دهه های اخیر است ، رنجور از بیماری "آنتی کمونیزم" و"پشیمانی" است که عملا به همانجا رهنمونمان می کند که هموطنان "شاه دوست " و نه سلطنت طلب ! کامنت آقای حسین میوه ای در مورد کلوپ کوهنوردی و اسکی دماوند، گویای دوره ی تاریخی تاسف باری از میهن ماست . دوره ای که نه تنها بر فراز توچال و دماوند بلکه در هر سانس سینما باید جلال و جبروت پادشاهی را با برخاستن به هنگام پخش سرود شاهنشاهی ، به یاد می آوردیم ! کامنت آقای لنینگراد از موضعی بسیار خانسالارنه در پی نفی همه چیز و همه کس و اثبات اوهامی درهم و برهم بخشی ولو اندک از جامعه ایران است .به عنوان صدوسومین کامنت ، دوستان را دعوت می کنم به تامل در این نکات :
۱)هر رویکردی به فرایند توسعه ی دمکراسی در ایران حتی با اندک مایه ای از "آنتی کمونیزم" ، بی راهه ایست به مقصد "ترکستان"! ما می توانیم با هر گفتمانی مخالف یا موافق باشیم اما رویکرد هیستریک آنتی کمونیستی (به ویژه ضد توده ای ) با شعارهای "مرگ بر..." بعید است راه به جایی ببرد! کمونیست ها (از هر طیفی) دیکته ی فراوان در تاریخ معاصر ایران نوشته اند. اینهمه غلط در آنهمه دیکته شگفت انگیز است ؟
۲) سلسله پهلوی به تاریخ پیوسته است (اگر نه به زباله دان آن !) اما راه نظام پادشاهی در ایران برای ابد بسته نیست . هدف "ما" یک نظام دمکراتیک و مشروطه است . قدرت سیاسی برآمده با رای مردم و قابل اسقاط با رای مردم ! چه فرق می کند سازمان اداری و "فرم" آن جمهوری باشد یا سلطنتی . آیا یک نظام جمهوری نمی تواند یک نظام توتالیتر باشد؟ و یک نظام پادشاهی ، دمکراتیک و مشروطه ؟ به لحاظ "نظری" ، من شخصا بعید می دانم در جایی که نظام پادشاهی به "لحاظ تاریخی" منسوخ شده ، شانس مجددی برای احیاء بیابد. حتی در جایی مثل افغانستان !
۳) به چشم روشنی دوستان چپ ، یک جریان چپ نواندیش و متفکر در میان جوانان ایران در حال شکل گیری است .مارکس ، بازخوانی می شود و تاریخ جنبش چپ به شدت مورد توجه جوانان است . از دوستانی که در ایران دارید بپرسید که همین آثار نصفه و نیمه از مارکس و انگلس و لنین و...در همین شرایط بسته ، چقدر روی بساط کتابفروش ها دوام می آورد!
۴) به دلایل بسیار ، از جمله وجه غالب نظام اقتصادی در ایران ، توفیق دمکراسی با مضمون لیبرال در ایران از شانس بسیار اندکی برخوردار است . حتی اگر تمام مخالفان و منتقدان جریان توتالیتر جمهوری اسلامی ، خوش نشین آمریکا و دیگر پایتخت های اروپایی شوند و انواع و اقسام مدال ها و جایزه های حقوق بشری و دمکراسی خواهی "جهان آزاد" را درو کنند! تکرار پذیری تجربه ی لهستان و اوکراین و گرجستان و... در ایران چندان محتمل نیست .(ساخارف ها ، سولژنیتسین ها ، لخ والساها ، و واتسلاوهاول های وطنی ، دچار خوش خیالی مفرطند!)
۵) جنبش اصلاحات در ایران را جریان روشنفکری راه انداخته و هدایت می کند اما بدون به صحنه آوردن دست کم دو طبقه / قشر مهم جامعه توفیقی ، نخواهد یافت . کارگران و معلمان ! بعید است این دو را با شعارهای لیبرال ، قانع به همراهی برای تغییرات اساسی در ایران کرد!
۶)هموطنان فعال در جنبش دمکراسی خواهی ساکن خارج از کشور را دعوت می کنم به تنظیم دیش ها و رسیورهای دل و جان به سمت ایران !
با ارادت - نامی شاکری - تهران
۲۴۱۲۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سبز

عنوان : به موافقان و مخالفان، انگار که هر که بلندتر و زشتر بگوید برنده است. خیالی بس باطل.
عجیب است که انقدر که از شاه می نالند از این رژیمی که در آوردنش همه مخالفان شاه در آن دست داشتند نمی نالند. فکر می کنند که می شود اینچنین از زیر مسئولیت شان بگریزند. نه، نمی توانید، ملت که کر و کور و لال نیست و لازم هم نیست ۷۰ میلیون ایرانی همه کتاب هایی که شما خواندید را بخوانند چون اولا این امکان پذیر نیست و تازه اگر هم بخوانند حتما باید به نتیجه شما برسند وگرنه به آنها توهین می کنید و با فحاشی و تکنیک های پوسیده تان سعی در خفه کردن آنها می کنید.

۵۰ سال است شما کتاب خوانده اید، کجا را گرفته اید، چه کار مثبتی کرده اید، کدام درد را دوا کرده اید؟ هیچ که نکرده اید اوضاع را بدتر از آنهم که بود کرده اید. اینهمه کتاب در این ۳۱ سال خوانده اید، ۳۱ سال در کشورهای آزاد زندگی کرده اید، نتیجه اش چه بوده است، بما نشان دهید که دلمان خوش باشد. با یک دست کتاب و با یک دست مواد منفجره و تفنگ نه آنموقع وضع ما را بهتر کرد و نه حالا می کند. اینهمه کتاب خواندید و با خمینی بیعت کردید، آخر این چه کتاب خواندنی است که شما را مرتب به تصمیمات غلط رهنمون می شود. اینهمه کتاب خواندید و هنوز قبول ندارید که هر نحله فکری که مسالمت آمیز عمل کند حق حیات دارد. آخر این چه کتاب خواندنی است که توی سر هر کسی که کتاب های شما را نخوانده باشد می زنید، مگر مردم مثل شما انقدر وقت دارند و کار و زندگی ندارند. مثل اینکه شما فراموش کرده اید که در غرب ما چقدر از وقت ما صرف کار و ایاب و ذهاب و کارهای شخصی می شود، مگر ما چقدر وقت فراغت داریم که کتاب های شما را بخوانیم. بسیاری از ما بیش از عربی ها اخبار و روزنامه و مقاله های سیاسی می خوانیم و چون از تجربه کار و زندگی در غرب از شما بهره برده ایم به قضایا با شک و تردید و واقع گرایی نگاه می کنیم.

در مورد ۵۰ ساله که انقدر به او می تازید، چرا هیچکدام از شما نظر ناشناخته را درباره بیژن تکذیب نکردید و صبر کردید؟ فقط وقتی ۵۰ ساله نظرش را درباره آن داد شما آنرا دستک کردید و بجانش افتادید؟ مگر ۵۰ ساله از شما نخواست که صحت و سقم آنرا در اختیار ما بگذارید. چرا به دروغ می خواهید القا کنید که ۵۰ ساله آنچه را خوانده باور کرده است. شما با این تاکتیک ها قادر نیستید این و آن را ترور شخصیت کنید. من نظر دهندگان را رجوع می دهم به همه نظرات ۵۰ ساله تا خود داوری کنند که کدامیک در طول این بحث صادق بوده اند، آقای عبدی و همفکرانش و یا ۵۰ ساله.

به ۵۰ ساله، من نگاه شما، صداقت شما، ادب و تربیت شما و خاکی بودن شما را ستایش می کنم. اگر اینها جوابی برای شما و دیگران داشتند عصبانی نمی شدند و سعی در تخریب شما نمی کردند. امیدوارم نظرات خود را همواره ارسال کنید ولی نه به آنهایی که طاقت شنیدن مخالف و عاقل را ندارند. من از نظرات شما وبسیارانی دیگر بسیار آموختم. شما اجباری ندارید که کلام آخر را در اینجا داشته باشید چون آنهایی که می خواهند بدانند فقط به آخرین نظرات بسنده نمی کنند. شاید لیبرال دمکرات بودن شما و به میان آوردن نام ندا و سهراب و ارزش والای حقوق شهروندی بوسیله شما اینها را انقدر عصبانی کرده باشد. سبز بمانید.

به موافقان و مخالفان، انگار که هر که بلندتر و زشتر بگوید برنده است. خیالی بس باطل.
۲۴۱۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : گفتن نصف حقیقت دروغ محض است

عنوان : مامور وزارت اطلاعات در نوشته ویکدیپیا دست برد و در وسط نوشته های ویکیدیپیا به روش وزارت اطلاعات جملات خود را اورد من فقط یکی دوتا از انها را میاورم و بقیه را میسپارم بعهده خوانندگان
به عنوان مثال در نوشته ویکیپیدیا چنین جملاتی وجود ندارد و این جملات تحریک امیز فقط برای دشمنی در وسط نوشته ویکیپیدیا امده است. اصلا به چه حقی نوشته ویکیپیدیا را با دست بردن در ان بنام وزارت اطلاعات چاپ میکنند? در ضمن منابع وزارت اطلاعات در نوشته ویکیپیدیا نیامده است و در نوشته وزارت اطلاعات به ان اضافه شده است. این جمله ها را نگاه کنید که در نوشته اصلی وجود ندارد

.( براستی اگر با یک دید روانشناختی به این شرایط بنگریم وضعیت دردناک ناآگاهی مردمی که اینچنین از بچگی آلوده به سیاست می شدند را درک می کنیم.)


"و این یعنی اینکه از سال ۱۳۲۷ حزب توده یک حزب تروریستی بوده و نه یک حزب سیاسی، و یک نوجوان با این سن کم در یک سازمان تروریستی چه می کرده است؟"

.(حمله به پاسگاه و کشتن ماموران بیگناه کار سیاسی نیست یک کار تروریستیست)

.(اما همین سازمان های بین المللی هنگامی که با گوشه ای از اقدامات تروریستی مواجه شدند از هر گوشه جهان برای مبارزه با تروریست ها به پا خواستند)
بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی (یعنی همان تروریستی)

و الی اخر
۲۴۱۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : زبان لنینی
تقدیم به کامنت گذار۲۴۱۲۱ یا همان اقای اح-اف که ره مقتدایش لنین را کماکان ادامه می دهد
زبان لنینی: زبان نابودی
اکبر گنجی

زبان نابود کننده:

هتاکی و بهتان نتیجه‌ی دشمن‌سازی و دشمن‌تراشی‌اند. این زبان به دنبال چیست؟ لنین، یکی از بهترین استفاده کنندگان از این زبان بود و از ساز و کار این زبان به خوبی آگاه بود. لنین در سال ۱۹۰۷ درباره‌ی دشنام‌های زبانی‌ای که علیه منشویک‌ها (پس از انشعاب بلشویک‌ها منشویک‌ها به دو حزب) بکار گرفته بود، به کمیته‌ی مرکزی حزب گفت:

«زبان بخش‌های نقل شده می‌باید در خواننده نسبت به کسانی که به این‌گونه اقدامات دست می‌زنند، نفرت، دل‌زدگی و خشم برانگیزاند. این زبان برای متقاعد کردن نیست، می‌خواهد صف دشمن را از هم بپاشاند؛ نمی‌خواهد خطای مخالفان را اصلاح کند، می‌خواهد آنان را نابود کند و زمین را از لوث وجودشان پاک کند. سرشت این زبان چنان است که بدترین اندیشه‌ها و بدترین شک و تردیدها نسبت به مخالفان را در خواننده بر می‌انگیزاند...
و اما کدام قسمت مطالب دروغ بود؟ بجای فحاشی و تخریب (سنت حسنه وسنوانتی چپ مدل ایرانی)واقتدا به مقتدایتان نقد مطلب کنید.

اینکه میفرمایید "ما خواستار محاکمه همه جنایتکاران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هستیم" باعث انبساط خاطر شد. حتما مزاح میفرمایید!. اولین کسانی را که محاکمه خواهند کرد شمائید. کم با ج ا همکاری کرده اید؟ چپ ایرانی حتی به همگروهش هم رحم نکرده وانها رادر دادگاه یکنفره که خود قاضی ودادستان ومجری بود به جرم عشق محکوم واعدام کرده است. این داستان سر دراز دارد. مطالب مستند گذاشته شده قبلی از نویسندگان جوان وب لاگ روزنامک بود که به مدد تاواریشهای مذهبی تان مسدود وتعدادی نیز به زندان افتادندو سرکار تهمت اطلاعاتی بودن به انها زدید.شرمم فضیلتی انسانی است.
۲۴۱۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : جزنی فرزند زمان خود بود
نظر پنجاه ساله و با انصاف خیلی برای من جالب بود. منهم مانند با انصاف توصیه میکنم که درگیر بحث های دونفره نشوید و هرکس نظرش را بگوید و اگر چیز جدیدی ندارد سکوت کند و هی حرف قبلی را تکرار نکند. در عین اینکه حرفهای سروش عبدی قانع کنند نیست اما نوع برخورد دادگاهی در مورد او که خودش هم در مورد دیگران عینا بکار میبرد درست نیست. حالا فرض کنیم ایشان نمیخواهد یا نمیتواند به سوالی پاسخ دهد. اعتراف گیری که نمیخواهیم بکنیم که او را گذاشته اید گوشه دیوار هی میگویید پس بگو بگو بگو دروغ میگی. بابا بگذارید هرکس نظر خودش را داشته باشد. قرار نیست ما قاضی یا بازجو یکدیگر باشیم که. نظر بدهید اما مجاب کننده نباشید. بیاید هرکس نظر خودش را داشته باشد و با هم مدار کنیم.
نظر من در مورد بیژن این است که آدم باهوشی بوده و زمان خودش یک سر و گردن از بقیه همسن و سالانش بالا تر بود. با اینکه من هیچ سمپاتی به کارهایی که او کرده از دیدگاه امروزی ام ندارم اما باید فراموش نکرد که امثال جزنی یا بهرنگی فاسد و حقه باز نبوده اند و با نیت خیر خواهانه و عدالتجویانه این اشتباهات را کرده اند. به دوستان مشروطه خواه توصیه میکنم که کتاب داریوش همایون، سیاستمداری که من با اینکه خود یک چپ اومانیست هستم، بسیار از او منش او آموخته ام و برایش خیلی احترام قایلم را بخوانید. همینجا بگویم که چینین صداقت و شهامت اخلاقی را در نوشتن خاطرات شخصی بجز همایون از خانم پروفسور آذر نفیسی دیده ام که به هردو درود میفرستم. همایون در شرح داستان زندگی خود میگوید که در زمان نوجوانی اش یک چریک بوده. آری باور کنید. نه یک چریک فدایی بلکه یک گروه آرمانخواه دیگری با اهداف دیگری که ربطی به کمونیزم نداشته بلکه ملی گرایی افراطی. (همینجا به مزخرفگویانی که گروه او را فاشیستی میخوانند بگویم که بهتر است بجای خاله زنکبازی اول کتاب بخوانید) کارهای این چریکها هم دست کمی از چریکهای فدایی نداشته و اگر گیر می افتادند همان بلایی سرشان می آمد که سر فدایی ها می آوردند. او حتی یکبار هنگام ساختن بمب صدمه جسمی سختی میبیند که کف پاهایش برای همیشه مصدوم میشود. پس این ماجرا جویی های بچه گانه خطرناک تنها محدود به چریکهای فدایی نبوده. و اساسا بر خلاف تصور غالب چپ ها چندان ربطی هم به دیکتاتوری شاه نداشته. هر جوان نخبه ای دوست دارد ماهی سیاه کوچولو باشد. متفاوت باشد، تاثیر گذار باشد. بنظر من و بسیاری دیگر دلیل بوجود آمدن چریکهای فدایی خلق پیش از هر چیز "مد روز" بوده. آری به همین سادگی. گاهی برخی خودشان هم به آن اعتراف میکنند. مثلا مهدی فتاپور در مصاحبه ای سالها پیش به این موضوع اشاره کرد. آری همانطور که مینی ژوپ و ماری جوانا و هیپی گری زمانی مد روز بود و نسل های بعد به آن میخندند یا آن کارها را غیر عقلانی میدانستند. در همان زمانی که جزنی و دوستانش محو چریکبازی چه گورا و فیدل کاسترو و هوشی مین و انور خوجه میشدند، در همین اروپا جنبش شصت و هشتی ها شکل گرفته بود و مانند مینی ژوپ، پوشیدن تی شرت چه گورا همینجا هم شدیدا مد بود. در همین اروپای بدون شاه و شیخ گروه بادر ماینهف شکل میگیرد که شبیه چریکهای فدایی خودمان بودند، با برخی تفاوتها. این داستانها که مثلا فتاپور بر خلاف مصاحبه ای که به آن اشاره کردم در بی بی سی میگوید که ما در جواب به دیکتاتوری شاه بوجود آمده بودیم و شاه همه را سرکوب میکرد و غیره بنظر من درست نیست و افسانه تکراری چپ ها و بقیه اپوزیسیون شاه است. شاه فقط بهانه بود، او اگر دموکرات هم بود چریکها بوجود میامدند چون هم "چپ" و هم انقلابی بودن مد روز بود. چنانکه دیدیم در اروپا هم چنین گروههای بوجود آمدند. سازمان "اتا" در اسپانیا هنوز هم هست. در ایران بواسطه فرهنگ شیعه و امام حسین گرایی شکل عاشورایی خودش را پیدا کرد. برای مثال برخلاف چپهای شصت و هشتی های طرفدار چه گورا در اروپا که مثلا با سکس آزاد حال میکردند، داشتن هر نوع سکس خارج از زناشویی مانند مذهب شیعه در میان چپهای ایرانی تابو بود. اینها که دیگر ربطی به شاه نداشت که. امروز نه فقط چریک بازی کوبایی که هیپی گری و افراطی گری های شصت و هشتی ها هم دیگر جذابیتی ندارد و تابو شکنی بحساب نمی آید. حتی به برخی از آن رفتار مانند استفاده از مواد مخدر و سکس بی احتیاط با دید منفی هم برخورد میشود و "کول" نیست. چپ بودن هم بعد از فرو ریختن سوسیالیزم واقعا موجود چندان "کول" نیست. اما در گذشته بقول زنده یاد فریدون فرخزاد جوانهایی که در بلوک غرب زندگی میکردند مانند خود او اکثرا عاشق کمونیزم بودند و هرکس میخواست "کول" باشد "چپ" بود. برعکس در بلوک شرق همه آرزوی دنیای سرمایه داری و مد و رویه غربی ها را داشتند و چپ بودن "املی" بود.
من به بیژن جزنی ها و صمد بهرنگی ها چندان ایرادی وارد نمیکنم، بلکه به میانسالان و پیرزن پیرمردهایی که هنوز در سطح فکری همان بیژن جزنی بی تجربه بیست سی ساله مانده اند و حرفهای چهل سال پیش اورا تکرار میکنند در تعجبم . احتمالا اگر بیژن جزنی خود زنده بود به افکار دوران جوانی خود میخندید. همانگونه که داریوش همایون یا برخی از ما چپ ها به افکار دوران نوجوانی خود میخندیم. با اینکه نه راست بودن گناه است و نه چپ بودن. من جزنی آن زمان را درک میکنم، هرچند که به او حق نمیدهم. اما برای بیشتر چپها و راستهای ایرانی که در زندان دگم اندیشی های خود مانده اند جدا متاسفم.
۲۴۱۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : یک ایرانی شاهد انقلاب

عنوان : نقش سازمان چریکهای فدائی در روز ۲۱ بهمن که مسلحانه در مقابل نیروهای گارد شاهنشاهی از مردم وهمافران اعتصابی دفاع نمودند چون خاری در چشم نیروهای ارتجاعی سلطنتی و اسلامی میباشد
این نوشته در ویکیپیدیا موجود میباشد که "اقای رشید گرامی" در لابلای جملاتی از منابع وزارت اطلاعات را اورده ومنابع راهم نوشته که منابع وزارت اطلاعات میبشد

در ضمن باعث افتخار ایرانیان میباشد که سازمانی را که جزنی بنیانگذار ان بود در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن مسلحانه به پادگانها حمله کردند و با نجات همافران نیروی هوائی از کشتار مردم توسط جنایتکاران رژیم پوشالی شاهنشاهی جلوگیری نمودند




بیژَن جَزَنی (۱۳۱۶- ۲۹ فروردین ۱۳۵۴) فعال سیاسی چپ‌گرای ایرانی و رهبر گروه جزنی بود.




فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ زندگی
۲ فعّالیت سیاسی
۳ پیام دانشجو
۴ مبارزهٔ مسلحانه
۵ مرگ
۶ آثار
۷ ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
۸ جستارهای وابسته
۹ پانویس
۱۰ پیوندها و منابع



[ویرایش] زندگی
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانواده‌ای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.[۱] با وجود آن که شرایط سنّی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، امّا به علت فعّالیت و علاقهٔ چشم‌گیر چند نوجوان کم‌تر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برای‌شان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و ترور محمدرضا شاه، با تصویب‌نامهٔ هیأت وزیران، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و یورش به سازمان‌های حزبی آغاز گردید.[نیازمند منبع] فعالیت‌های مخفی بیژن جزنی در سنّ خیلی پایین آغاز گردید. وی به عنوان رابط بین کادرهای مخفی کمک‌های پرارزشی را به سازمان جوانان عرضه نمود.[نیازمند منبع] بیژن جزنی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ را به فعّالیت‌های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیت‌های علنی در سطح دانش‌آموزان ادامه داد.[نیازمند منبع]

[ویرایش] فعّالیت سیاسی
پس از کودتای ۲۸ مرداد بیژن جزنی چند بار به خاطر فعّالیت‌های سیاسی دستگیر و زندانی شد.[نیازمند منبع] چند ماهی از کودتا نگذشته بود که بیژن بازداشت گردید. با و جود به دست آمدن مدارکی مبنی بر فعالیت‌های وی به علت صغر سن و به‌هم‌ریختگی دستگاه‌های نظامی و بالاخره نفوذ افسران توده‌ای در دادرسی ارتش، پس از چند هفته آزاد می‌گردد. چند ماه بعد یعنی در اردیبهشت ماه ۱۳۳۳ مجدداً بازداشت می‌شود. در پاییز ۱۳۳۳ بار دیگر بازداشت و به ۶ ماه زندان محکوم می‌گردد. در بهار ۱۳۳۴ آزاد و فعالیت‌های خود را پی می‌گیرد. به خاطر وضعیت بد معیشتی خانواده از آن‌جا که بیژن به نقاشی علاقه داشت، در یک موسسه تبلیغاتی استخدام می‌گردد و شب‌ها به ادامه تحصیل می‌پردازد. در همین سال‌ها با برخی از رفقایش ا ز جمله محمّد چوپان‌زاده در تدارک تشگیل گروهی برمی‌آید. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه به صورت پلی‌کپی با دستگاه دست‌ساز منتشر می‌گردد. بیژن در تنظیم مقالات و خطّ مشی نشریه نقش بااهمّیتی پیدا می‌کند. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای گروه انتشار مرتب نشریه متوقف می‌گردد و تصمیم براین می‌شود که به مناسبت‌های مختلف اعلامیه‌هایی صادر گردد. در تدارکات جنبش ۲۰ دی ماه گروه فعّالانه شرکت می‌کند و اعلامیه‌هایی نوشته و توزیع می‌گردد. رفیق سعید کلانتری در همین رابطه دستگیر می‌گردد اما کوچک‌ترین ضربه‌ای به گروه منتقل نمی‌گردد. بیژن جزنی در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم به فعّالیت در آن پرداخت.[نیازمند منبع]

[ویرایش] پیام دانشجو
پس از سرکوب جبهه ملی در ۱۳۴۲ بیژن و عده‌ای از دوستانش مدّتی نشریه‌ای سیاسی به نام پیام دانشجو منتشر می‌کردند. در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیری‌های میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، در صدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسئولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاش‌ها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که به نظر می‌رسد جزنی در تدارک آن شرکت داشته است. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناح‌های مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن حبیبی سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آماده‌سازی و چاپ اوّل آن را بر عهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیئت تحریریه‌ای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناح‌های دانشجویی را در بر می‌گرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش درآن حضور داشتند. بیژن جزنی آماده‌سازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهده‌دار بودند.[نیازمند منبع] ماشین‌نویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلی‌کپی دست‌ساز بود، توسط بیژن تهیه می‌شد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ می‌گردید.[نیازمند منبع]

[ویرایش] مبارزهٔ مسلحانه
بیژن در فاصله سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها طعم زندان را چشید. آخرین باری که بیژن در رابطه با فعالیت‌های دانشجویی بازداشت می‌گردد سال ۱۳۴۴ است. در دادگاه نظامی همراه با اعضای کمیته دانشگاه تهران که دیگر از جبههٔ ملی جدا شده بود به ۹ ماه زندان محکوم می‌شود. در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغ‌التحصیل می‌شود در فروردین ماه ۱۳۴۲ با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، گروه به عنوان یک سازمان سیاسی-نظامی فعالیت‌اش وارد فاز نوینی می‌گردد. بیژن و ۳ رفیق دیگر در کادر مرکزی آن انتخاب می‌گردند. در این دوره نیز مسئولیت فعالیت‌های علنی به عهده بیژن قرار داشت. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگ‌ترین مبارزات بیرونی انجام می‌گردد که در سازمان‌دهی آن گروه نقش معینی داشته است. تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه قرار می‌گیرد و برای تامین سلاح همراه با رفیق سورکی در حالی که اسلحه‌ای با خود داشتند به دام پلیس می‌افتند. بیژن تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌گیرد، ولی مقاومت می‌کند. دادستان نظامی ابتدا برای بیژن و ۷ رفیق دیگر تقاضای حکم اعدام می‌کند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم می‌شود. با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شکل می‌گیرد. و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز می‌کنند.

جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. به دنبال فرار نافرجام رفقایش به زندان قم تبعید می‌گردد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل و تحت شکنجه قرار می‌گیرد. محاکمه مجدّد او به دلیل فشارهای بین المللی منتفی می‌گردد، ولی هم چنان شکنجه و آزار او ادامه می‌یابد.[نیازمند منبع] با وجود حسّاسیت ویژهٔ پلیس، بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی و هدایت سازمان گام‌های باارزشی بر می‌دارد که در مجموعه مقالاتی که از زندان به بیرون داده می‌شود آن را شاهدیم. این مطالب در هدایت سیاسی – نظری و تشکیلاتی سازمان نقش ویژه‌ای پیدا می‌کند.[نیازمند منبع]

[ویرایش] مرگ
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده می‌شود و در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپه‌های اوین توسط مأمورین ساواک و شکنجه‌گران زندان اوین تیرباران می‌گردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند. روزنامه‌های نظام سلطنتی فردای روز کشتار بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمهٔ شکنجه‌گران ساواک مسکوت ماند. در دادگاهِ کوتاه آرش شکنجه‌گر ساواک پس از انقلاب، تشریح کرد که بیژن و یارانش را به تپه‌های اوین برده و در آن‌جا به رگبار گلوله بستند.

بیژن جزنی هرگز از مواضع خود عدول نکرد و به فعّالیت‌های نظری و عملی خود ادامه داد. همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شده است. این آثار بیان‌گر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است که می‌خواست ضمن حفظ استقلال خود از چین و شوروی، بر بنیان منافع و مصالح جامعه ایران فعّالیت کند، بررسی انتقادی آثار او، که مویّد این امر است.[نیازمند منبع]

[ویرایش] آثار
سه نقاشی از بیژن جزنی:


زندگی

سیاهکل

اسیر



[ویرایش] ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
جمع‌بندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادی‌بخش خلق ایران و عمده‌ترین وظایف کمونیست‌های ایران درشرایط کنونی
مبرم‌ترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقه کارگر ایران
مشی سیاسی و کار توده‌ای
وحدت و نقش استراتژیک چریک‌های فدائی خلق
طرح جامعه‌شناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران
چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامه‌ای از زندان
ترانهٔ "سرود بیژن" (صبح سپید)، در وصف بیژن جزنی
۲۴۱۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به ۵۰ ساله

عنوان : نوشته ناشناس در حقیقت همان مقاله کذائی "اقای رشید گرامی "میباشد که بنام ایشان وزارت اطلاعات ایران در روزنامه های ایران چاپ شده کرده است
رشید گرامی از منابع سازمان امنیت ایران برای این نوشته استفاده کرده است که در حقیقت برای کوبیدن چپ ها خودرا به اب و اتش زدند. نگاهی به منابع ان بیندازید تا برای شما روشن شود که با نیت خوب چگونه راه جهنم را هموار میکنید. شما که به اقای سروش عبدی ایراد میگیرید که چرا تحت تاثیر اقای مجد قرار گرفته است چگونه است خودتان حتا از منبع نوشته ناشناس "بخوان مامور وزارت اطلاعات" اطلاع ندارید چنان تحت تاثیر ان قرار گرفته اید که برای شما شده تنها منبع شناخت بیژن جزنی.شما چگونه فقط با یک منبع که دروغ و راست را بشیوه وزارت اطلاعات قاطی کرده اند.رشید گرامی کمی از واقعیت تولد و زندگی و دوره زندان ان زنده یاد را با دروغ و کینه منابع زیر که تمامن منابع وزارت اطلاعات میباشد قاطی کرده است تا جوانان ایران را فریب دهد. اقای ۵۰ ساله عزیز اگر اسم جزنی را در گوگل جستجو کنید هزاران منبع را به شما معروفی میکند و حیف است که در سن ۵۰ سالگی ادم براحتی تحت تاثیر جنایتکاران جمهوری اسلامی قرار گیرد و با ان بخواهد بیژن جزنی را بدنام کند و به چپها بتازد. اقای سروش عبدی براستی بشما رهنمود خوبی داده اند. واقعا اگر ۵۰ ساله هستید و در باره بیژن جزنی تاکنون چیزی نشنیده اید چگونه گستاخانه اراجیف سازمان امنیت را به عنوان مدرک میخواهی به ما نشان دهی. شما واقعا در زمان انقلاب چه در ایران و چه در خارج کشور چشمانتان را بسته بودید یا سرنگونی شاهنشاه اریامهر و فرار ایشان شما را چنان دچار شوک کرد که حتا اعترافات تهرانی شکنجه گر ساواک را در رابطه با جزنی و ۸ همرزم ایشان نشنیده اید که چگونه بدستو شاهنشاه شما با دستهای بسته کشتندشان.به عنوان کلام اخر که ظاهرا معترف هستید که شاه دیکتاتور بود باید با احترام به عرضتان برسانم که حدقل ۳۵ سال از قافله عقب هستید چون در سال ۵۴حتما شما را هم در مدرسه مجبور کردندکه عضو حزب رستاخیز شوید ولی ما بحث مان این نیست که شاه دیکتاتور بود اینرا که هربچه ابتدائی قبل از انقلاب میدانشت بلکه بحث ما جنایتکار بود رژیم شاه میباشد. ما خواستار محاکمه همه جنایتکاران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هستیم.
در اینجا منابع مورد استفاده اقای رشید گرامی را میاورم.ایشان از محمود نادری و خاطرات کیانوری در اسارت و محمد حشین خسروپناه استفاده کرده است را میاورم
درضمن شاید ندانید که موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی وابسته به وزارت اطلاعات ایران میباشد. شما بجای ایراد گیری به منابع دیگران به فکر منابع مورد استناد خودتان باشید که عرض خود میبرید و زحمت ما میداری
۵)نادری،محمود؛چریکهای فدایی خلق،جلد اول،از نخستین کنشها تا بهمن ۱۳۵۷؛ موسسه‍ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی،تابستان ۱۳۸۷،ص۲۹

۷) کیانوری،نورالدین؛خاطرات نورالدین کیانوری،انتشارات اطلاعات،تهران ،چاپ اول۱۳۷۱،ص۳۵۵موسسه‍ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی،

۸) خسرو پناه،محمد حسین؛بیژن جزنی،زندگی و فعالیتهای او،نگاه نو شماره‍ی پی در پی ۵۵،بهمن ۱۳۸۱،این مقاله یکی از بهترین تحقیقات انجام شده در مورد جزنی است که دین من به آن بسیار است.

۹)کیانوری،نورالدین؛همان

۱۰)خسرو پناه،محمد حسین؛همان برای مطالعه‍ی نظر مخالف بنگرید به: نادری، محمود؛همان ص ۳۴

۱۱)خسروپناه،محمد حسین؛همان

۱۲)نادری،محمود؛ص۳۱
۲۴۱۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : leningrad

عنوان : خیمه شب بازی های سیاسی به قصد چپاندن یک ایدیولوژی یا مشی سیاسی یا قهرمان پروری و چهره سازی و مرده پرستی ۳۱ سال است حال ما را بهم میزند . دست بردارد آقایان و خانومها .
جزنی طبق حکم کدام دادگاه صالحه ای بر اساس کدام مستند قضائی حکم ترور چند ژاندارم یا پلیس را صادر و اجرا میکند به دلیل اینکه شاه مستبد و آمریکایی است ؟ آیا هر کس به صرف اینکه فکر میکند نابغه است و طرفدار زحمتکشان و یکی دو نفر دیگر هم تایید کرده اند که او نابغه است صلاحیت قضایی پیدا میکند که تفنگ بردارد و جهان را آزاد کند با کشتن ماموران یک نظام فاسد ؟
چه تفاوتی از نظر قضایی بین عمل او و عمل موتور سواران مجاهد و نواب صفوی و بخارایی ( این دو تا اقلا مقامات را نشان کردند ) و ان چچنی که روسها را میکشد و ان القاعده که غربیها و آمریکائیها را وجود دارد ؟
آیا جز این است که این فرد خودی است و آنها نه ؟ چه تضمینی وجود دارد فردی با این بی مسولیتی به قدرت استالین و هیتلر و موسولینی برسد کشتار جمعی راه نیاندازد برای نجات طبقه کارگر و اندیشه ناب دیکتاتوری پرولتاریا جز اعتماد کور کمونیست ها به رفیق خودی ؟
بنده نه مرد هستم نه سلطنت طلب نه فراری ساواکی . وقتتان را بیهوده تلف نکنید . شاه و خمینی و رهبران فدایی و مجاهد و توده ای و ملی و مذهبی و ... همه باید به نسبت قدرتی که داشته اند و مسولیتشا ن در دادگاه های حقیقت یاب یا در بحث های سیاسی آزاد در افکار عمومی محاکمه شوند . اما خیمه شب بازی های سیاسی به قصد چپاندن یک ایدیولوژی یا مشی سیاسی یا قهرمان پروری و چهره سازی و مرده پرستی ۳۱ سال است حال ما را بهم میزند . دست بردارد آقایان و خانومها .
۲۴۱۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به لنینگراد، زیاد بدبین نباشید.
۱. نه و نیست.
۲. نه و نیست
۳ . نه و بله
۴. نه، نه و بله
۵. نه
۶. نه
۷. بله
۸. نه
۹. برای اینکه ما افراد معمولی جان خود و خانواده هایمان در ایران را بی جهت نمی خواهیم به خطر بیندازیم، ما با رژیمی طرفیم که برای بقای خودش حاضر است به هر کاری دست بزند.
۱۰. با شما موافق نیستم که این یک سناریو رول بازی کردن است و قبول ندارم که اخبار روز در مورد این مقاله سانسوری انجام داده است، من آزادانه نظرات خود را داده ام و هیچکدام حذف نشده اند. من با شما موافق نیستم که در اینجا چپ ها پیروز و سلطنت طلبان شکست خورده اند. این ساده انگاری است که نظر دهندگان را فقط به دو گروه تقسیم کرد. همه چپ ها مثل هم نیستند همانطور که همه سلطنت طلبان ها مثل هم نیستند. ما چپ های کمونیست افراطی و جهان وطنی، ملی گرا و لیبرال دمکرات داریم و همین در مورد سلطنت طلبان هم صدق می کند، شاید در میان ما هواداران موسوی هم باشند. بسیاری از چپ ها برایشان مهم نیست نام نظام مهم چه باشد و محتوای نظام برایشان مهم است، این در مورد سلطنت طلبانی هم صدق می کند که به لیبرال دمکرات هستند. آنچه مهم است اینست که ما همه متفاوتیم و ضمن اینکه همدیگر را باید مثل کشورهای متمدن تحمل کنیم، باید آنانی را که حق حیات برای غیر خود قائل نیستند را بشناسیم و مراقب باشیم که نه خود نسبت به آنها از چارچوب منشور جهانی حقوق بشر خارج شویم و نه اجازه دهیم کسی/گروهی بخواهد این حقوق را زیر پا بگذارد و یا به تمامیت ارضی ایران زیان وارد کند.

آقای عبدی بسیار متناقض عمل می کنند و من برای جلوگیری از اتلاف وقت نظر ۵۰ ساله را تایید می کنم. آقای عبدی، صداقت بهترین سیاست است.
۲۴۱۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست